شعر پوشکین ، نثر گورکی ، شورش و انقلاب

0
577

      اگر داستایوسکی و تولستوی و چخوف آدمهای ناامید وگوشه گیر را توصیه میکنند ، گورکی به شرح قهرمانان امید وار و اهل عمل میپردازد و اگردرآثار داستایوسکی ، قدرت مافوق طبیعت ، ودرآثارتولستوی عمل مذهبی موجب فقرو زشتی و خفقان است ، درآثار گورکی روابط اجتماعی ونظام و دولت حاکم است که باعث بی عدالتی و خشونت میگردد. اگر داستایوسکی درآثارش صبروتحمل را توصیه میکند و تولستوی مقاومت منفی و انفعال را پیشنهاد میکند، گورکی شعار مبارزه و درگیری را سرمیدهد . او از رئالیسم فردگرایانه تولستوی و داستایویکی انتقاد میکند و رئالیسم اجتماعی انتقادی بالزاک و استاندال را تحسین میکند . 

شعر پوشکین ، نثر گورکی ، شورش و انقلاب

پوشکین و گورکی ،-از ترور انقلابی تا انقلاب تروریستی .

نصرت شاد  ـ 15.08.2015

nushad@web.de

شعر پوشکین ، نثر گورکی ، شورش و انقلاب .

بعدازقتل پوشکین در یک دوئل ناموسی در سال1837 روزنامه های وقت نوشتند ” بزرگترین دون ژوان ادبی روس کشته شد ! ” . اودرآثار ادبی خود زبان دانشگاهی را با زبان عوام درهم آمیخت وازآندو جرقه نوی ساخت . درمورد اشعارش میگویند پوشکین هیچگاه فرم را فدای محتوا و محتوا را قربانی فرم ننمود .

آلکساندر پوشکین شاعرانقلابی وآزادیخواه روس بین سالهای 1837-1799 یک زندگی پرماجرا را از سر گذراند . او در 20 سالگی با شورشیان دکابریست آشنا شد و اشعار خودرا درخدمت ایده آلهای انان قرار داد . پوشکین یکی از هواداران فعال محفل ادبی دکابریستی ” فانوس سبز ” بود که با کمک اشعار رمانتیک انقلابی به تقلید از لرد بایرون به انتقاداز تزار و دربار او پرداخت . دکابریستها اشرافزادگان جوان تحصیل کرده ای بودند که با کمک شعارهای عصر روشنگری و رمانتیک انقلابی علیه دیکتاتوری تزاری مبارزه میکردند .

بعداز اعدام عده ای ازاعضای جنبش دکابریست در سال 1825 پرسشی پیرامون وظیفه و نقش ادبیات در مبارزه برای آزادی نزد پوشکین و سایرین مطرح شد . لرمانتوف یکی دیگر از نوابغ ادبی روس نیز جان خودرا در سن 27 سالگی دریک دوئل غیرتی ازدست داد . پوشکین در دوران تبعید در نواحی قفقاز نه تنها با زیبایی طبیعت کوهستانی آنجا و زندگی ایلیاتی و فرهنگ جنگجویی و انتقام گیری مردم بلکه با اعتقادات اسلامی و آداب و رسوم تاتارهای سواحل دریای سیاه و چگونگی زندگی کولیهای کشور ملداوی آشنا شد . او راه مبارزه را بجای راه سازش انتخاب کرد وسرانجام سرخودرا در یک توطئه عشقی سیاسی برباد داد .

پیرامون پوشکین مورخی گفته است بزرگترین اثر او زندگی اش بود . گرچه او در سن 38 سالگی کشته شد تمام عمر در خطر و تهدید و تبعید زیست . یکسال قبل از از جوانمرگی اش توسط دربار تزاری ،او نوشت ” من با اشعارم احساسات منجمد بی حرکت انسانها را تکان دادم . در دوره ظلم و زورگویی آزادی را به آواز کشیدم ، سرود نزدیک شدن انقلاب را سر دادم و مردم را دعوت به همدردی با خانوادههای شهدای اعدامی دعوت نمودم . تا زمانیکه یک شاعرروی کره زمین باشد ،دیگران از من یادخواهند کرد . شاعر نه تنها معلم و برگزیده ملت بلکه پیام آور راستی و عدالت نیز باید باشد ” .

درمورد بیوگرافی اواشاره میشود که زندگی تراژدیک اش ازآنجا شروع شد که فرستاده روس در استانبول ؛ ابراهیم هانیبال ، پدر بزرگ پوشکین را که خدمتکاری سیاهپوست بود ، در ترکیه عثمانی خرید و بعنوان هدیه همراه خود برای پطرکبیر ، تزار روسیه به مسکو برد. آشنایی پوشکین با ادبیات فولکلوریک روسیه و خلقهای اشغالی دیگرآن باعث نزدیک شدن وی به مکتب ادبی رئالیسم اجتماعی گردید . اوشاعری نوگرا و ساده نویس بود ؛ صفاتی که شاید اوازطبیعت زیبا و ساده در آثارش اغلب بکار میبرد .

پوشکین درهرسه ژانر مهم ادبیات – شعر و درام و رمان، راهی جدید برای نسل های آینده کشف کرد . توماس مان میگفت  “او گوته شرق اروپا است “. پوشکین سراغاز و پایه گذار رئالیسم قرن 19 ادبیات روسیه بود . در زمینه رمان تاریخی او شاگرد والتر اسکات انگلیسی است . داستایوسکی و آنا آخماتوا به تحسین اوپرداخته و خودراشاگرد او نامیدند . فرمالیستهای روسیه سالها اورا راهگشای سبک خود میدانستند ولی فوتوریستهای آوانگارد در شبنامه های خود نوشتند ” قطار دودی ادبیات زمان حال به راه افتاده ، پوشکین و تولستوی و داستایویکی و سایرشرکاء راباید پائین انداخت ” .

ازجمله اشعارپوشکین که آنزمان محبوبیت خاصی یافتند و دهن به دهن میگشتند ، سرودهای – آزادی ، کولیها ،روستا ، اسیرقفقازی ، خنجر ، فواره ، مجسمه پاییزی و صبح زمستانی هستند . او در زمینه نثرنیزکتابهای معروف – دختر سروان ، اویگین ، و پستچی را نوشت .

گورکی نه تنها نویسنده ادبیات است بلکه او خط دهنده جو ادبی و فرهنگ روسیه تزاری و شوروی بعد ازآن نیزبود. اودرآغاز طرفدار مکتب ادبی رمانتیک قهرمانی بود . رئالیسم انقلابی او بخشی از رئالیسم اجتماعی است . وی پایه گذار رئالیسم انسانگرایانه است که بعدها نام رئالیسم سوسیالیستی بخودگرفت . گورکی از ناتورالیستها انتقادمیکند چون بنظر او اینها واقعیات را فقط بشکل گزارش و صورت جلسه به خورد خواننده میدهند . او از سمبولیستها و فوتوریستها از جمله مایاکوفسکی نیزانتقادمیکرد .

اگر داستایوسکی و تولستوی و چخوف آدمهای ناامید وگوشه گیر را توصیه میکنند ، گورکی به شرح قهرمانان امید وار و اهل عمل میپردازد و اگردرآثار داستایوسکی ، قدرت مافوق طبیعت ، ودرآثارتولستوی عمل مذهبی موجب فقرو زشتی و خفقان است ، درآثار گورکی روابط اجتماعی ونظام و دولت حاکم است که باعث بی عدالتی و خشونت میگردد. اگر داستایوسکی درآثارش صبروتحمل را توصیه میکند و تولستوی مقاومت منفی و انفعال را پیشنهاد میکند، گورکی شعار مبارزه و درگیری را سرمیدهد . او از رئالیسم فردگرایانه تولستوی و داستایویکی انتقاد میکند و رئالیسم اجتماعی انتقادی بالزاک و استاندال را تحسین میکند .

گورکی نام مستعاراوبه معنی ” سرنوشتی تلخ  ” است . اودر نوجوانی شغلهای ظرفشویی وکفاشی ونانوایی وماهیگیری و طویله داری راتجربه کرد . ترانه مرغ طوفان گورکی خبراز توفان انقلاب اکتبرمیدهد . او مدعی بود که قبل از انقلاب اجتماعی شوروی، انقلاب ادبی سالها پیش شروع شده بود . در نمایشنامه خرده بورژوا ،گورکی برای نخستین بار در تاریخ نمایشنامه نویسی اروپا ، کارگری با آگاهی طبقاتی را معرفی میکند . این کتاب و کتاب گلچین قصه ها و کتاب بی سرپرستان اوقبل از پیروزی انقلاب اکتبر در روسیه از جمله کتابهای پرفروش سال آندوره بودند .

گورکی مینویسد که وظیفه ادبیات این است که به انسانها کمک کند تاخودرا بشناسند و به خود اعتماد به نفس پیدا کنند و هنرمیتواند موجب هم بستگی و اتحاد انسانها گردد چون درهنر سادگی و حقیقت و زیبایی همچون سه خواهر جدا نشدنی از هم هستند وآنهایی که خودرا در خدمت ادبیات قرارمیدهند ، نبایدازمردم فاصله بگیرند ویادربرج عاج خود بنشینند .

در نظر گورکی یک اثر ادبی باید مانند یک کتاب آموزنده به خواننده موضوعی را یادبدهد . گورکی درزمان تزار بعد از تولستوی محبوب ترین نویسنده آن زمان بود . وی خلاف تولستوی دلباخته روستائیان و پوپولیست نبود بلکه اغلب به آوارگان حاشیه نشین شهرها عشق میورزید . گورکی در آثارش مانند جک لندن و بالزاک و دیکنز به طردشدهها و بیچارگان اجتماع خود پرداخت .

او بالزاک و دوما و پوشکین و تورگنیف و والتراسکات و دیکنز را از جمله اموزگاران خودمیدانست . گورکی در نامه ای خطاب به چخوف مینویسد – ” رابطه ات با انسانها سردتر از رابطه عزرائیل و شیطان با مردگان است ” . رمان شناسان میگویند استرافسکی کتاب ” چگونه فولادآبدیده شد؟ ” خودرابا تقلید ازکتاب مادر ماکسیم گورکی نوشته است . تولستوی در باره گورکی میگفت او نویسنده بااستعدادی است ولی درآثارش خوشبینانه برده علم و صنعت شده و فقط استتیک در ادبیات را عمده میکند و طبیعت را دشمن و رقیب انسان معرفی می نماید .

گورکی سالها در تیعید بود و یا در حالت فرارومهاجرت . یازده ساله بود که به دلیل مرگ والدین بقول خودش به میان انسانها رفت . اودر جوانی با پای پیاده و جیب خالی به قسمت اعظم خاک روسیه سفر کرد و در باره شهرهای تفلیس و استراخان و رازان به تهیه گزارش پرداخت . گورکی درنوجوانی بدلیل فقر و بیکاری سالها وقت خودرا میان تبعیدیان و زندانیان و آوارگان بیشمار گذراند که به نظر او تعداشان رویهم به اندازه یک طبقه بود . او در سال 1868 بدنیا آمد و در سال 1936 در سن 68 سالگی بعلت بیماری آنزمان علاج ناپذیر سل درگذشت .

سه رمان اتوبیوگرافیک او یعنی – دوران کودکی ، در جستجوی نان ، و دانشکدههای من ، را منتقدین ادبی آینه معرفی خرده بورژوازی آنزمان جامعه روس میدانند . از دیگر آثار او – مکار چودر ، کلیم سام جین، و چلکا هستند که درباره انسانهایی از قفقاز گزارش میدهند . او در سالهای آخر 25 بیوگرافی درموردافراد مشهور و انساندوست از جمله پیرامون تولستوی و لنین نوشت . در زمان وقوع انقلاب 1917 ، گورکی نویسنده ای شناخته شده و 50 ساله بود . اودرطول عمرخود چهاربار به زندان افتاد ؛ از جمله یکبار بدلیل تهیه یک دستگاه فتوکپی و تحویل آن به فعالین یک هسته کارگری .

Alexander Puschkin 1799-1837

Maxim Gorki 1868-1936

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید