سیروس غضنفری:در نکوهش حملات ناجوانمردانه به مسعود تقی پوریان

0
977

آیا این نشان گر آن نیست که شما از تمام بچه ها یک نامه گرفتید وآن را با آن نامه ها ترساندید تا درکنار شما باشد چناکه از سال ۶۹ الی ۸۲ به نفرات گفتید که اگر کسی می خواهد برود اول ۳ سال در اشرف زندانی شود تا بعداز آن به خاطر ورود غیر قانونی به دولت عراق تحویل می دادید .این تهدیدها از یاد شما رفته است که همیشه برای ترساندن نفرات هر تلاش را کردید امروز هم برای آن دسته که در لیبرتی اسیر هستند افسانه می یبافید؟

در نکوهش حملات ناجوانمردانه به مسعود تقی پوریان

۱۱ اسفند ۱۳۹۳
سیروس غضنفری ــ 03 مارس 2015   چند روز پیش دریکی از سایت های فرقه رجوی مطلبی را خواندم که علیه دوست رها شده مان آقای مسعود تقی پوریان بود.

من از خواندن آن متاثر شدم چون ایشان را در قرارگاه ۶ کمپ اشرف دیده بودم ودرست آن موقع بود که همه را به پراکندگی می بردند و از بچه های تازه وارد هم به قرارگاه ما داده بودند که درشام جمعی در سالن قرارگاه ۶ با اینها وازجمله مسعود تقی پوریان که نام مستعار ایشان اگردرست یادم باشد مهدی بود، آشنا شدم.

اگر چه رده تشکیلاتی یکسانی نداشتیم اما چون تعدادی از بچه های ما مسئول آنها ( تقی پوریان و هم رده هایش) بود، درنشست ها تناقضات آنها را هم بیان می کردند به هر حال کم وبیش در وضعیت تازه آمده ها وتقی پوریان قرار می گرفتیم.

یادم است که مدتی ایشان تحت مسولیت دوست مان آقای فرید فلاحی بود که من واین فرد دوست صمیمی هم بودیم .

در میادین مین باهم بودیم وبه خاطررعایت ضعیف بودن چشم ایشان تلاش می کردم که من درجلو باشم برای باز کردن اما بعد ایشان را از کنار ما بردند ویک شب درماموریت پایش روی مین رفت که اگر این اتفاق نمی افتاد، الان شاید رها شده بود .

مسعود تقی پوریان

ایشان یک روز به من گفت سازمان از یک طرف می گوید نیرو آوردم از طرف می گوید مواظب باشید اکثریت اینها نفوذی هستند من کنچکاوشدم که بیشتر از این داستان بدانم سوال کردم اگر اینطوری است چرا آنها را به یگان ها دادند؟

گفت ایراد من هم به سازمان همین است.

مدتی بعد ایشان را عوض کردند و باقر کشاورز را گذاشتند وچون با باقر هم چفت بودم یک روز سوال کردم وضعیت آنها ( تازه آمده ها مثل تقی پوریان ) چطور است گفت خوب است ولی انقلاب را قبول ندارند وسر آن در جنگ هستند واز طرفی مشکل این است که سازمان به اینها گفته است که شما حدوداً سه ماه در اشرف می مانید بعداز آن شما را به خارجه می بریم وپناهندگی می گیریم.

یک روز خانم سودابه مرا صدا کرد وگفت می خواهم شما را از یگان مهندسی بیرون بیاورم و تعدادی از این بچه های تازه آمده را به شما وصل کنم چون آنها با شما خیلی چفت هستند وحرف های تو را قبول دارند.

من به ایشان گفتم خواهر ، آنها دو تضاد بزرگ را دارند یکی فریب به گفته خودشان ودیگر انقلاب. چون سازمان به آنها گفته است سه ماه در داخل کمپ اشرف خواهند ماند وآنها همیشه این درخواست را ازسازمان دارند وبنابراین رابطه زدن با آنها خیلی مشکل خواهد شد وتضاد دوم سر طلاق است اگر چه آنها قبول کردند که مشکلی سر طلاق ندارد وبجای آن تضاد اول را آتو کردند.

من همان روز آن مسئولیت را رد کرده وگفتم من دریگان خود راحتم اگر لطف دارید در آنجا باشم وایشان گفت شما راحت باشید وهر چه بلا به سر سازمان می آورد ازطرف چند تازه وارد است.

من بعداز آمدن پیش آقای فرید رفتم داستان را گفتم وایشان هم حرف مرا قبول کرد که با آنها دوستانه باشیم ومن از آن سوال کردم سازمان یک بار شما وامیر رحیمی را برد وگفت چون از زندان آمدید شما نفوذی هستید درجریان سال ۷۳ به ما هم بودند شما به ماموریت رفتید وما هم کل حسودی کردیم وشما …

اگر اینها نفوذی بودند باید کاری می کردند تا حالا دیده نشده است موقع صحبت یک اشعه می داد که آن را من نمی بینم وجدا از این اگر سازمان راست می گویید چرا هر هفته خاله او ( اشرف آوری) را به دیدن اش می آورند ومی خواهند برای درس دادن به مدرسه معرفی کنند ومن با او صحبت کردم وایشان گفت من قبلاً درزندان بودم وخانواده هم اکثریت زندان رفته هستند وپسر خاله اش ودختر خاله اش را هم در عملیات فروغ ازدست داده است .

به نظر من ایشان به خاطر اینکه دوست دارد با خانواده اش تماس بگیرید وخیلی هم وابسته به پسرش است ، اینها براحتی از این ضعف او استفاده کرده وبه ایشان فشار می آورند.

چند روز پیش شنیدم ایشان را برادر جواد صدا کرده وخواهر موسی خیابانی هم در آن نشست بوده است وبه ایشان گفتند که اگر برای مصاحبه بروی برگردی تلاش خواهیم کرد تو را به خارجه بفرستیم ویا خانواده ات را از ایران خارج می کنیم وایشان هم بعداً به آنها تعهد داده است که بمدت ۵سال درکنار سازمان باشد .

من درجریان کامل کار ایشان بودم والان هم ایشان یکی از کنارکان یک شرکت در تبریز می باشد . چند روز پیش هم برای سالگرد مراسم پدراش به مجلس رفتم وآنجا دیدم وگاهاً هم می بینم برای من این سوال پیش آمد که چرا سازمان بطور هستریک وار به او حمله کرده است آیا این نشانگر قدرت سازمان است یا اینکه در سراشیب سقوط است که مجدداً به رها شده ها حمله ور شده است آیا ایشان با انداختن یک عکس با آقای رحمیی در ائل گولی تبریز، یک شبه مزدور شده است؟

گماشته ی آقای مسعود رجوی: این دست پا زدن شما از شکست است یا از پیروزی؟

اگر از شکست است که گفته اید که هر موقع دیدید شکست می خورید اول جدا شده ها را میکشید والان هم شما دارید این کار را تمرین میکنید وثابت میکنید که شکست خورده اید !

اگر غیر از این است بیان فرمایئد که ما از حرف های شما برداشت بالا راداریم.

مسعود تقی پوریان ومسعود های دیگر الان ده سال است که در ایران زندگی می کنند واگر ایدئولوژی شما یک ایدئولوژی قابل تغییر بود ایشان به کنار شما آمده بود .

بگذارید این را هم بگویم که هر کس هم فرستاده بود ایشان دردست شما اسیر بود.

پس چرا نتوانستید ایشان که یک زمان میلیشای شما بوده وبعداً در گرفتن کنسوگری آمریکا درتبریز با شما بود وبعداً به زندان رفته است و۴ نفر عزیز خود را در راه شما داده است وزمانی مادراش سرپل شما بود درراه راست تان نگه دارید؟

رضا اکبری نسب

جعفر فرج پور

در اثبات اینکه این نوع سم پاشی ها کار اول شما نیست به سرنوشت آقای جعفر فرج پور اندبیلی صاحب عکس بالا ( سمت راست)، توجه میکنیم:

اوهم آن موقع از ترس شکنجه گفته بود که من نفوذی هستم وبعد از جدا شدن از سازمان ایشان درعراق ازدواج کرد والان دوفرزند دارد که اگر ایشان نفوذی بود همان موقع به ایران می آمد نه اینکه سالها بماند وازدواج کند.

ایشان یک کارگر برق کار است که امروز دیدم ایشان را هم نفوذی خطاب کرده اید.

من درمورد خیلی ها که بازهم اسیر شما هستند، میتوانم حرف های افشاگرانه بزنم که بخاطر حفظ راحتی آنها فعلا نمیزنم.

میبنید که دیدار مسعود تقی پوریان با آقای رحمیی نجات یافته ازدست سازمان ، دیداری تفریحی و سه نفره بوده است.

مگر هر کس آقای رحمیی را دیدار می کند وعکس یادگاری با او می گیرد مزدور است؟

شاخص شما این است که هر کس با ما نیست علیه ما است واین نشانگر این است که شما یک فرقه اید که چتر بزرگ نمایی اپوزیسیون به سر خود گرفته اید.

گناه مسعود تقی پوریان این بوده که آمده با این همرزم سابق خود ویک اسیر نجات یافته ملاقات کرده است!

خود تقی پوریان آن موقع گفت که امروز به خاطر رفتن به مصاحبه وزارت خارجه آمریکا به سازمان تعهد دادم که من را هم ببرند وترس داشتم که اینها مرا به مصاحبه نبرند .

ایشان به مصاحبه رفت ودیگر به قرارگاه بازنگشت وسازمان اعلام کرده ایشان را به خاطر نفوذی اخراج کردیم !

من این سوال را دارم ؟ چرا اول کار اورا اخراج نکردید وعضو ارتش آزادی خطاب کرده وبه او اعتماد کرده بود به پراکندگی بردید؟

اواگر نفوذی بود در ایام بمباران هم فرار می کرد ویک سال هم اضافه در کمپ اشرف نمی ماند تا با مصاحبه وزارت خارجه جدا شود وریل قانونی را طی کند.

آیا این نشان گر آن نیست که شما از تمام بچه ها یک نامه گرفتید وآن را با آن نامه ها ترساندید تا درکنار شما باشد چناکه از سال ۶۹ الی ۸۲ به نفرات گفتید که اگر کسی می خواهد برود اول ۳ سال در اشرف زندانی شود تا بعداز آن به خاطر ورود غیر قانونی به دولت عراق تحویل می دادید .این تهدیدها از یاد شما رفته است که همیشه برای ترساندن نفرات هر تلاش را کردید امروز هم برای آن دسته که در لیبرتی اسیر هستند افسانه می یبافید؟

در آلبانی برای اینکه نفرات را از جدا شدن منع کنید بین آنها نفوذی گذاشتید که همبستگی آنها را از هم بپاشند . آیا آنها نیروی آینده شما خواهند بود؟ به گمانم که نه!

اگر خود را به فراموش کاری نزنید، سالها پیش شخصا درحضور مسئولین ام دراشرف گفته بودم که بگذارید درب باز باشد وهر کس خواست راحت برود ولی شما گفتید ما با بستن در آنها را مجاهد می کنیم.

اگر مجاهد شدن با فشار است وشاید یک مقطع جواب می داد، امروز آن زمان نیست که درکمپ اشرف بودید ودولت صدام از شما حمایت میکرد.

منبع : ایران اینترلینک

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید