مروری بر یک تجربه تلخ ـ خاطرات علی جهانی ـ قسمت 9 : خط آموزش های تاکتیک و مانور های پوشالی

0
1646

زندانبانی نظیر عادل سادات در بند و مختار و قادر عزتی آنجا را اداره می کردند و افرادی که بیشتر مقاومت می کردند به دستور شخص رجوی به زندان ابوغریب در غرب بغداد در زمان صدام حسین که بدترین زندان عراق بود می فرستادند که اگر آنجا زنده می ماند بعد از هشت سال به ایران می فرستادند. من یادم هست که رجوی انموقع در یک نشست عمومی برای ترساندن ما گفت که افرادی را که نمی توانند در تشکیلات بمانند ما تحویل عراق می دهیم و چون همه شما غیر قانونی وارد عراق شده اید ؛ طبق قانون عراق افرادی که غیر قانونی وارد عراق بشوند باید هشت سال در زندان ابوغریب بمانند و بعد هم شما را به عنوان اسیر جنگی با ایران مبادله می کند.  رجوی همزمان با پیشبرد خط سرکوب شدید و خفقان شدید در تشکیلات قرون وسطایی و استالینی اش ؛ برای سرکار گذاشتن بیشتر ما خط آموزش های تاکتیک و مانور های پوشالی را در سازمان راه اندازی کرد.

 مروری بر یک تجربه تلخ  ـ خاطرات علی جهانی ـ قسمت 9 : خط آموزش های تاکتیک و مانور های پوشالی

لینک به قسمت قبلی

علی جهانی ـ 07.01.2016

خط آموزش های تاکتیک و مانور های پوشالی
بعد از اینکه عملیات تروریستی در داخل کشور تحت عنوان عملیات نا منظم شکست خورده و تحلیل های آبکی رجوی و وعده های دروغین سرنگونی رژیم ایران مثل همیشه برای ما مشخص شد ؛ صدای اعتراضات نیروهای سازمان بالا گرفت و افراد ناراضی سازمان می گفتند رجوی ما را سرکار گذاشته است و با اینگونه اقدامات تروریستی نمی توان رژیم ایران را به نقطه سرنگونی رساند. لذا در این شرایط رجوی برای کنترل بیشتر تشکیلات قرون وسطایی و استالینی اش ؛ خط سرکوب شدید نیروهای معترض را در پیش گرفت و به همین منظور محل اسکان را که زمانی محلی برای سکونت افراد متاهل در سازمان بود؛ به زندان تبدیل کرد و در سال هفتاد و سه افراد معترض را در آنجا زندانی و شکنجه کرده و بعضی از افراد را اعدام کرد و زندانبانی نظیر عادل سادات در بند و مختار و قادر عزتی آنجا را اداره می کردند و افرادی که بیشتر مقاومت می کردند به دستور شخص رجوی به زندان ابوغریب در غرب بغداد در زمان صدام حسین که بدترین زندان عراق بود می فرستادند که اگر آنجا زنده می ماند بعد از هشت سال به ایران می فرستادند. من یادم هست که رجوی انموقع در یک نشست عمومی برای ترساندن ما گفت که افرادی را که نمی توانند در تشکیلات بمانند ما تحویل عراق می دهیم و چون همه شما غیر قانونی وارد عراق شده اید ؛ طبق قانون عراق افرادی که غیر قانونی وارد عراق بشوند باید هشت سال در زندان ابوغریب بمانند و بعد هم شما را به عنوان اسیر جنگی با ایران مبادله می کند.  رجوی همزمان با پیشبرد خط سرکوب شدید و خفقان شدید در تشکیلات قرون وسطایی و استالینی اش ؛ برای سرکار گذاشتن بیشتر ما خط آموزش های تاکتیک و مانور های پوشالی را در سازمان راه اندازی کرد. من یادم هست که رجوی در یک نشست عمومی برای اعلام این خط گفت که دلیل اینکه ما تا کنون موفق به سرنگونی رژیم ایران نشده ایم اینست که آموزش تاکتیک ندیده ایم و کار با زرهی را بلد نیستیم ؛ لذا بایستی آموزش های تاکتیک را بگذرانیم. بنابراین برای تحقق این هدف ابتدا عده‌ای از افراد بالای سازمان و فرماندهان نظامی ارتش به اصطلاح آزادی بخش را برای گذراندن آموزش های تاکتیک نزد افسران عراقی فرستاد تا دوره های آموزشی عملی و تیوری مربیگری را طی کنند و بعد این افراد بعنوان مربی در لشکر های ارتش به اصطلاح آزادی بخش برای ما آموزش تاکتیک می گذاشتند. من یادم هست که انموقع من هم بعنوان فرمانده تانک در این آموزش ها شرکت کردم که مربی ما هم خانم مهری علیقلی و حمید اسماعیل زاده هم کمک مربی بود بعد از گذراندن این دوره سخت آموزش ها بایستی یگانی وارد دوره های عملی این آموزش ها می شدیم که در این رابطه من یادم هست که انموقع من در یگان هفتاد و یک به فرماندهی خانم لیلا دشتی بودم و فرمانده دسته من خانم فهیمه خادمی بودم. هر دسته از سه تانک تشکیل شده بود که شامل: تانک فرمانده دسته و تانک ” ایرج ” یعنی تانک معاون دسته و تانک ” بابک ” یعنی فرمانده تانک دوم دسته بود من انموقع فرمانده تانک ” ایرج ” یعنی فرمانده تانک ارشد و معاون فرمانده دسته بودم. من یادم هست که انموقع بعد از اعلام بند به اصطلاح ” دال ” انقلاب کذایی مریم همه زنان را در سطح فرمانده دسته به بالا گذاشته بودند. در صورتی که این زنان گذشته از سابقه و صلاحیت تشکیلاتی از آموزش های نظامی کافی برخوردار نبودند و خانم فهیمه خادمی هم که فرمانده دسته من بود نه تنها هیچ اطلاعی از آموزش های تاکتیک نداشت بلکه حتی از مینیمم های آموزش نظامی برخوردار نبود. لذا در آموزش های تاکتیک مرتکب اشتباهات زیادی می شد و وقتی هم که به او می گفتم نه تنها قبول نمی کرد بلکه آنرا گردن من می انداخت که من رفتم نزد فرمانده لشکر یعنی خانم لیلا دشتی مطرح کردم ولی ایشان گفت شما نباید فرمانده دسته ات را که زن هست زیر علامت سوال ببری و اینطوری انقلاب شما سوراخ می شود و بعد هم سازماندهی مرا عوض کرد و از لشکر هفتاد و یک به یگان سی و سه به فرماندهی خانم مهناز گنجیان رفتم و بعد مرا در دسته منوچهر کوهکی در سمت فرمانده تانک” بابک ” یعنی یعنی در رده تشکیلاتی پایین تر قرار دادند چونکه صلاحیت فرمانده دسته زن را زیر سوال برده بودم و این کار در انقلاب کذایی مریم جرم محسوب می شد و با کسانی که چنین کاری انجام می دادند برخورد تشکیلاتی می شد و در وهله اول در رده تشکیلاتی پایین تر قرار گرفته و در صورت تکرار زندانی می شدند. لذا این قانون انقلاب کذایی مریم شامل حال من شده بود.
بله به دنبال آن آموزش های عملی و نظری تاکتیک یک سری مانور های پوشالی هم راه اندازی کردند من یادم هست که در یکی از این مانور های پوشالی که در منطقه امام ویس عراق در شهر مندلی عراق برگزار شد من بعنوان فرمانده تانک شرکت کردم و در یکی از مانور های شبانه به فرماندهی خانم فریبا خدا پرستی من یادم هست که همه تانک ها را در یک مسیر باتلاقی انداخت و همه گیر کردند و تا دو روز درگیر خارج کردن تانک های گیر کرده در باتلاق بودیم اما کسی جرات انتقاد از خانم فریبا خدا پرستی که فرمانده لشکر ما بود را نداشت. و همچنین باز یادم هست که برای جدی نشان دادن این آموزش ها و مانور های پوشالی در یکی از آنها که در زمین کشاورزی مردم دیالی که توسط سازمان اشغال شده بود و اشرف بزرگ نامیده می شد؛ خود رجوی سوار بر یک نفر بر زرهی بنام ” بی ام پی وان ” شرکت کرد و در آن مانور که رجوی آنرا ” سیمرغ رهایی ” که اسم مستعاری برای مریم عضدانلو و انقلاب کذایی اش بود ؛ نامیده بود ؛ من بعنوان فرمانده نفر بر زرهی ” بی ام پی وان ” شرکت کردم و من یادم هست که به گفته شده بود که به نفرات تحت مسول خود نگوییم که قرار است رجوی در این مانور شرکت کند. چونکه این رهبری عقیدتی سازمان به اصطلاح انقلابی مجاهدین از نیروهای سازمان که بقول خودش همه انقلاب کرده و انقلابی هستند و داوطلبانه به سازمان آمده اند و ایشان را به عنوان رهبر  بی چون و چرای عقیدتی قبول دارند ؛ می ترسید و جرات نداشت حضورش را در یک مانور پوشالی از قبل به نیروهای سازمان اعلام کند و در اینجا بود که دورغ بزرگ و شاخدار رجوی مبنی بر اینکه از محبوبیت بالایی نه تنها در بین نیروهای سازمان بلکه در بین مردم ایران و عراق برخوردار است برای ما آشکار شد. من یادم هست که بعد از آن ماجرا عده‌ای از افراد سازمان در نشستی که فرمانده لشکر ما خانم فریبا خدا پرستی گذاشته بود. از اینکه رجوی حضورش در آن مانور را از قبل اعلام نکرده است ؛ مساله دار شده بودند و می گفتند که سازمان به ما اعتماد ندارد و به همین دلیل از قبل به ما نگفته اید که رهبری می خواهد در این مانور شرکت کند. اما خانم فریبا خدا پرستی در آن نشست نتوانست جواب قانع کننده ای به افراد مسئله دار بدهد. لذا من یادم هست که رجوی مجبور شد در یک نشست عمومی برای توجیه این ماجرا و پوشاندن دروغپردازی های سازمان مبنی براینکه به نیروهای سازمان اعتماد دارد و همچنین خودش بعنوان رهبر عقیدتی و رهبر سیاسی از محبوبیت بالایی در بین نیروهای سازمان و ایرانیان برخوردار است و همچنین برای لاپوشانی ترسو بودن و بزدلی اش ؛ گفت برای اینکه رژیم ایران پی نبرد ما از قبل اعلام نکرده ایم. اما معلوم نبود که در کمپ اشرف که افراد هیچ ارتباطی با دنیای بیرون نداشتند چطوری می خواست اعلام قبلی حضور ایشان در یک مانور در یک زمینی که مشخص شده و به شدت  توسط ارتش صدام حسین حفاظت شده بود ؛ رژیم ایران می توانست از حضور ایشان با خبر شود؟!!!  من یادم هست که بعد از سر هم بندی های رجوی و توجیه افتضاح اش نیروهای سازمان در محفل های خود می خندیدند و این توجیه رجوی را به مسخره می گرفتند و کسی آن دروغپردازی هایش را باور نداشت و همه می دانستند که علت اصلی اینکه رجوی حضورش را از قبل اعلام نکرده است ترسو بودنش و اعتماد نداشتن به نیروهای سازمان است چون که رجوی بهتر از هر کس دیگری می دانست که نه تنها از محبوبیت بالایی در داخل مناسبات قرون وسطایی و استالینی اش برخوردار نیست بلکه بخاطر سرکوب شدید و خفقان شدیدی که در مناسبات قرون وسطایی اش در قلعه اشرف راه اندازی کرده بود ؛ به شدت مورد تنفر و انزجار اکثریت نیروهای سازمان قرار دارد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آرشیو موضوع : تحقیق و پژوهش

آرشیو موضوع : تحقیق و پژوهش

 

 

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید