وضعیت حقوق بشر درون سازمان مجاهدین بخش دهم زنده یاد محمد نوروزی ( قسمت اخر)

0
461

وضعیت حقوق بشر درون سازمان مجاهدین بخش دهم زنده یاد محمد نوروزی ( قسمت اخر) 
محمد کرمی، وبلاگ عیاران، پاریسف هشتم آوریل ۲۰۱۶:… …. لبخند زد و گفت منتظرت بودم و شروع کرد به حرف زدن با صدای ضعیف ؛ میگفت چند روز دیگر قرار است او را ببرند و شک داشت به این بردن میگفت حرفهایی که زده اند مشکوک بوده فکر کنم میخواهند مرا بکشند . آنموقع هنوز از این جنایات سازمان خبر نداشتم و این حرف او را به شوخی گرفتم….هفته دوم یا سوم حمله بود که شنیدم محمد نوروزی فوت کرده , گفتند که خودرو …

بهزاد علیشاهی: چرا سازمان مجاهدین یک” فرقه ” خطرناک است و یک سازمان سیاسی نیست؟

لینک به منبع

لینک به قسمت قبلی

وضعیت حقوق بشر درون سازمان مجاهدین بخش دهم زنده یاد محمد نوروزی ( قسمت اخر)

ادامه خاطرات زنده یاد محمد نوروزی از زبان همرزم وی آقای بهزاد علی شاهی .

بعد من که انقلاب کرده بودم شدم فرمانده توپخانه و او شد محاسب در یگان من چون هنوز انقلاب نکرده بود, اما من رابطه ام با او خوب بود وگرم و اصلا نمیتوانستم سختگیری هایی که از من میخواستم روی او اعمال کنم ؛ برای همین باز هم سازمان کار ما تغییر کرد , احمد وشاق آمد و شد فرمانده توپخانه و من شدم دیدبان و او محاسب . اینطوری هم من باز هم تنزل رده داشتم و هم اینکه دیگر نمیتوانستم با او راحت صحبت کنم چون برای پراکندگی به منطقه نوژول رفته بودیم و دیدبان در خط اول بود و محاسب در پشت و فاصله ما دوازده کیلومتر

گاهی که به مقر می آمدم محمد را میدیدم ما در یک سنگر با هم بودیم به اضافه سه نفر دیگر که از نفرات جدید بودند . هر بار محمد را لاغرتر و ضعیف تر میدیدم؛ سرمای شدیدی خورده بود و در سنگربود ؛ حالش را پرسیدم که گفت خوب نیستم و گرسنه بود کسی به او آب و غذا نداده بود برایش غذا بردم , و کمی با هم حرف زدیم من میخواستم به محل دیدبانی ام برگردم که احمد وشاق مرا صدا زد و از محمد گفت که چرا برایش آب و غذا برده ام و گفت که مگر خبر نداری که بریده و اعلام کرده میخواهد برود ؛ اظهار بی اطلاعی کردم و رفتم. بار بعد که برگشتم شاید یک هفته بعد بودکه هنوز مریض بود و تب داشت ؛ تب سنگین و گوشهایش قرمز شده بود , لبخند زد و گفت منتظرت بودم و شروع کرد به حرف زدن با صدای ضعیف ؛ میگفت چند روز دیگر قرار است او را ببرند و شک داشت به این بردن میگفت حرفهایی که زده اند مشکوک بوده فکر کنم میخواهند مرا بکشند . آنموقع هنوز از این جنایات سازمان خبر نداشتم و این حرف او را به شوخی گرفتم و گفتم تب روی حرفهات اثر گذاشته ها! که گفت نه , باور کن من خودم فهمیدم البته من که نگران نیستم بهتر بگذار بکشند من که نتوانم مریم را ببینم زندگی هم برایم مرگ است ؛ من نگران مردن نیستم نگرانم که که مریم از قلب من بی خبر بماند , بعد یک نامه را که برای همسرش مریم نوشته بود به من داد , دستش میلرزید و همینطور صداش گفت : همه حرفهام را یکجا برای مریم نوشتم صدبار نوشتم و پاره کردم تا شد این , اینو به دستش برسون باشه ؟ گفتم باشه حتما , نگران بود و چند بار گفت این آخرین کاریه که ازت میخوام تو رو خدا انجامش بده ؛ تاکید کردم که حتما این کار را میکنم و آرام شد نامه را با خودم نبردم حدود سه صفحه نامه بود ؛ فکر کردم ممکن است در محل دیدبانی نامه از بین برود و یا درگیر شویم و نامه …. نمیدانم چرا اما انگار که چیز خیلی با ارزشی بود زیر در کوله پشتی ها یک محلی بود که زیپ داشت و جای مناسبی برای عکس و کاغذ بود نه چروک میشد و نه حتی اگر زیر باران میماند خیس , نامه را آنجا گذاشتم و کوله را بستم و رفتم .

با محمد خداحافظی کردم گرم ؛ هم صورتش از تب گرم بود و هم از محبت , گفت اگه ندیدیم حلال کن ! گفتم این حرفها چیه اینقدر باز منو ببینی که قیافه ام برات تکراری بشه . و باز به شوخی گفتم ما که زن و شوهر نیستیم که بگن همدیگر را طلاق بدین و رفتم سه روز بعد قرار بود از آن محل جابجا شویم برگشتم اما محمد را برده بودند , پرسیدم کجا ؟ احمد وشاق گفت زندان دبس دراین شرایط یکان جای آدم بریده نیست ظهرش که برای جمع کردن سیم تلفن تا مقر بالا رفتم آنجا مریم آزاد منجیری را دیدم همسر و همه چیز محمد را ؛ سلام کردم و جواب داد . خواستم بگویم که برایش نامه دارم اما سکوت کردم فکر کردم بهتر است نامه را بیارم بعد ؛ پرسید برادر بهزاد چیزی خواستی بگی ؟ گفتم نه اما محمد را گویا بردن من نبودم … نگذاشت حرفم تمام بشه , گفت خبر دارم و رفت , شاید بخاطر اینکه اشکهایش را نبینم چون اول رو برگرداند و بعد رفت و دستش را به اشاره ای که برایم بدون معنی بود تکان داد . برگشتم به مقر رفتم سراغ نامه , دلم میخواست نامه را بخوانم اما بخودم نهیب میزدم که نه نباید اینکار را بکنم و نامه خانوادگی است , نمیدانم چرا احساس نیاز عاطفی شدیدی داشتم که نامه را بخوانم , انتظار داشتم که نامه مرا هم تسکین بدهد , از آن همه تشویش و ابهام . بند کوله را باز کردم و زیپ را اما نامه نبود شاید ده بار تمام وسایل کوله را بیرون ریختم و هم جا را گشتم , نامه نبود نه !!! با عجله به سراغ احمد وشاق رفتم و گفتم وسایل کوله من نیست , با لبخند گفت کدوم وسایل چی گم شده ؟ گفتم چند تا کاغذ تو زیپ بالای در کوله داشتم که نیست ؛ پرسید خب این کاغذها چی بود ؟ گفتم فردی بود ؛ برای خودم نوشته بودم .

گفت برو کامل گزارشش را بنویس که از کجا اومده بود و میخواستی چه کار کنی ؟

خیلی سوخته بودم که نامه را نمیشد به دست مریم برسانم ؛ هم بخاطر اینکه به محمد قول داده بودم و او خیلی تاکید کرده بود و هم بخاطر اینکه میدانستم نامه همه حرفهای دل یک مرد است که باید به دست مخاطبش برسد.

اما بعد عملیات شروع شد و جنگ ؛ جنگی که حمله به کردها بود و دوشادوش ارتش عراق ؛هفته دوم یا سوم حمله بود که شنیدم محمد نوروزی فوت کرده , گفتند که خودرو هینو که داشته او را انتقال میداده چپ کرده و او کشته شده , کس دیگری هم کشته شده ؟ نه فقط او و یک زخمی ؛ همین را شنیدم و بیشتر هم نمیشد پرسید و من به فکر روز آخر خداحافظی با او بودم که چه مطمئن بود از مرگ خودش و چه داغ بود از محبت و تب . احساس میکردم الان راحت است و یله بر نازکای چمن پا در خنکای شوخ چشمه ای ….. اما همیشه از آن روز تا امروز بخاطر آن نامه ای که هرگز نرسید بخش از ذهنم نا آرام و نگران مانده است و به روحی فکر میکنم که قبل از پر کشیدن نتوانسته همه حرفهایش را به عزیزش بزند و من هم مقصر .

حتما هنوز در این دینا کسانی هستند که باور دارند از بین بردن آن نامه هم جنایتی است , حتی اگر باور کنیم که محمد در تصادف کشته شده باشد .

نوشته شده به قلم : اقای بهزاد علیشاهی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آرشیو موضوع : حقوق بشر

وضعیت حقوق بشر درون سازمان مجاهدین بخش نهم زنده یاد محمد نوروزی ( یکم)

رنجنامه خانم نرگس ایرانپور در فراغ برادر اسیرش

وضعیت حقوق بشر درون سازمان مجاهدین بخش نهم زنده یاد محمد نوروزی ( یکم) محمد کرمی، وبلاگ عیاران، دوم آوریل ۲۰۱۶:… محمد میگفت ما آمدیم که بقیه مردم بتوانند در آرامش زندگی کنند ؛ کسی به زندان نیفتد که همسرش چشم به راه بماند , حالا خودمان باید بیخود و بی دلیل طلاق بدهیم که چی …

محمد حسین سبحانی: به یاد حلبچه

محمد حسین سبحانی: به یاد حلبچه

پس از گذشت سال ها تصاویر تلویزیونی خود گویای عمق این جنایت است. سطح کوچه های خاکی و خانه ها با خاک یکسان شده اند، این شهر دورافتاده و عقب نگاه داشته شده ی کردستان پر از اجساد مردان، زنان …

درد های امروزی نشانه هایی از سالیان رنج و شکنجه در مجاهدین

درد های امروزی نشانه هایی از سالیان رنج و شکنجه در مجاهدین

درد های امروزی نشانه هایی از سالیان رنج و شکنجه در مجاهدین کریم غلامی، ایران فانوس، دهم مارس ۲۰۱۶:…  طی یک ماه گذشته به دلیل عفونت ریه هایم حدود ۳ هفته در بیمارستان بستری شدم. در مقاله های که قبلا نوشته ام در رابطه با این موضوع توضیح داده ام. ولی در این نوشته می …

شرح زندان و شکنجه در فرقۀ رجوی از زبان مریم سنجابی یکی از قربانیان و شاهدان

درد های امروزی نشانه هایی از سالیان رنج و شکنجه در مجاهدین

در اینجا میخواهم ابتدا اسامی نفراتی که بعنوان زندانبا ن و شکنجه کردن دوستان خودشان دست داشتند افشا کنم وسپس به خاطر ثبت در تاریخ اسامی نفراتی که قربانی این عمل شوم رجوی شدند را اعلام کنم. تعدادی از زندانبانان که در شکنجه افراد زندانی نیز دست داشتند عبارت بودند از: فاضل موسوی،حسن حسن زاده محصل(دو تن از مسؤلین ستاد …

حاج مسعود رجوی از اسرای جنگی زیر شکنجه برگه نفوذی میگرفتی در راستای سرنگونی بود?

درد های امروزی نشانه هایی از سالیان رنج و شکنجه در مجاهدین

حاج مسعود رجوی از اسرای جنگی زیر شکنجه برگه نفوذی میگرفتی در راستای سرنگونی بود? مجید روحی، ایران اینترلینک، بیست و ششم فوریه ۲۰۱۶:… محمد تعریف میکرد در پروژه رفع ابهام سال ۷۳ و ۷۴ زیر شکنجه بود به دستور حاج مسعود رجوی و از محمد زیر شکنجه برگه ای گرفته اند که نوشته بود نفوذی هستش …

وضعیت حقوق بشر درون سازمان مجاهدین بخش ششم خودکشی فائزه اکبریان

وضعیت حقوق بشر درون سازمان مجاهدین بخش ششم خودکشی فائزه اکبریان

وضعیت حقوق بشر درون سازمان مجاهدین بخش ششم خودکشی فائزه اکبریان محمد کرمی، وبلاگ عیاران، پاریس، بیست و پنجم فوریه ۲۰۱۶:… تمام زنان را جمع می کنند و مادرش را هم به عمد به این نشست می اورند نام واقعی این نشست ها دادگاهی کردن فرد است . در این دادگاه ها هر آچه لایق …

مروری مختصر بر فرقه های مخرب کنترل ذهن (۹)

مروری مختصر بر فرقه های مخرب کنترل ذهن (۹)

مروری مختصر بر فرقه های مخرب کنترل ذهن (۹) ابراهیم خدابنده، ایران اینترلینک، هفدهم فوریه ۲۰۱۶:…  بسیاری پرسیده اند که چگونه میتوان فرقه بودن یک گروه را تشخیص داد چون ممکن است هر کس از هر گروهی که خوشش نمی آید، یا به دلیل اینکه در آن گروه بوده و حالا با آن اختلاف پیدا کرده …

مهدی خوشحال: جنگ پناهجویان

مروری مختصر بر فرقه های مخرب کنترل ذهن (۹)

بحران پناهجویی در آلمان جدی است. اما این روزها این بحران به حربه و جنگ تبلیغاتی بدل شده است. روزی نیست رسانه های آلمانی از بسته دوم پناهجویی و سخت تر شدن قوانین، هشدار ندهند. طی هفته های گذشته، فرانک والتر اشتاین مایر وزیر خارجه آلمان، به تهران و ریاض سفر کرد تا چاره ای برای بحران سوریه …

رنجنامه خانم نرگس ایرانپور در فراغ برادر اسیرش

رنجنامه خانم نرگس ایرانپور در فراغ برادر اسیرش

توان در زانوانم نیست، از زمانی که احمدم، برادر کوچکم  را دیدم، در پشت دیوارهای اشرف و مقابل درب اسد از راه دور، خیلی دور… ولی با وجود فاصله ی زیاد او را شناختم، جیغ زدم، فریاد زدم ولی او را بردند … بردند اما تا آخرین لحظه چشم از من بر نداشت. خدای من به کدامین …

وضعیت حقوق بشر درون سازمان مجاهدین بخش پنجم خذف کردن مینو فتحعلی

وضعیت حقوق بشر درون سازمان مجاهدین بخش پنجم خذف کردن مینو فتحعلی

وضعیت حقوق بشر درون سازمان مجاهدین بخش پنجم خذف کردن مینو فتحعلی محمد کرمی، وبلاگ عیاران، پاریس، پانزدهم فوریه ۲۰۱۶:…  خانم مینو فتحعلی قربانی تشکیلات رجوی بود اما سازمان مجاهدین برای فرار از پاسخ گوئی وی را شهید جنگ آمریکا و عراق اعلام کرد. سال ۱۳۷۲ رجوی، مریم همسرش را رئیس جمهور مادام العمر انتخاب …

 

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید