مصطفی: من زبان او شده ام ـ محبوبه: سمیه را آزاد خواهم کرد

0
1005

دنیا از سازمان ضحاکیان بپرسد این چگونه مبارزه ایست و بپرشد به اسارت کشیدن عده ای و نگه داشتن و زندانی کردنشان تحت هر عنوان چه تو جیهی دارد. این مادر پیر از فرزند جدا مانده و داغ دیده محمدی نیست که داد بزند که سکوتش هم فریاد باشد. او تنها یک زنگ میزند و مصطفی محمدی قلمش میشود فریادش میشود و پیامش را به دنیا ابلاغ خواهد کرد

مصطفی: من زبان او شده ام

10.02.2015    روزی که حقایق بازگو میشود و امروز روز افشای انچه که تا حال در پرده ی ابهام مانده

من درس هایم را آموخته ام و امروز حتی راوی قشه های نگفته ام زمان افشاگری ست حتی از آنچه که شاهد نبوده ام اما اتفاق افتاده که خداوند شاهد و ناظر بر اعمال ماست

و این خواست خداست که مادری از دورترین و جنوبی ترین نقاط ایران زنگ میزند و او هم دردمند است و فرزندش اسیر فرقه ی ضحاکیان …… او شاید قلم مصطفی محمدی را ندارد اما زخمش همچون زخم دل من محبوبه و دیگر پدر و مادران دردمند است

او مصطفی محمدی نیست که ستم و ظلم فرقه ی ضحاکیان را فریاد بزند

قلبم به درد می اید تحمل نمی کنم و تصمیم گرفته ام زبان او و قلم اوهم بشوم

زبان قلم تمام پدر مادرانی که درد جدایی دلشان را به آتش کشیده

دنیا از سازمان ضحاکیان بپرسد این چگونه مبارزه ایست و بپرشد به اسارت کشیدن عده ای و نگه داشتن و زندانی کردنشان تحت هر عنوان چه تو جیهی دارد

این مادر پیر از فرزند جدا مانده و داغ دیده محمدی نیست که داد بزند که سکوتش هم فریاد باشد

او تنها یک زنگ میزند و مصطفی محمدی قلمش میشود فریادش میشود و پیامش را به دنیا ابلاغ خواهد کرد

به تمام آزاده گان دنیا خواهم گفت که برای نجات عزیزان مان یاری میطلبیم

دنیا با دوربینت فرقه ی ضحاکیان را و چهره ی هم دستانشان را بگیر و به تمام دنیا نشان بده

من درس ها را گرفته ام و اکنون وقت جواب دادن رسیده

من پیام این مادران من زبان و قلم شهدا میشوم و در این راه تنها نیستم

من راوی داستان هایی هستم و میشوم که در تاریکی مخوف شب های اردوگاه اشرف اتفاق افتاده

خون هایی که در اردوگاه اشرف ریخته نشد و هیچ کس نبود

ونه سنگی ونه مزاری خدایا میدانم که ساکت نمی نشینی چه حق ها که ناحق شد و چه خون هایی که بی گناه بر زمین ریخته شد و خدایا تو شاهد وناظری …. دنیا بشنود و بداند که تنها داعش را به دنیا نشان ندهد

ضحاکیان از آتش خشم خداوند در امان نخواهند ماند

دنیا داستان ضحاک مار به دوش ملعونی را روایت کند که مادران فرزند مرده را هم مروت نمیکند و همچون فروغ حسنی سرشان را زیر آب میکند

امروز مسئته ی من تنها سمیه نیست گفته بودم که آتش خشم من رجوی ضحاک را نابود خواهد ساخت

هر روز پشت دروازه ی اشرف صدای مصطفی محمدی پشتت را میلرزاند

ای رجوی ای شیاد ای شیاد

واکنون فریاد میزنم ای رجوی ای ملعون ای ضحاک ای ضحاک

وای دنیا داستان ضحاک مار به دوش را بپرس من آماده ی پاسخ هستم و دنیا آرام نگیر من هم ساکت نمیمانم و به اذن خداوند بندها و زنجیرهایتان را دور گردنتان خواهم پیچید در صحنه هستم

هر تحظه و هر جا هستم

سمیه ام را به یاری حق به خانه و به مادرش باز خواهم گرداند

و خداوندا تو یاریم نمودی پس تنها نیستم

ارتش محمدی بزرگترین سلاحش عشق و ایمان است

ضحاک ستمگر عاقبت خود طعمه ی مارهای سمی بر شانه هایت خواهی شد

من دخترم را پاره ی تنم را آزاد خواهم کرد

دنیا بداند پس ضحاک ستمگر مار به دوش مصطفی محمدی و محمدی ها را منتظرباش

به نام و یاد خدا مصطفی محمدی.

——————–

محبوبه: سمیه را آزاد خواهم کرد

میدانم که هر آنچه که اتفاق میافتد خیری در آن نهفته است

و امروز بزرگترین خیر رساندن پیام فروغ به گوش دنیاست

من نمیدانم که چگونه به مصطفی پیام فرستاده ای اما میدانم که مصطفی هیچ وقت در مورد مرگ تو و قتل و سوزاندن ندا سکوت نکرده و نمی کند

و فروغ همچون کوه قوی و استوار بود

راه که میرفت زمین به زیر پایش به لرزه در می آمد هر روز من و مصطفی او را میدیدیم

دردهای مشترک و حرف های مشترک بهانه ی دیدار هر روزمان بود

این قدر از بچه ها حرف میزدیم تا آرام بگیریم و دلداری دادن یکدیگر کار هر روزمان بود

اینقدر از بچه ها حرف میزدیم سمیه و محمد علیرضا وندا …….

شاهد درد و رنج و سختی یکدیگر بودیم

چقدر سختی میکشدیم برای کسب اجازه از مسئولان ملعون سازمان تا بتوانیم عزیزانمان را ملاقات کنیم

و سال های هجران به تلخی و سختی گذشت

تا این که سازمان ندا را هم فدا و قربانیه ظلم و ستم خود نمود

کشتن ندا تهدیدی بود برای فروغ تا بر علیه سازمان کاری نکند و دم بر نیاورد وسکوت کند و

این گونه شد که فروغ تا لحظه ی کشته شدنش سکوت کرد و دم بر نیاورد

من و مصطفی فروغ و آواره گیش دردها و رنج ها و غم ها و غصه هایش سکوت و فریادش را و سوختن و آتش گرفتن قلبش را از داغ اسارت علیرضا و قتل ندا میدانستیم و درک میکردیم و لمس میکردیم

واز نزدیک شاهد بودیم ندا در آتش خشم و شتم و فریب و نیرنگ رجوی و هم دستانش یک بار به آتش کشیده شد و فروغ سال های سال سوخت و خاکستر شد تا این که به قتل رسید

و خدایا انتقام ندا ها و فروغ ها را تو میگیری و من ایمان دارم به روز انتقام شخت …….

فروغ را هیچ گاه فراموش نمیکنم

وهرگز از یاد نخواهد رفت روحش شاد و یادش گرامی باد

محبوبه محمدی .

منبع : ایران اینترلینک

مادر سمیه لب به سخن گشود: خسته ام از ندیدنت

مادر سمیه لب به سخن گشود

 

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید