مهدی خوشحال: یکی در آب غرق می شود

0
1115

یکی دارد با ماسه های نرم، قبر مصنوعی می کند! ، یکی در حال ورزش کردن است. یکی دارد در آب بازی می کند. یکی در آب دارد کشتی می گیرد.کسانی در آب دارند والیبال بازی می کنند.یکی هم دارد غسل هفتگی می کند.یکی دارد بازی کودکانه کودکش را با ولع تماشا می کند. یکی دارد تور می گذارد محض شکار.

یکی در آب غرق می شود

مهدی خوشحال ـ ایران فانوس ـ چهارشنبه 9 سپتامبر 2015

یکی در آب غرق می شود

 این داستان را تقدیم می کنم به آیلان کودک پناهجوی سوری که در میان هفت میلیارد انسان زمینی ماواء و مقصود نیافت و سرانجام پناهگاهش امواج دریا شد.

انگار کسی در آب غرق نمی شود؛ ولی، یکی در آب غرق می شود.

نگون بخت غریبه ای که نه قانون آب را می شناسد و نه جاده را، تن خسته اش اسیر آب شد. او انگار از تبار غرق شدگان است و می بایست روزی برای عبرت ساحل نشینان، غرق شود.

سید علی که ناجی غریق است، دارد جوانی می کند و با یک استکان عرق سگی، مست مست است.

شعبان فرزند محمدحسن، ناجی غریق است ولی تنها به سوت کشیدن اکتفا می کند تا دیگران به کمک غریق بشتابند ولی خودش نه.

مردم ابتدا متوجه سوت زدن شعبان نمی شوند و قادر به رها کردن همهمه و شادی هایشان نیستند تا بدانند کدام آدم نگون بختی در حال غرق شدن است. همه گفتند، وقتی نجات غریق است، ما چکاره ایم. ولی شعبان سعی بیهوده می کند و یک تنه حریف غریق نیست بلکه در انتها به نجات خود می پردازد و خود را برای نامزدش حفظ می کند.

مگر چطور می شود، یکی در آب غرق شود؟koodak soori

اکبر گفت، چون غریق اهل غریق آباد بود، حقش است. اصغر گفت، حرفهای گنده هم می زد. عسکر گفت، دنیا را موم انگاشته بود، رسول که دست زن و فرزندش را گرفته بود گفت، ولی همه چیز غریق غرق نمی شود، صفر گفت، دوستانش تحقیر می شوند، صادق گفت، ارثیه اش به من می رسد، محمد گفت، قرض و قولش چی؟ حسن گفت، این بهترین کار برای جلب توجه مردم است. اسماعیل گفت آره، او شناگر روزهای طوفانی بود و حال دارد ادای غریق را در می آورد.

همت زنان برای نجات غریق افزون می شود، اما کسی در توانش نیست. زهرا ناله و ضجه بیهوده سر می دهد و مردم را به کمک می طلبد. دوران کوتاه عزاداری سخت است. بالاخره چه؟ زهرا ناله و زاری مصنوعی سر می دهد و توجه مردم را از وصف غریق، به حال و روز خود جلب می کند.

مگر چطور می شود، یکی در آب غرق شود؟

در ساحل که سینما و تلویزیون نیست، پس بنشینیم به تماشای یک فیلم مهیج و دیدنی. راستی،یکی هم دارد فیلمش را می گیرد تا داستانش را بنویسد.

آآهاهای مردم، یکی چون شمایان در آب غرق می شود، یکی از جنس شما، آیا نمی تواند روزی دیگر نوبت به شماها برسد؟

یک غریق، یعنی یک نان خور کمتر، یک اتفاق، یعنی یک خبر برای بالاییها و توجه آنان را برای نان در آوردن جلب کردن.

آآهاهای مردم، غریق هم اکنون از تاب و تا افتاده و قادر به التماس و درخواست از شما نیست، قادر به صدا زدن نیست، قادر به فریاد زدن نیست. فقط می تواند چشمانش را به شما بدوزد، به تماشای چه نشسته ید؟ این چه نان خوردن و لذت و تماشاست، این، تحقیر خود به دست خودتان است، وقتی این غریق هم غرق شد و شما غرق شادی لحظه ای شدید، شب خواب خوش به سراغتان نخواهد آمد و همه و همه حتی بالشت هایتان نفرین تان خواهند کرد که شما نجات جان دیگران و حتی نوبت خودتان را هم در نظر نگرفته اید.

یکی در ساحل نشسته و دارد سطح آب را فیلسوف مآبانه تماشا می کند!

یکی دیگر در آب اطوار در می آورد و در ساحل او را تماشا می کنند!

یکی قلیانش را با خود به دریا برده و ضمن آب تنی، قلیان دود می کند!

یکی در کنار دوستانش دارد ادای غریق را در می آورد!

یکی در حال رقصیدن است.

یکی در ساحل نشسته و دارد با موبایلش فیلم یادگاری بر می دارد!

یکی دارد در ماسه های نرم ساحل I love you     می نویسد!

یکی دارد با ماسه های نرم، قبر مصنوعی می کند!

یکی در حال ورزش کردن است.

یکی دارد در آب بازی می کند.

یکی در آب دارد کشتی می گیرد.

کسانی در آب دارند والیبال بازی می کنند.

یکی هم دارد غسل هفتگی می کند.

یکی دارد بازی کودکانه کودکش را با ولع تماشا می کند.

یکی دارد تور می گذارد محض شکار.

یکی دارد تور می گذارد محض تفریح.

چند نفری با دوربین عکس یادگاری می گیرند.

یکی بادبادک سبز هوا می کند.

یکی یادش رفته عینکش را از چشمانش بردارد.

یکی یادش رفته لباسش را از تنش در آورد.

یکی دست نامزدش را محکم در دست دارد و به خیالش عشقبازی می کند.

یکی هم در آب غرق می شود.

او هم کارش غرق شدن است.

مگر می شود، این همه آدم، آدم های روزمره، این همه شادی، این همه فراموشی، بدون قربانی باشد.

یکی در آب غرق می شود.

ساحل هلهله افتاده است و ازدحام قادر به تصمیمگیری درست در ارتباط با غریق نیستند.

جمعی معترض، اعتقاد دارند تا خود را به آب و آتش بزنند و غریق را نجات دهند.

جمعی منتظر، اعتقاد به صبر دارند و معتقدند روزی دریا عقب نشینی خواهد کرد.

و جمعی مطیع، اعتقاد دارند سرنوشت چنین بود و آنها قادر به تغییر سرنوشت غریق نیستند.

قربانی، فلسه بافانی در ساحل دارد که متاسفانه آنان به فکر غریق در ساحل هستند. آنان، یاد نگرفته اند تا خود را به آب و آتش بزنند و در دریای طوفانی، به فکر نجات باشند. آنان، همچنان در ساحل امن، دارند فلسفه نجات می بافند.

یکی در آب غرق می شود، ولی؛ انگار نه انگار کسی در آب غرق می شود.

منبع : ایران فانوس

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید