جابرزاده مرد و به مردۀ دیگری نیز تسلیت گفته شد!!ا

0
848

جابرزاده مرد و به مردۀ دیگری نیز تسلیت گفته شد!!ا

احمد از بلژیک، بیست و چهارم فوریه ۲۰۱۷:…  با شنیدن خبر فوت محمدعلی جابرزاده یاد خاطره ای اسفبار از ذلیلی و  حقارت و بت پرستی و سجده کردن های این «مرحوم» دریک نشست به اصطلاح دیگ یا همان دادگاههای جمعی شستشوی مغزی افتادم. تاریخ دقیق یادم نمی آید اما یادم هست قبل از سقوط صدام بود که مریم قجر در فرانسه بود و جابر زاده {قاسم} هم … 

محمدعلی جابرزاده انصاری مزدور صدام شکنجه گر رجوی مردچرا مریم قجر عضدانلو در خاک سپاری محمد علی جابرزاده شرکت نداشت؟!ا

لینک به منبع

جابرزاده مرد و به مردۀ دیگری نیز تسلیت گفته شد!!

بقلم احمد. از بلژیک

احمد اوسطیبا شنیدن خبر فوت محمدعلی جابرزاده یاد خاطره ای اسفبار از ذلیلی و  حقارت و بت پرستی و سجده کردن های این «مرحوم» دریک نشست به اصطلاح دیگ یا همان دادگاههای جمعی شستشوی مغزی افتادم.

تاریخ دقیق یادم نمی آید اما یادم هست قبل از سقوط صدام بود که مریم قجر در فرانسه بود و جابر زاده {قاسم} هم طبق دستور شخص مسعود باید کنار دست مریم می بود به دلیل اینکه مریم که سواد درست حسابی نداشت چونکه مریم قجر نه سواد سیاسی انچنانی و نه توان حل وفصل مسائل سیاسی را دارد لذا باید اصلی ترین ملا بنویس مسعود همراه او و در کنارش باشد.  لاجرم قاسم یا همان جابر زاده باید همیشه حی حاضر باشد تا به مریم یاد بدهد که چه بگوید  وچه نگوید و هم چنین آماده کردن متن سخرانی ها و حتی مسائل خرده ریز سیاسی را هم او باید به مریم یاد بدهد.

طبق روش معمول فرقه باید هر شش ماه یک بار تمام کارها در تشکیلات تعطیل می شد تا همه نفرات گزارش وضعیت از خود بدهند که چرا به فکر منافع مسعود (رهبرعقیدتی ) نبودند و کم کاری داشتند و فکر خانواده بودند یا از کار شانه خالی کردند و خلاصه اینکه مطمئن شوند که فرد ذهنش و روحش اسیر رهبر عقیدتی است و هوای دیگری خارج از منافع سازمان در سر ندارد. یعنی باید افراد از هر نظر چک و کنترل شوند.

برای همین منظور وبرای اینکه لایه های مختلف  تشکیلات هم از این حقیر شدن و توسری خودرن و اسیر شدن و سجده کردن در برابر رهبرعقیدتی الگو بگیرند و کار به اسارت کشیدن تمامی تشکیلات ساده باشد ابتداپا منبرهای رجوی شروع به در آوردن انواع ادا و اطوارها را از خودشان می کردند و می گفتند ما هم دچار مشکل بودیم و بحث های رهبر عقیدتی برایمان نجات بخش بوده و مارا از قید و بندی های استثماری نجات داده است.

 یادم است که گفتند سلسله نشست های به اصطلاح سر فصلی را مریم شروع کرده با لایه های اولیه تشکیلات در فرانسه و تمام کارها در اشرف تعطیل می شود و همه به گوش دادن به این نوارهای چند روزه وطولانی مشغول بشوید.

داستان از این قرار بود که  در فرانسه نوار صوتی مسعود ملعون را می گذاشتند  بعد که تمام شد چند روزی  صحبت های مریم که تماما دیکته شده مسعود ملعون بود که از عراق برای بانو در فرانسه می فرستاد تا قاسم و دیگران را سرگرم کنند.

النهایه بعد از چند روز بانو اعلام کرد: «ای بی غیرت ها! مسعود چند روز است  داره گلوی خود را پاره می کند و برای شما حوض (منظور محل پایین تر از تریبون سخنران که در روی سن هست ) گذاشته تا شما خود را در آن از هر گونه آلودگی پاک ومطهر کرده و او شما را از هر بند و اسارت رهایتان سازد!!! اما شما بی غیرت ها به صندلی خود چسبیده اید و هیچ کس در برابر مسعود زانو نمی زند که بگوید: “برادر مسعود غلط کردم من فرد ضعیفی در مبارزه بودم  و پیوندم با شما کم شده بود و با کم کاری ام در تشکلیلات و در گوشی صحبت کردن در مورد خط و خطوط رهبری با دیگران درگوشی محفل میزدیم و همه اش به فکر تصور جنسی از زنم بودم که الان چند سال است به فرمان شما قطع رابطه کردیم و طلاق دادیم و الان ناموس رهبری شده است (یعنی به عقد رهبری عقیدتی در آمده!)” و بگوید: ” برادر مسعود! ما را ببخشید ما شبها عیال سابق  را قبل از خواب تصور می کنیم واز رهبر طلبکار هستیم که زنمان را از دستمان گرفت و چرا فرمان داد جدا از هم بخوابیم و….” ».

بعد از این چوب چرخاندن مریم درهوا با تهدید وایجاد رعب و وحشت  بود که یک دفعه جابر زاده از روی صندلی جستی زد پایین سن که حدودا یک متر از کف سالن محل نشست بالاتر و در واقع در زیر پای مریم بود و خود را انداخت زیر پای مریم و سجده کرد و شروع کرد به ادا واطوار در آوردن مشمئز کننده ای، تا اینکه در همین حین دیدیم و شنیدیم که صدای مسعود ملعون از طریق تلفن از عراق به پاریس وصل شده و پشت خط است و صحنه سازی عجیبی این شیادان درست کرده اند که انگار یک مسیح یا امام زمانی ظهور کرده است. نقش بازی کردن رقت بار جابر زاده بیشتر شد و مثل سگ که صاحبش راببیند خودش را و صورت خود را به کف سالن می مالید و ناله می کرد که برادر شکر خوردم من شما را درک نکردم؛ در مبارزه شما یک تنه با دشمن می جنگی؛  خاک بر سر من،  مرده بودم  این چند روز نشست خواهر مریم مرازنده کرد وو…!!

به این طریق این افرادی که سن و سابقه و تجربه زندان های شاه را یدک می کشیدند و واقعا در زمینه های تفکرات انقلابی آن روزگاران یل ها و شخصیت های برجسته و تحصیل کرده وداری قدرت فکر و ایده در مبارزات اجتماعی جامعه مان بودند اینگونه توسط رجوی شستشوی مغزی می شدند.

با این صحنه سازی ها ما بدنه تشکیلات و بخش اعظم افراد اسیر و بی تجربه امثال من ودیگران را درخاک عراق نگه داشتند و شیره جان مارا کشیدند و بسیاری را به کشتن دادند و بسیاری را معلول و و مجروح و بیمار و تعدادی را هم دق مرگ کردند و این گونه بود که  ما ساکنان اسارت گاه اشرف با دیدن این فیلم سینمایی که نقش اول آن را قاسم (محمد علی جابرزاده) بازی می کرد تن و جان و روان و روح و احساسات خود را به مردک شیادی به نام رجوی در طبق اخلاص تقدیم کردیم.

ما بهترین ایام عمر و جوانیمان را در بیابانهای عراق سر کردیم و این جنایت علیه بشریت است که متأسفانه کسی اطلاعی از این نوع نقض حقوق بشر ندارد و من همین جا اعلام می کنم دوستانی که مشخصا این خاطره و صحنه را به یاد می آورند آن را برای اطلاع عموم و نیز به عنوان سندی برای دادگاه ها ی آینده محاکمه سران فرقه باز گو کنند.

 سخن دیگر این است که سران فرقه رجوی با خواندن خاطره یامقالات من وامثال من  فوری به ما انگ بریده یا اطلاعاتی و… می زنند، زیرا سران این فرقه میخواهند از این طریق ما جداشدگان را  ساکت و خاموش کنند تا جنایت هایی را که علیه ما اعضای سابق مرتکب شده اند بپوشانند. پس دوستان جدا شده، ساکت نمانید و با افشاگری و نوشتن خاطرات و مشاهدات خود در تشکیلات فرقۀ رجوی نگذارید این فرقه به هدف مذکور برسد.

احمد. بلژیک

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید