عبدالکریم ابراهیمی: جنایت رجوى در نوزدهم فروردین در اشرف

0
885

جنایت رجوى در نوزدهم فروردین در اشرف

عبدالکریم ابراهیمی، ایران فانوس، بیست و هفتم مارس ۲۰۱۷:…  خیلى مقالات از نوزدهم فروردین سال ۱۳۹۰ و کشتارى که رجوى در قرارگاه اشرف  راه انداخت به رشته تحریر در آمده است، اما باز جنایت رجوى و سوء استفاده او از نفرات و به کشته دادنشان به خاطر هیچ، به نظرم آن طور به تصویر کشیده نشده است. من به یک نمونه از این نوع جنایات رجوى که در … 

لینک به منبع

جنایت رجوى در نوزدهم فروردین  در اشرف

عبدالکریم ابراهیمی

عبدالکریم ابراهیمی

 در آستانه روز ١٩ فروردین قرار داریم. یاد و خاطره این روز در سال ١٣٩٠ قرارگاه اشرف، هیچ وقت از ذهن خارج نخواهد شد، یاد و خاطره دوستانى که نفرت از ظلم و ستم رجوى داشتند و فرصت نکردند و میسر هم نبود تا بتوانند تشکیلات را ترک کنند، اما قربانى نیت شوم رجوى و همسرش شدند و  با فرستاده شدن جلوى تیر و تپانجه نیروهاى امنیتى عراق، جانشان را از دست دادند.

در این روز یک خودکشى دسته جمعى به تمام معنا شخص رجوى براى مظلوم نمایى خود و اصرار بر خواسته نامشروعش شکل داد و یک جنایت هولناک براى افراد رقم زد.

رجوى که همیشه خودخواه و زیاده خواه بود و در دامن اربابش صدام به نآن و نوایى در مزدورى و خود نشان دادن رسیده بود، بعد از سرنگونى صدام ادعاى مالکیت در عراق داشت تا جایى که در یکانها شایع انداخته بودند که مردم عراق رجوى را براى ریاست جمهورى خودشان میخواهند و خواهان آن هستند و این فریبکارى هم براى شستن مغز افراد بی خبر از بیرون بود که فکر میکردیم واقعا سازمان فاتح جهان خواهد بود و تمام دنیا بخصوص مردم ایران و عراق، پشتیبان و همراه سازمان خواهند بود. اما غافل از اینکه این رجوى شیاد یک نیرویى در اشرف درست کرده بود، آنهم براى خدمت به بیگانه و در حفظ بقاء خودش که جز از درون حصار تشکیلات و نشستهاى یومیه و هفتگى و دیگ و هزاران نشست و زهر مار دیگر، مطلقاً از وضعیت بیرون بلحاظ سیاسى و اجتماعى و بخصوص ژئوپولیتیک سیاسى  بی خبر بودیم و به همین خاطر ما را در بایکوت مطلق اخبار و رخدادهاى بیرون قرار داده بود که به هیچ عنوان ارتباطات بیرون نداشتیم و از موبایل و رادیو و روزنامه و تلویزیون خبرى نبود. آنچه بود، یک اخبار سیماى به اصطلاح آزادى خودشان بود که اجبارى در روز نیم ساعت موقع شام و نهار، باید می دیدیم و یک فیلم سانسور شده که هر هفته شب جمعه گذاشته می شد و عده اى تماشا می کردند.

با این اوصاف بود که رجوى  ناجوانمردانه اهداف پلید خودش را با قربانى کردن افراد پیش می برد و همانگونه که الان داعشى ها هدف از کشته شدنشان هر چه زودتر همدمى با رسول خدا می دانند، ما هم فکر می کردیم وقتى کشته می شویم، در آن دنیا جایگاهى بس اعلى داریم و در جامعه بى طبقه توحیدى که وجود خواهد داشت ما که کشته می شویم، گل سر سبد آن خواهیم بود و در کنار ائمه و سرور شهیدان حسین ابن على، روزى می شویم.

الان که چندین سال است تشکیلات را ترک کردم، به خودم خنده ام میگیرد که چه افکار پوسیده و عقب مانده اى داشتیم و به خاطر هیچ، جان خودمان را خالصانه تقدیم جلاد و خونخوار دوران، رجوى و همسر فریبکارش می کردیم.

خیلى مقالات از نوزدهم فروردین سال ۱۳۹۰ و کشتارى که رجوى در قرارگاه اشرف  راه انداخت به رشته تحریر در آمده است، اما باز جنایت رجوى و سوء استفاده او از نفرات و به کشته دادنشان به خاطر هیچ، به نظرم آن طور به تصویر کشیده نشده است.

 من به یک نمونه از این نوع جنایات رجوى که در این روز جلوى چشمم اتفاق افتاد اشاره می کنم.

یک همرزمى داشتم به اسم بهروز که جوان خوش تیپ و صادقى بود. صداى خوبى در خوانندگى داشت و أهل شمال ایران بود.

بهروز از ابتدا با انقلاب خود خوانده مریم رجوى مخالف بود و از طلاق و جدایى زن و مرد، به شدت بیزار بود و از این رو همیشه به صورت محفلى طرح می کرد و در نشستها همه می دانستند که بهروز مخالف سر سخت این هوچیگرى مسعود و مریم رجوى است و به همین دلیل خودش را مارکسیست نامید که زیاد رویش فشار نباشد. اما رجوى دست از سر او بر نداشت و به زور در رابطه با عضویت مجاهد از او امضاء گرفت، ولى هرگز بهروز اهل این جنبل و جادوهاى رجوى نبود و نشد و تا آخر هم با همین کجدار و مریز، در تشکیلات ماند، رجوى خیلى از او سؤء استفاده هاى ناجوانمردانه داشت، حتى در دستگاه تبلیغاتى رجوى علیرغم میل باطنى مجبور بود تن به خواسته سران تشکیلات بدهد و برنامه ترانه براى پخش در سیما اجرا کند که خودش هیچ وقت راضى به آن نبود و می گفت بخاطر کاستن از فشار تشکیلاتى که رویش است إجباراً به آن تن می دهد.

حتى چندین بار با خودم در رابطه با راه فرار از اشرف صحبت کرد و طرح فرار می داد، اما متأسفانه باید بگویم که من یکى جرّأت این کار را در آن مقطع نداشتم و از عواقب آن می ترسیدم.

اما همین بهروز در نوزدهم فروردین با هم با توصیه فرزانه میدان شاهى با یکان علیرضا امام جمعه پشت ژنراتور برق اشرف در نزدیکى میدان لاله جلوى تیر نیروهاى عراقی فرستاد و با پرتاب سنگ و زدن نیروهاى نظامى عراق، آنها را مجبور به عکس العمل می کردیم که با شلیک ما رو به قتل برسانند، ابتدا من در همان دقایق اول درگیرى انگشت دستم تیر خورد و سوار یک ماشین شدم و به درمانگاه رفتم. مجروح و کشته زیاد بود، بعد از نیم ساعت بهروز هم آمد با بدنى خونى، تیر توى کشاله رانش خورده بود و خون بند نمی آمد. من بهش گفتم، بهروز به یکى بگو که بالاى زخم را با دستمال ببندد، من خودم با یکدست کمکش می کردم که دستمال ببندد، یکى دیگر هم که سالم تر بود آمد و پایش را بستیم.

 با یک تکه چوپ کاملا محل گره را پیچاندیم تا خون بند آمد و من از پیش بهروز رفتم براى قسمت عکس بردارى، یک ربع طول نکشید که برگشتم گفته شد بهروز شهید شده است، باور کنید درد خودم از یادم رفت، نتوانستم جلوى اشکم را بگیرم، از دوستى که آنجا بود، پرسیدم که چرا شهید شد؟ مگر خونش بند نیامد؟ گفت دکتر وحید آمده و دستمال را باز کرده و مجددا خونریزى شروع شد و بعدش بیحال شد، بردیمش تو شهید شد.

 این جنایت رجوى را هیچ وقت فراموش نمی کنم که چطور ناجوانمردانه می خواست از دست ناراضیان خلاص شود و بهروزى که می توانست الان زنده باشد، به کام مرگ فرستاد. واقعیت اینکه مسئولینى که آنجا بودند از جمله زهره جمالى و دکتر وحید، همه توصیه از بالا داشتند، تصفیه هاى تشکیلاتى انجام می دادند و کسى که در تشکیلات به اصطلاح سر بار بود، رسیدگى نمی شد تا بمیرد. بهروز نیز یکى از این نگون بختان بود که به خاطر یک تیر در کشاله ران که به راحتى با ترنیکه کردن آن از مرگ نجات پیدا می کرد، به کام مرگ فرستاده شد.

بهروز یک نمونه از این رذالت هاى رجوى است که در حق افراد، داشت و خیلیهاى دیگر بخاطر کینه رجوى  با دولت عراق و دروغ بستن به آن عمداً رسیدگى نمی شد که کشته شوند و رجوى هم از کشته ها براى منافع خودش بهره بردارى می کرد و مظلوم نمایى می کرد.

نابود باد تروریسم و پدیده خودمحورى و کیش شخصیت و فرقه گرایى که رجوى شاخص آن است.

„پایان“

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید