اجرای شوی مسخره مریم قجر در کشور آلبانی به مناسبت سال نو

0
689

اجرای شوی مسخره مریم در کشور آلبانی به مناسبت سال نو (+ خاطره ای از ۱۹ فروردین سال ۹۰)

هادی شبانی و محمدرضا گلی، انجمن نجات، مرکز مازندران، چهارم آوریل ۲۰۱۷:… آیا دادن شعار به اصطلاح سرنگونی در مراسم نوروز هر سال بازی است که باید هر سال آنرا تکرار کند ؟ برای اینکه به ذهن پوک مریم قجر زیاد فشار نیاوریم مگر مسعود ملعون در سال ۶۰ در جمع بندی یک ساله نگفته بود که کار جمهوری اسلامی طی شش ماه به پایان …

انجمن نجات مرکز مازندران دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۶
لینک به منبع

بعد از اخراج نیروهای نگون بخت فرقه تروریستی رجوی به کشور آلبانی مریم قجر سراسیمه خودش را به آلبانی رساند تا بتواند از ریزش نیرو جلوگیری نماید و به همین خاطر مراسم سال نو را در کنار رزمندگان پیر و پاتال و بقیه افراد مواجب بگیر خود از جمله غربی و فرانسوی وعربی و … برگزار نمود .
مریم قجر که همیشه این قول را به نیروهای نگون بخت خود می داد که امسال ، سال فروپاشی جمهوری اسلامی است!!! باز این شعار مسخره و تکراری را عنوان نمود . هنوز یادمان نرفته مریم قجر قبل از سال ۲۰۰۰ عنوان کرده بود سال مربوطه سال به اصطلاح آزادی مردم ایران است !!! اکنون نزدیک به دو دهه گذشته است آیا مریم قجر این سئوال را از خودش نمی کند که چرا این مسئله تحقق نیافته است ؟ آیا دادن شعار به اصطلاح سرنگونی در مراسم نوروز هر سال بازی است که باید هر سال آنرا تکرار کند ؟ برای اینکه به ذهن پوک مریم قجر زیاد فشار نیاوریم مگر مسعود ملعون در سال ۶۰ در جمع بندی یک ساله نگفته بود که کار جمهوری اسلامی طی شش ماه به پایان خواهد رسید آیا هنوز آن شش ماه فرا نرسیده است ؟
اگر مریم قجر سال ۱۳۹۵ را سال به اصطلاح سرفرازی نامگذاری کرده ولی چیزی که از وضعیت فرقه تروریستی رجوی مشخص شد سال سرافکندگی و شکست بود چرا که دیگر عراق را از دست داده بودند و شعار سرنگونی از کنار خاک میهن از بین رفت . شعار اشرف به ایستد جهانی خواهد ایستاد به گند کشیده شد . شعار مسعود مبنی بر می روم تا برافروزم آتش بر کوهستانها ، اکنون این آتش تمام تشکیلات فرقه رجوی را فراگرفته و تبدیل به خاکستر شد .

بهتر بود مریم قجر به جای شعار دادن که کار همیشگی او در مراسم سال نو است به چرایی این شکست بپردازد که آن شعارهای دهان پرکن چه شده است ؟

مریم قجر در جای دیگری از پیام نوروزی اش عنوان می کند :جشن نوروز و جشن اعتلای آلترناتیو دمکراتیک برای سرنگونی و مارش آغاز پیروزی. ولی باید یادآوری نمود قبل از آغاز مارش به اصطلاح پیروزی ، مسعود با ریاکاری در چندین مرحله اعلام کرده بود که دکل سرنگونی دیده شده ، استارت سرنگونی زده شده و انواع شعارهای توخالی برای سرنگونی . اکنون مریم قجر با دریدگی خاص خود عنوان می کند که امسال مژده رسان شکست و طلیعه بهار آزادی است حال پیدا کنید پرتغال فروش را … .

مریم قجر در ادامه می گوید : در دوران جدید برای برپایی سازمان کار و تشکیلاتی نوین مجاهدین به پا خاسته اند و بهار انسانی تازه ای در روابط میان خود شکوفا کردند و …. و این چنین خود را آماده ورود به مرحله تهاجم حداکثر و کسب پیروزیهای پی در پی نمودند . اگر کسی به این سخنان توجه نماید و مریم قجر را نشناخته باشد فکر می کند این به اصطلاح چه گروه منسجمی که این گونه ادعای سرنگونی و چه نیروهای جان برکفی دارد!!!؟ اگر بحث مریم قجر از آماده بودن نیرو می باشد قریب به اتفاق نیروهای فرقه افراد وارفته و پیر و پاتال می باشند که توان حتی تکان دادن خودشان را هم ندارند . اگر بحث سازمان و تشکیلات می باشد بعد از انتقال به کشور آلبانی شاهد ریزش شدید نیرو بودیم و به همین خاطر است که مریم قجر سراسیمه و با دست پاچگی خودش را به آلبانی رسانده تا بتواند تشکیلات پوسیده را جمع و جور کند و با دادن وعده وعید افراد را در تشکیلات نگهدارد . حال سئوال این است مریم قجر از کدام دوران جدید حرف می زند ؟ مریم قجر می داند کشور آلبانی آخرین مرحله از فروپاشی تشکیلات رجوی تروریست می باشد حال مریم قجر با پوشیدن لباس های رنگارنگ و دادن پول به شخصیت های از دور خارج شده و دادن شعارهای مسخره که هیچ خاصیتی ندارند می خواهد خودی نشان داده تا او را به حساب بیاورند و به زندگی شاهانه خود ادامه دهد به همین خاطر است که هیچ وقت به نقد کارهای گذشته خود نمی پردازد و هیچ وقت شکست را هم قبول ننموده است .

امسال را باید سال فروپاشی تشکیلات جهنمی فرقه رجوی نامید سالی که شاهد رهایی تعداد زیادی از اعضای نگون بخت فرقه تروریستی رجوی خواهیم بود .

هادی شبانی

خاطره ای از ۱۹ فروردین سال ۹۰

انجمن نجات مرکز مازندران دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۶
لینک به منبع

من در قرارگاه اشرف که به اسم قرارگاه ۱۵ یا به انزلی معروف بود حضور داشتم در انتهای خیابان ۴۰۰ جنوب قرارگاه اشرف مستقر بودیم . فرمانده قرارگاه ما یک خانمی به اسم لیلا بود او بچه ایلام بود قبل از این که به عراق بیایم من و او با شوهرش در یک پایگاهی به اسم حیدر کریمی در شهر استانبول مستقر بودیم وی یک پسر بچه کوچکی هم داشت ، درست یک ماه قبل از عملیات دروغ جاویدان ما به همراه چند خانواده دیگر که در استانبول بودیم به عراق اعزام شدیم .

می خواهم بگویم خانم لیلا اصلاٌ سیاسی نبود به اعتبار شوهرش وارد فرقه رجوی شد البته ناگفته نماند شوهرش آدم با سواد و هوشیاری بود دیری نگذشت دست رجوی را خواند و به فریبکاری رجوی پی برد فکر کنم سال ۶۹ بود از فرقه جدا شد به رمادی رفت و از آنجا به هلند اکنون در هلند زندگی می کند اما خانم لیلا در اشرف ماند این خانم به یمن سر انقلاب مریم فرمانده قرارگاه ما شده بود انقلاب مریم هم پسرش را از او گرفت و هم شوهرش را .

در آستانه ۱۹ فروردین ۹۰ مسئولین فرقه از قرار از پیش خبر داشتند خبرهایی است. چند روز قبل از ۱۹ فروردین قرارگاه ما را به میدان لاله منتقل کردند مسئولین خبر داشتند درگیری بین نیروهای عراقی با ما سر خواهد گرفت ولی از ما پنهان کرده بودند دو سه روز بعد از استقرار ما در آن محل شب قبل از عملیات فرقه رجوی به ما آماده باش داد و تا صبح روز درگیری ما دور میدان لاله مستقر شده و منتظر حمله عراقی ها بودیم که ساعت ۴ صبح ما که دور میدان لاله بودیم صدای شلیک را می شنیدیم یکان های که در قسمت مزار یا مروارید قرارگاه اشرف مستقر بودند با نیروهای عراقی درگیر می شوند ما آنها را به چشم نمی دیدیم ولی صدای شلیک به گوش می رسید . جالب این است مسئولین فرقه که در قسمت میدان لاله بودند با بلندگو اعلام می کردند این صدای که شما می شنوید صدای شلیک مشقی است منظور گلوله جنگی نیست به دروغ می گفتند مشقی تا نیروها نترسند و صحنه را ترک نکنند در آن هنگام ما دیدیم آمبولانس ها مجروحین را که خون آلود بودند به سمت امداد می برند حالا بلندگو مدام تکرار می کند و اعلام می کند که بچه ها شلیک مشقی است نگران نباشید !!! .

ما که صحنه آمبولانس حمل مجروحین به سمت امداد اشرف را دیده بودیم به طعنه در جمع خودمان می گفتیم این چه مشقی است که کشته و مجروح به جا گذاشته است دروغ در ذات فرقه می باشد اگر دروغ را کنار می گذاشتند خط شان پیش نمی رفت از صداقت اعضای سوء استفاده می کردند به نفع منافع سازمانی و شخصی رجوی .

خلاصه نیروهای عراقی پیشروی کردند و نهایتاٌ به میدان لاله رسیدند با تحریک بعضی از فرماندهان بچه ها به سمت نیروهای عراقی سنگ پرتاب می کنند و آنها هم به سمت ما شلیک کردند که در آن درگیری تعدادی از نفرات فرقه فدای دروغ بافی فرماندهان حاضر در صحنه شدند مثل ورقا سلیمانی و بهروز ثابت و مهدی برزگر و … و تعداد بسیاری مجروح از قرارگاه ما به جا مانده بود بی جهت فدای خودکامگی رجوی شدند .

مسئولین خبر داشتند که با عراقی ها درگیر می شوند زیرا از پیش پای مذاکره که رفته بودند به خواسته عراقی ها تن ندادند و می خواستند با ریختن خون اعضا راه خود را باز کنند که نهایتاٌ به شکست انجامید . عراقی ها هم همان کاری را کردند که از پیش به فرقه رجوی گفته بودند تا همان نقطه که از قبل تعیین کرده بودند جلو آمدند نه یک قدم بیشتر و نه یک قدم کمتر .

جالب این است که بگویم درست درحین درگیری فرماندهان و مسئولین قرارگاه ما ( قرارگاه ۱۵ ) با ماشین شخصی که در اختیار داشتند به سمت قرارگاه ۱۵ پا به فرار گذاشته و فرار را بر قرار ترجیح دادند همین خانم انقلاب کرده ” لیلا ” که شوهر و بچه اش را فدای انقلاب طلاق مریم کرده بود با فرمانده ارشد قرارگاه که به اصطلاح فرمانده ارشد برادر شناخته و معروف بود به اسم جهانگیر ، مثل برق صحنه درگیری را ترک کردند تا مبادا آنها صدمه ای ببینند بقیه اعضای هر بلای سرشان بیاید فدای سر مسعود و مریم .

بعد از درگیری همگی به قرارگاه برگشتیم بین نفرات فرار مسئولین زبان زد همه شده بود بعضی از افراد باز هم از روی صداقت تناقضات خودشان را در فاکت های یومیه می آوردند و می خواندند منجمله فاکت های مربوط به فرار مسئولین ، حتی بچه هایی که توی صحنه نبودند با فاکت خوانی بقیه خبر فرار را دریافت کردند آنها هم متناقض شدند این تناقض داشت بچه ها را خفه می کرد در ابتدای امر مسئولین فرقه مانده بودند چه کار کنند زیرا جوابی نداشتند افتضاح خیلی عریان بود تا اینکه از بالا خط گرفتند و فاکت خوانی در این زمینه را متوقف کردند زیرا دیگر خیلی آبروریزی شده بود به سکه یک پول تبدیل شده بودند دیگر آن شعار فدا و صداقت که سر لوحه فرقه است به شدت زیر سئوال رفته بود .

رجوی به دنبال اهداف پلیدش بود اگر همه افراد هم می مردند فدای یک تار موی مریم و مسعود!!! ، نیت شوم رجوی این بود که اعضای را با دست خالی جلوی تیر و تپانچه بفرستد تا جانشان را از دست بدهند که شاید بتواند قرارگاه اشرف را حفظ کند نهایتاٌ وقتی دید سمبه پر زور است قبول کرد به لیبرتی جابجا شود و از آنجا هم به آلبانی ، حالا در آلبانی با رنگ عوض کردن به شکل دیگری تلاش می کند از همان افراد در جهت منافع نامشروعش استفاده کند باید افراد به خودشان بیایند که نباید تا ابد همچنان سردرگم بمانند و یاد بگیرند از دوستانی که از فرقه کنده شدند و حالا در دنیای آزاد به دور

از بندگی فرقه زندگی می کنند .

محمدرضا گلی

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید