صرافپور:آغاز مجدد پروژه ۳۵ ساله سرنگونی! یا انتقال پروژه سرنگونی از عراق به آلبانی؟

0
1408

مسعود رجوی بعد از اینکه توانست با کمک صدام مقداری سلاح و پایگاه در کردستان عراق تهیه کند مجدداً در سال ۱۳۶۴ اعلام کرد که تا دوسال دیگر جمهوری اسلامی را با نبردهای آزادیبخش و توسط گردانهای رزمی مجاهد خلق سرنگون خواهد کرد. این داستان نیز بعد از پرواز وی به نزد صدام حسین رنگ و بوی دیگری به خود گرفت و از سال ۱۳۶۵ ورود به “مرحله سرنگونی” را اعلام نمود و در سال ۱۳۶۶ بعد از تأسیس ارتش آزادیبخش ملی مدعی شد که به دلیل “حضور در خاک بیگانه” نمی تواند مدت زیادی در عراق منتظر بماند و این حضور نمی تواند بیش از ۳ سال به طول انجامد وگرنه مجاهدین “مشروعیت” خود را از دست خواهند داد چرا که “عراق سرزمین ما نیست” و صدام حسین نیز “این اجازه را به آنها نخواهد داد”.

آغاز مجدد پروژه ۳۵ ساله سرنگونی! یا انتقال پروژه سرنگونی از عراق به آلبانی؟

حامد صرافپور، صفحه فیسبوک، پانزدهم سپتامبر ۲۰۱۶… 

لینک به منبع

آغاز مجدد پروژه ۳۵ ساله سرنگونی! یا انتقال پروژه سرنگونی از عراق به آلبانی؟

Hamed Sarafpour

مریم قجرعضدانلو بعد از پیروزی خواندن انتقال نیروهایش از عراق به آلبانی، در یک سخن بشدت خنده دار مدعی شده که سرنگونی جمهوری اسلامی “اکنون” شروع شده است!!!

اخراج مجاهدین خلق از عراق و مرگ مزدور مسعود رجویَ

البته داستان بی پایان سرنگونی چیز جدیدی در دستگاه این فرقه مافیایی نیست، از سال ۱۳۶۰ که مسعود رجوی عملیات تروریستی خود را کلید زد و به نزد صدام حسین نقل مکان کرد، تا همین امروز حداقل ۷ بار به طور رسمی و هرساله به صورت غیررسمی ادعای سرنگونی کرده است و امسال نیز مریم رجوی با مشاهده اعلام حمایت ترکی الفیصل، دوباره فیل اش یاد هندوستان کرده و چشم به دشداشه آل سعود به فکر سرنگونی چند باره جمهوری اسلامی افتاده است. اولین بار که رجوی داستان سرنگونی را مطرح کرد، در کشاکش انجام اعمال تروریستی و بمبگذاری بود. انفجار حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخست وزیری و آنگاه کشتار افراد مختلف در مساجد و خیابان، او را سرمست سرنگونی کرده بود و در همین سرمستی به اعضای شورای ملی مقاومت گفت که ۶ ماهه جمهوری اسلامی را سرنگون خواهد کرد. ولی در عرض کمتر از یکسال که ضربات پی در پی، استراتژی جنگ مسلحانه شهری را از او گرفت و تشکیلات داخل کشوری وی متلاشی گردید و دست به دامان صدام حسین شد، این شکست را به گردن دومین فرد سازمان یعنی علی زرکش انداخت و او را به اعدام محکوم کرد و این حکم را البته در عملیات فروغ جاویدان به اجرا درآورد.

اخراج مجاهدین خلق از عراق و مرگ مزدور مسعود رجویَ

در همان زمان وی ادعا کرد که شکست هایش ناشی از عدم شناخت کافی از آیت الله خمینی بوده است! و هرگز تصور نمی کرده که تا به این حد دست به اعدام گسترده نیروهایش بزند!. سخنانی بشدت ساده لوحانه که تنها می توانست بخشی از نیروهایش را قانع کند و در عرصه نظامی و سیاسی هیچ خریداری نداشت چرا که وقتی دستگاهی وارد حرکتی تروریستی می شود نمی تواند انتظار داشته باشد که طرف مقابل در یک گوشه به خواب رود تا آن سوی ماجرا براحتی کشتار کند و پیشروی کند و لاجرم واکنش مناسب را خواهد داشت.

مسعود رجوی بعد از اینکه توانست با کمک صدام مقداری سلاح و پایگاه در کردستان عراق تهیه کند مجدداً در سال ۱۳۶۴ اعلام کرد که تا دوسال دیگر جمهوری اسلامی را با نبردهای آزادیبخش و توسط گردانهای رزمی مجاهد خلق سرنگون خواهد کرد. این داستان نیز بعد از پرواز وی به نزد صدام حسین رنگ و بوی دیگری به خود گرفت و از سال ۱۳۶۵ ورود به “مرحله سرنگونی” را اعلام نمود و در سال ۱۳۶۶ بعد از تأسیس ارتش آزادیبخش ملی مدعی شد که به دلیل “حضور در خاک بیگانه” نمی تواند مدت زیادی در عراق منتظر بماند و این حضور نمی تواند بیش از ۳ سال به طول انجامد وگرنه مجاهدین “مشروعیت” خود را از دست خواهند داد چرا که “عراق سرزمین ما نیست” و صدام حسین نیز “این اجازه را به آنها نخواهد داد”.

اخراج مجاهدین خلق از عراق و مرگ مزدور مسعود رجویَ

بعد از پیروزی ارتش آزادیبخش در عملیات موسوم به “چلچراغ” در سال ۱۳۶۷ که یک عملیات مشترک با ارتش صدام بود و طی آن شهر نظامی مهران تسخیر گردید، رجوی به فکر تسخیر تهران افتاد که این حرکت قرار بود در صورت امکان در پاییز همان سال به انجام برسد اما اعلام آتش بس از سوی ایران، شوک بزرگی به رجوی وارد کرد تا او را با دستپاچگی و بدون هیچگونه آمادگی رزمی وارد جنگ بزرگی کند که سرنوشت سازمان را می توانست رقم بزند. عملیات فروغ جاویدان که به اسم عملیات سرنگونی انجام گرفت در نهایت به شکست سنگینی انجامید اما مسعود رجوی از آن تحت عنوان “بیمه نامه” یاد کرد. بیمه نامه ای که به گفته وی “به حضورش در عراق مهر مشروعیت می زد” و برخلاف آنچه پیش از آن گفته بود به وی این دست باز را می داد که سال های طولانی در عراق باقی بماند. طبعاً رجوی بخاطر لاپوشانی آنچه قبلاً گفته بود (مبنی بر عدم مشروعیت بعد از حضور ۳ ساله در عراق) این سخن را بر زبان آورد.

انقلاب ایدئولوژیک و مطرح کردن مبحث طلاق و ازدواج حرکتی بود برای به فراموشی سپردن همه آن وعده های شکست خورده پیشین که می توانست ریزش ها را شدت بخشد. اما جنگ کویت عاملی بود برای سرگرم کردن نیروها در یک شرایط بشدت بحرانی. رجوی در آستانه نوروز ۱۳۷۰ کل نیروهایش را وارد جنگی گسترده کرده بود تا صدام حسین را از سقوط برهاند، وی ادعا کرد که این سلسله عملیات (موسوم به مروارید) زمینه ساز نبرد آخرین برای سرنگونی رژیم است!. اما با تسلط نیروهای صدام بر عراق، این سخن هم به فراموشی سپرده شد. از این پس در درون مناسبات مجاهدین همه ساله در آستانه نوروز شاهد مطرح کردن بحث سرنگونی توسط مسعود رجوی بودیم که نیروهای خود را با آن به مدت یکسال سرگرم می کرد و دوباره نوروز بعدی همان سخنان تکرار می شد به نحوی که همگان می دانستند که باز هم مسعود در سخنرانی نوروزی، جمهوری اسلامی را سرنگون می کند و فصل جدیدی آغاز می شود.

با اینحال در سال ۱۳۷۳ (یکسال بعد از انتقال مریم قجرعضدانلو به فرانسه) سرکوب شدیدی در ارتش آزادیبخش! رخ داد که طی آن صدها نفر به صورت مخفیانه زندانی و شکنجه شدند و تعدادی از آنان نیز زیر شکنجه به قتل رسیدند. یکسال بعد در زمستان ۱۳۷۴ این سرکوب به شکل دیگری انجام گرفت و طی آن مسعود رجوی کلیه نیروهای خود را در ۴ مرحله به بغداد منتقل نمود (و در یک نشست هولناک که “نشست حوض” نامیده شد) بشدت تهدید و زیر ضرب برد و اعلام کرد که از این پس با مخالفان خود با “مشت آهنین”‌ پاسخ می دهد و هرکسی که قصد جداشدن داشته باشد را به مدت ده سال در زندانهای اشرف و ابوغریب زندانی خواهد کرد و اگر جان سالم بدر ببرند به عنوان اسیر جنگی به ایران تحویل داده خواهند شد و در آنجا هم احتمال اعدام آنان وجود خواهد داشت. وی همچنین هشدار داد که در صورت شکست خوردن کلیه منتقدان جداشده از مجاهدین را در هرکجای اروپا که باشند ترور خواهد کرد.

اخراج مجاهدین خلق از عراق و مرگ مزدور مسعود رجویَ

این بازی همچنان تا سال ۱۳۷۵ که مریم رجوی از پاریس به عراق منتقل شد ادامه داشت اما در سال ۱۳۷۶ (مدتی بعد از اینکه مهوش سپهری به عنوان “همردیف” مریم رجوی برگزیده شد) مجدداً مبحث سرنگونی نیز در شکل جدیدی مطرح گشت. مسعود رجوی در نشست عمومی که در قرارگاه باقرزاده برگزار شد اعلام کرد که مجاهدین وارد مرحله “آماده سازی برای سرنگونی” شده اند. این موضوع از آن جهت بسیار عجیب و در عین حال خنده دار بود که پیش از آن چندین بار رجوی ورود مجاهدین به مرحله سرنگونی را مطرح کرده بود و اینک در یک عقب نشینی سخن از “مرحله آماده سازی سرنگونی” می زد. در هر صورت رجوی دوباره نیروهای خود را وارد یک سلسله عملیات تروریستی کرد که چهار مرحله داشت و در اواخر پاییز همان سال به دلیل ضربات سنگینی که از سوی ایران به آنها وارد آمد به پایان رسید. رجوی بعدها مدعی شد که صدام حسین به دلیل ضعف نیروهایش که مدام در آماده باش قرار داشتند اجازه عملیات به او نداده است!. البته مسعود رجوی هدف دیگری از این اعمال تروریستی داشت و آن ضربه زدن به دولت نوپای خاتمی بود. وی در عین حال که در اطلاعیه های بیرونی خود از آقای خاتمی به عنوان “خاتمه نظام” یاد می کرد، در درون مناسبات از وی به عنوان کسی که می خواهد نظام را از سرنگونی حفظ کند اسم می برد و با خشم زیاد اعلام می کرد که باید “پروژه خاتمی” را نابود کند چون خاتمی حتی روی اعضای شورا هم اثر منفی گذاشته است و برای نمونه آقا و خانم متین دفتری را مثال می زد.

در آغاز سال ۱۳۷۷ مسعود رجوی “مرحله سرنگونی” را اعلام نمود و کل دستگاه خود را وارد یک آموزش بسیار فشرده و سنگین کرد که چیزی نزدیک به ۶ ماه به طول انجامید. بعد از آن تا سال ۱۳۸۰ در مراحل مختلف سلسله عملیات های تروریستی داخل شهرهای ایران را جلو می برد که طی آن ده ها تن از اعضای مجاهدین کشته و برخی نیز دستگیر و زندانی شدند که از این میان برخی از آنان خود را از اسارت ذهنی فرقه رجوی آزاد ساخته و به زندگی معمول روی آورند. در آغاز سال ۱۳۸۰ مسعود رجوی که خود را از همه جهت آماده نابودی دولت خاتمی کرده بود و منتظر بود تا صدام حسین نیز به لحاظ نظامی به این نقطه برسد که باید به مجاهدین در یک عملیات سرنگونی دیگر کمک کند، مدعی شد که بزودی عملیات آزاد سازی شهر را از سه محور آغاز خواهد کرد. این سه محور از خرمشهر آغاز و به شهر مهران و نهایتاً به محور سرپل ذهاب و قصرشیرین ختم می شد. مسعود رجوی ادعا می کرد که برخلاف دور قبل که کل ارتش آزادیبخش! از یک محور قصد داشت به تهران برسد و ضربه خورد، اینبار در صدد است تا ابتدا شهرهای ذکر شده را آزاد کند و به مراکز استان برسد و از آنجا با کمک مردم از سه محور به سمت تهران لشکرکشی کند.

اخراج مجاهدین خلق از عراق و مرگ مزدور مسعود رجویَ

در این توهم عجیب بود که دو رخداد مهم که یکی نظامی و دیگری سیاسی بود بوقوع پیوست. در عرصه سیاسی شاهد پیروزی مجدد خاتمی در رقابت ریاست جمهوری و در عرصه نظامی شاهد پرتاب حدود ۷۷ موشک از سمت ایران به قرارگاه های مجاهدین در خاک عراق بودیم که با وجود نداشتن تلفات جدی، ضربه بسیار سنگینی به مجاهدین وارد آورد. بخصوص که صدام حسین در وضعیتی بشدت نابسامان قادر نبود هیچگونه پاسخی به ایران بدهد. رجوی در این ضربات خردکننده سیاسی و نظامی، تعادل خود را از دست داده بود و با برگزاری یک نشست عمومی اعلام کرد که احدی حق ندارد ذهن خود را به مسائل سیاسی بکشاند و جمله معروف “هرزه گردی سیاسی ممنوع” را روی تابلو رسم کرد و اعلام کرد که کسی نباید راجع به مسائل سیاسی بحث کند و باید همگی منتظر دستور از بالا باشند. وی با خشم از صدام حسین هم یاد کرد و گفت با اینکه تلاش کردیم تا او را به جنگ با ایران ترغیب کنیم و رژیم را وادار کردیم به عراق موشک پرتاب کند اما صاحبخانه (صدام) حاضر نشد پاسخ بدهد. به این ترتیب چندمین مرحله سرنگونی جمهوری اسلامی نیز به پایان خود رسید و زمینه برای سلسله نشست های دهشتناک دیگری موسوم به “طعمه” مهیا شد تا رجوی کلیه نیروهای خود را به مدت چهارماه در قرارگاه باقرزاده زندانی کند و زیر سهمگین ترین شکنجه های روحی و روانی و حتی فیزیکی ببرد. نشست هایی که در آن هر فرد به مدت چندین شبانه روز در جلوی جمعیتی ۲۰۰ نفره تا حتی ۲۰۰۰ نفره به محاکمه کشیده می شد و زیر ضرب توهین و تهدید قرار می گرفت تا زمانی که بشدت در هم شکسته و تخریب می شد و دیگر قادر به هیچگونه واکنش و مقاومت در برابر تشکیلات نبود.

رخداد ۱۱ سپتامبر، تنها رخدادی بود که اعضای مجاهدین را از آن وضعیت بحرانی نجات داد و رجوی را وادار کرد هرچه زودتر این سرکوب ها را پایان بخشد و به فکر چاره جویی برای آینده باشد. وی عملیات تروریستی القاعده در آمریکا را جشن گرفت و گفت که اگر نیروهای عقب مانده القاعده می توانند چنین ضرباتی به آمریکا وارد کنند وی قادر است ضربات بسیار سنگین تری به آنان وارد نماید. وی کشته شدگان القاعده را “شهید” خواند و از آنان بخاطر مقاومتی که در افغانستان داشتند ستایش کرد. نیروهای مجاهدین نیز ابراز خوشحالی می کردند اما علت این بود که چنین رخدادی باعث نجات آنان از شکنجه های رجوی شده و به نشست های سرکوب پایان داده است.

اخراج مجاهدین خلق از عراق و مرگ مزدور مسعود رجویَ

با شروع حمله آمریکا به عراق، رجوی مجدداً اعلام آمادگی کرد که نیروهایش باید برای سرنگونی آماده شوند و فرمان داد که اگر “هواپیماهای آمریکایی به صورت عمدی یا غیرعمدی به هرکدام از قرارگاه های مجاهدین حمله کنند، کلیه نیروها باید با تمام قوا به سمت ایران حرکت کرده و به هرشکل ممکن خود را به تهران برسانند و جمهوری اسلامی را سرنگون کنند”. وی در همان نشست گفت که مریم قجرعضدانلو نیز درخواست کرده تا همراه با یگان های ارتش آزادیبخش به سمت تهران حرکت کند. چیزی که بعدها مشخص شد از اساس دروغ بوده و مریم همزمان با نزدیک شدن نیروهای آمریکایی به بغداد، عراق را ترک و به فرانسه گریخته است.

اخراج مجاهدین خلق از عراق و مرگ مزدور مسعود رجویَ

این شعارها نیز خیلی زود به اتمام رسید و با وجود اینکه قرارگاه اشرف هدف قرار گرفت اما رجوی نیروهایش را به اشرف فراخواند و با نیروهای آمریکایی پیمان اطلاعاتی و امنیتی امضاء‌ نمود. فروپاشی مجاهدین آغاز شده بود اما نیروهای آمریکایی که به رجوی در امر اطلاعاتی نیازمند بودند جلوی این فروپاشی را گرفتند. چند سال بعد وقتی که رجوی با کشتار صدها تن از اعضای مجاهدین بخاطر حفظ قرارگاه اشرف وادار به تخلیه این مقر گردید، شعار سرنگونی شکل جدیدی به خود گرفت و اینبار شعار سرنگونی نه از طرف مسعود رجوی که از زبان مریم قجرعضدانلو و مهدی ابریشمچی بیرون می زد و در آغاز سال های میلادی ۲۱۰۴ و ۲۰۱۵ شاهد حضور مهدی ابریشمچی در سیمای آزادی و اعلام سال سرنگونی هستیم که هر دو سال نیز به اتمام رسید و خبری از سرنگونی نبود. در سال نوی میلادی نیز ترکی الفیصل در کنار مریم رجوی دم از سرنگونی نظام جمهوری اسلامی زد و فصل نوینی در کارنامه خیانتبار سازمان مجاهدین آغاز شد.

اخراج مجاهدین خلق از عراق و مرگ مزدور مسعود رجویَ

با اعلام خبر تخلیه کامل عراق از مجاهدین توسط دولت عراق، به طور طبیعی پروژه طولانی سرنگونی جمهوری اسلامی توسط مجاهدین می بایستی به گور سپرده می شد اما در اینصورت مریم و مسعود رجوی باید پاسخگوی استراتژی غلطی می شدند که مدام بر آن اصرار می کردند لذا بلافاصله بعد از اخراج آخرین گروه مجاهدین از عراق به سمت آلبانی، مریم قجرعضدانلو حرکت را از نو شروع کرده است. حال سوآلی که باقی می ماند این است که:

اگر رفتن مجاهدین از عراق به آلبانی شروع سرنگونی جمهوری اسلامی است چرا در سال ۱۳۶۵ مسعود رجوی به جای رفتن به عراق در همان کشورهای اروپایی باقی نماند و ۳۰ سال از وقت خود و اعضایش را تلف کرد؟ و اگر سرنگونی در خاک عراق با آنهمه جنگ افزار و حمایت صدام حسین ممکن نشد، چگونه قرار است از هزاران کیلومتر دورتر در یک کشور اروپایی فقیر انجام گیرد در حالی که نه قرارگاه در اختیار دارند و نه سلاح و امکانات مورد نیاز برای یک نبرد مسلحانه و نه حتی نیروی جوان برای آمادگی جنگی؟ و اگر اکنون مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی آغاز شده است، در این سی سال مجاهدین مشغول چه کاری بودند؟ و چرا صدها نفر از اعضای مجاهدین طی سی سال گذشته بخاطر اینکه حضور در عراق و یا جنگ مسلحانه را نفی می کردند بشدت سرکوب و شکنجه شدند؟ و چرا طی ۳۵ سال هزاران عضو مجاهدین را رجوی بخاطر جنگ مسلحانه که تنها راه درست می دانست به کشتن داد؟

اینها سوآلاتی است که مریم رجوی بزودی با آن در درون مناسبات مواجه خواهد شد و باید پاسخگوی آن باشد.

حامد صرافپور
۲۴ شهریور

________________________________________________________________________

حامد صرافپور: خانم رجوی! کنفرانس روز جهانی زن یا لاپوشانی شکست انتخاباتی؟

میرباقر صداقی: چگونه سازمان با خنده و جشن شکستها را به پیروزی تبدیل میکند

۲۴ شهر ۱۳۹۵

چگونه سازمان با خنده و جشن شکستها را به پیروزی تبدیل میکند میر باقر صداقی، ایران ستارگان، چهاردهم سپتامبر ۲۰۱۶:… یادم هست روزیکه زیر اسکورت هلی …

میرباقر صداقی: چگونه سازمان با خنده و جشن شکستها را به پیروزی تبدیل میکند

آرشیو موضوع : مجاهدین خلق و خروج کامل از عراق

حیدر نژاد: پایان انتقال به آلبانی و سرپوش گذاشتن بر یک شکست استراتژیک به …

سازمان مجاهدین، پایان انتقال به آلبانی و سرپوش گذاشتن بر یک شکست استراتژیک به بهای جان انسان ها حنیف حیدر نژاد، سایت حیدر نژاد، دوازدهم سپتامبر ۲۰۱۶:… چرا از پس از سرنگونی صدام حسین در ۱۴ سال پیش رهبری مجاهدین به خروج نیروهایش از عراق اقدام نکرد؟ چرا پروسه خروج از عراق ۱۴ سال به دراز کشیده شد؟ …

با چند انتقال پیروزمندانه ی دیگر، کار باند رجوی ساخته است!

البته این درماهیت فرقه هاست که تصور میکنند که هراتفاقی که برایشان افتد، خیر مطلق است وبرای هر کسی که کوچکترین زاویه ای با آنها داشته باشد، شر مطلق وبه تبع آن، لابد این عمل هم خیر مطلق برای آنها ست که تصادفا برای ماهم یک خیر نسبی است! فقط این را میدانیم که رهبران این باند، تا …

محمد حسین سبحانی : پرداخت بدهی ” امپریالیسم ” به مجاهدین خلق

اما مسئله اصلی ، خروج  مسئولین ارشد مجاهدین خلق  و احتمالا  خود مسعود رجوی  از عراق، به نظر می‌رسد هم‌اکنون در یک توافق پشت پرده با همکاری آمریکا و عربستان سعودی در حال اجراست و آمریکا قرار است بدهی خود به تروریسم را بپردازد . در همین ارتباط  در دو ماه گذشته ده‌ها نفر از مسئولین ارشد فرقه مجاهدین با اسم جعلی …

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید