احمد هاجری:پنجاه سال مبارزه، پنجاه سال جامعه بی طبقه توحیدی

0
1078

پنجاه سال مبارزه، پنجاه سال جامعه بی طبقه توحیدی

احمد هاجری، ایران فانوس، دوازدهم سپتامبر ۲۰۱۵:… همین را که از انقلابت دیدیم ما را کفایت می کند! از کدام انقلاب و ایدئولوژی و شعور نداشته انقلابیت دم میزنی؟ اگر تاریخچه مبارزاتی سازمان مجاهدین خلق را با هر یک از گروه های مبارز از نظر تفاوتها با هم مقایسه کنیم ، به شدید ترین وجه ممکن هم به رهبران و هم به سازمانشان اهانت کرده ایم. پنجاه سال التقاط از کثیف ترین آموزه های افراطی. سیاست و مبارزه ای به …

لینک به منبع

پنجاه سال مبارزه، پنجاه سال جامعه بی طبقه توحیدی

چه شد که تاب و تحمل هیچ شکنجه‌ای را نداشتی و در بدو بازداشت همه را فروختی تا حکم اعدام را به زندان تقلیل دهی؟ شخصیتی نو ظهور با مغزی کوچک، خالی از تفکرات انسانی و سرشار و مملو از ایده های تروریستی در عرصه مبارزه سیاسی و مسلحانه. شخصی که همه را با اتهامات واهی دشمن به حساب می آورد و این متهم بود که میبایست زیر شکنجه به هر نحو که شده بیگناهی خود را ثابت کند! کسانی که به دست این گروه کشته میشدند همچون هابیل به دوران شبانی معرفی و مستحق مرگ شناخته می شدند. و به زبانی ساده تر در این ایدئولوژی کسی که کشته میشود، استحقاق مرگ را داشته که کشته و قاتل در درجه ای بالا تر نسبت به مقتول قرار می‌گیرد؟!

تو که میخواستی درد و رنج مردم را کاهش دهی و حرفهای خوب میزدی و از بی طبقه کردن جامعه و تقسیم سرمایه ها و رونق دادن به زندگی مردم حرف میزدی! نفوذ سازمان مجاهدین در دولت آقای بنی صدر و ایجاد انحراف و تشکیل دولتی فرقه ای. آغاز جنگ و دادن زمین به دشمن و خریدن زمان و به کشتن دادن مردم بی گناهی انتظار حمایت دولت را داشتند، به آتش کشیدن دست رنج مردم در مزارع گندم تا سیلوها! و پرواز برای گریز از محاکمه در دادگاه و رویا رویی با خلق!؟ از کدام انقلاب و حماسه میگویی؟ تنها قسمت گمشده در این حماسه مردم بودند که همیشه مورد هدف تیر کینه و عداوت رهبری فرقه مجاهدین بودند.

از ترور دانشمندان هسته‌ای و شخصیت های بارز تا مردم کوچه و بازار، کفاش سر گذر تا زن خانه دار و عروس و دامادی که در خانه اقوام مهمان بودند، انفجار تاکسی و اتوبوس خط واحد. از کدام انقلاب و ایدئولوژی و مبارزه برای آزادی خلق دم میزنی و در تمام سمینارهای انفاق پول بین لابی‌های جنگ طلب از آن دفاع میکنی؟ مسعودی که از طمع حکومت و مال خود کردن تمام و کمال قدرت حتی به رهبران خود هم رحم نکرد و به جای شعار یک نفر برای همه، همه را به قربانگاه نفرت و جنگ خود برد تا تنها یک نفر همیشه مطرح باشد. ولی این رهبری پس از ناکامیهای پی در پی و با سابقه ای نه چندان جالب از مبارزات طولانی فراری و از دیده ها پنهان شد. مریم قجر از انقلابت بگو که با دجالیت مدرنیته مردن و نابودی را برای دیگران خوب تعریف کرده ای و هر آنچه که یک جامعه در سطح پایین به آن نیاز دارد از اندک نفرات به اسارت درآمده صلب کرده ای و همیشه برای راحتی خیال در پر قو خوابیدی و برای خود همنشین گرفتی و پس از شکستها و ناکامیهای متوالی برای آرامش روح و روان قدم زدن در باغ های گران قیمت را در دستور کار قرار دادی!؟ نه تنها در این سالها آبی بر آتش نریختی و هرچه که دیدیم بیشتر آتش بیار معرکه ای بودی که خود برافروخته بودی و سعی کردی به هر نحو شده همه را به مسلخ بکشانی. چه وعده‌ای به کودکان یتیم دادی؟ نه تنها دست کسی را نگرفتی بلکه دست گیران را مستحق مرگ دانستی. مگر پیشرفت مملکت و سرافرازی مردم چه سرافکندگی برای تو و آرمانت داشت که دست به یکی با کسانی شدی که تاب و تحمل سربلندی این مردم را نداشته و ندارند؟!

در این مدت نه دست یتیمی را گرفتی و نه دست نوازش بر سرش کشیدی، کودکی که حسرت پدر داشت حالا غصه یتیمی دوستانی را میخورد که تو یتیمشان کردی! خواستی چراغی در خانه ای روشن کنی، همان تنها چراغی که در خانه سوسو میزد را هم خاموش کردی. میخواستی خانه ای را گرم کنی، رخت گرمی به خانه ای ببری، لباس تن مستمندی بکنی، فرش و زیر اندازی نو به فقیری هدیه کنی! چه شد؟! نه تنها خانه ای گرم نکردی بلکه خانه بر سر صاحبش ویران کردی و تا خواستند به خودشان بیایند لباس از تنشان کندی و همان کهنه رخت گرم و زیر اندازشان را صبح نشده غارت کردی؟! حرف از کدام طبقه و توحید میزنی و قیافه حق به جانب می گیری و پرچم دموکراسی تکان میدهی و فریاد واویلتا سر میدهی که به دادم برسید انقلابم را دزدند؟!

همین را که از انقلابت دیدیم ما را کفایت می کند! از کدام انقلاب و ایدئولوژی و شعور نداشته انقلابیت دم میزنی؟ اگر تاریخچه مبارزاتی سازمان مجاهدین خلق را با هر یک از گروه های مبارز از نظر تفاوتها با هم مقایسه کنیم ، به شدید ترین وجه ممکن هم به رهبران و هم به سازمانشان اهانت کرده ایم. پنجاه سال التقاط از کثیف ترین آموزه های افراطی. سیاست و مبارزه ای به سبک خمرهای سرخ در کامبوج تا فاشیستهای نازی در جنگ دوم جهانی! پنجاه سال کنترل، آدم ربائی، قاچاق انسان، قتل و ترور و اجرای سیاست زمین سوخته برای سرزمین مادری و ورود به آغوش حزب بعث؟! و محصول نهایی در این مبارزه و عمری در جا زدن جامعه ای کوچک، بیابانگرد، منزوی و سرخورده، فرسوده و طبقه بندی شده و توحیدی که به رهبری این فرقه ختم میشود تا همچنان با گامهای لرزان به عنوان یکه تازترین مستبد خود نمایی کرده و در راه زوال این فرقه گام بردارد؟!

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید