مصاحبه سایت نیم نگاه با خانم سهیلا سلمان زاده (خواهرزاده رحیم سهرابی تحت اسارت فرقه مجاهدین خلق در آلبانی

0
582

زمانی که ایشان برای سربازی به خدمت رفتند، چندین بار برای دیدار با خانواده برگشتند. تا بار آخر که دیگه ناپدید شدند، و دیگه خبری از دایی ام نشد. بعد از چند سال دایی ام یکبار تماس گرفتند و درخواست پول برای نجات جانشان داشتند که پدربزرگ بنده هم به زحمت پول را تهیه و به ایشان رساندند، اما دوباره خبری از ایشان نشد تا بعد از دو یا سه سال که از رومانی تماس گرفتند و خانواده متوجه محل اقامتشان شدند، در رومانی ۵ سالی زندگی کردند، بعد دوباره ناگهان ناپدید شدند و بعدها از طریق افرادی که از فرقه آزاد شدند مطلع شدیم که ایشان در عراق و کمپ اشرف هستند. در سال ۸۲ که مادر و خاله بنده برای دیدارشان به اشرف رفتند از ایشان پرسیدند که چطور دوباره سر از این فرقه درآوردند که ایشان پاسخ دادند: دوست صمیمی ایشان در رومانی پیشنهاد تاسیس شرکتی بزرگتر در فرانسه را دادند و ایشان هم پذیرفتند، تمام سرمایه خود را به حساب ایشان واریز نمودند و در نهایت خودشان را هم به عراق آوردند.

سهیلا سلمان زاده ـ نیم نگاه ـ جمعه 25 شهریور 1395

مصاحبه سایت نیم نگاه با خانم سهیلا سلمان زاده کارشناس ارشد حقوق خصوصی ـ ساکن بابل ، خواهرزاده (رحیم سهرابی تحت اسارت فرقه مجاهدین خلق در آلبانی) ـ قسمت اول

در عصر تحولات دموکراتیک و زمانه ای که از آن به دهکده جهانی یا عصر انفجار اطلاعات یاد می گردد گریز از حقیقت و تحریف واقعیت ها امکان پذیر نیست. باید به مفاد منشور جهانی حقوق بشر که منبعث از تجربه عقلانی و تاریخی بشر و دربرگیرنده ی آمال و آرزوهای متعالی آدمی ست احترام گذاشت و از به سخره گرفتن حقوق انسانها پرهیز کرد.

پر واضح است که با دستهای آلوده به خون نمی توان از مبارزه برای تحقق و عینیت آزادی ، حقوق بشر و عدالت اجتماعی سخن گفت و یا شعار داد. نسل امروز و ذهن انسان مدرن پذیرای روش های ستیزه جویانه و منافی اخلاق مدنی ، مدارا و گفتمان مسالمت آمیز و دموکراتیک نیست. نقطه نظرات انتقادی خانم سهیلا سلمان زاده به مثابه یک فرد تحصیلکرده و جوان ایرانی نسبت به ساختار فرقه گرایانه ، خط مشی ستیزه جویانه و مناسبات قرون وسطایی تشکیلات مجاهدین خلق که جز به کسب قدرت از طریق شیوه ها و روش های غیردموکراتیک نمی اندیشند ، تاکید بر واقعیت های جامعه ایرانی و پارادایم حاکم بر سیر تفکر در بین نسل جوان تحصیلکرده است.

آرش رضایی ـ عضو تیم مدیریت سایت نیم نگاه

فرقه مجاهدین

آرش رضایی :

خانم سلمان زاده ، ممنون که دعوت سایت نیم نگاه را برای مصاحبه پذیرفتید

خانم سهیلا سلمان زاده :

خواهش میکنم و در خدمتم.

آرش رضایی :

ابتدا مایلم در باره نحوه پیوستن دایی شما آقای رحیم سهرابی به فرقه مجاهدین اگر ممکن است توضیح دهید؟

خانم سهیلا سلمان زاده :

در این مورد باید بگم آن طور که خانواده تعریف می کنند زمانی که ایشان برای سربازی به خدمت رفتند، چندین بار برای دیدار با خانواده برگشتند. تا بار آخر که دیگه ناپدید شدند، و دیگه خبری از دایی ام نشد. بعد از چند سال دایی ام یکبار تماس گرفتند و درخواست پول برای نجات جانشان داشتند که پدربزرگ بنده هم به زحمت پول را تهیه و به ایشان رساندند، اما دوباره خبری از ایشان نشد تا بعد از دو یا سه سال که از رومانی تماس گرفتند و خانواده متوجه محل اقامتشان شدند، در رومانی ۵ سالی زندگی کردند، بعد دوباره ناگهان ناپدید شدند و بعدها از طریق افرادی که از فرقه آزاد شدند مطلع شدیم که ایشان در عراق و کمپ اشرف هستند. در سال ۸۲ که مادر و خاله بنده برای دیدارشان به اشرف رفتند از ایشان پرسیدند که چطور دوباره سر از این فرقه درآوردند که ایشان پاسخ دادند: دوست صمیمی ایشان در رومانی پیشنهاد تاسیس شرکتی بزرگتر در فرانسه را دادند و ایشان هم پذیرفتند، تمام سرمایه خود را به حساب ایشان واریز نمودند و در نهایت خودشان را هم به عراق آوردند.

آرش رضایی :

کی ایشان ناپدید شدند؟

خانم سهیلا سلمان زاده :

درحدود ۱۸ سال پیش که پنج سال بعد از طریق صلیب سرخ و افرادی که از این فرقه جدا شده بودند از جای ایشان مطلع شدیم.

آرش رضایی :

دقیقا چه سالی بود؟ به یاد دارید؟

خانم سهیلا سلمان زاده :

آقای رضایی فکر میکنم سال ۷۶ یا ۷۷ بود که ایشان از رومانی دزدیده شدند، و در سال ۸۲ دوباره در قرارگاه اشرف خانواده توانستند ایشان را ملاقات کنند.

آرش رضایی :

سال ۸۲ که خانواده شما با آقای سهرابی ملاقات کردند چند سال داشتید؟

خانم سهیلا سلمان زاده :

بنده حدودا ۱۸ ساله بودم.

آرش رضایی :

چه کسانی از اعضای خانواده با دایی شما در قرارگاه اشرف ملاقات کردند منظورم غیر از مادر و خاله شما است؟

خانم سهیلا سلمان زاده :

مادر بنده و خاله ی مرحومم ( که بعد از دیدار برادر در آن شرایط، باید بگم از غصه ی برادرشان فوت کردند)

آرش رضایی :

متاسفم

خانم سهیلا سلمان زاده :

ممنونم از همدردیتون.

سال ۸۳ یا ۸۴ بود که در سفر بعدی مادر و پدر بنده به قرارگاه اشرف در عراق رفتند.

 مجاهدین خلق

آرش رضایی :

فرمودید در سال ۸۳ یا ۸۴ پدر و مادر شما برای دیدار با آقای سهرابی به قرارگاه اشرف رفتند آیا ملاقاتی صورت گرفت؟

خانم سهیلا سلمان زاده :

دیدار!!! البته اگر تنها دیدنشان باشد بله، اما پدر همیشه می گوید آنروز مسئولین مجاهدین خلق آنها را مجبور به بدرفتاری با خانواده هایشان کردند، پدرمیگفت آنروز واقعا دلم به حال بچه های آنجا سوخت، چون در چشم اشک داشتند اما بر زبان حرفی دیگر. میگفت: بچه ها گریان به خانواده هایشان فحش میدادند. مادرم میگفت: یک پسری را دیده که درحالیکه مادرش را در آغوش داشت، به پشتش میزد و فحش میداد و در این بین به مادرش میگفت من مجبورم، منو حلال کن. اما در سفر بعدی مادر و خاله و شوهرخاله ام رفتند، اما دیگر نتوانستند ملاقاتی انجام دهند.

آرش رضایی :

میزان تحصیلات شما و سنتون لطفا؟

خانم سهیلا سلمان زاده :

من کارشناس ارشد حقوق خصوصی هستم، کارمند و سی و دو ساله.

آقای رضایی شاید من کمی احساسی صحبت میکنم اما در تمام صحبتهایی که پدر و مادرم از آنروز نقل می کنند دنیایی درد نهفته که من هنوز که هنوزه وقتی به آن فکر میکنم اشکهایم جاری می شود و دلم درد میگیرد. بچه های ما در این فرقه تنها هستند.

آرش رضایی :

شما تاکنون به منظور دیدار با آقای سهرابی به عراق رفتید؟

خانم سهیلا سلمان زاده :

بله، دو بار،  و هیچ کدام از این دفعات هم موفق به دیدارشان نشدم.

آقای رضایی در خانواده ما علاقه به اعضای خانواده بسیار شدید هست همانطور که در تمام خانواده های ایرانی این قضیه صادق هست، من با وجود اینکه هیچگاه دایی خود را ندیده ام اما شدیدا به ایشان علاقه دارم، چون گریه های مادر و مادربزرگ و خاله هایم و دلتنگی و غصه ای که در چشمان پدربزرگم بود هیچگاه از خاطرم دور نمی شود.

آرش رضایی :

به قرارگاه اشرف رفتید یا به لیبرتی؟

خانم سهیلا سلمان زاده :

بنده هر دو دفعه به لیبرتی رفته ام.

آرش رضایی :

چه سالی؟

خانم سهیلا سلمان زاده :

بار اول اسفند ۹۴ و بار دوم در مرداد ماه ۹۵

آرش رضایی :

آیا  با دایی تون ملاقات کردید؟

خانم سهیلا سلمان زاده :

نه، اصلا

آرش رضایی :

چرا؟

خانم سهیلا سلمان زاده :

سران فرقه به هیچ وجه اجازه ملاقات نمیدادند و حتی با بدترین وضع ممکن با ما خانواده ها برخورد کردند.

آرش رضایی :

اگر ممکن است بیشتر توضیح بدهید. چه اتفاقی افتاد وقتی شما به لیبرتی رفتید؟

مجاهدین خلق چه برخوردی با شما  و خانواده ها داشتند؟

خانم سهیلا سلمان زاده :

لیبرتی زیر نظر کمیساریا بوده و عنوان کمپ انتقال را داشته است، اما با وجود خواسته ی بر حق ما یعنی ملاقات با فرزندان و بستگانمان حتی آنان نیز اقدامی در این جهت صورت ندادند، زیرا سران فرقه با توجه به پیامدهای سفرهای خانواده ها و ملاقاتشان با فرزندان که همانا جداشدن بسیاری از آنان بوده، به هیچ عنوان حاضر نشدند به خانواده ها اجازه دیدار و ملاقات با عزیزان و بستگان و فرزندانشان بدهند و میتوانم به جرات بگویم تحت فشار و خواسته ی مجاهدین کمیساریا نیز اقدامی جهت دیدار ما نکرد. در سفر زمستان ۹۴ که اولین سفر بنده به عراق و چندمین سفر مادرم بوده، ما هم به همراه بقیه خانواده ها تنها به قصد دیدار رفته بودیم، سران فرقه با پارچه هایی که در آن شعارهایی نوشته شده بود که من خانواده را مزدور میخواند از ما استقبال کردند، و با بدترین وضع ممکن پاسخ خانواده ها را می دادند. اگر بخواهم به صورت کامل بگویم باید گفت با سنگ از ما پذیرایی کردند.

و در سفر سال ۹۵ که وضع بدتر از قبل شده بود، چون باوجود همه ی اعمال فشارهای فرقه،  سفر خانواده ها باز هم تاثیر داشته و تعدادی از فرزندانمان از فرقه جدا شده و به نزد خانواده خود بازگشته بودند، پس فرقه برخوردهای بدتری با ما خانواده ها داشت.

 ادامه دارد …

لینک مرتبط :

http://www.nimnegah.org/farsi/?p=20831

تلنگر روح فرزندانمان باشیم

http://www.nimnegah.org/farsi/?p=20518

سهیلا سلمان زاده کارشناس ارشد حقوق ساکن بابل، “دلنوشته ای برای یک هموطن”

سایت نیم نگاه

آرش رضایی

منبع: نیم نگاه

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید