جدایی بنی صدر و مجاهدین ـ4ـ طرح و آرزوهای واهی رجوی درباره رفتن به عراق و …

0
1432

شبی رجوی به نزد بنی صدر رفت و طرح رفتن به عراق را باین شرح با او در میان گذاشت: “اگر قطعه زمین قابل دفاعی در عراق بگیریم و من (رجوی) در آنجا مستقر بشوم و بخشی از اسرا که طرفدار ما هستند در اختیار ما قرار بگیرند و با فراخوان نیروهای طرفدار خود را، از سراسر ایران در آنجا جمع کنیم و حمله را به رژیم آغاز کنیم، ظرف یکسال رژیم را از پا در می آوریم. جنگ را بپایان می بریم. اقلا یک میلیون نفر کمتر کشته می شوند و …” بنی صدر گفت این طرح نیست، یک خیال است. خیال آشفته ئی نیز هست، بر خلاف اصل استقلال است و شما باید میان اینجانب و صدام انتخاب کنید و …

جدایی بنی صدر و مجاهدین -بخش چهارم- طرح و آرزوهای واهی رجوی درباره رفتن به عراق و سعی او برای موافق گرداندن بنی صدر

۱۳۹۴/۰۳/۱۰- سایت انقلاب اسلامی در هجرت- بمناسبت سالگرد جدایی مجاهدین خلق از بنی صدر در 20 اسفند 1362، که با اطلاعیه 4 فروردین 1363 «شورای ملی مقاومت» علنی گشت، پاسخ روزنامه انقلاب اسلامی شماره 82 (31 شهریور تا 13 مهر ماه 1363) در رابطه با دروغها، تهمتها و توهین­های رهبری سازمان مجاهدین خلق، بعنوان سندی تاریخی، را در چند بخش می آوریم. بخش چهارم، به طرح آقای رجوی درباره رفتن به عراق و  برآورد  واهی پیامدهایش و سعی او برای موافق گرداندن بنی صدر با این طرح است.

جدایی بنی صدر و مجاهدین – بخش اول | رفتن سازمان مجاهدین به دامن صدام حسین

جدایی بنی صدر و مجاهدین – بخش دوم – دروغهای مسعور رجوی برای فرار ار بحث آزاد

جدایی بنی صدر و مجاهدین – بخش سوم – ادعاهای مسعود رجوی از در خواست قباله نصف وزرا: به هر کس باندازه مقاومتش بیشتر نمیدهیم! 

روزنامه انقلاب اسلامی در هجرت شماره 82 ، 31 شهریور تا 13 مهر ماه 1363

چرایی جدایی مجاهدین از بنی صدر

  • متن نامه جدایی مجاهدین از بنی صدر
  • پاسخ بنی صدر به مجاهدین

رابطه با عراق

همانطور که خواندید، رجوی مدعی شده که بنی صدر به تلویح و تصریح به رژیم عراق پیشنهاد کرده است مخالفین بخوانید (اساسا مجاهدین) را وجه المصالحه بگرداند. حق اینست که علت جدائی مجاهدین از بنی صدر اساسی جز همین رابطه با عراق نداشت. در اوائل زمستان سال گذشته، نخست یکی از دوستان بنی صدر نزد او رفت و با نگرانی گفت در شورا، مساله رفتن به عراق را طرح کرده اند، آمریکا از زمان مصدق تا انقلاب نتوانست نیروی مخالف شاه را وابسته بکند. ایران تنها کشوری بود که آلترناتیو رژیمش مستقل بود، حالا چگونه بگذاریم صدام اختیار تمامی نیروهای مخالف را در دست بگیرد؟ بنی صدر پاسخ داد می ایستیم و نمی گذاریم. بعد از وی، شبی رجوی به نزد بنی صدر رفت و طرح رفتن به عراق را باین شرح با او در میان گذاشت:

“اگر قطعه زمین قابل دفاعی در عراق بگیریم و من (رجوی) در آنجا مستقر بشوم و بخشی از اسرا که طرفدار ما هستند در اختیار ما قرار بگیرند و با فراخوان نیروهای طرفدار خود را، از سراسر ایران در آنجا جمع کنیم و حمله را به رژیم آغاز کنیم، ظرف یکسال رژیم را از پا در می آوریم. جنگ را بپایان می بریم. اقلا یک میلیون نفر کمتر کشته می شوند و …”

بنی صدر گفت این طرح نیست، یک خیال است. خیال آشفته ئی نیز هست، بر خلاف اصل استقلال است و شما باید میان اینجانب و صدام انتخاب کنید و …

رجوی گفت، بیائید شما بمحلی که دارند برای شما آماده می کنند (خانه قطب زاده در ورسای) بروید و سکوت کنید. من می روم. اگر نتیجه گرفتم که چه بهتر و اگر نتیجه نگرفتم، شما سالم بمانید و مبارزه تعطیل نشود.

بنی صدر گفت: “سکوت در مقام بیان، علامت رضا است. چطور ممکن است شما به عراق بروید، با رژیمی دست یاری بدهید که مستبدی خون ریز و متجاوز به ایران است و اینجانب سکوت کنم و سالم بمانم؟! سکوت غیر ممکن است.”RajaviSaddamHossein

در آن شب، رجوی از ضعف های شخص صدام پرسید که اگر به عراق رفت و یا طرح را عملی کرد، بتواند از آن ضعف ها استفاده کند…

این مراجعات چند نوبت دیگر بعمل آمدند و سرانجام موضوع در جلسه “شورای ملی مقاومت” طرح شد. موافقان طرح با اصل ماکیاولی “هدف وسیله را توجیه می کند” استناد می کردند. بنی صدر 5 سئوال طرح کرد و قرار شد جواب این 5 سئوال را ظرف یکماه بدهند. از او پرسیدند جواب خود شما باین سئوال ها چیست؟ پاسخ داد منفی است و هیچ راهی برای مشروع گرداندن سازش با رژیم عراق نمی بینم و اینکار را خودکشی میدانم.

پس از یاس کامل از موافق کردن بنی صدر و حتی ساکت کردن وی بود، که رجوی و همکارانش انتشار مقاله “دروغ های طارق عزیز” در روزنامه انقلاب اسلامی را بهانه قرار دادند و نامه 14 صفحه ئی به بنی صدر نوشتند و مطابق معمول پیش از آنکه اطلاعی به “شورای مقاومت” بدهند، از او جدا شدند. این نامه و پاسخ بنی صدر را در همین شماره میخوانید.

باری در مقام مخالفت با پیشنهاد رفتن به عراق بود که به تفصیل درباره سنت رژیم های عرب در قرن حاضر بحث شد و اصطلاح وجه المصالحه بکار رفت. “رهبری مجاهدین” برای پوشاندن آفتاب حقیقت، از سکوت بنی صدر سوء استفاده کرد و هر دروغی را درباره علل جدائی گفت. تا آنکه مطبوعات غرب از جمله پاری ماچ و بعد لوموند، پرده از راز برداشتند و نوشتند که مجاهدین و دمکراتها و دیگران در خاک عراق مستقر شده اند. این دو نشریه از تجهیزات ماورای پیشرفته و الکترونیک و … مجاهدین شرحی نوشتند. سرانجام هفته نامه مجاهد در شماره 213 نوشت: “به خاک کردستان عراق عقب نشینی کردند. یعنی در همان “قطعه خاک” مستقر شده اند. پرده از کار برداشته شد. و لوموند توجیه رجوی را درباره روی آوردن به عراق، دستیابی به صلح، درج کرد. توجیه تکراری ایکه برای سازش با عراق بکار میبرند. اینک از رویه قلب سازی این “رهبری” چه عجب که تحلیل را به پیشنهاد قلب کند و بگوید که به رژیم عراق پیشنهاد شده است مجاهدین را وجه المصالحه غرامتی بگرداند که رژیم خمینی می طلبد. درباره این قلب سازی باید گفت:

1-      مگر همین رژیم نبود که بهنگام سازش با شاه در 1975، مخالفان او را وجه المصالحه قرار داد؟ مگر شاه بارزانی را و صدام مخالفان شاه را وجه المصاله نکردند؟ مگر همین خمینی را به درخواست شاه از نجف به پاریس تبعید نکردند؟ پس صدام خود استاد این کار است و چه حاجت به پیشنهاد و ارائه طریق دارد؟

2-       آیا کسی شک دارد که اگر بنای بر صلح باشد، یکی از موارد گفتگو ستونهای پنج دو رژیم در حال جنگ در خاک یکدیگر است؟ بنابراین اگر صلحی بشود، عراق مخالفان رژیم خمینی را اگر تسلیم نکند، دست کم مثل دوره شاه بیرون خواهد کرد.

3-      آن تحلیل هدفش این بود که روشن گرداند که نمیتوان هم همدست عراق شد و هم صلح طلب گشت. تمامی مخالفان که با عراق همدست هستند، با تمام وجود با صلح مخالفند چرا که میدانند هم بنحو کامل بی اعتبار میشوند و هم نابود می گردند. حالا شما می گوئید مقصود از مخالفان، شما بوده اید. غیر از شما دیگران هم هستند. امید ما این بود که شما بر سر عقل آئید و از بیراهه باز گردید. و شما ناسزا می گوئید که چرا مدلل گشته که اگر بروید، سقوط می کنید و نابود می شوید؟ بهر رو در جلسه شورای این موضوع نیز طرح شد، شما جواب دادید بگذارید صلح بشود و ما را هم تحویل خمینی بدهند. در این پیام هم همین ادعا را می کنید. در پاسخ شما، بنی صدر گفت این ادعا با ادعای دیگر شما تناقض دارد. اولا مگر فلسفه آمدن بخارج و… این نبود که “اگر ما از بین برویم، مبارزه یک نسل عقب می افتد؟”حالا چگونه اهل بذل و بخشش  شده اید که بگذارید صلح بشود و شما را هم تحویل خمینی بدهند؟ و ثانیا مگر نمی گوئید برای آن به عراق می روید که رژیم خمینی را زودتر ساقط کنید؟ اگر صلح بشود و شما را تحویل رژیم خمینی بدهند که بعکس دلخواه خود می رسید. خمینی و رژیمش مانده و شما قربانی شده اید. شگفتا اگر به شما با برهان و دلیل ثابت کنند که راه رفته خطا است، بازگردید. آنرا به پیشنهاد قلب می کنید و مقدمه ناسزاء گوئی قرار میدهید؟

EE82Mojaheddine5

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید