مصاحبه سبحانی با سیاوش رستار آخرین فرد جداشده از مجاهدین در آلبانی ـ قسمت دوم

0
1933

بعد ازاون شرایطی اتفاق افتاد که امریکا وهمه و به اصطلاح دولت عراق گفتند که شما باید اشرف را ترک کنید وبرید یک کشورثالث دیگه. خب خیلی ازنفرات پاسپورت داشتند واجازه به اقامت در کشورهای اروپایی را داشتند،.ولی مسعود رجوی امد چیکار کرد؟ بحث اتمام حجت ها ها و پیمان نامه ها را راه انداخت. پیمان نامه هاچی بود؟ کل داستانش این بود که من مجاهد می مانم و مجاهد می میرم اشرف را ترک نمیکنم اشرف خونه منه وحق منهخب ببین دولت عراقم میگفت خب من نمی‌خواهم در عراق بمانید..تاالان اینجا موندید خب باشه . صدام حسین دیگه سرنگون شده است. از الان نمی خواهم توکشور من بمانید از کشور من برو بیرون ، هرجا هم میخواهی بری بیرون من کاری ندارم من کمکت میکنم که بری ، همه خساراتاتم میدم..ولی مسعود رجوی در این شرایط امد و این قلاده تعهد نامه‌ها را انداخت گردن نفرات. اومد ادمها را تحریک بکنه که ببینید 19 فروردین سال 1991 چه  اتفاقی افتاد. خوب این توطئه سازمان بود و الان ما بهتر متوجه می شویم، الان ما متوجه میشیم که چه جوری ؟

مصاحبه سبحانی با سیاوش رستار آخرین فرد جداشده از مجاهدین در آلبانی ـ قسمت دوم

لینک به قسمت اول

09.12.2015

سیاوش رستار : در هر صورت من را با دروغ و نیرنگ به عراق کشاندند، من بخاطرکار امده بودم ومتاهل بودم زندگی داشتم ، میخواستم برای یک زندگی بهتر بروم اروپا زندگی کنم که یک مرتبه سر از عراق در آوردم. آنجا هم با دجالیت فراوان که به اصطلاح یک مدت باید اینجا بمونی و فلان بکنی تا شرایطت اماده بشه که بفرستیمت برای خارجه . مسعود رجوی من را یک مدت نگه داشتند که من وقتیکه دیدم که این حرفها دروغی بیش نیست و همه سرابه . من بعد از مدتی به یکی از مسئولین اینها فهیمه اروانی  گفتم که شما به من گفتید که می بریمت اروپا. او گفت: « نه شما باید دوسال اینجا بمونیگفتم 2 سال برای چی؟

گفت عین سربازیه !! باید بمونی بعد پاسپورت بگیری

گفتم که من سربازی رفتم که گفت اون مال ایران بود سربازی اینجا اون اوایل تصیمم به فرار کردن داشتیم که دیدیم شرایطش برای ما فراهم نیست توی داستانهای انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین متوجه شدم که خوب داستان انقلاب  که شاید برای بعضیها مشخص نباشد ولی برای شما مشخص است و میدونید که من چی میگم. مسعود رجوی میگفت من خدای زمانم یعنی من امام زمانمببین بحث بحث امام زمان بود. شاید بینندگان عزیز ومردم ایران بخندند و بگویند این حرف چیه. من با یک توضیح مختصر به شما میگم ببینید مسعود رجوی دریک کلام میگفت که خانه، خانواده،زن ،بچه ، خون ، نفس و همه چیتون مال منهخیلی معذرت میخوام خداهم چنین ادعاهایی ندارد..خداوند به تو میگه من به تواختیار دادم ازادی دادم اختیار دادم تو موظفی هرچیزخوب یا بده انتخاب کنی. خوب این برای من هضمش خیلی سنگین بود یعنی چی؟ تو مثلا ادعای امام زمانی میکنی، ادعای خدایی میکنی. خوب خدا و پیامبرانش آمدند همچین حرفی که تو میزنی نزده اند..تو چی داری به ما میگی..خیلی معذرت میخوام محمد جان این حرف سراب نیست؟

ببین خواهران ما که به اصطلاح ازاین سازمان جهنمی جداشدند داستانهایی دارند. من توی اون شرایط روحی و شرایط افسردگی پیدا کردم و حالت بیماری که حتی من ازحال میرفتم و در این شرایط من را به دکتر فرستادند. آن‌ها داروهای من را به عناوین مختلف عوض میکردند. چون ما یه کسی بودیم که داشتیم بالا و پایین میشدیم . ببین افکار من به شدت به هم ریخته بود، آخه اون چیزی که توی مسعود رجوی میگی داره ما را دیونه میکنه. داروهای که به ما میدادند عوض میکردند که من اومدم بارها نگاه میکردم نسخه را نگاه میکردم که این دارو یک چیز دیگه هستش واونی که به ما میده یک چیز دیگخ هست.که حالم بد میشد و این داروها تاثیرجانبی روی بدن من گذاشته بودند، یعنی کلیت بدن من را به حالت عفونت دراورده بود که من هم کبدم اسیب دیده بود.کبدم اسیب جدی داشت خوب من یک بیماری کبد ازقبل داشتم ولی فعال نبود این داروهایی که به من داده بودند این را فعال کرده بود، هم کلیه هام خب مثلا میگن اقا تو ناراحتی کلیه به اصطلاح داشتی ولی ببین اون ناراحتی کلیه که مثلا من امدم اینجا ازمایش دادم و مشخص شد، گفتند ببین الکل بدن شما مرده ، بدنت به اصطلاح کلی نیاز به تولید الکل داره تا این سنگها را از بین ببره. نیاز بدن تو اینه که الکل بدنت را با انواع اقسام به اصطلاح میوه جات و چیزهای که هستش جبران بکنه ..متاسفانه اینکارو نکردند. توی سازمان با ان داروهایی که به من میدادند، حالم بسیار بد شده بود که یک روز من را به دکتر بردند،.وضعیتم خیلی حاد شده بود . دکتر عراقی بود، گفت به دلیل استفاده داروهای نامناسب شما بدنتان عفونت کرده، کلیت اسیب دیده ، کبدت اسیب دیده و این مشکل تنفسیت. چون من می بینیم مشکل داشته شکسته بود این غدد داخلیش بزرگ شده بود و تنفس نمیتونی بکنی رو قلبتم اثرگذاشته . دکتر عراقی گفت باید عمل بشی خب ما خیلی تلاش کردیم متاسفانه هیچ کس حرف مارا گوش نمیکرد.

محمد حسین سبحانی: دکتر سازمانی که کارشما را پیگیری میکرد توی اشرف کی بود؟

سیاوش راستاربله دکتر مستقیم ما دکتر صالح بود و دکتر ارشد اونجاهم دکتر وحید بود .که من خدمت شما عرض کنم من پیش دکتروحید رفتم گفتم که به اصطلاح مسائل من اینجوریه

محمد حسین سبحانی دکتر وحید همون جواد احمدی است؟

سیاوش رستار: بله همان جواد احمدی است. خدمت شما عرض کنم که گفت نه اینجوری نیست که شما می گویی. گفتم ببین بابا جون خود شما اونجا بودید خب من هم کژدارمریض عربی میفهمیدم اینم فارسی یه خورده بلد بود که گفت باید عمل بشیدکتر وحید گفت یکسری ادما را عمل کردیم ولی خوب نشدند. اینکه حالا داستان عمل چطوری بود، چطوری عمل کرده بودند، الکی عمل کرده بودند؟ یعنی خودشان عمل کرده بودند ادمها بدترشده بودند عوض اینکه بهتربشوند، یک عمل ساده بینی ..این عمل را انجام نداده بودند که حالت چسبندگی پیدا کرده بود. من اینیکه به شما میگم چون خودم عمل شدم میدونم بینی را وقتیکه عمل میکنند دوتا فیلتر میگذارند داخل بینی تا بینی حالت چسبندگی نداشته باشه یکی دوهفته بعد فیلتر را میکشند. این فیلتر را نگذاشته بودند که چسبندگی گرفته بودند و وضعیت بیماران بدترشده بود.

محمد حسین سبحانی:: این درشرایطی بوده که تازه اون امکانات .هنوز توی اشرف بوده و ید وسازمان همه امکانات را داشته است. سیاوش جان من میخوام بخاطراینکه بحث رومرحله به مرحله پیش ببرم اگر اجازه بدهی به این قسمتهایی که شما توضیح دادی ما دوباره برمیگردیم.

میخواهم به یک قسمت مهمتری توی سرنوشت و تصمیم گیریهای تو در داخل تشکیلات سازمان مجاهدین برسیم وهمانطورکه به اصطلاح برای بقیه افراد میتونه بیان این تجربیات مؤثر باشد.. میخواهم بدونم که شما زمانی که توی اشرف بودید ، یعنی یکی دوماهی که قبل ازاشرف خارج بشید و منتقل بشید به لیبرتیشما در چه شرایطیقرار داشتید؟ اصلا چطوری متوجه شدید ؟ آیا میدونستید که میخواهید و قراره سازمان مجاهدین قرارگاه اشرف را تحلیه کند و دولت امریکا بهش اخطار داده؟ آیا ازفضای سیاسی مطلع بودید؟چطوری مطلع شدیدکه باید برید لیبرتی؟میخواهم این یکی دوماه اخرحضورتوتوی اشرف را وشرایطیکه برخودت وسایرافراد سازمان که اونجا بوده را برای ما توضیح بدهید؟

سیاوش رستار ببینید قبل از 6 و 7 مرداد 1388 ، بعد از اون یعنی یکسال ، بعد ازاون شرایطی اتفاق افتاد که امریکا وهمه و به اصطلاح دولت عراق گفتند که شما باید اشرف را ترک کنید وبرید یک کشورثالث دیگه. خب خیلی ازنفرات پاسپورت داشتند واجازه به اقامت در کشورهای اروپایی را داشتند،.ولی مسعود رجوی امد چیکار کرد؟ بحث اتمام حجت ها ها و پیمان نامه ها را راه انداخت. پیمان نامه هاچی بود؟ کل داستانش این بود که من مجاهد می مانم و مجاهد می میرم اشرف را ترک نمیکنم اشرف خونه منه وحق منهخب ببین دولت عراقم میگفت خب من نمی‌خواهم در عراق بمانید..تاالان اینجا موندید خب باشه . صدام حسین دیگه سرنگون شده است. از الان نمی خواهم توکشور من بمانید از کشور من برو بیرون ، هرجا هم میخواهی بری بیرون من کاری ندارم من کمکت میکنم که بری ، همه خساراتاتم میدم..ولی مسعود رجوی رد این شرایط امد و این قلاده تعهد نامه‌ها را انداخت گردن نفرات. اومد ادمها را تحریک بکنه که ببینید 19 فروردین سال 1991 چه 1391 اتفاقی افتاد. خوب این توطئه سازمان بود و الان ما بهتر متوجه می شویم، الان ما متوجه میشیم ..چه جوری ؟ خب عراق امده بود و بیانیه داده بود.این بیاینه را به دولت امریکا هم داده بود، بعدا خود مسعود رجوی هم به این مسائل اعتراف کرد و این‌ها را نشان داده بود . خودش اومد  کتبا اعلام کرد و اینها را به نفرات نشان داد که عراقی ها گفته اند این قسمت اشرف را که با آمریکا توافق شده می‌گیریم ولی مسعود رجوی گفت نه کل اشرف را می‌خواهند بگیرند و همه را قتل عام کنند. یک جایی هم اعلام کرد که ببینید اینجا ، اشاره به مقر 49 ، دیگه مرزسرخه ، و من اعلام میکنم که عاشوراست.

 محمد حسین سبحانی : اینکه می گویید، مسعودرجوی میگفت یعنی چطوری؟ پیام کتبی میداد؟ صوتی این ارتباط برقرار میشد؟ از طریق کانال تشکیلاتی میگفتند مسعود رجوی این پیام را داده .یا شما صداشو میشنیدید؟

ادامه دارد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آرشیو موضوع : نجات یافتگان در آلبانی ، ایران آزادی

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آرشیو موضوع : محمد حسین سبحانی

آرشیو موضوع : محمد حسین سبحانی

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید