محمد حسین سبحانی: آیا مریم رجوی توان رهبری سازمان مجاهدین خلق را دارد؟

0
1839

 مریم عضدانلو در مقایسه با مسعود رجوی اساسا توان رهبری سازمان مجاهدین را ندارد. به نظر من  مسعود رجوی به لحاظ تسلط بر  روش های کنترل نیرو  ، توانمندی در مغزشویی و سازماندهی تشکیلات، شارلاتانیزم سیاسی و تدوین و تکوین یک فرقه مذهبی  در میان سیاستمداران معاصر ایران ، چه در میان حاکیمت و چه در اپوزیسیون، لنگه ندارد و شاید بتوان گفت با فاصله از همه جلو تر است. بنابراین مریم رجوی اساسا قابل مقایسه با مسعود رجوی در  رهبری سازمان مجاهدین نیست، اما  اگر از این مقایسه صرفنظر کنیم ،  و  مسعود رجوی را از این معادله خارج کنیم ، من فکر می کنم مریم رجوی توان رهبری سازمان مجاهدین خلق را دارد. اگر اجازه بدهید ما این بحث را در دو وضعیت مورد بررسی قرار دهیم تا من بتوانم منظورم را بهتر بیان کنم.

قسمت ششم : آیا مریم رجوی توان رهبری سازمان مجاهدین خلق را دارد؟

مصاحبه سایت ایران قلم با محمد حسین سبحانی   ـ بررسی  خروج کامل نیروهای سازمان مجاهدین بعد از سه دهه از عراق و ورود به آلبانی

هنوز زخم های خشونت و مبارزه مسلحانه التییام  نیافته است

چرا مجاهدین خلق به این نقطه رسیده اند؟

06.12.2016 ـ ایران قلم

لینک به قسمت اول : هنوز زخم های خشونت و مبارزه مسلحانه التیام نیافته است

قسمت دوم : سازمان مجاهدین در ” مرداب ” یک گام به جلو حرکت کرده است

لینک به قسمت سوم : مجاهدین ظرف بی بدیل جغرافیای عراق را جهت استمرار استراتژی خشونت  برای همیشه از دست دادند

قسمت چهارم : مسعود رجوی در کمای مغزی است

قسمت پنجم :  مریم عضدانلو از اینکه مسعود رجوی در کمای مغزی باشد، خشنود است

ایران قلم :  شما در صحبت هایتان گفتید که قدرت های خارجی که مسعود رجوی خود و استراتژی اش را به آنها  آویزان می کرده و متکی به آنها بوده است اکنون ساربان دیگری را برای فرقه رجوی برگزیده اند؟ آیا من منظور شما را درست متوجه شدم؟ اگر چنین باشد مریم رجوی توان رهبری سازمان مجاهدین خلق را دارد؟

محمد حسین سبحانی:  من فکر می کنم  بیگانگانی که رجوی استراتژی خود را با اتکا به آنها همیشه ترسیم می کرده است در حال حاضر تشخیص می دهند که مسعود رجوی در کمای مغزی قرار گیرد و با مریم عضدانلو  از  فرقه مجاهدین به عنوان یک ابزار برای پیشبرد اهداف موقت و تاکتیکی خودشان استفاده کنند. ارباب های آنها به غلط تصور می کنند بدنامی که مسعود رجوی نزد مردم ایران  و روشنفکران و اپوزیسیون دارد، مریم عضدانلو کمتر دارد. اما در مورد پرسش دیگر شما مبنی  بر اینکه آیامریم رجوی توان رهبری سازمان مجاهدین خلق  یا به تعبیر من فرقه چرخانی را دارد؟

البته روشن است که مریم عضدانلو در مقایسه با مسعود رجوی اساسا توان رهبری سازمان مجاهدین را ندارد. به نظر من  مسعود رجوی به لحاظ تسلط بر  روش های کنترل نیرو  ، توانمندی در مغزشویی و سازماندهی تشکیلات، شارلاتانیزم سیاسی و تدوین و تکوین یک فرقه مذهبی  در میان سیاستمداران معاصر ایران ، چه در میان حاکیمت و چه در اپوزیسیون، لنگه ندارد و شاید بتوان گفت با فاصله از همه جلو تر است. بنابراین توان مریم رجوی اساسا قابل مقایسه با مسعود رجوی در   رهبری سازمان مجاهدین نیست، اما  اگر از این مقایسه صرفنظر کنیم ،  و  مسعود رجوی را از این معادله خارج کنیم ، من فکر می کنم مریم رجوی توان رهبری سازمان مجاهدین خلق را دارد. اگر اجازه بدهید ما این بحث را در دو وضعیت مورد بررسی قرار دهیم تا من بتوانم منظورم را بهتر بیان کنم.

وضعیت اول: کماکان کمای مغزی بودن مسعود رجوی رسما از سوی مریم رجوی و سازمان مجاهدین اعلام نشود و همچنان سرنوشت مسعود رجوی برای اعضای تشکیلات در ابهام نگاه داشته شود.

وضعیت دوم : از طریق سازمان مجاهدین   مرگ مسعود رجوی و پایان کمای مغزی بودن وی رسما اعلام شود و یا  قدرت های خارجی مسلط بر فرقه مجاهدین با نشانه های قوی و مستند مانند فیلم و تصویر مرگ مسعود رجوی را اعلام کنند.

ابتدا پرسش شما و توان یا عدم توان مریم رجوی را در رهبری سازمان مجاهدین را در وضعیت اول مورد بررسی قرار دهیم. من فکر می کنم  تا زمانیکه مرگ مسعود رجوی رسما از سوی سازمان مجاهدین و مریم رجوی رسما اعلام نشده است و بود یا نبود مسعو رجوی برای اعضای تشکیلات همچنان در حالت ابهام نگاه داشته  می شود، قطعی است که مریم رجوی می تواند و توان رهبری فرقه مجاهدین را دارد، زیرا سایه حضور مسعود رجوی در تشکیلات، اگر چه در “کمای مغزی ” باشد، اگر چه اعضای سازمان در این ابهام باشند که آیا او زنده است یا مرده ، کماکان برای بخش زیادی از اعضای سازمان موجب انگیزش و مانع سرپیچی تشکیلاتی و تمرد اعضا  در سازمان مجاهدین خلق می شود و اتفاقا به همین دلیل هم هست که سازمان مجاهدین و مریم عضدانلو از سرنوشت مسعود رجوی و در ” کمای مغزی بودن : وی سخنی نمی گوید تا کماکان از این کارکرد جوشش و انگیزه فرقه گرایانه استفاده کند.از سوی دیگر  مریم رجوی نیز بعد از بیش از سی سال دست آموزی و شاگردی نزد دجالی به نام مسعود رجوی توانمندی های لازم را برای این  نقش و موقعیت فرا گرفته است. همه افرادی که تجربه حضور در تشکیلات سازمان مجاهدین را دارند، دیده اند که مریم رجوی دستیار اول و  آخر و شریک جرم اصلی مسعود رجوی در سرکوب و کنترل نیرو و اعمال روش های مغز شویی بوده است . به لحاظ سیاسی نیز مریم عضدانلو با گمارده شدن  در شورای دست ساز مسعود رجوی تحت عنوان باصطلاح ” رئیس جمهور برگزیده مقاومت ” تجربه و اعتماد به نفس لازم را پیدا کرده است. بویژه در چند سال گذشته در فرانسه ، در عدم حضور فیزیکی مسعود رجوی ، توانسته است از یک سو برای مزدوری  قدرت های خارجی و  نمایندگان آنها و  از سوی دیگر یا بکارگیری مزدور خارجی تحت عنوان لابی به موفقیت هایی دست پیدا کند و حمایت ارباب های منطقه ای و بین المللی نیز در این امر به او کمک می کند. اینکه در بین لابی های فرقه رجوی ادم های جنگ طلب و خوفروخته ای مانند  جولیانی، گینگریچ ،بولتون و … حضور دارند و همین افراد با دونالد ترامپ هم ارتباط نزدیکی دارند، خود از یک سو نشان سر سپردگی برای بیگانه و وحشی ترین نمایندگان کارخانه های اسلحه سازی و غارتگر است و از سوی دیگر نیز نشان می دهد در این مسیر خیانت بار فرقه رجوی موفقیت هایی داشته است . به نظر من بیان ، فهم و پذیرش این واقعیت ها موجب می شود، کسانی که درد و زخم فرقه مجاهدین را بر جسم و روح خود دارند، جدی تر شوند و با اراده ای مصمم تر  فرقه مجاهدین را به نقد بکشند. روشن است که اگر از  موفقیت های فرقه مجاهدین صحبت می شود، مفهوم و معنی آن  گام برداشتن بیشتر این فرقه در ” مرداب ” است ، چرا که اساسا فرقه مجاهدین از جامعه و مردم ایران گریزان است و هیچ امیدی به آنها ندارد و به همین دلیل نمی تواند بدون ارباب به حیات تشکیلاتی خود ادامه بدهد و اساسا داستان مجاهدین خلق برای سرنگونی حکومت ایران در همان سال 1360 آغاز نشده ، پایان یافت چرا که با خشونت و ترور امکان تغییرات سیاسی اجتماعی وجود ندارد. آنچه که موجب می شود سازمان مجاهدین برای من و  افرادی مثل من اهمیت پیدا بکند، تنها از این زاویه است که باقی اسیران به زنجیر کشیده شده ذهنی از این فرقه رهایی پیدا کنند. شما فکر می کنید در درون تشکیلات مریم رجوی عکس های خودش با این لابی ها و سپس فیلم و عکس این آدم ها با دونالد ترامپ رئیس جمهور جدید آمریکا نشان نمی دهد تا با این روش نیروی منتقد درون تشکیلات را سرکوب کند ؟ ملاحظه می کنید که آنچنان مغزشویی در فرقه مجاهدین شدید ، دقیق و عمیق است که فردی که روزگاری برای مبارزه با امپریالیزم، برقراری جامعه بی طبقه توحیدی ، آزادی و برابری فعالیت حرفه ای با تشکیلات مجاهدین را آغاز کرده بود، حال باید با دیدن عکس مریم رجوی با جولیانی و  رسواترین شخصیت های حامی جنگ، خشونت و تروریسم  سر شوق و ذوق باصطلاح مبارزه بیاید و مریم رجوی نیز آن را نشانه توانمندی و موفقیت خود و فرقه مجاهدین تلقی کند .

اما در ادامه بحث مان پارامتر دیگری که در هدایت فرقه مجاهدین مریم رجوی را یاری می رساند، همانطور که در قسمت های گذشته این مصاحبه ها صحبت کردیم این است که رهبری فرقه مجاهدین آگاهانه  کمیت و کیفیت فشار های تشکیلاتی را بعد از خروج کامل نیروهای سازمان از عراق و ورورد به آلبانی و اروپا کاهش داده است . همه این فاکتور ها به کمک مریم رجوی می اید و به همین دلیل می توان گفت مریم رجوی می تواند در شرایط کنونی فرقه مجاهدین را بچرخاند و من فکر می کنم این باور نادرستی است که فکر کنیم فرقه مجاهدین به دلیل خروج از عراق دیگر نمی تواند به حیات خود ادامه دهد.

اما اگر پرسش شما را در وضعیت دوم  که در بالا اشاره کردم، مورد بررسی قرار دهیم چه خواهد شد ؟ ویژگی و شاخص وضعیت دوم، برعکس وضعیت اول  این است که اعضای سازمان مجاهدین  برایشان قطعی می شود که مسعود رجوی دیگر مرده است. در این شرایط آیا کماکان مریم رجوی می تواند با اعلام مرگ رسمی مسعود رجوی از جانب سازمان مجاهدین و یا قدرت های خارجی با نشانه ها  مستندات قوی رهبری سازمان مجاهدین را بدون مسعود رجوی ادامه بدهد؟

ادامه دارد

kanooeghalam

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

متن کامل مصاحبه سایت ایران قلم با محمد حسین سبحانی  تا کنون ـ بررسی  خروج کامل نیروهای سازمان مجاهدین بعد از سه دهه از عراق و ورود به آلبانی

هنوز زخم های خشونت و مبارزه مسلحانه التییام  نیافته است

ایران قلم : با تشکر از شما آقای سبحانی که در این گفتگو شرکت کرده اید .  می خواهیم در مورد خروج کامل نیروهای سازمان مجاهدین بعد از سه دهه از عراق و ورود به آلبانی گفتگو داشته باشیم  و اساسا چرا سازمان مجاهدین به این نقطه رسیده است اما قبل از  آن اگر اجازه بدهید، پرسش جداگانه ای را مطرح کنم که  می تواند بدون ارتباط با مصاحبه ما نباشد. همانطور که مطلع هستید در هفته گذشته یک قرارداد آتش‌بس بین دولت کلمبیا  و شورشیان فارک امضاء شده که امید هایی برای پایان‌دادن به خشونت  در این کشور ایجاد شده است  و  به نظر می رسد این تفاهم نامه در میان مردم کلمبیا به رفراندوم هم گذاشته شود. شما چه نظری در این مورد دارید؟

محمد حسین سبحانی: من هم سلام می کنم خدمت شما و خوانندگان این گفتگو. همانطور که شما فرمودید قرارداد صلحی بین دولت کلمبیا و شورشیان فارک  امضا شده است که براساس این توافقنامه  چریک‌های این گروه سلاح‌های خود را بر زمین می‌گذارند و دولت کلمبیا نیز امنیت آنها را تضمین خواهد کرد.   نیروهای مسلح انقلابی کلمبیا که اختصارا به آنها فارک گفته می شود ، (Fuerzas Armadas Revolucionarias de Colombia) یک سازمان چریکی  مارکسیست-لنینیستی می باشد که با مشی ” مبارزه مسلحانه ” تحت تاثیر انقلاب کوبا فعالیت خود را آغاز کرد و چند دهه است که با هدف حمایت از مردم فقیر و کشاورزان با دولت های مرکزی کشور کلمبیا در حال جنگ مسلحانه بوده است و  بر  اساس گزارش خبرگزاری ها و رسانه های مختلف در این درگیری ها بیش از 220  هزار نفر کشته شده و میلیون ها نفر آواره شده اند. روشن است که همه از اینکه یک گروه چریکی با مشی خشونت طلبانه از این اندیشه فاصله بگیرد و بکار گیری سلاح  را ترک کند و روی به یک مشی سیاسی و مسالمت آمیز بگذارد استقبال می کنند کمااینکه بسیاری از رهبران منطقه آمریکای لاتین و  سایر نقاط جهان از این توافق نامه بین شورشیان مسلح و دولت کلمبیا استقبال کرده اند.  این توافق نامه   که بین کارلوس لوزاندا رهبر شورشیان فارک و رئیس جمهوری کلمبیا امضا شده ، قرار بوده است  در یک رفراندوم مورد تایید مردم کلمبیا نیز قرار بگیرد. اما شگفتی این است که مردم کلمبیا به این توافقنامه رای منفی داده اند هر چند که نسبت مخالفان و موافقان 51 به 49 در صد  و بسیار نزدیک به هم می باشد . استنباط من این است که مردم کلمبیا نمی توانند چند دهه خشونت و خونریزی و حتی نقض حقوق بشر در مناسبات  شورشیان فارک را فراموش کنند و هنوز زخم هایی که بر اساس مبارزه مسلحانه ایجاد شده است آنها را رنج می دهد و  این زخم ها التیام پیدا نکرده است . من فکر میکنم این درسی ست  که سازمان مجاهدین  بعد از سه دهه بکار گیری خشونت و ترور باید از این موضوع بگیرد. مردم ، چه مردم ایران چه کلمبیا و چه هر نقطه دیگری از جهان نمی توانند به راحتی خود را به فراموشی بزنند ، یا بهتر بگویم نمی توان آنها را به فراموشخانه فرستاد. بویژه اگر احساس کنند این تغییر رویکرد، یعنی از مبارزه مسلحانه و خشونت طلبانه به سمت مبارزه سیاسی و مسالمت آمیز ، نه از روی اختیار و فاصله گرفتن محتوایی از این اندیشه، بلکه براساس جبر و اجبار و نبودن سلاح در دست آنها بوده، که کمتر از گذشته  از خشونت و ترور سخن می گویند. بنابراین در آوردن اجباری لباس صدام حسین از تن موجب نمی شود بگوییم که سازمان مجاهدین از مزدوری برای بیگانه و خشونت و ترور فاصله گرفته است و مردم نیز این را بخوبی درک می کنند،  کمااینکه مردم کلمبیا نمی توانند شورشیان فارک را ببخشند و یا شاید نمی توانند به آنها اعتماد کنند و به همین دلیل 50 در صد مردم مخالفت خود را برای میدان دادن به شورشیان فارک برای فعالیت سیاسی اعلام کرد اند. حتی سازمان دیدبان حقوق بشر که یک سازمان بین المللی مدافع حقوق بشر می باشد، توافق نامه بین شورشیان فارک و رئیس جمهور کلمبیا را مورد انتقاد قرار داده است، چرا که این سازمان حقوق بشری اعتقاد دارد که نمی‌توان اجازه داد که جنایت‌کاران جنگی از مصونیت برخوردار باشند. اما در هر صورت من فکر میکنم باید از این موضوع حمایت کرد و امیدوار بود که یگ گروه شورشی قدیمی که به مبارزه مسلحانه اعتقاد داشته است ، بتواند با پرداخت بهای سیاسی و حقوقی  لازم  اعتماد مردم را کسب کند.

ایران قلم : شما به نکات خوبی اشاره کردید، ممکن است توضیح دهید که چه وجه مشابهتی بین شورشیان فارک و سازمان مجاهدین می باشد که شما آنها را با یکدیگر مقایسه می کنید.

محمد حسین سبحانی : البته من قصد نداشتم که شورشیان فارک را با مجاهدین خلق مقایسه کنم، انچه اشاره کردم درس تاریخی است که سازمان مجاهدین می تواند از عمق نفرت و دوری مردم از خشونت و ترور  بگیرد. ضمن اینکه همه سازمان ها و گروه هایی که به مبارزه مسلحانه و خشونت طلبانه برای کسب قدرت اعتقاد دارند، حالا در هر گوشه جهان ، در کسب ویژگی ها و آثار منفی مبارزه مسلحانه می توانند وجه اشتراک داشته باشند، حالا در بعضی زمینه ها کم رنگ تر و در بعضی زمینه ها پر رنگ تر . سازمان مجاهدین حتی در بعضی مسائل  نسبت به  شورشیان فارک ویژگی های منفی تری دارد، چرا که دو وجه عمده ای که شورشیان فارک ندارند ، مجاهدین خلق دارند، و آن دو وجه عمده داشتن رهبر عقیدتی مذهبی و ساختار فرقه گرایانه می باشد. بنابراین  چون ” مبارزه مسلحانه ” توسط هر گروه و سازمانی و با هر اندیشه و هدفی  ، آثار گسترده زیانبار سیاسی و اجتماعی و اقتصادی برای مردم آن کشور به همراه دارد ، جبران آن نیاز به تجدید دو تا سه نسل دارد،بویژه گروه هایی که مثل سازمان مجاهدین یا شورشیان فارک  مدت مبارزه ای که برای گرفتن کسب قدرت  پیش بینی کرده اند به درازا و بن بست کشیده می شود . در این شرایط دیگر ادامه درگیری مسلحانه ، ترور یا خشونت که روزگاری وسیله ای برای رسیدن به هدف بوده است ، بقا و استمرار  آن یعنی ” مبارزه مسلحانه ” خود  “هدف ” می شود و وقتی ” وسیله ” خود  ” هدف ” شد ، دیگر قطعی می باشد که ویژگی های مافیایی در آن گروه بارز خواهد شد. شما می بینید که شورشیان فارک برای ادامه بقا دست به تجارت مواد مخدر می زنند ، محاهدین خلق نیز برای بقای خود و مبارزه مسلحانه اقدام به مزدوری برای صدام حسین و کشور های بیگانه یا زندان سازی و زندان بانی و طلاق های اجباری و  موارد دیگر زده اند و می زنند. بنابراین شاید بتوان از این وجه یعنی اعتقاد به خشونت و مبارزه مسلحانه شورشیان فارک و سازمان مجاهدین را با یکدیگر مقایسه کرد، اما لازم به یادآوری است که به هیچ وجه توان و جسارتی را که در رهبری شورشیان فارک  برای جبران اشتباه ، گفتگو و مذاکره با دولت کلمبیا می بینید ، شما در سازمان مجاهدین نمی توانید ببینید. ضمن اینکه مردم ایران نیز بیش از مردم کلمبیا صدمات ترور و خشونت را چشیده اند، چون عملیات های تروریستی مجاهدین خلق در شهر ها بوده  ولی عملیات و درگیری های مسلحانه شورشیان فارک در جنگل ها و مناطق روستایی بوده که مردم کمتر می توانسته اند صدمه بخورند. ضمن اینکه مردم ایران هم شناخت عمیق تر  از سازمان مجاهدین خلق دارند و هم حافظه قوی تری دارند که دچار فراموشی نشوند.

ایران قلم : اگر اجازه بدهید به بحث اصلی خودمان بپردازیم و پرسش هایی را در این ارتباط مطرح کنم. همانطور که می دانید سازمان مجاهدین خلق بعد از سه دهه حضور در عراق سرانجام مجبور شد خاک عراق را ترک کند و از شعار ها و اهداف استراتژیکی خود بطور کامل عقب نشینی کند جالب این است که این بن بست  و فروپاشی استراتژیکی را هم پیروزی قلمداد می کند. ارزیابی شما چیست؟

محمد حسین سبحانی: رهبری سازمان مجاهدین دقیقا بیش از 35 سال است که مبارزه مسلحانه علیه رژیم جمهوری اسلامی را آغاز کرده است تا بدین طریق حکومت ایران را سرنگون و قدرت سیاسی را کسب کند. ابتدا قرار بود در یک زمانبندی 6 ماهه جمهوری اسلامی سرنگون شود، که نشد. مرحوم ! مسعود رجوی کتابی را در سال 1361 تحت عنوان جمع بندی یکساله مقاومت منتشر کرد و  به همین تحلیل به صورت مستند اشاره کرد.  از آن به بعد رجوی هر بار برای پاسخ ندادن به اشتباه قبلی و تصحیح آن ، اشتباه و خیانت جدیدی را بر بدنه سازمان مجاهدین تحمیل کرد. این روش و منش مسعود رجوی بوده است که  اشتباه و خیانت را با اشتباه و خیانت دیگری خواسته است اصلاح کند و در نتیجه راه برون رفتی نیز از این استراتژی به بن بست رسیده تا کنون نداشته است. البته من فکر می کنم  خروج کامل نیروهای سازمان از عراق و ورود به آلبانی ، تنها نشانه برای عریان شدن این بن بست استراتژیکی نمی باشد، قبلا سرفصل، نشانه قطعی برای شکست استراتژی سازمان مجاهدین بروز و ظهور کرده بوده است، شاید بتوان گفت که این نشانه و قطعیت در سال 1367 بعد از آتش بس بین ایران و عراق در جنگ هشت ساله بود که استراتژی جنگ مسلحانه و ارتش آزادیبخش بطور کامل شکست خورد. آنجایی که می گفت ” صلح طناب دار رژیم است” ، اما طنابی برای خود وی و  گره زدن نهایی استراتژی مبارزه مسلحانه و ارتش آزادیبخش با ” شکست ” شد.  عملیات باصطلاح فروغ جاویدان نیز خیانتی بود که مسعود رجوی برای عریان نشدن بن بست این استراتژی انجام داد و بیش از 1400 نفر از نیروهای سازمان و بیش از 1000 زخمی بر جای گذاشت، از مردم و نیروهای نظامی جمهوری اسلامی نیز تعداد زیادی کشته شدند . به نظر من استراتژی حضور در عراق در همان مقطع شکست عملی و قطعی خورد، نه در شرایط کنونی و خروج نیروهای کامل سازمان از عراق و ورود به آلبانی . از نبودن  یا بودن سازمان مجاهدین در عراق، شکست یا استمرار استراتژی ارتش آزادیبخش نتیجه نمی شود . مسعود رجوی و مریم رجوی خود بهتر از هر کس می دانستند که استراتژی حضور در عراق و ارتش آزادیبخش  و جنگ مسلحانه به بن بست کامل رسیده است . اما چرا سازمان مجاهدین در عراق باقی ماند؟

دلیل آن روشن است که مسعود رجوی و مریم رجوی می توانستند در عراق ظرف لازم را برای سرکوب و مغز شویی داشته باشند، همچنین آنها می توانست   حصار عراق   زندان های تو  در تو بسازد تا منتقدین را سرکوب کند و مسعود رجوی و مریم رجوی خود بهتر از هر کس می دانستند که استراتژی حضور در عراق و ارتش آزادیبخش  و جنگ مسلحانه به بن بست کامل رسیده است. در خوشبیانه ترین شکل مسعود رجوی می خواست و منتظر بود تا گریزگاهی برای او جهت خروج از بن بست  بر اثر تحولات سیاسی در منطقه و جهان پیش بیاید، اما نه تنها این نشد، بلکه صدام حسین به کویت حمله کرد ، روابط خارجی ایران با جهان روند بهتری را پیدا کرد، افکار عمومی بعد از حمله صدام حسین به کویت در وجدان خود یکبار دیگر دیکتاتور سابق عراق  را به عنوان متجاوز محاکمه کردند و سرانجام هم صدام حسین سرنگون و دستگیر و اعدام شد و مسعود رجوی نیز فراری و مخفی شد. ( اینکه الان مسعود رجوی زنده هتست یا مرده بحث دیگری است که در فرصت دیگر به آن خواهیم پرداخت ) بنابراین نه تنها تحولی برای خروج از بن بست برای سازمان مجاهدین پیش نیامد، بلکه بدتر شد و در نتیجه بن بست استراتژیکی سازمان و خروج حتمی سازمان مجاهدین از عراق قطعی بود .  واقعیت این است که سازمان مجاهدین بعد از سرنگونی صدام حسین باید بها و تاوان سیاسی و تشکیلاتی آغاز مبارزه مسلحانه و خشونت طلبانه را  تمام و کمال می پرداخت، ولی به نظر من نپرداخت. بحث اساسی اینجاست به نظر من اگر فرقه مجاهدین و مریم رجوی می گویند با خروج کامل نیروهایش از عراق پیروزی بدست آورده و جشن و پایکوبی می کند، بخش زیادی از این تبلیغات به  پروپاگاندای موجود و حاکم بر این سازمان بر می گردد، اما بخش کوچکی از واقعیت نیز در آن هست . ماشین تبلیغاتی فرقه مجاهدین با پروپاگاندا  به شکلی تحولات خروج از عراق و ورود به آلبانی را تبلیغ می کنند که تا از سوی بدنه و اعضای سازمان یا دیگر مخاطبین خود، به جای رفتار عقلانی و تحلیل منطقی از شرایط ، یک رفتار و واکنش احساسی پیش بیاید تا نتوانند عمق مسائل و هدف پنهان شده را درک کنند. بنابراین رهبری این فرقه با روش پروپاگاندا هدف اصلی این فرقه  که همانا پنهان کردن بن بست اسرتراتژیکی سازمان است مخفی می کند و واقعیت های کوچک دیگری که وجود دارد را به عنوان پیروزی اعلام می کند، تا مانع باز شدن چشم های اعضای سازمان نسبت به شکست استراتژیکی ای که خورده ، بشود. به نظر من ، ما هم باید به این  واقعیت ها را بپذیریم تا بهتر از این فرقه شناخت داشته باشیم . این نیست که سازمان مجاهدین همیشه و همه جا شکست خورده باشد. بنابراین جدا از روش تبلیغاتی سازمان مجاهدین برای پنهان کردن شکست که مختصر توضیح دادم به نظر من رهبری سازمان مجاهدین توانسته است در ” مرداب ” یک گام به جلو حرکت کند. یعنی  یک گام به جلو حرکت کرده است، اما در ” مرداب “. حرکت در ” مرداب ” نیز به سقوط بیشتر منتهی خواهد شد.

ایران قلم : دلایل شما برای اینکه مطرح می کنید سازمان با خروج نیروهایش از عراق و ورود به آلبانی یک گام به جلو برداشته است، چیست؟ حال به تعبیر شما در مرداب . پس آیا واقعا سازمان مجاهدین پیروزی بدست آورده است؟ دلایل شما چیست؟

محمد حسین سبحانی : البته من در لابلای پاسخ به سوال قبلی شما دلایل را کم و بیش توضیح دادم که چرا فرقه مجاهدین  با خروج از عراق و ورود به آلبانی در ” مرداب ” یک گام به جلو برداشته است. سازمان مجاهدین می بایست از مقطع سرنگونی صدام حسین تا کنون چیزهایی را ، علاوه بر عریان شدن بن بست استراتژی اش ، از دست می داد که  نداد. باید مواردی را که هم اکنون ادعا می کند پیروزی است، نیز از دست می داد اما به یاری و کمک همان چیزی که رجوی ” امپریالیزم ” می نامید، از دست نداد. بطورمثال سازمان مجاهدین نمی بایست بطور متمرکز ، یکپارچه و سازماندهی شده به ترتیبی که شما هم اکنون در آلبانی می بینید، از عراق منتقل می شدند ، اما این کار را انجام داد. طرف های درگیر منطقه ای و بین المللی با این موضوع هم و بطور خاص کمیساریای عالی پناهندگان نباید اسیر شانتاژ های فرقه مجاهدین  مبنی بر شرط انتقال یکپارچه سازمانی و تشکیلاتی این فرقه از عراق به کشور دیگر می شدند. قرار بود کمیساریای عالی پناهندگان با افراد طرف حساب باشد نه با رهبری یک فرقه. الان کمیساریای عالی پناهندگان در البانی آلت دست فرقه مجاهدین می باشد. من همانطور  که در سوال قبلی توضیح دادم نباید اسیر تبلیغات و پروپاگاندای حاکم بر سازمان مجاهدین شد و  اجازه داد رد گم کند و همه را به فراموشخانه بفرستد و بیش از سه دهه خیانت ، خشونت و جنایت در عراق را بدون پرداحت بهای سیاسی ، تشکیلاتی  و حقوقی ماست مالی کند  و مدعی پیروزی شود، اما ما هم از سوی دیگر باید صحنه را واقعی و درست ارزیابی کنیم تا بتوانیم با دقت عمل بیشتری  سایر  قربانیان را از ساختار و بدنه یک فرقه خشونت طلب نجات دهیم. باید همه واقعیت ها را ، چه ضعف و چه نقطه قوت ، همه را با هم دید.

مثالی دیگر ،فرقه مجاهدین  بعد از سقوط صدام حسین باید بیش از وضعیت فعلی بها می پرداخت که پرداخت لازم را نکرد و باید رهبری فرقه و تعدادی از فرماندهان ارشد این فرقه که در زندان سازی و  زندانبانی و قتل و جنایت در عراق علیه مردم ایران وو عراق و همچنین  اعضای منتقد و ناراضی  و خانواده های قربانیان مشارکت داشتند، محاکمه و مجازات می شدند ولی  ” امپریالیسم ” با پرداخت بدهی خودش به فرقه مجاهدین آنها را فراری داد . من تقریبا دو هفته قبل از خروج کامل نیروهای سازمان مجاهدین از عراق و ورود به آلبانی به این زد و بند آمریکا با فرقه مجاهدین اشاره کردم که برای اطلاع بیشتر خواننندگان می توانند به مقاله مربوطه تحت عنوان پرداخت بدهی ” امپریالیسم ” به مجاهدین خلق  مراجعه کنند.

یا سازمان مجاهدین با خروج از عراق و ورود به آلبانی از فشار کمرشکن خانواده های قربانیان بر روی فرقه رجوی  در مقابل کمپ لیبرتی موقتا خلاص شد، البته موقتا. خانواده ها مهمترین پشتوانه قربانیان باقی مانده در  سازمان مجاهدین می باشد و در چند سال گذشته رهبری سازمان مجاهدین را بارها به ضجه  ناله وادار کردند . اهمیت و تاثیر فعالیت خانواده ها در پشت درب  زندان های اشرف و لیبرتی در عراق آنچنان بوده و هست که مسعود رجوی خودش مجبور شد به صحنه بیاید و وحشت چنان بود که کتابی علیه خانواده ها نوشت و آنها را مزدور نامید و به صراحت به اعضای سازمان مجاهدین گفت که …” مجاهدین خانواده ندارند ، خانواده حقیقی مجاهد خلق و هر کس که می خواهد مجاهد بماند  و مجاهد بمیرد  یا در ارتش آزادیست یا در جبهه مقاومت یا در خاوران و یا در مروارید آرمیده است … بنابراین اگر چه موقتا فرقه مجاهدین نفس راحتی از دست خانواده ها می کشد ولی تردیدی نیست که   خانواده ها ی قربانیان فرزندان خود را رها نخواهند کرد و فرقه رجوی در آلبانی باید منتظر این خانواده های رنج کشیده و قهرمان باشد و آنها مصمم تر و جدی تر از گذشته دنبال نجات فرزندان خود خواهند بود.

نکته دیگر در مورد ریزش نیرو های تشکیلاتی سازمان در عراق می باشد که با بحثی که کردیم موضوعیت دارد، در عراق ریزش نیرو و جدایی اعضا از تشکیلات فرقه مجاهدین روند صعودی داشت و بعد از سرنگونی صدام حسین بیش از هزار  عضو و مسئول قدیمی سازمان که تجربیات تشکیلاتی فروانی نیز داشتند، از این سازمان جدا شدند، نه تنها فیزیکی جدا شدند بلکه به لحاظ ذهنی و سیاسی  و ایدئولوژیکی نیز جدا شدند و فاصله مناسب و عمیقی با تفکر فرقه گرایانه پیدا کردند تا جاییکه گذشته  خود و سازمان مجاهدین را نقد کنند و می کنند . البته در آلبانی هم ریزش نیرو خواهد بود، شاید بیشتر از عراق ، اما جدایی این نیروها از سازمان احتمالا عمق کافی نخواهد داشت و  فرقه مجاهدین تلاش می کند که صرفا و در نهایت اعضای ناراضی بطور فیزیکی از سازمان جدا شوند ولی نخ های وصل ذهنی کماکان با سازمان در ابعاد تشکیلاتی، سیاسی و ایدئولوژیک داشته باشند و به قول رهبری فرقه مجاهدین به جای اینکه جداشده منتقد و فعال  از تشکیلات بیرون بزند بهتر است ” بریده شرمنده ” داشته باشند تا آنها در حاشیه سازمان و با پشتوانه و حمایت مالی فرقه حضور ضمنی داشته باشند و زندگی کنند. واقعیت این است که ” بریده شرمنده ” نه تنها  ” عضو جداشده از مجاهدین ” و منتقد این فرقه نمی باشد بلکه کماکان نیروی بالقوه خشونت نیز می تواند، باشد زیرا به دلیل اینکه با درگیری و تضاد از این فرقه جدا نشده و ماهیتا به نفی خشونت و فرقه گرایی و توان نقد این فرقه نرسیده و در درون نیز  خود را شرمنده فرقه مجاهدین می داند  ، کماکان می توان او را نیروی بالقوه فرقه مجاهدین دانست مگر اینکه علنی دست به نقد خشونت و عملکرد فرقه مجاهدین در بیش از سه دهه گذشته بپردازد و حداقل یکبار جدایی خود را رسما علنی کند. همانطور که می دانید اعضای منتقد و ناراضی مجاهدین  در عراق به دلیل سرکوب عریان و فشاز بی امان جسمی و ذهنی به اعضادر محیط جغرافیایی عراق، آنها نه تنها از سازمان جدا می شدند بلکه در پروسه جدایی خود به ماهیت سازمان نیز شناخت بیشتری پیدا می کردند، اما احتمالا در آلبانی به دلیل محدودیت هایی که سازمان دارد و همچنین دست باز تری که افراد به جدایی دارند، معادلات برخورد سازمان مجاهدین با نیرو در شکل و محتوی تفاوت خواهد کرد و در نتیجه تلاش می کند همانطور که گفتم افراد جداشده ای که هم ذهنی و هم فیزیکی از سازمان فاصله نگرفته اند، آماده پیوستن به انجمن های فعال حقوق بشری در اروپا یا افشاگری مستقل علیه فرقه نشوند.  در طول  10 تا 12  سال گذشته که در هر صورت تعداد زیادی از  نیروها و اعضای سازمان در اروپا بودند به صورت رسمی و علنی تعداد انگشت شماری هستند که جداشده اند و منتقد سازمان نیز شده اند، البته روشن هست که در اروپا هم ده ها نفر جداشده اند ولی سازمان با رسیدگی مالی و  رسیدگی های دیگر اجازه نمی دهد این جدایی عمق پیدا کند و علنی شود. البته تمام مواردی که به آن اشاره کردم ، نقشه، و راه کار  های  رهبری فرقه مجاهدین هست، اما اعضای جداشده از مجاهدین  و خانواده های قربانیان و دیگر منتقدین  و انجمن های حقوق بشری می توانند با تلاش بیشتر معادلات فرقه را در تمام زمینه های بالا به هم بریزند.

اما سازمان مجاهدین در مقابل این چیزهایی که اشاره کردم باید از دست می داد  از دست نداد و  و آن را دجالانه پیروزی می نامد و من آن را یک گام جلو رفتن و فرو رفتن در ” مرداب ” نامیدم، چه از دست داده است؟

سازمان مجاهدین ظرف ” اعمال خشونت و ترور و جنگ مسلحانه” که همان منظقه جغرافیایی کشور عراق و منطقه مرزی می باشد از دست داده است و این در مقابل چیزهایی که از دست نداده است و در بالا اشاره کردم،بسیار بسیار گرانبها می باشد و  اساسا قابل مقایسه نیستند. اتفاقا به همین دلیل که در پاسخ قبلی تان توضیح دادم با روش پروپاگاندا تلاش می کند نگذارد این شکست عریان و پرسش های پیرامون آن برای اعضا شکل بگیرد و عمق پیدا کند . اعضای سازمان در  آلبانی ابتدا از خود، و سپس از تشکیلات ، حتی در قالب طرح تناقض خواهند پرسید که چرا ما  بیش از سه دهه در عراق می بودیم ؟ چرا حالا هم مثل یک ارتش بازنشسته و ورشکسته و بیمار باید در ساحتمان های قرنطینه شده تیرانا صبح را شب بکنیم؟  چرا باید در این چارچوب به همکاری و زدوری برای صدام حسین پرداختیم؟ پس سرنگونی رژیم چی شد؟ و ده ها سوال واقعی دیگر که در ذهن اعضای سازمان وجود دارد.  همانطور که  اعضای جداشده در آن سال ها  پرسیدند.  بعد از عملیات ” فروغ جاویدان ” استراتژی حضور در عراق و جنگ مسلحانه و ارتش آزادیبخش شکست خورد و ده ها عضو و مسئول سازمان از عدم مشروعیت  و  پایان استراتژی حضور در عراق و ارتش آزادیبخش سخن گفتند و به دلیل همین جرم رجوی آنها را به تبعیدگاه رمادی ، و زندان های انفرادی اشرف و زندان ابوغریب فرستاد. هر کس که در آن سالها  مسعود رجوی و استراتژی آویزان شدن به بیگانگان و حضور در عراق نقد کرد ترور شخصیتی شد یا مورد تهاجم فیزیکی چماقداران این فرقه قرار گرفت. بنابراین جغرافیای عراق ظرف بی بدیلی برای مجاهدین خلق در راستای استمرار استراتژی خشونت و ترور و جنگ مسلحانه بود که مجاهدین خلق با حضور در آلبانی با صدای بلند شکست آن را شرمگینانه فریاد زدند . چرا مسعود رجوی می گفت اشرف ، بخوانید عراق ، کانون استراتژیکی نبرد است ؟ زیرا او تنها شانس خود را ، حتی در اوهام و توهم مطلق ، حضور در عراق می دانست. بنابراین مجاهدین خلق با از دست دادن عراق ، و انتقال اجباری به آلبانی ، این ظرف بی بدیل برای جاری کردن خشونت و جنگ مسلحانه را از دست دادند و در آینده هم چنین شرایطی برای آنها متصور نخواهد بود و به همین دلیل آلبانی برای آنها  همان ” مرداب ” است و …

ایران قلم :  ببخشید آقای سبحانی وسط صحبتتان آمدم ولی این شکست که دیگر تازگی ندارد، در صحبت های خودتان هم بود که استراتژی ارتش آزادیبخش با برقراری آتش بس بین ایران و عراق در جنگ هست ساله ؛ عملا  بعد از  عملیات فروغ جاویدان در سال 1367 این استراتژی شکست خورد ، پس دیگر الان موضوع جدید و شکست جدیدی برای مجاهدین خلق بعد از خروج کامل نیروهایش از عراق  و استقرار در آلبانی محسوب نمی شود.

محمد حسین سبحانی: بله درست می گویید. چه زمانیکه سازمان در عراق بود و چه حالا که اجبارا  از عراق خارج شده است ، استراتژی سازمان مجاهدین به بن بست رسیده بود . مگر استراتژی سازمان این نبود که با ارتش آزادیبخش از مرزهای ایران و عراق عبور کند و باصطلاح یک قیام عمومی را سازماندهی کند و خلاصه خود را به تهران برساند؟ این عملا همانطور که گفتم چه سازمان در عراق بود و چه حالا که خارج شده است به بن بست رسیده است. اما در توضیح بیشتر برای پاسخ به پرسش  شما باید بگویم که  شکست و بن بست استراتژیکی سازمان مجاهین را کسانی که بیرون از سازمان بودند و از بیرون به استراتژی و عملکرد این  سازمان نگاه می کردند، متوجه می شدند یا کسانی که در درون تشکیلات منتقد بودند و  از این فرقه جداشدند و بهای آن را هم با زندان و شکنجه پرداختند. ولی بسیاری از نیروهای درون تشکیلات به دلیل مغزشویی و  تبلیغات رهبری تشکیلات و فقدان اخبار و اطلاعات هنوز در این توهم بسر می بردند که روزگاری شرایط سیاسی در عراق می چرخد و یک دولت متمایل به سیاست های حکومت صدام حسین بر سر کار می آید و آن موقع موتور حرکت ارتش آزادیبخش دوباره روشن می شود، دوباره  سلاح هایمان را تحویل می گیریم. مسعود رجوی حتی در نشست های تشکیلاتی بعد از خلع سلاح شدن توسط نیروهای آمریکایی اینطور وانمود می کرده است که ما سلاح خود را امانت نزد آمریکایی ها گذاشته  ایم.  به نظر من و شما شاید این موضوع خیلی عجیب باشد و این پرسش مطرح بشود که آیا هنوز اعضای سازمان مجاهدین بعد از سقوط صدام حسین چنین فکر می کرده اند ک شانسی برای ” استراتری ارتش آزادیبخش باقی مانده بوده است؟

پاسخ به این پرسش مثبت می باشد و واقعا اکثریت نیروهای تشکیلات به دلیل مغز شویی و دلایل دیگر که ذکر کردم در چنین توهمی بوده اند و مسعود رجوی هم به این توهم دامن می زده است. تمرکز فعالیت های سازمان مجاهدین بر روی بقایای صدام حسین و  کمک در سازماندهی آنها و دعوت از آنها برای آمدن به داخل پادگان اشرف و سنگ انداز یجلوی فعالیت های دولت قانونی و منتخب مردم عراق و خریدن تعدادی از نمایندگان مجلس این کشور و  خط و خطوطی که منجر به ریختن خون تعداد زیادی از

اعضای سازمان در اثر درگیری با نیروهای دولتی شد، همه در همین راستا بوده است و باید پذیرفت که  حرف های رجوی تاثیرات خودش را برای آن بخش از اعضای مغزشویی شده داشته است. اما در شرایط فعلی با خروج کامل نیروهای مجاهدین از عراق به نظر می رسد دیگر این توهم  حتی برای اعضای معتقد به رجوی هم کاملا از بین رفته است، دیگر ظرفی به نام عراق برای مجاهدین خلق وجود ندارد که توهم اشتراتژی به بن بست رسیده ارتش آزادیبخش را در آن دامن بزند. ولی واقعا قبل از خروج نیروهای سازمان از عراق  این توهم و ظرف تشکیل این توهم برای نیروهای درون تشکیلات که همچنان به مسعود رجوی پایبند هستند، وجود داشت. برای اینکه بحث بهتر مشخص بشود مثالی میزنم. شما فرض کنید الان نیروهای سازمان مجاهدین در عراق حضور دارند و شرایط سیاسی عراق از ثبات خارج شود یا فرضا یک درگیری نظامی در عراق روی می دهد، به نظر شما رهبری فرقه مجاهدین چه نویدی را به نیروهای مغزشویی شده می دهد؟ برای من و شما و حتی نیروهای منتقد درون تشکیلات و افراد بیرون از سازمان ، بله همه چیز روشن است ولی برای اکثریت نیروهای مغزشویی شده این توهم وجود داشته است. بد نیست به نکاتی که دوست عزیزمان آقای علی جهانی در صحبتی که با او داشتم، اشار کنم که به بحث ما کمک می کند. ایشان می گفت  که بعد از سرنگونی صدام حسین و خلع سلاح همه تانکها و نفربر ها را در یک محل بیرون از اشرف جمع کرده بودند تا بعدا منهدم کنند ولی سازمان برای سرکار گذاشتن نیروها  هر هفته روزهای پنج شنبه که روز لجستیک در سازمان بود ما را می بردند تا این زرهی ها را سرویس کنیم و می گفتند که بزودی این سلاحها را به ما بر می گردانند و نیروهای سازمان هم این را واقعا باور می کردند.

ایران قلم:  عجیب این بوده است که نیروهای آمریکایی این اجازه را هم به سازمان مجاهدین می داده است؟

محمد حسین سبحانی : البته عجیب نبوده است چون فرمانده هان آمریکایی پادگان اشرف در آن مقطع، همین دو سرهنگ آمریکایی هستند که از همان موقع خریداری شدند و هم اکنون نیز در متینگ های مجاهدین نیز پای ثابت هستند. اما دوستمان علی همچنین می گفت که سازمان در نشست ها به اعضا می گفته است ارتش آمریکا یک تانک خودش را آورده در مرکز خواهران که جدا ار سایر مراکز بود و دارند به خواهران آموزش می دهند و بعضی از نیروهای ساده باور کرده بودند که احتمالا بزودی توسط ارتش آمریکا با زرهی های مدرن تجهیز شده و به جنگ با حکومت ایران می رویم . ملاحظه می کنید که حضور مجاهدین خلق در عراق ، چه در اشرف و چه  در لیبرتی ، ظرفی بوده است که توهم اعضا را برای باصطلاح  روشن کردن دوباره موتور ارتش آزادیبخش   دامن می زده و بدین شکل نیروهای مغز شویی شده را در ساختار فرقه سرپا نگاه می داشته است و خروج از این ظرف، یعنی عراق ، به همه چیز پایان داده است، حتی رهبر فرقه مجاهدین.  مسعود رجوی نمی دانست که مستی قدرت او را سرانجام را به زمین خواهد زد، او بر اسب سرکش قدرت در درون تشکیلات چنان سوار شده بود که چهار نعل می تاخت و هر کس که در مسیرش قرار می گرفت و  فکر دیگر می کرد، تمام هستی و وجود او را له می کرد. ولی اکنون این اسب قدرت آنچنان او را به زمین زده  که دیگر او بر نمی خیزد، نه قدرت برای او مانده است و نه زندگی،  او را در یک  کمای کامل مغزی فرو رفته است.

ایران قلم: به مسعود رجوی اشاره کردید؛  اخبار مختلفی در مورد زنده یا مرده بودن وی منتشر شده است و مریم رجوی هم  اخبار و اطلاعات دقیقی  در این مورد به اعضای سازمان مجاهدین و افکار عمومی نمی دهد که خلاصه مسعود رجوی چه شد؟ تحلیل شما از سر نوشت مسعود رجوی چیست؟ آیا فکر میکنید مسعود رجوی زنده است یا مرده؟

محمد حسین سبحانی : این مسئولیت ما نیست که مشحص کنیم مسعود رجوی زنده است یا مرده ؟ یا اینکه مسعود رجوی کجاست؟ دقیقا این مسئولیت مریم رجوی است که بگوید این آقا مرده است یا زنده. مگر قرار نبود مسعود رجوی معلم خلق های جهان باشد. مگر ما در توهم کودکانه شعار نمی دادیم خلق جهان بداند مسعود معلم ماست.  آیا این خلق قهرمان و اعضا و وابستگان مجاهدین خلق  نباید بدانند مسعود رجوی زنده است یا مرده؟ این وظیفه مریم رجوی است در این مورد اطلاع رسانی و به افکار عمومی پاسخ بدهد نه من یا سایر دوستان.

ایران قلم: شاید مریم رجوی در درون تشکیلات این اطلاع رسانی را کرده باشد و گفته باشد مسعود رجوی زنده است یا مرده. آیا فکر نمی کنید در درون مناسبات تشکیلاتی سازمان مجاهدین این بحث صورت گرفته است؟ یعنی به نظر شما تا کنون مریم رجوی هیچ گزارش یا توجیهی در ارتباط با مسعود رجوی به اعضای سازمان مجاهدین در آلبانی  نداده است ؟ من هم مثل شما می پذیرم که این وظیفه ما نیست که به دلیل فقدان اخبار و اطلاعات دقیق ، در مورد مرگ یا حیات ” مرحوم مسعود رجوی ” اطلاع رسانی کنیم ولی به نظر شما نباید ما شرایط را تحلیل و ارزیابی کنیم و به سهم خود کمک به فهم این موضوع و علل پنهان ماندن معمای زنده یا مرده بودن مرحوم مسعود رجوی کنیم؟ شما در صحبت هایتان گفتید که مسعود رجوی در کماست. پرسش هایی در همین ارتباط به دست ما رسیده است که منظور چیست؟

محمد حسین سبحانی: در مورد بخش اول پرسش شما باید بگویم ، بله ، ممکن است مریم رجوی اعضای مستقر در آلبانی را توجیه کرده باشد،اینکه مریم رجوی در آلبانی چه گفته است را در ادامه مصاحبه خواهیم پرداخت ، اما مطمئنا مریم عضدانلو واقعیت را به هیچکدام از لایه های تشکیلاتی توضیح نداده است . اخبار دریافت شده از اعضای ناراضی و جداشده حاکیست که اساسا در کمپ لیبرتی عراق سخنان فیصل ترکی در مورد “مرحوم مسعود رجوی ” منتشر و منعکس نشده است و بسیاری از نیروهای سازمان از این موضوع مطلع نیستند، البته همه وابستگان به مجاهدین و همینطور اعضای تشکیلات این پرسش را دارند که مسعود رجوی کجاست ؟ چرا خودش پیام تصویری نمی دهد؟ یا دیگر الان  چرا مسعود رجوی حضور علنی ندارد . در هر صورت من فکر می کنم  مریم رجوی در لایه های بالای تشکیلاتی سازمان مجاهدین برای سناریوی ” مرحوم مسعود رجوی ”  توضیحاتی مبهم ، ناکافی و غیر واقعی  داده است ، اما برای لایه های میانی و پایینی و اعضای سازمان اساسا موضوع سر بسته مانده و به آن پرداخته نشده است . اما همانطور که گفتم باید مریم رجوی به افکار عمومی در مورد این موضوع پاسخ بدهد، خودشان می گویند ما صد ها هزارانیم و باصطلاح رئیس جمهور مقاومت هستیم ، رهبر مقاومت هستیم و … پس باید این موضوع در افکار عمومی باز شود.

اما در مورد بخش دوم سوال ، من با جنابعالی موافق هستم که باید به این موضوع پرداخت تا افکار عمومی و وابستگان و اعضای سازمان مجاهدین به دنبال جستجوی واقعیت باشند. اما به خاطر اینکه این بحث ” مرحوم مسعود رجوی ” کامل بیان شده باشد، آنچه تا کنون بوده را از ابتدا  با هم مرور می کنیم.

ببینید همیشه این بحث از جانب افکار عمومی بعد از سرنگونی صدام حسین دیکتاتور سابق عراق در سال 2002 مطرح بوده که خلاصه مسعود رجوی کجاست؟  زیرا مسعود رجوی از همان مقطع حضور علنی در هیچ مکانی پیدا نکرد. اما هیچگاه سازمان مجاهدین وارد این بحث نمی شد، و با اینکه دلیل علنی نبودن مسعود رجوی ، امنیتی و حفاظتی نبود، ولی رهبری مجاهدین خلق با این پوشش و به بهانه واهی امنیتی مانع پیگیری این پرسش ازجانب افکار عمومی و رسانه ها و  اعضای منتقد و جداشده از این سازمان می کرد. ما همه به صفت اعضای جداشده از  سازمان مجاهدین برایمان این مهم بود که مسعود رجوی در هر صورت گاه و بیگاه در مورد مسائل مختلف موضع گیری می کند و به عنوان رهبر فرقه اعلام حضور و موجودیت می کند ، هر چند که مثل همیشه عنصر پاسخگویی و پذیرش مسولیت و خطا در پیام های صوتی و نوشتاری منتسب به وی نبود، ولی در هر صورت مسعود رجوی حضور داشت. آخرین پیام از این جنس از مسعود رجوی بر می گردد به پیام صوتی او در تاریخ 11 آبان  1393 که در طنین  صدای او  وحشت و سراسیمگی هویدا بود.

ایران قلم : بله ، اتفاقا بسیار واضح در این پیام صوتی  فتوی قتل اعضای جداشده از مجاهدین و سایر منتقدین خودش را داده بود، پیامی که تا کنون علنی و بدین شکل سابقه نداشت و آن را ابلاغیه چراغ خاموش نام نهاد.

محمد حسین سبحانی : بله کاملا شما درست می گویید  محتوای  پیام  مسعود رجوی در 11 آبان 1393 مملو از درماندگی بود که در شکل  با وحشت و سراسیمگی  و تهدید به قتل اعضای جداشده خود را نشان می داد ، اما من فکر می کنم مسعود رجوی در آن مقطع دیگر برایش محرز و قطعی شده بود که دیگر نمی تواند در عراق بماند. ریشه های عصبانیت و عدم تعادل و تسلط روانی وی در آن شرایط به همین موضوع بر می گشت. اتفاقا حوادث بعدی که منجر به خروج کامل اعضای سازمان از عراق شد، نشان دهنده وضعیت و فشار بالای روانی و ترس و پریشانی   مسعود رجوی در آن مقطع یعنی 11 آبان 1393 یود که مجبور شد با دجالگری  نقش یک دجال را بازی  کند و در یک فضای مذهبی همراه با رعب و وحشت به عمد هزینه بالای حقوقی و سیاسی تهدید به قتل اعضای جداشده را بپردازد تا از بن بست و  بحران در لیبرتی عراق عبور کند که نتوانست و در نهایت به خروج کامل نیرو های سازمان مجاهدین از عراق منجر شد و  چون محتوای پیام مسعود رجوی در 11 آبان 1393  موضوع بحث ما نیست از آن می گذریم.

اما بعد از این پیام صوتی ، دیگر هیچ پیامی با صدای وی منتشر نشد، از آن زمان تا کنون دو سال می گذرد. در این فاصله  تنها یکبار ، یک پیام نوشتاری که به وی نسبت داده شده  در تاریخ 7 آبان 1394 در رسانه های سازمان مجاهدین منتشر شد که در تلویزیون مجاهدین  نیز توسط گوینده با آب و تاب خوانده شده است. عنوان پیام  پر طمطراق مسعود رجوی ” پیام به لشکرهای فدایی و قهرمانان مجاهد در ارتش ایستاده در سنگرهای سرخ و خونین در رزمگاه لیبرتی ” بود . اما دیگر بعد از 7 آبان 1394 پیامی از جانب مسعود رجوی چه صوتی ، چه تصویری و چه نوشتاری  منتشر نشد .

تا اینکه  در تیر ماه 1395  در گردهمایی سالیانه مجاهدین در پاریس برای گرامیداشت 30 خرداد 1360 ، گرامیداشت ترور و خشونت، یک شاهزاده سعودی به نام  ترکی فیصل که رئیس سابق سرویس امنیتی عربستان سعودی بود، در کمال شگفتی همگان ، البته به جز مریم رجوی ، از  رهبر سازمان مجاهدین  خلق با عنوان ” مرحوم مسعود رجوی ” یاد کرد. جالب این بود که فیصل ترکی برای بار دوم جهت اطمینان از اینکه همه عبارت به کار گرفته را شنیده و متوجه شده باشند، برای بار دوم نیز عبارت ” مرحوم مسعود رجوی ” را بکار برد. این در حالی بود که مریم رجوی در ابتدای همین گردهمایی از مسعود رجوی با شعار ” شیر همیشه بیدار خدا تو را نگهدار ” می داد و بقیه شرکت کنندگان در این کنسرت هم در یک کر هماهنگ وی را همراهی می کردند و  از برخوردها و سخنان  و شعار های وی و شرکت کنندگان نشانه ای که مسعود رجوی ” مرحوم ” شده باشد، وجود نداشت.

همین وضعیت نیز بعد از پایان مراسم وجود داشت و بعد از  صحبت های فیصل ترکی عنصر امنیتی کشور عربستان سعودی رسانه ها  و افکار عمومی به دنبال این بودند که بدانند  جریان چیست ؟ آیا مسعود رجوی مرده است؟ اگر مرده است چرا سازمان مجاهدین الان اعلام می کند؟ چرا از زبان یک عرب سعودی مرگ مسعود رجوی اعلام می شود؟ اگر فیصل ترکی اشتباه کرده است ، چرا  سخنان خود را تکذیب نمی کند یا اصلاح نکرده است؟ خلاصه  این رخداد و سخنان فیصل ترکی در روز  بیستم تیر ماه 1395 افکار عمومی و همه کسانی را که دنبال این پرسش بودند که ” مسعود رجوی کجاست ” را شوکه کرد. زیرا بعد از سرنگونی صدام حسین، ارباب و کارفرمای وقت مسعود رجوی و مریم رجوی، تا کنون که بیش از 13 سال می گذرد، همچنان مسعود رجوی در مخفیگاه بسر می برد و هیچ تصویر و فیلم جدیدی از وی مشاهده نمی شود.

اجازه بدهید  به خاطر اینکه مطالب را دقیق بیان کنم، این بخش را از گزارش رادیو فردا که اتفاقا ارتباط نزدیکی با سازمان مجاهدین دارد، بخوانم . رادیو فردا در ارتباط با این بخش از سخنان ترکی فیصل  گزارش داد که:
” رئیس پیشین سازمان اطلاعات عربستان، که در تجمع گروه «شورای ملی مقاومت» یکی از سخنرانان بود، در گفته‌هایش به زبان عربی، از مسعود رجوی با عنوان «مرحوم» یاد کرده‌است. این سخنان در رسانه‌های داخل ایران نیز بازتاب پیدا کرد. در ساعات اولیه پس از گردهمایی پاریس، تلاش رادیو فردا برای تماس با «شورای ملی مقاومت» بی‌نتیجه بود. اما در نهایت شاهین قبادی، سخنگوی سازمان مجاهدین خلق، که هسته اصلی «شورای ملی مقاومت» را تشکیل می‌دهد، بامداد یک‌شنبه ۲۰ تیر در ایمیلی به رادیو فردا، با اشاره به درج متن سخنان ترکی فیصل در روزنامه «الشرق‌الاوسط» و دو منبع عربی دیگر، گفت چنین تعبیری از سخنان او در هیچ یک از این منابع وجود ندارد.”

http://www.radiofarda.com/a/f35_pmi_spokeperson_masoud_rajavi/27849771.html

ایران قلم: مگر از واژه ” مرحوم ” می توان تعبیر دیگری جز مردن و مرگ کرد؟ وقتی فیصل ترکی می گوید ” مرحوم مسعود رجوی ” باید چه تعبیری  غیر از مردن کرد؟

محمد حسین سبحانی: بله ، شما درست می گویید. اتفاقا به دلیل همین جواب غیر مسئولانه و بی سر و ته است که نه تنها مریم رجوی ، حتی سخنگوی فرمایشی مجاهدین نیز اجازه  نداشت حضوری یا تلفنی علت سخنان فیصل ترکی را بیان کند و در اوج بی مسئولیتی با یک ایمیل یک خطی که قابل پیگیری نباشد ،اکتفا شده است تا پرسش شما و یا پرسش های دیگر در گفتگوی تلفنی یا حضوری می توانست مطرح شود، پیش نیاید. اگر اجازه بدهید از این موضوع بگذریم و به ادامه مطلبی که عرض می کردم بپردازم.

گزارش و پیگیری  رادیو فردا  از موضوع ” مرحوم مسعود رجوی ” نشان می دهد که 24 ساعت فرقه مجاهدین به این موضوع واکنش نشان نداده  و  کاملا سکوت کرده بود و لاجرم  تنها با ایمیل متن کوتاهی که تنها رهبری این فرقه مجاز و صلاحیت نگارش آن را  داشته ،  از  طریق شاهین قبادی برای رادیو فردا  ارسال شده است. همچنین لازم به یادآوری است که در رسانه های سازمان مجاهدین عبارت ” مرحوم مسعود رجوی ” که در سخنان ترکی الفیصل وجود داشته به جمله  «خانم رجوی، مبارزه‌های شما و مسعود رجوی همچون حماسه‌های شاهنامه، اسطوره خواهد شد» تبدیل شده است و  هیچکدام به سخنان فیصل ترکی در مورد ” مرحوم مسعود رجوی ” اشاره نکردند. اخبار دریافت شده از  اعضای ناراضی سازمان مجاهدین هم این است که در درون تشکیلات با شدت تمام سخنان فیصل ترکی سانسور شده است و بعضا افرادی که کنجکاو و هوشیار بودند از این موضوع مطلع شده اند.

نکته دیگر بعد از این ماجرا در مورد مسعود رجوی این است که وی همانطور که اشاره کردم اخرین بار یک نامه منتسب به وی که به صورت نوشتاری بوده است در 7 آبان 1394 در رسانه های سازمان مجاهدین در مورد تحولات در کمپ لیبرتی عراق منتشر شده است ولی بعد از آن دیگر جتی پیام نوشتاری که منتسب به وی باشد ـ که معلوم نیست اساسا پیام مسعود رجوی هست یا خیر  ـ در رسانه های مجاهدین انعکاس نیافته است. بطور مثال بعد از انتقال  آخرین دسته نیروهای سازمان مجاهدین از کمپ لیبرتی عراق  و خروج اجباری کلیه نیروهای مجاهدین  بعد از بیش از سی سال  از عراق و ورود به  آلبانی مدعی جشن و سرور و پیروزی شدند و  خلاصه برای سازمان مجاهدین یک سرفصل تاریخی محسوب می شد. ولی در این سر فصل تاریخی هیچ پیامی از جانب مسعود رجوی چه تصویری، چه صوتی و چه حتی نوشتاری منتشر نشد و این معنای خاصی دارد که نشان قطعی از این است که مسعود رجوی در کمای مغزی می باشد.

سایت ایران قلم: منظور شما از اینکه مسعود رجوی در کمای مغزی قرار دارد، چیست؟ لطفا توضیح روشنری بدهید.

محمد حسین سبحانی: افرادی که در کمای مغزی قرار می گیرند، اگر چه فیزیولوژیکی زنده هستند ولی دیگر قادر به حرکت و سخن گفتن و ارتباط با بیرون از خود و دیگران نیستند ولی کماکان نفس می کشند. وضعیت مسعود رجوی نیز از این چارچوب خارج نیست اینکه مسعود رجوی نفس می کشد ولی دیگر  قادر نیست یا مجاز نیست سخن بگوید . البته هر وضعیتی غیر از این را مریم عضدانلو باید پاسخ بدهد و لازم است همین جا یادآوری کنم که  نشانه ها حاکی از آن است  که مریم عضدانلو از در کما بودن مسعود رجوی خرسند است. عجیب برای من این است که لینک مربوط به مسعود رجوی از سایت رسمی مریم رجوی حذف شده است . در هر صورت مریم عضدانلو هم خودش را می خواهد اثبات کند که می تواند فرقه رجوی را بدون رجوی رهبری کند. بسیاری از لابی های سرشناس سازمان مجاهدین بطور مستقیم با وی در ارتباط هستند و فعالیت می کنند و او این موضوع را به جیب خودش و توانمندی هایی که دارد، می ریزد. باید پذیرفت  که مریم رجوی نیز مریم عضدانلو  خام و بی تجربه   سال 1364 نیست ، او هم  بعد  از کسب سی سال تجربه و کار مستقیم تشکیلاتی و کنترل نیرو و یادگیری فرهنگ ترور و خشونت زیر نظر مسعود رجوی،  خود یک مار خوش خط و خال شده است.

اما در شرایط موجود با توجه به اینکه ما از اخبار دقیق مطلع نیستیم به نظر من تنها دو فرضیه  در مورد مسعود رجوی باقی مانده است و فرضیه های دیگر هم در این دو فرضیه قابل جمع هستند .

فرضیه اول :  مسعود رجوی در کمای مغزی می باشد، این هم می تواند فیزیکی باشد و به دلیل بیماری و کهولت سن در این شرایط قرار گرفته باشد و در این حالت فیصل ترکی هم حرف بی ربطی نزده است و واقعا مسعود رجوی ” مرحوم ” شده است و هم اینکه حرف و سکوت سازمان مجاهدین در مقابل خبر ” مرحوم ” شدن وی می تواند در  آینده توجیه داشته باشد که مسعود رجوی ، آن موقع هنوز نمرده بوده است و در کمای مغزی قرار داشته است و به همین دلیل ما برایش دعا می کردیم و فریاد می زدیم شیر همیشهه بیدار خدا تو را نگهدار.

فرضیه دوم : اما در این وضعیت بر خلاف فرضیه اول ، مسعود رجوی به لحاظ فیزیکی در کمای مغزی نیست ولی به لحاظ سیاسی باید در کمای مغزی باشد و مسعود رجوی  ملزم شده است که در سکوت کامل قرار گیرد و هیچ گونه فعالیتی نداشته باشد. در هر صورت روشن است که مسعود رجوی در یک کشور مقیم شده است که ما دلیلی ندارد الان  به دنبال نام کشور میزبان باشیم ولی شرط اصلی کشور میزبان برای استقرار و اقامت وی عدم فعالیت علنی سیاسی و تشکیلاتی بوده است. به نظر می رسد دلیل پیش شرط مطرح شده از جانب کشور میزبان و قدرت های ذینفع چند منظوره می باشد. اگر چه مسعود رجوی از اینکه در کمای مغزی قرار گیرد، به شدت ناراضی و عصبی و تحت فشارهای روانی قرار داشته است. گواه این موضوع نیز آخرین پیام دو ساعته مسعود رجوی در 11 آبان 1393 یوده است که به شدت مستاصل ، نگران و مضطرب بوده است که به نظر می رسد از آثار چنین تصمیم گیری توسط دولت های ذیربط  که به نوبت مسعود رجوی به آنها خودش و استراتژی اش را  آویزان  می کرده  مطلع شده بوده است.  توجیه این تصمیم گیری و به کمای مغزی بردن مسعود رجوی  از سوی قدرت های ذیربط و همچنین دولت میزبان این بوده که صلاح سازمان مجاهدین در این است که بدین شکل به حیات خود ادامه بدهد. به قول دوست عزیزمان مهدی خوشحال ” فرقه رجوی ، بدون رجوی ،  بدون عراق ” . بنابراین قدرت های خارجی که به سازمان مجاهدین مسائل را دیکته می کنند تشخبص داده اند، این فرقه ساربان دیگری نیاز دارد و این هم کسی نیست جز مریم عضدانلو که از این وضعیت و در کمای مغزی بودن مسعود رجوی خشنود و خرسند است و دیگران ر ا نیز این گونه توجیه کرده است که باید بدون حضور فیزیکی مسعود فعلا پیش برویم.  مریم رجوی  در توهمات خود، خودش را جایگزین قطعی مسعود رجوی برای شرایط فعلی و آینده سازمان مجاهدین می داند، شرایطی که لابی های قدرتمند و بازنشسته غربی به وی برای رهبری فرقه رجوی ، بدون مسعود رجوی ، پیشنهاد کرده اند و برای فریب وی گفته اند که دنیای غرب با رهبری شما و بدین شکل بهتر پذیرای سازمان مجاهدین خواهد بود تا سازمان مجاهدینی به رهبری مسعود رجوی . من فکر می کنم این فرضیه برای پاسخ دادن به معمای ” مرحوم مسعود رجوی ” منطقی تر می باشد هر چند گفتم که ما مسئولیتی برای پاسخ دهی به این امر نداریم و این مسئولیت مریم رجوی بوده است که به افکار عمومی پاسخ دهد که مسعود رجوی زنده است یا مرده؟

ایران قلم :  شما در صحبت هایتان گفتید که قدرت های خارجی که مسعود رجوی خود و استراتژی اش را به آنها  آویزان می کرده و متکی به آنها بوده است اکنون ساربان دیگری را برای فرقه رجوی برگزیده اند؟ ایا من منظور شما را درست متوجه شدم؟ اگر چنین باشد مریم رجوی توان رهبری سازمان مجاهدین خلق را دارد؟

محمد حسین سبحانی:  من فکر می کنم  بیگانگانی که رجوی استراتژی خود را با اتکا به آنها همیشه ترسیم می کرده است در حال حاضر تشخیص می دهند که مسعود رجوی در کمای مغزی قرار گیرد و با مریم عضدانلو  از  فرقه مجاهدین به عنوان یک ابزار برای پیشبرد اهداف موقت و تاکتیکی خودشان استفاده کنند. ارباب های آنها به غلط تصور می کنند بدنامی که مسعود رجوی نزد مردم ایران  و روشنفکران و اپوزیسیون دارد، مریم عضدانلو کمتر دارد. اما در مورد پرسش دیگر شما مبنی  بر اینکه آیامریم رجوی توان رهبری سازمان مجاهدین خلق  را دارد یا نه؟

البته روشن است که مریم عضدانلو در مقایسه با مسعود رجوی اساسا توان رهبری سازمان مجاهدین را ندارد. به نظر من  مسعود رجوی به لحاظ تسلط بر  روش های کنترل نیرو  ، توانمندی در مغزشویی و سازماندهی تشکیلات، شارلاتانیزم سیاسی و تدوین و تکوین یک فرقه مذهبی  در میان سیاستمداران معاصر ایران ، چه در میان حاکیمت و چه در اپوزیسیون، لنگه ندارد و شاید بتوان گفت با فاصله از همه جلو تر است. بنابراین توان مریم رجوی اساسا قابل مقایسه با مسعود رجوی در   رهبری سازمان مجاهدین نیست، اما  اگر از این مقایسه صرفنظر کنیم ،  و  مسعود رجوی را از این معادله خارج کنیم ، من فکر می %