مطالبی از خانواده ها. هنوز بدنبال یک ملاقات. دوازده سال پس از سقوط صدام

0
637

مطالبی از خانواده ها. هنوز بدنبال یک ملاقات. دوازده سال پس از سقوط صدام

بنیاد خانواده سحر، بغداد، بیست و ششم ژانویه ۲۰۱۶:… آسمان قدم های ما را تر کرد و بر غریبی ما گریست، باران زیبا و پر باری می بارید. جاده های ویرانه و خیابان های گل آلود ما را به بغداد و کاظمین رساندند تا در جوار حرمین شریف جوادالائمه و امام موسی کاظم چندی مقیم شویم. خانواده های خسته از رنج سفر با دلهایی دردمند و خسته تر از جسمشان در هتل ساکن شدند.  امروز در هوای عشق دم می زنم. روحم در …

سری سوم خانواده ها در لیبرتی – گزارش اول
سری سوم خانواده ها در لیبرتی – گزارش دوم (+ ویدئو)
سری سوم خانواده ها در لیبرتی – گزارش سوم

سفرنامه رنج و دلتنگی

لینک به منبع

خانم راحله ایرانپور که به همراه خواهرش خانم ماه منیر ایرانپور به جهت دیدار و کسب خبر از برادرانشان احمدرضا ایرانپور و محمدرضا ایرانپور به اردوگاه لیبرتی مراجعه کرده اند متن زیر را در شبکه های اجتماعی نشر داده که عینا از نظرتان میگذرد:

سفرنامه رنج و دلتنگی، قسمت اول

راحله ایرانپور

شنبه ۴ بهمن ماه ۹۴

امروز از مرز مهران وارد خاک دلگیر کشور عراق شدیم. خدایا بر این مردم چه گذشته است، این وطن ویرانه را چگونه دوباره آباد خواهند کرد.

آسمان قدم های ما را تر کرد و بر غریبی ما گریست، باران زیبا و پر باری می بارید. جاده های ویرانه و خیابان های گل آلود ما را به بغداد و کاظمین رساندند تا در جوار حرمین شریف جوادالائمه و امام موسی کاظم چندی مقیم شویم. خانواده های خسته از رنج سفر با دلهایی دردمند و خسته تر از جسمشان در هتل ساکن شدند.

سفرنامه رنج و دلتنگی، قسمت دوم

راحله ایرانپور

یکشنبه ۵ بهمن ماه ۹۴

امروز در هوای عشق دم می زنم. روحم در سماع و پایکوبی است. امروز به دیدار معشوق می رویم به دیدار برادران غریبم که مدت سیزده سال است پا در راه سرنوشتی شوم گذاشتند بی آن که بدانند.

دل از من برد و روی از من نهان کرد

خدایا با که این بازی توان کرد

امروز ما به درب اردوگاه لیبرتی می رویم. قفس سنگی و سیمانی برادرانم.

ساعت ۹ صبح است. به همراه پدران و مادران پیر و دلخسته و خواهران مظلوم و غمگین عازم لیبرتی می شویم.

ساعت کمی از ۱۰ گذشته است. از دیوارهای بتنی تو در تو و پیچ در پیچ می گذریم، خدایا برادران غریب رفته بر بادم در قلب منطقه نظامی نیروهای عراقی چه می خواهند. خدایا این راهروهای سیمانی مرا به کجا می برند. خدایا مرا دریاب.

اشک پهنای صورتم را در برگرفته.بی اختیار گریه می کنم.به مقابل یکی از شکاف های لیبرتی می رویم از ماشین پیاده می شویم.باور ندارم که در هوایی دم می زنم که دو برادر مظلوم و بی کس و گرفتارم دم می زنند.

فراق و هجر که آورد در جهان یا رب

که روی هجر سیه باد و خانمان فراق

فریادهای گوشخراش همراهان به آسمان بلند می شود هر کس عزیزی را صدا می زند. ای آسمان دستانم را بگیر و مرا بالا ببر، با باور از دیوار های سیمانی فاصله تا شاید پس از ۱۳ سال دوری و دلتنگی برادران رشید و زیبایم را ببینم. ای آسمان فریاد هایم را به گوش خدا برسان و بگو که من بالیدن و مرد شدن برادرانم را ندیدم و سران کثیف فرقه ی رجوی سالهای عمر و جوانی برادرانم را ربودند.

ای آسمان دستان خسته ام را بگیر و نگاه غمگین و اشکبارم را در چشمان خدا منعکس کن.

بعضی از سربازان عراقی ما را مجنون می پندارند و مسخره می کنند. آی برادران با غیرت و با شرفم، اجنبی صدای ناموستان را شنید و بر او خندید، مرا دریابید. فریاد ها به دیوارهای بتنی می خورد انعکاس می یابد و به ما باز می گردد. انعکاس صدا. باد ملایمی می وزد، دست به دامنش می شوم شاید گوش های برادرانم را نوازشی دهد و خبری از من به گوششان رساند. خواهرم بی تابی می کند، فریاد می زند و برادرانم را می خواهد. امیدوارم صدایش به گوش آنها برسد. آقای عطار همسفر ماست. او هشتاد ساله و ناتوان است. از قضا نامش چون نام پدرم عبدالحسین است. احساس عجیبی نسبت به او دارم .گویی پدر خود من است. غارتگران عشق و عاطفه تنها پسر او را ربوده اند. او تنها دو فرزند دارد، یک دختر و یک پسر. مصطفی پسر اوست که در تارهای عنکبوتی لانه رجوی مار دوش گرفتار شده است. سی سال است این پدر دلسوخته به دنبال فرزند است. همسرش در این راه جان داده است. دلم برای صدای پیرش که قدرت انعکاس ندارد می سوزد. با خواهرم به یاریش می رویم و فرزندش را صدا می زنیم. خدایا مصطفا را به پدرش برگردان…

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

تا بگویم شرح درد اشتیاق

هنگام نهار و نماز فرا می رسد، عده ای خدا را عبادت می کنند. خدایا راز و نیازشان را بپذیر.

دوباره دست به کار می شویم، از روی لیست اسامی نام اسیران خانواده های حاضر را یکی یکی می خوانیم و فریاد می زنیم. خدایا یخ قلب و ذهن عزیزانمان را آب کن و گوش هایشان را شنوا نما.

ساعت کمی از ۴ گذشته است. خسته و غمبار با چشمانی ملتهب و دلی سنگین به سوی هتل روانه می شویم

شرح این قصه مگر شمع بداند

ورنه پروانه ندارد به سخن پروایی

استمداد برای نجات جان برادرم مصطفی بهشتی (۲)

لینک به منبع

خانم نرگس بهشتی که هم اکنون در میان جمع خانواده های مستقر در مقابل اردوگاه لیبرتی می باشد نامه دوم خود را نیز در صفحات اجتماعی منعکس نموده و مجددا درخواست استمداد کرده است.

استمداد برای نجات جان برادرم مصطفی بهشتی (۲)

اینجانب نرگس بهشتی، خواهر مصطفی بهشتی، و درحال حاظر در پشت دروازه اردوگاه لیبرتی هستم. بعد از ۱۵ سال فراق، برادر عزیزم مصطفی بهشتی را از فاصله دور دیدم، شروع به صدا زدن کردم: “برادر عزیزم!” او با ترس به من نگاه میکرد، ولی پس از اینکه من برادرم را شناختم و او را صدا کردم و دلتنگی ۱۵ساله ام را ابراز داشتم و او نیز مرا شناخت، برادرم را از آنجا دور کردند.

من از تمام مجامع بین المللی تقاضای کمک دارم. من داغ یک برادر را دیدم که به خاطر لجبازی مسعود رجوی در سال ۱۳۹۰ به کشتن داده شد و الان برادر دیگرم مصطفی، بر اساس اطلاعات داده شده توسط جداشدگان، در بدترین شرایط روحی بسر میبرد. من بارها و بارها از تمامی مجامع بین المللی تقاضای کمک کردم ولی متاسفانه جوابی نگرفتم. لطفاً به داد ما بشتابید.

من بعد از ۱۵ سال دوری برادرم را دیدم ولی نتوانستم او را در آغوش بگیرم و با او صحبت کنم. این حق طبیعی من بود که پاره جگرم را بعد از ۱۵ سال در آغوش بگیرم ولی سران فرقه رجوی به برادرم اجازه حتی حرف زدن ندادند.

فعالان و مدافعان حقوق بشر لطفاً به داد ما برسید.

نرگس بهشتی

۲۶ ژانویه ۲۰۱۶

انسان های آزاده‌ی جهان به فریادمان برسید

لینک به منبع

این نامه را دو تن از فرزندان این کره‌ی خاکی و انسان‌های جامعه‌ی بشری به نام‌های راحله و ماه‌منیر ایران‌پور، برای طلب کمک و یاری از مجامع حقوق بشری جهان می‌نویسند.

مدت سیزده سال است که برادران ما محمدرضا و احمدرضا ایران پور را آدم‌ربایان فرقه‌ی رجوی در کشور ترکیه دزدیده‌اند و به کشور عراق آورده‌اند. سیزده سال است که تلاش‌های پیگیر و مداوم ما و دیگر اعضای خانواده برای ملاقات حضوری با برادرانمان بدون دخالت و حضور عواملمجاهدین خلقبه ثمر نرسیده است.

ما از انسان‌های آزاده‌ی جهان که برای نجات نوع بشر در تلاشند تقاضا داریم، شرایط دیدار رو در رو، بدون حضور مسئولین مجاهدین خلق و با حضور نمایندگان دولت عراق یا نهادهای بین‌المللی را برای ما فراهم کنند.

ما از مجامع و سازمان‌های بین‌المللی که مدعی دفاع از حقوق بشرند و از تمام انسان‌های آزاده‌ی جهان طلب یاری داریم. عراق کشور نا امنی است و بیم آن می‌رود که مانند گذشته کمپ لیبرتی مورد حمله قرار گیرد. جان برادرانمان احمدرضا و محمدرضا در خطر است. ما خواهان انتقال ایشان به کشوری امن هستیم.

با سپاس و آرزوی بهترین‌ها

راحله و ماه منیر ایران‌پور

۲۶ ژانویه ۲۰۱۶ – بغداد

خانواده ها بیرون کمپ لیبرتی ژانویه ۲۰۱۶

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید