عبدالکریم ابراهیمی: نشستهاى سرکوب موسوم بِه “دیگ” بعد از سرنگونى صدام

0
833

نشستهاى سرکوب موسوم بِه “دیگ” بعد از سرنگونى صدام

 عبدالکریم ابراهیمی، ایران فانوس، سی ام اوت ۲۰۱۶:… واقعا حرفى براى گفتن نداشتم و این اوباشگرى ادامه داشت تا یکبار دیگر صدیقه در هجمه اوباش توقفى داد و مجدداً از من خواست که حرف جمع را اثبات کنم. من هم واقعا کلافه بودم و مرگ خودم را از خدا میخواستم در جواب گفتم، خواهر من مشکلى ندارم که مطرح کنم. اما اگر شما اصرار دارید، لطفا راه را باز کنید و مرا تحویل … 

لینک به منبع

نشستهاى سرکوب موسوم بِه „دیگ“ بعد از سرنگونى صدام

 عبدالکریم ابراهیمیارتش به اصطلاح آزادیبخش در عراق، در غیاب اربابش صدام و تحویل تسلیحات و مهمات آن به ارتش آمریکا، ماهیت و مفهوم خود را از دست داد و اکثر نفرات در تشکیلات کاملا به این واقف بودند و ایمان داشتند.

ریزش و فرار نیرو در همان اوایل بعد از آمدن آمریکائیها به قرارگاه بدنام اشرف شدت بى سابقه اى به خود گرفت و هر شب خبر فرار دسته جمعى نفرات از مراکز و ستادها بگوش میرسید و خود نیز شاهد آن در یکان بودیم، تلاطم و سردرگمى سران تشکیلات بوضوح هویدا بود که خود را باخته بودند، اینجا بود که هیچ مرز سرخ ایدئولوژیکى و تشکیلاتى در روابط زنان با مردان وجود نداشت و این هم بخاطر نگهداشتن افراد و فریب ذهن آنها در تشکیلات توسط خود رجوى پیاده میشد، بصورتى که حرمت شکنیها و رد کردن مرز سرخ هاى بین زنان و مردان ابتدا از لایه بالاى شوراى رهبرى و مسئولین مراکز و ستادها که همه زن بودند، شروع شد و حرکات هزل و رابطه هاى عاطفى و عاشقانه برقرار گشت و در این دوران بود که رابطه هاى جنسى شکل گرفت و دیگر از مرز سرخ رابطه برادرى و خواهرى خبرى نبود و رجوى شیطان صفت با این ترفند اذهان افراد تشکیلات را تا حدودى فریب داد و از ریزش و تلاشى کامل تشکیلات جلوگیرى کرد و بعد از اینکه میخ خودش را با آمریکائیها سفت کرد و در خط آنها قرار گرفت و آلت دست آنها در عراق شد و موجبات فشار و آزار و اذیت افراد بریده شده در کمپ تیف را فراهم نمود و هر روز اخبار رابطه هاى خوب آمریکائیها با سازمان به صورت بریف روزانه توجیه گر افراد میشد و نیز راه انداختن ارتباطات اجتماعى با مردم عراق بخصوص سران از هم پاشیده و فرارى بعث و اهل تسنن عراق و رفت آمدها به اشرف با کمک آمریکائیها، رجوى توانست مقدارى روحیه باخته تشکیلات را ترمیم کند. رجوى با شیادى و ترفندهای خاص شیطانى خود ناامیدیها را در دل افراد کم رنگ کرد و بعد با شعر و شعارهاى سیاسى و ایدئولوژیکى و مانور دادن سر دولت عراق که سنى ها (منظور مجدداً حزب بعث) قدرت آینده عراق را در دست میگیرند و اینکه آمریکا هیچوقت عراق را دو دستى به ایران تحویل نمیدهد، یک شیره مالى و مغزشوئى سر تک تک افراد آورد و نفراتى که در تشکیلات مانده بودند در دام این ترفند رجوى افتاده و از این نقطه بود که رجوى میدان را باز دید و بار دیگر بحث انقلاب ایدئولوژیک به میان آورد و نشستهاى سرکوب موسوم به „دیگ“ را مجدداً شعله ور کرد و در تمام مراکز و ستادها نشستهاى لایه اى دیگ گذاشته شد و صورت مسأله آن هم بحث اوپورتونسیم در درون تشکیلات بود و باید تمام سطوح تشکیلاتى فاکتهاى سیاسى، تشکیلاتى و ایدئولوژیکى خود را بصورت پروژه نوشته و در پایان با جمعبندى و نتیجه گیرى در جمع خوانده مى شد و به اصطلاح جمع که همان خط مسئول نشست بود باید سوژه را تأیید میکردند.

کسانى هم که با این رویه نشستها مخالف بودند و نمیتوانستند به زبان بیاورند، موضعى پاسیو داشتند که اینها اصل سوژه هاى این نشستها بودند و با خشن ترین برخورد مسئولین نشست و اوباش در جمع روبرو بودند که خودم از این دست افراد بودم و ذیلا ریل برخورد در نشست که با من می شد را مى آورم.

– در اولین روز نشست x سوژه بود، اوباش نشست سر سوژه ریخته و با بد و بیراه و ناسزا در نهایت برایش تکلیف کردند که باید فردا تمام فاکتهاش را تکمیل کند و بیاورد توى نشست و بعد از سه ساعت نشست تعطیل شد و نیم ساعت از خاموشى گذشته بود، من که در صندلیهاى ردیف آخر نشسته بودم و همه اش سر به زیر و موضعى نداشتم، میدانستم که بعدش ساعات سختى در انتظارم است. با دلهره هنوز وارد آسایشگاه نشده بودم که فریدون سلیمى، صدام زد و گفت خواهر سادات کارت دارد برو اتاق کارش منتظر شماست. ( فریدون سلیمى همان شکنجه گر زندانهاى رجوى که برادر ارشد و سادات هم فرمانده مرکز بود) من هم دفترم را گذاشتم توى کمد و رفتم درب اتاق سادات را زده و وارد شدم. سادات تنها بود. سلام کرده خواستم روى صندلى که انتهاى میز بود، بنشینم که سادات گفت ببا روى این صندلى کنارم بنشین و بعد پیشدستى شکلات جلویم گذاشت و از وضعیتم جویا شد و وضعیت تشکیلاتى و مشکلاتم رو میپرسید. من در جواب گفتم، مشکلى ندارم و حالم هم خوب است. من همیشه سرم را پائین انداخته بودم و از وضعیت ناپسندى که سادات روى صندلى نشسته بود، خجالت میکشیدم. نگاهش می کردم و فقط سؤالاتش را جواب میدادم. میدانستم که قصد تطمیع کردنم را دارد که بلحاظ عاطفى و جنسیتى تحت تأثیرش قرار بگیرم و در اثبات انقلاب مریم باشم و مانند اوباش تشکیلات، دیگران را سرکوب کنم و با فاکتهاى دروغ و خود ساخته سوژه ها را زیر فشار ببرم که به قول خودشان به تغییر برسند. اما من با این بازیهاى شیطانى مخالف بودم و در هر سر فصلى تاوان آن را در تشکیلات داده بودم و جوابم همان بود که مشکلى ندارم. وقتى دید که من نکته اى مطرح نمیکنم، لحن سخنش را تغییر داد و گفت تو زیاد درگیرى ذهنى دارى و در نشست هم سر سوژه موضع نگرفتى، من حواسم به شما بود. همه سر سوژه موضع انقلابى گرفتند و از انقلاب خواهر مریم دفاع کردند ( منظور از موضعگیرى انقلابى تحقیر کردن سوژه و دشنام و ناسزا بود) ولى شما سرت را انداخته بودی پائین و سکوت کرده بودی، من در جواب گفتم، حرفى براى زدن نداشتم و سادات ول کن نبود و جواب من فقط این بود که مشکلى ندارم. دو ساعت و نیم از نیمه شب گذشته بود و دست بردار نبود و باید صبح هم ساعت پنج با بیدار باش بیدارمیشدم و در غیر اینصورت مارک تمارض میخوردم و در ضمن استرس نشستها را داشتم و اصلا نمیتوانستم در آن شرایط خوب تنظیم نکنم که پوئن منفى از من بگیرند و در نشست بر سرم بکوبند، بالاخره سادات بمن گفت، برو پروژه ات را بنویس، باید در جمع اول نفر باشى بخوانید.

روز بعد در انتهاى یک کار سنگین و طاقت فرسای خسته، عصر به آسایشگاه برگشتم و حال شام خوردن نداشتم. استرس نشست که بعد از شام بلافاصله شروع میشد، اشتهایم رو قطع کرده بود، بعد از کار فردى دفتر عمیلیات جارى ام را برداشتم و رفتم اتاق نشست، هنوز یک ربع وقت بود و نفرات کمى آمده بودند. وقتى درب سالن باز شد و رفتیم داخل، دیدم دو تا صندلى کنار هم پشت میز مسئول نشست است، لحظه دار شدم و حدس زدم که مسئول بالاترى هم بیاید، مقدارى ترس در وجودم ظاهر شد و احساس کردم که سوژه نشست امشب من باشم. لحظه موعود فرا رسید و صدیقه حسینى و سادات وارد سالن شدند، استرسم شدید شد( صدیقه حسینى نشستهاى لایه اى مهم یا برخورد با نفر مسأله دار را اداره میکرد و در تشکیلات در غیاب مهوش سپهرى „نسرین“ نقش این جلاد و مسئول سربه نیست کردن افراد ناراضى را بازى میکرد). بعد از نشست، پشت میز و احوال پرسى جمعى صدیقه ادامه داد و پرسید، کى میاد پروژه اش را بخواند؟ طبق معمول همان اوباش و چاپلوسان دربار شکنجه و فشار، دست بلند کردند. من سرم را پائین انداخته بودم که صدیقه با صداى بلند گفت، عبدالکریم تو پروژه ننوشتى که دستت بلند نیست؟ در جواب از روى صندلى بلند شده و مؤدبانه گفتم، نه خواهر ننوشتم و چیزى هم براى نوشتن نداشتم، یک دفعه صدیقه مثل وحوش از کوره در رفت و هر چى لیاقت خودش و رهبرش بود را به من ناسزا و بد و بیراه گفت و چون فاکتى از من در رابطه با موارد ذکر شده نداشتند، مرا متهم کرد که با هم زبانى ات محفل میزنید و کُردى با هم صحبت میکنید؟ چرا مثل بقیه نیستید؟ مگر شما مرز سرخ رد نمیکنید؟ مگر محفل در درون تشکیلات شعبه سپاه پاسداران نیست؟ کى به شما اجازه داده تا بهم میرسید با زبان مادرى صحبت میکنید؟

چون فاکت و پوئن گرفتن در رابطه با اپورتونیست و کار و مسئولیت از من نداشت، تنها ترفندى که جمع را علیه من بشوراند، بحث تو خالى و خود ساخته رجوى، یعنى محفل به میان کشید، من هم در جواب گفتم، من با کسى محفل نزدم، اگر میخواهید باشید از این پس با کسى سلام و علیک نمیکنم تا چنین مارکى نخورم، تا این حرف از دهنم بیرون زد، هم صدیقه و هم سادات با هم چنان دهن دریدگى و فحاشى به من داشتند که از ذکر آن ها شرم دارم که روى قلم بیاورم. این برافروختگى صدیقه و سادات چراغ سبزى بود به اوباش در نشست که اثبات کنند مجاهد مریمى هستند. با نعره هاى وحشتناک و فحش هاى رکیک که اوباش احاطه ام کرده بودند، داشتم کلافه میشدم، اصلا مهلت نمیدادند و هر کس از درى حرفها و ناسزاگوئیهاى رجوى پسند نثارم میکردند، تقریبا چهار ساعت این جیغ و داد و ناسزاها ادامه داشت و من با وضعیت جسمى خسته ناشى از کار طاقت فرساى روز و فشارروحى ناشى از این شوک وحشیانه، ناى ایستادن نداشتم و یکبار بعلت عدم تعادل جسمى، افتادم، اما مجددا بلند شدم نمیخواستم ذلیل دست رجوى شوم، اما واقعیت این که ناى براى ایستادن نداشتم تا اینکه بالاخره با نعره صدیقه حسینى، اوباشى که احاطه ام کرده بودند ساکت شدند، صدیقه خطاب به من گفت حالا بگو سر عقل آمدى یا نه!!؟ خواهر مریم از تو چنین انتظارى دارد؟

گفتم، خواهر واقعا چیزى براى گفتن ندارم، مشکل و تضادى بلحاظ سیاسى و ایدئولوژیکى که ذهنم را مخدوش کند ندارم، میخواستم با این جواب دست از سرم بردارد. اما صدیقه جرى تر شده و بدتر شروع به ناسزا گفتن کرد، اوباشى هم که احاطه ام کرده بودند با فشار آوردن و ضربه به جسم ام و فریاد میخواستند به دروغ از خودم فاکت بگویم اما واقعا حرفى براى گفتن نداشتم و این اوباشگرى ادامه داشت تا یکبار دیگر صدیقه در هجمه اوباش توقفى داد و مجدداً از من خواست که حرف جمع را اثبات کنم. من هم واقعا کلافه بودم و مرگ خودم را از خدا میخواستم در جواب گفتم، خواهر من مشکلى ندارم که مطرح کنم. اما اگر شما اصرار دارید، لطفا راه را باز کنید و مرا تحویل آمریکائیها بدهید.

تا این حرف را زدم، ضربه هاى مشت و لگدى بود که نثارم میشد و نعره هاى صدیقه و سادات پشت بلندگو. نمیدانم این وضعیت چقدر طول کشید که فریدون سلیمى و افشین ابراهیمى، اوباش را کنار زدند و و دست مرا گرفتند و از سالن خارج کردند و سوار ماشین شدم. در بین راه، هر چى ناسزا بود مجددا این دو نفر به من گفتند تا رسیدیم درب یک بنگال و مرا در آن انداخته و درب آنرا قفل کردند و…

ادامه دارد

_______________________________________

آرشیو موضوع : مسعود رجوی

بمب‌گذار دفتر نخست‌وزیری که بود و چه شد؟

چند هفته پس از انفجار نخست‌وزیری در شامگاه ۲۲ شهریور ۱۳۶۰ آیت‌الله املشی، دادستان کل کشور در تلویزیون حاضر شد و مسعود کشمیری را به عنوان عامل انفجار نخست‌وزیری معرفی کرد. آیت‌الله ربانی املشی گفت: «عامل انفجار نخست‌وزیری همان شخصی بود که نام او در بین شهدا برده شد و روز اول در کنار شهیدان عزیز، رییس‌جمهوری و …

کتمان فرار زبونانه، احتیاج به اینهمه پرگویی هم دارد!

صحبت از احتمال غروب دائمی ای است که  قرار بود با مرگ مسعود رجوی که طبق نظر مریم خورشید بخاطر اوست که نمایان میشود، جهان را بخطر بیاندازد؟! و باند او دراین مورد مهم ، هیچ نوع  وظیفه ی جوابدهی را بعهده نگرفته است!!! کسانی خود را ازجواب دهی درخصوص این موضوع معاف کرده اند که مسئله ی …

نامه سر گشاده به مسعود رجوی (شماره۳ ) – نشست های غسل هفتگی برای سرنگونی؟!

نامه سر گشاده به مسعود رجوی (شماره۳ ) – نشست های غسل هفتگی برای سرنگونی؟!  علیرضا نصراللهی، یاران ایران، پاریس، بیست و هشتم اوت ۲۰۱۶:…  آقای رجوی به نظر من اگه شما دست از این دیکتاتوری برمی داشتید و نیروهای خودتان را آزاد می گذاشتید،به خدا اگه حتیً یک نفر از آنها از شما جدا …

محمد حسین سبحانی : پرداخت بدهی ” امپریالیسم ” به مجاهدین خلق

اما مسئله اصلی ، خروج  مسئولین ارشد مجاهدین خلق  و احتمالا  خود مسعود رجوی  از عراق، به نظر می‌رسد هم‌اکنون در یک توافق پشت پرده با همکاری آمریکا و عربستان سعودی در حال اجراست و آمریکا قرار است بدهی خود به تروریسم را بپردازد . در همین ارتباط  در دو ماه گذشته ده‌ها نفر از مسئولین ارشد فرقه مجاهدین با اسم جعلی …

صداقی:از زیارت مخفی مسعود رجوی از مکه تا دعوت علنی از مریم رجوی برای زیارت

از زیارت مخفی مسعود رجوی از مکه تا دعوت علنی از مریم رجوی برای زیارت چه چیز فرقه کرده است میر باقر صداقی، ایران ستارگان، بیست و پنجم اوت ۲۰۱۶:…  حمایت مستقیم آل سعود از فرقه رجوی و این میهمانیهای آشکار و نهان نشان از شکست استراتژیک آل سعود در عراق , سوریه و یمن …

عبدالکریم ابراهیمی:پیوند آل سعود با مریم رجوی، سیاستی مضحک و شکست خورده

 جالب اینکه بعد از شرکت ترکى فیصل در مراسم خیمه شب بازى مریم رجوى در بورژه پاریس و سخنرانى در آنجا و بعد از ماجراى کودتاى ناکام در ترکیه و چرخش آن کشور بر ضد سیاست قبلى خود و آل سعود، عربستان چنان از تحولات آینده به وحشت افتاده که به سیم آخر زده و با سیاستى نا …

محمود سپاهی:خاکسپاری مسعود رجوی یا مناسک حج

ویا شاید این دعوت یک پیوندی باشد بین عربستان وسازمان وتهدیدات ترکی در رابطه با ایران البته هیچ بعید نیست مگر زمان جنگ ایران وعراق همین کار را نکردند مگر همین ها نبودند که با دادن مختصات به دولت عراق زن وبچه وپیر وجوان را زیره بمبهای عراقی به کشتن دادند مگر با فرمان همین صدام کرد کشی …

نشریه پازتا ایمپکت تیرانا: مجاهدین نمیتوانند ثابت کنند رهبرشان مسعود رجوی زنده است

Polemikë e madhe pasi MEK nuk mund të provojë nëse lideri Massoud Rajavi ka vdekur apo është gjallë گازتا ایمپکت، تیرانا، آلبانی، بیست و یکم اوت ۲۰۱۶:… (نشریه پازتا ایمپکت تیرانا (آلبانی) مطلب هافینگتون پست تحت عنوان “جنجال بزرگ برای اینکه مجاهدین خلق نمیتوانند ثابت کنند رهبرشان مسعود رجوی زنده است” را به زبان آلبانی ترجمه و تکثیر …

ایران قلم:چرا مریم رجوی از مرده یا زنده بودن مسعود رجوی ابهام زدایی نمی کند؟

اما حالا کم کم آثار زهر اعلام « مرحوم » بودن مسعود رجوی بارز می‌شود و نیروهای درون تشکیلات از خود سؤال می‌کنند که واقعیت چیست ؟ آیا برادر مسعودر جوی مرده است؟ اگر مرده است چرا فیصل ترکی عنصر امنیتی عربستان سعودی آن را اعلام می کند؟ و اگر برادر مسعود « مرحوم « نشده و زنده …

ایران اینترلینک:مرگ مسعود رجوی

مرگ مسعود رجوی  ایران اینترلینک، نوزدهم اوت ۲۰۱۶:… یک ماه پس از اعلام مرگ مسعود رجوی توسط “شاهزاده ترکی الفیصل” رئیس سابق سرویس امنیتی عربستان سعودی و ولینعمت جدید سازمان مجاهدین خلق پس از مرگ صدام حسین، مریم رجوی و دیگر سران این فرقه هنوز از اعلام و اثبات “زنده یا مرده” بودن رهبرشان عاجزند. در …

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید