در ادبیات فرقه ی رجوی ، بقاء همان اضمحلال است!ا

0
1739

در ادبیات فرقه ی رجوی ، بقاء همان اضمحلال است!ا

صابر از تبریز (امضاء محفوظ)، ایران اینترلینک، نهم فوریه ۲۰۱۷:…  هدف آقای ” عارف شیرازی ” ازنوشتن مقاله اش که نام ” راز بقا، رمزماندگاری ” بدان گذاشته  ستودن هرچه بیشتر اصولی بودن راه مسعود رجوی و وفدا شدن موسی خیابانی در این راه بود که سرانجامش به ترکستان رسید وکعبه ای درکار نبود! نوشته ی این قلم بدست مشهور رجوی طولانی است وشبیه تمامی … 

مسعود رجوی موسی خیابانی آیت الله خمینیتاریخچه ۵۰ ساله سازمان مجاهدین خلق

موسی خیابانی و مجاهدین خلق 19 بهمن سعید سلطمانپور: کاشکی موسی زنده بود و نظرات اخیرش را هم می دانستیم

http://iran-interlink.org

در ادبیات فرقه ی رجوی ، بقاء همان اضمحلال است!

۱۹/۱۱/۱۳۹۵

هدف آقای ” عارف شیرازی ” ازنوشتن مقاله اش که نام ” راز بقا، رمزماندگاری ” بدان گذاشته  ستودن هرچه بیشتر اصولی بودن راه مسعود رجوی و وفدا شدن موسی خیابانی در این راه بود که سرانجامش به ترکستان رسید وکعبه ای درکار نبود!

نوشته ی این قلم بدست مشهور رجوی طولانی است وشبیه تمامی نوشته های اعضای چشم بسته ی این باند، خسته کننده، که من بهتر دیدم نگاهی به فرازهای این نوشته بیاندازم.

او می نویسد :

” شایان تأکید است که مواجهه با یک حکومت دینی که دجالیت ودین فروشی را وسیله تحکیم قدرت سیاسی و حاکمیت ضدمردمی خود قرار داده صدها بار مشکلتر و پیچیده تر از مقابله با یک دیکتاتوری عریان و سرکوبگر کلاسیک و معمولی (غیردینی) می باشد از این رو نیاز به پرداخت بهای بسا بیشتر و فدیه و قربانی بسیار زیادتر می باشد “.

رطب خورده منع رطب کی کند اخوی؟!

رجوی که درتشکیلات خود ازامر مذهب بیشترین استفاده را کرده ، نمیتواند به دیگران توصیه کند که این کار را  نکنند وبخصوص اینکه کسی در جمهوری اسلامی دعوی مهدویت نکرده و درعوض درتشکیلات رجوی این ادعا بطور تمام وکمال شده وحتی به اعضاء توصیه شده که شک بر وجود خدایی که دیده نمیشود ، چندان غیر عادی نیست اما شک برمسعود رجوی ورسالت او که حی وحاضر است، گناهی کبیره وغیر قابل بخشش است!

دوباره :

” مجاهدین اما در تاریخ بیش از نیم قرن خود با الهام از پیشوای آرمانی خود «امام حسین» و با درپیش گرفتن حرکت عاشورایی یعنی با فدا و ایثار همه جانبه و همه چیز خود آنهم از بالاترین نقطه رهبری سازمان راه خود را به جلو بازکرده و به مقابله با بن بستها رفته اند” .

ازاین حرف شما بطور غیر مستقیمی نتیجه گرفته میشود که مسعود ومریم که هیچ رابطه ای با ایثار وفدا نداشته ودرعوض زندگی شاهانه ای را تجربه کرده اند ، مجاهد محسوب نمی شوند؟!

ازطرف دیگر، فرق است بین مجاهدین حداکثر تا سال ۱۳۵۹ و مجاهد نماهایی که که با آغاز سال ۶۰ وبا مشتبه شدن براین امر که میتوانند با یک تظاهرات مسلحانه مردم را همراه خود کرده وقدرت سیاسی را بطور بلامنازع دردست گیرند  ونتیجه ی این کوته بینی این شد که  دست به فاجعه آفرینی زده ودراصرار براین تحلیل غلط خودآنقدر پیش رفتند که حامیانی جز دشمن متجاوز وارتجاع منطقه پیدا نکردند!!

گذاشتن خطاهای عمیق خود- که بزودی به خیانت تبدیل شد – به پای امام بزرگ شیعیان، عین سوء استفاده از مذهب است که شما جمهوری اسلامی را متهم بدان میکنید!

همینطور:

” … سردار کبیر خلق موسی خیابانی که خود و یارانش ترسیم کننده تابلو عاشورای مجاهدین بودند نوشته بود: «در مقطع ۳۰ خرداد تصمیم گرفتیم که حتی اگر ما یک عاشورا در پیش داشته باشیم و تمامی سازمان را نیز قربانی و فدا کنیم نبایستی در لحظه تصمیم از اقدام و عزیمت باز بمانیم و با غلتیدن در وادی عدم قاطعیت و تردید و تزلزل در انجام رسالت تاریخی و تعهداتی که در قبال خلق و انقلاب داریم درنگ نموده و به اصالتها و اصول و ارزشهای خود پشت کنیم و خدای نکرده به سرنوشت حزب توده دچار گردیم و منفور و ملعون تاریخ و نسلهای آینده کشور شویم. اکنون ما در شرایطی هستیم که به عهد خودمان وفا کرده و از این آزمایش تاریخی با موفقیت گذشته ایم و برای همیشه اصالت و سربلندی خود را در تاریخ ثبت کرده ایم “.

این سردار کبیر؟! درخانه ی تیمی بدام افتاد و دست ازجهان شست . اگر مرگ این چنینی انسان را تبدیل به سردار کبیر خلق میکند ، دیگر لقبی برای حمید اشرف ها ودیگران ( بعنوان چریک های اعجوبه وبا سوادتر از خیابانی ) پیدا نخواهد شد ودرعوض صدها سردار کبیر درایران وجود خواهد داشت !!

کار اصلی تغییر حکومت ها بدست اکثریت مردم است ونه سازمان های سیاسی که تبدیل شدن به قبله ی آمال میل به قدرت پرستی کرده و کاری شبیه آنچه که در شوروی افتاد ( سپردن همه ی قدرت بدست حزب)، درذات تمرکز قدرت است !!

بقول برتولت برشت ، بدبخت ملتی است که به قهرمان نیاز داشته باشد وما عملا درستی این عبارت پر معنای این نمایشنامه نویس بزرگ آلمانی را دردرون کشور خود ودراین زندگی کوتاه تجربه کرده ایم!

یعنی این مرحوم فکر میکرد که سازمان مجاهدین سرنوشتی بهتر ازحزب توده خواهد داشت ؟ با چه دلیل وبا کدام اقدام سنجیده، کدام تئوری بعنوان چراغ راه وطی چه برنامه ای؟!

زندگی نشان داد که این حرف های این همشهری مرحوم ما ، ابدا محقق نشد ومعلوم گردید که او تحلیل درستی ازاوضاع نداشته ودرصورت داشتن حسن نیت فرضی هم، دچار شعار زدگی و بی خردی بزرگی بوده است!!

بازهم سوء استفاده ازمذهب در زمانی که این امر رابردیگران نمی بخشند:

” … بر اساس همین خط عاشورایی، مجاهدین در حماسه ۱۹ بهمن لنگر و محور تشکیلات خود سردار خیابانی و اشرف زنان مجاهد بهمراه حدود ۱۸ تن از یاران پاکبازشان را در راه آزادی و رهایی میهن فدا کردند. آنها با مقاومت حماسی خود در مقابل سپاه جرّار خلیفه ارتجاع تا آخرین گلوله جنگیدند …وداغ ننگ تسلیم و یا زنده دستگیرشدن را بر دل آنها گذاردند ” .

مسئله ی باین سادگی را که بارها دراین کشور وطی سال های ۵۰ هم اتفاق افتاده است ، اینقدر بزرگ نکنید!!

صورت اصلی وساده تر قضیه عبارت ازاین بوده که بدنبال شکست برنامه های تروریستی رجوی ، این افراد در خانه ای مخفی شده بودند که شناسائی شده ومورد حمله ی نیروهای حکومتی قرار گرفته و کشته شدند وآبی هم ازآب تکان خورد و مردم با بی توجهی خاص، این خبر را پشت گوش انداختند. چرا که می دانستند دعوا بر سر قدرت است و نفعی برای آنها ندارد!

بنابراین مایه دار تر کردن حادثه ای که مشابهش دردوران شاه – و در مواردی خیلی مهیج تر ازآن – روی داده ، سودی نداشته ومردم را به هیجان وا نمی دارد.

اگر بواقع خود را سازمان سیاسی می دانید که نیستید ، بجای توسل به مداحی های با اثر کم دوام ، به تحلیل چرایی شکست خود بپردازید!

نظر موسی خیابانی درمورد مسعود رجوی نشان میدهد که این همشهری ما چقدر دور ازباغ بوده است :

« … انشالله خداوند ما را بدین همه شایسته گرداند و ترا هم که در این جریان غرورآفرین نقش تعیین کننده و نقش رهبری داشته ای برای سازمان و مردم ما حفظ کند». می بینید که سردار خیابانی با صریحترین عبارت بر نقش رهبری و تعیین کننده برادر مسعود در سازمان تأکید می کند”.

باحتمال بیشتر، اگر زنده میماند این همشهری ما، این حرف ها را تکرار میکرد وبه ابریشم چی ها وداوری ها تبدیل میشد وبا احتمال ضعیف گردنکشی های شبیه زرکش مینمود و سرنوشت تلخ وبی افتخاری را نصیب خود می ساخت!

دوباره میخوانیم:

«اشرف جان خود را فدیه خاص رهبر و همسرش مسعود کرد، او فدیه خاص برای حفاظت سیاسی و اجتماعی از حیات مسعود و بویژه حفظ ارزشها و چهره مسعود در داخل کشور بود… اومی گفت «من آگاهانه در اینجا می مانم و فدای مسعود یعنی رهبر انقلاب نوین مردم ایران می شوم …اگر او نباشد بازهم خلق ما و انقلابش و تمام فداکاریهایش بوسیله میوه چینها و فرصت طلبها ربوده خواهد شد…”.

البته ماندن این خانم درایران هیچ کمکی به حفظ جان مسعود نمیکرد وشاید صلاح هم دراین بود که  همراه او نباشد تا مسعود با دفتر دار ومنشی خاص خود- مریم عضدانلو- اوقات بهتری را تجربه کنند!

من وجود اینهمه دفتر ودستک را درهیچ سازمان سیاسی دیگر که اغلب استخواندار از مجاهدین بودند ، سراع ندارم!

یک جریان سیاسی مخفی کار، چه احتیاجی به منشی وسکرتر واین حرف ها دارد که مجاهدین داشتند که فاجعه آفرید؟!!

والنهایه اینکه :

” در خاتمه با یادآوری سخنان موسی در عاشورای سال ۱۳۵۸ و تأکید او بر پیروزی حتمی راه و آرمان مجاهدین، مطلب را به پایان می برم: آینده مال شماست به این نکته ایمان داشته باشید یقین داشته باشید، آینده مال انقلابیون است نیروهای میرا از صحنه حذف خواهند شد “.

منهم به چنین آینده ای با شرط وشروط هایی اعتقاد دارم ، اما موسی دوران خود را درک نکرد وندانست که سازمان او دیگر انقلابی نیست وقدرت پیش بینی کارهای رجوی و تبدیل سازمان مجاهدین خلق به گروه رجویه – با آن کثافتکاری های سیاسی وجنسی – را هم نداشت وبنابراین نتیجه میگیرم که این آینده متعلق به باند رجوی نخواهد بود!

صابر

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید