قربانیان فرقه رجوی ـ شمس الله گل محمدی و علینقی حدادی ـ قسمت 17 و 18

0
772

قربانیان فرقه (۱۷ و۱۸) – شمس الله گل محمدی ( و علینقلی حدادی)

ندای حقیقت، بیست و هشتم نوامبر ۲۰۱۶:… افشین علوی صحبت شمس الله را می شنود و بعد از تحویل دادن سلاح با جمع کردن چند نفراز سرکوبگران ( حمید رضا نصر قجر معروف به داریوش نصراز توابین  سری اول زندان  ـ علیرضا امام جمعه یکی از فالانژهای رجوی داعشی و …  جلو سالن دور شمس الله حلقه تشکیل دادند و با فریاد زدن و فحش دادن به شمس الله که … 

قربانیان فرقه رجوی  – ۱۷

شمس الله گل محمدی

سایت ندای حقیقت / ۷آذرماه ۱۳۹۵ برابر با ۲۷ نوامبر۲۰۱۶

لینک به منبع

شمس الله گل محمدیمتاسفانه در نیمه سال ۱۳۹۱ یکی دیگر  از اعضا ناراضی بنام شمس الله گل محمدی به دلیل  اینکه نتوانست ازطلسم فرقه رجوی  دیکتاتور رها شود بصورت دردناک دیگری   قربانی  شد.

شمس الله گل محمدی از اهالی غرب کشور و از هواداران فاز سیاسی و از اعضا قدیمی بود که  بیش از دو دهه از عمرش را در کمپ اشرف گذرانده بود .  علیرغم آن  همه سابقه  در سال ۱۳۷۳ به علت ترس و نگرانی رجوی از جان بی مقدارش،   که  یک سوم اعضا را متهم به نفوذی کرده بود  شمس الله را  هم  به مدت چند ماه زندانی نمودند و  او  در آن مدت زیر شدید ترین فشار ها بود. شمس الله که  طاقت آن همه دیکتاتوری را نداشت  از همان سال های اول و در  دهه ۷۰ بنای ناسازگاری گذاشته و به خواسته های تشکیلات به راحتی تن نمی داد. بنا به گفته دوستانش در سال های آخر هم نارضایتی هایش علنی شده بود : “این اواخر گزارش نمی نوشت در نشست ها شرکت نمی کرد آنها هم  باهاش بر خورد می کردند و  او را  زیر فشارشدیدی گذاشته بودند … در اثر فشارهای وارده خیلی اعصابش بهم ریخته بود ( و تحت برخورد بود و مدتی هم در یک بنگال به تنهایی نگهداری میشد. ) یک روز که همه از مرکز  بیرون رفته بودند در اف ام ۴ می ره داخل یک اتاق درب رو  به روی خودش می بنده و خودشو به برق وصل می کنه وتموم می کنه…

پس از این واقعه  یک نشست حبیبه طاولی  اف ام۴ ( فرمانده مرکز نظامی  که شمس الله در آنجا بود) می  گذارد  و موضوع را برای  نفرات اف ام علنی می کنه اما می گوید این خبر مطلق نباید جایی درز کنه !بدین ترتیب شمس الله گل محمدی قربانی دیگر فرقه  شوم رجوی می شود…. تا روزی که بساط این  فریبکاری برچیده شود.

  شمس الله گل محمدی از نفرات قدیمی بود که بسیاری از افراد جدا شده او را می شناختند و از وضعیت اش مطلع بودند در گزارش دیگری به قلم آقا محمد رزاقی گزارش کشته شدن وی نقل شده که در ذیل بخش های از مطالب ایشان درج می گردد.

….شمس الله  را از سال ۷۴ بصورت مستقیم از قرارگاه ۲ که فرمانده آن وقت قرارگاه مژگان پارسائی بود می شناختم .

شمس الله گل محمدی از جمله جوانانی بود که در داخل ایران به جرم هواداری از سازمان زندانی می شود و پس از ازاد شدن به عراق می اید .

 شمس الله گل محمدی به خاطر داشتن روحیه عصیانگر و مخالفت با شیوه دیکتاتوری و دروغ ؛ دغل رجوی در داخل روابط مناسبات تشکیلاتی همیشه ازطرف سران جنایتکار رجوی داعشی تحت برخورد بود .

شمس الله  مثل اکثر اعضاء به خاطر بیگاریهای بی حد و حساب و برده وار که رجوی داعشی از افراد می کشید دچار دیسک کمر بود و اکثر اوقات از شدت کمر درد بصورت خمیده راه می رفت .

شمس الله در مقرقرارگاه ۲  به کارهای مختلفی از جمله در یگان توپخانه و بعضی وقتها در تدارکات ؛ تسلیحات به کارهای یدی سنگین مشغول بود .

….به یاد دارم در سال ۷۵ رجوی با اعلان عملیات راهگشائی و فرستادن تیمهای ترور از عراق به داخل ایران برای عملیات تروریستی شمس الله از بی اثر بودن و غلط بودن تحلیلهای رجوی که می خواست با اعزام تیمهای تروریستی وخمپاره زدن در داخل ایران و ترور چند نفربه خیال ابلهانه اش انقلاب نوین راه به اندازد و رژیم سرنگون بکند سخن می گفت و بارها به خاطر مخالفت با خط و خطوط رجوی جنایتکار مورد برخوردهای تهدید و تحقیر امیزمی شد .

دقیقآ به یاد دارم که از قرارگاه موسوم به انزلی در شهر جلولا  یک تیم ۲ نفره  برای خمپاره زدن به کرمانشاه اعزام شد که سر تیم سیروس اسدی و نفر همراه سیروس از نفرات تازه وارد معتادی بنام احمد بود که انهم از اهالی منطقه کرمانشاه بود این تیم صبح به هنگام عبور از نزدیکی قصر شیرین به کمین نیروهای مرزبانی برخورد می کند و درگیری رخ می دهد که در نهایت منجر به کشته شدن هر ۲ نفر می شوند .

عصر همان روز همه اعضاء در قرارگاه انزلی برای مراسم شامگاه جمع کردند برای همه سوال شده بود چه خبر شده که می خواهند مراسم شامگاه اجرا کنند !

چند دقیقه بعد از تحویل گیری سلاح و به خط شدن مژگان پارسائی پشت میکروفون قرار گرفت و خبر درگیری تیم وکشته شدن هر ۲ نفر را اعلان و سپس پیام رجوی جنایتکار قرائت کرد همان موقع  درچهره خیلی از نفرات ناراحتی و نا امیدی ؛ غم موج می زد و مژگان پارسائی وقتی فضاء حاکم را دید بعد پایان مراسم  به سرعت بطرف مقر خود رفت .

از انجا که سیروس اسدی هم اهل ایلام بود و با شمس الله رابطه خوب و نزدیکی داشتند شمس الله از شنیدن خبر درگیری و کشته شدن سیروس در لحظه خیلی ناراحت و عصبی بود . بعد مراسم برای تحویل سلاح به سمت اسلحه خانه می رفتیم که شمس الله با یکی از همشهری های خود که دوش به دوش می رفتند وافشین علوی یکی از فرمانده هان یگان های رجوی جنایتکارکه هم اکنون بعنوان سخنگوی فرقه رجوی داعشی مقیم اوور سوراواز می باشد  چند قدم جلوتر از شمس الله و محمد ـ س به سمت اسلحه خانه می رفت که شمس الله رو به محمد ـ س گفت رجوی تا همه را به کشتن ندهد ول کن نیست !

افشین علوی صحبت شمس الله را می شنود و بعد از تحویل دادن سلاح با جمع کردن چند نفراز سرکوبگران ( حمید رضا نصر قجر معروف به داریوش نصراز توابین  سری اول زندان  ـ علیرضا امام جمعه یکی از فالانژهای رجوی داعشی و …  جلو سالن دور شمس الله حلقه تشکیل دادند و با فریاد زدن و فحش دادن به شمس الله که چرا گفته رجوی تا همه را به کشتن ندهد ول کن نیست !

افشین علوی با فریاد به شمس الله می گفت به خاطر حرفی که زدی زبانت را از پس گردنت بیرون می کشیم ؛ و مدام شمس الله را به مرگ تهدید می کرد .

شمس الله  به دستور مریم قجر با یک سناریو کثیف کشته می شود !

یکی از دوستان که به تازگی از اسارت فرقه رجوی داعشی نجات یافته می گوید :

چند روز قبل از اینکه سری اول از ازدوگاه بد نام اشرف به لیبرتی اعزام شوند مریم قجر طی یک پیام به اعضاء نگون بخت خواهان اماده شدن سری اول برای انتقال به لیبرتی می شود .

پیام مریم قجر توسط سران فرقه در یگانها خوانده می شود و شمس الله به پیام مریم قجر اعتراض می کند و می گوید : اگر قرار بود اشرف تخلیه کنیم چرا اینکار از اول نکردیم ؟!

چرا این همه افراد به کشتن دادید ؟ ایا نمی توانستید همان اول بدون خون و خونریزی جابجائی قبول کنید؟

سپس شمس الله می گوید : رجوی که مدعی بود از سانتی متر به سانتی متر اشرف دفاع می کنیم خودش کجاست؟ بیاد الان دفاع کند !

شمس الله همچنین از سران فرقه باز خواست می کند و می گوید  پس آن همه شعار؛ رجوی چی شد که می گفت اشرف کانون استراتژیک ؛ اشرف کانون نبرد و …..

این حرفها طبق معمول خوش ایند سران فرقه نمی آید وهمه می دانند که اعتراض و انتقاد به رجوی و سران  فرقه گناه کبیره و نا بخشودنی است !

ان روز شمس الله را به خاطر اعتراض به رجوی و مریم قجر داخل یک بنگال می اندازند و فردای ان روز همه اعضاء باید برای توجیه پیام مریم قجربه سالن عمومی می رفتند .

ولی سران فرقه به دستور مریم قجر شمس الله را به نشست توجیهی نمی برند و مهدی برائی معروف به احمد واقف و علی اکبر انباز با نام مستعار یوسف  و سیامک  یکی از سران فالانژ رجوی در حضور مژگان پارسائی در زمانی که همه اعضاء در نشست بودند و مقری که شمس الله در ان زندانی شده بود شمس الله را با شوک الکتریکی ( وصل جریان برق به بدن ) به قتل می رسانند…..

باشد تا روزی که سران خیانتکار فرقه و شخص مریم قجر و شوهر فراری اش پاسخ این جنایات را بدهند

قربانیان فرقه رجوی -۱۸

علینقلی حدادی

سایت ندای حقیقت ۸اذرماه ۱۳۹۵ برابرا با ۲۸نوامبر۲۰۱۶

لینک به منبع

برگرفته از خاطرات جدا شدگان فرقه رجوی

  علینقی حدادی از اهالی  سمنان و از اعضای قدیمی و زندانی سیاسی دوران زمان شاه بود. او در طی فاز سیاسی  و سال های اول فاز نظامی، از مسئولین  باصطلاح شاخه سمنان بود. علینقی حدادی در سال های ۶۰ با یکی از هواداران سازمان به نام زهره اخیانی، ازدواج کرد وسپس هر دوی آنها به عراق اعزام شدند.  او درسالهای ۱۳۶۲ و ۱۳۶۳، در بخش اجتماعی کار می کرد و طی سالهای ۱۳۶۴ و ۱۳۶۵، فرمانده تیمهای عملیاتی استان سمنان، از داخل خاک عراق !  شده بود.  علینقی حدادی، در تشکیلات باصطلاح  درسطح فرمانده محور بود .و رده بالا محسوب می شد. نام وی در سال ۱۳۶۴ و ۱۳۷۰ در لیست اعضای شورای مرکزی سازمان مجاهدین منتشرشد. علینقلی حدادی به یکی از فرماندهان وفادار به رجوی ، خشک، و جدی معروف بود و به  نام فرمانده کمال شهرت داشت.

تا سال ۱۳۷۳ او همین سمت را داشت  و ۵ سال از انقلاب طلاق و فروپاشی خانواده ها می گذشت. در آن زمان وضعیت تشکیلاتی اعضا رو به افول بود عملیات ها تعطیل شده و تعداد زیادی از اعضا بدلیل جداشدن از خانواده ها و طلاق  کم کم صفوف سازمان را ترک می کردند شرایط سخت تر شده بود. در این اوان در حالیکه علینقی حدادی فرمانده یکی از لشکرهای نظامی بود  ناگهان به  اتهام یک موضوع اخلاقی دستگیر و زندانی شد.   گفته شد وی  بلافاصله پس از زندانی شدن باقرص سیانوری که همراه داشته  خودکشی کرده است. در آن زمان تمامی فرماندهان به همراه خود دو عدد قرص سیانورحمل می کردند.   بهرحال تا کنون کسی از تمامی  حقیقت اطلاع ندارد …که  آیا وی را مجبور به خودکشی نمودند یا وی ازترس عواقب بعدی  تشکیلات مخوف،خودش دست به خودکشی زده است و مرگ مشکوک  او هم  در پرده ابهام باقی ماند.  چندی بعد مسعود رجوی، در یکی از جلسات اعضای رده بالا مرگ علینقی حدادی را ضربه مضاعف بر سازمان قلمداد کرده بود، و گفته بود او با خودکشی  اش خواسته ضربه دوم را بر ما وارد کند! و این که در چه شرایط و چگونه، خودکشی کرده و یا مجبور به این کار شده سخنی به میان نیاورد(ضربه اول  او سرکشی از قوانین  انقلاب … بوده است.)

علینقی حدادی، برادری بنام محمدتقی داشت که در سال ۱۳۶۷  وارد سازمان شده بود. برادر علینقی، پس از شش سال آزگار که بی وقفه با سازمان در عراق کار کرد، در همان سال و پس از باخبرشدن از مرگ برادرش، پس از گذشت چند ماه دق مرگ شد و در اثر فشارهای وارد شده بر او سکته و فوت نمود. در حالیکه علینقی حدادی را بی سروصدا و مخفیانه به گورستان عراقی ها برده و دفن نمودند و کسی از محل دفنش نیز اطلاعی ندارد؛  جسد برادرش را که عضوی ساده بود  طی مراسمی رسمی، در داخل قرارگاه اشرف، به خاک سپردند. در آن مراسم، بر خلاف مرگ علینقی، زهره اخیانی شرکت داشت و با شرکتش این گونه وانمود می کرد که مرگ برادرِ علینقی، در اثر اعتراض و نارضایتی نسبت به سازمان نبوده و مضمون غیر عادی هم نداشته است!

علینقی حدادی یک دختر دارد که هم اکنون در خارج کشور زندگی می کند و بدون محبت پدر و مادر و تنها ، در اروپا بزرگ شده…  و زهره اخیانی هم در داخل سازمان باقی ماند وبه پاس سکوتش به  مدارج بالا در سازمان رسید و  ابتدا به یکی از اعضای ارشد شورای رهبری تبدیل شد و بعد هم  معاون و همردیف مسئول اول و بالاخره چند سال پیش بعنوان مسئول اول منصوب شد!

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید