هتلی که هیولا شد

0
763

هتلی که هیولا شد

س. د، بنیاد خانواده سحر، تیرانا، آلبانی، پنجم می ۲۰۱۷:…  اگر رجوی همان زمان افراد را فرستاده بود دیگر ۱۰ شهریور اتفاق نمی افتاد. واقعا نفرات در اشرف برای چه کشته شدند؟ به خاطر فروش لوازم و تجهیزات اشرف؟ خود رجوی بارها و بارها در نشستها گفته بود که پایگاه منصوری در کردستان عراق را خودمان منفجر کردیم تا به دست کردها نیفتد. پس چه دلیلی داشت به غیر از اینکه او تشنه خون بود و خون میخواست … 

لینک به منبع

هتلی که هیولا شد

نامه وارده از جانب “سین – دال” یکی از جداشدگان فرقه رجوی در آلبانی

الان که دارم این خاطرات را دوباره مرور میکنم باز برایم واقعا سخت است. روز اولی که پایم را داخل سازمان گذاشتم سوال شد: “آیا میدانی سردر سازمان چه نوشته است؟” برای من که زمانی هوادار سازمان بودم جوابش سخت نبود، گفتم فدا و صداقت. مسئولم گفت احسنت. با خودم احساس کردم خوب جایی آمده ام، دیگر خبری از دوروزه بازی، زیراب زدن و دروغ نیست. بقول معروف به مدینه فاضله رسیده ام.

وقتی به یاد روزی که از ترکیه وارد خاک عراق شدم می افتم، حس درونی ام مرا به یاد این آیه شریفه قرآن می اندازد که میفرماید: “بعضی اوقات تصمیماتی میگیرید که در ظاهر خیر است ولی برای شما شر به همراه دارد، و بعضی اتفاقات در ظاهر شر هست ولی صلاح شما در آن است”. ای کاش می توانستم به ۱۷سال قبل برگردم تا تمام عمر مفیدم را اینطور هدر نداده بودم.

به خاطر هیچ و پوچ طی این سالها هر نامربوطی را شنیدم و گوش هایم را بستم، هر خلافی را دیدم و چشمانم را بستم، تا بحث هتل مهاجر شد. بقول خودشان طرف اصلی (یعنی مسعود رجوی) با زبان خودش گفت نفراتی که به هتل مهاجر رفته اند نامه داده اند که شما را به خدا به داد ما برسید، اینجا داریم شکنجه می شویم. طرف با وقاحت میگفت دارم از روی نامه می خوانم و قرآن هم جلویم هست. میگفت که در نشستی که با نفرات کمیساریا داشتند نفرات کمیساریا به نفرات سازمان گفته اند که شما را به خدا نگذارید بچه‌هایتان به هتل مهاجر بروند، در آنجا مثل سگ با افراد رفتار میکنند. بنابراین اینجا هتل چهار ستاره بغداد به هتل هیولا تبدیل شد.

هر دفعه هم به اصطلاح خودش “شب ملاقات با آقا”، باز بحث هتل هیولا روی میز بود که هر کس می خواهد به هتل مهاجر برود بشنود مسعود رجوی چه گفته است. برای من حرف رجوی مثل آیه قران بود. آن زمانها خیلی از دروغ هایی که میشنیدیم با خودم میگفتم که هر کس ممکن است دروغ بگوید بجز مسعود رجوی.

تا اینکه بحث اعزام به خارج و قول خودشان ماموریت پیش آمد. رجوی خودش به دست خودش اعتماد را در ذهن نفرات شکست. چندین بار گفت ما اسامی برای انتقال میدهیم. بعد تصحیحات داد که نه کمیساریا دست کاری می کند. نفرات در محفل ها می گفتند یک بار اشتباه لپی بود، دفعات بعدی چه شد. نفرات در محفل هایی که خیلی به نفر مقابلشان اعتماد داشتند می گفتند که مسعود مثل سگ دروغ می گوید. یک نفر فرار کرد و بعد همراه با خانواده‌ها پشت دیوار لیبرتی آمد. گفت خیلی از جداشدگان در کشورهای اروپایی هستند. ذهنیت هتل هیولا که در واقع هتل چهار ستاره مهاجر در بغداد بود شروع به ترک خوردن کرد. البته هیچ کدام از نفراتی که در اشرف و لیبرتی جدا شدند و قوم و خویشی داشتند پایشان به هتل مهاجر نرسید. این لولو فقط مال کسانی بود که کس و کاری نداشتند. وقتی به آلبانی آمدیم کلا اعتماد به رجوی به چند دلیل مشخص فرو ریخته بود.

اول اینکه کاملا معلوم شد که هتل هیولا واقعا هتل چهارستاره ای بوده و هر دفعه که رجوی بحث هتل هیولا را وسط میکشید کمیساریا داشت نفرات آنجا را به اروپا اعزام میکرد. همه نفرات جداشده بدون مشکل به اروپا رفتند و الان همه آنها زندگی خوبی دارند. خیلی از کشورها از چند سال قبل برخی نفرات را قبول کرده بودند. مثل همین آلبانی که همه را با هم قبول کرد. رومانی چهار سال پیش خیلی ها را پذیرفته بود.

اگر رجوی همان زمان افراد را فرستاده بود دیگر ۱۰ شهریور اتفاق نمی افتاد. واقعا نفرات در اشرف برای چه کشته شدند؟ به خاطر فروش لوازم و تجهیزات اشرف؟ خود رجوی بارها و بارها در نشستها گفته بود که پایگاه منصوری در کردستان عراق را خودمان منفجر کردیم تا به دست کردها نیفتد. پس چه دلیلی داشت به غیر از اینکه او تشنه خون بود و خون میخواست.

اگر آن زمان که شرایط فراهم بود از عراق رفته بود الان کشته های موشک بارانهای لیبرتی زنده بودند. ولی رجوی گوشت دم موشک میخواست تا بگوید ما ایستاده ایم و بهایش را با خون می دهیم. فقط باید خون ریخته شود تا مسعود رجوی آرام بگیرد.

رجوی میخواست جابجایی از عراق به هر کشور دیگر یکجا و سازمانی باشد که معنی اش این بود که حتی جداشدگان نیز در عراق همراه بقیه بروند. خدا را شکر که سازمان ملل متحد دیگر تا این حد به رجوی امتیاز نداد. او می خواهد جدا شده ها در آلبانی مثل زمان صدام حسین در عراق همچنان زیر سیطره سازمان باشند. البته این که پر واضح است آلبانی عراق نیست و نمیشود و نخواهد شد.

و اما در خصوص هتل هیولا کار به جایی رسید که نفرات فحش ناموسی به مسعود رجوی میدادند. او زمانی خودش را به جای پیغمبر (ص) می گذاشت یا با امام حسین (ع) مقایسه می کرد. آن زمان خیلی ها بودند که میخواستند از اشرف و بعد از لیبرتی فرار کنند. ولی هتل چهارستاره مهاجر در بغداد تبدیل به هتل هیولا شده بود. خیلی از نفرات میگفتند زیر موشک یا جلوی گلوله کشته بشویم بهتر از این است که در بغداد شکنجه و تکه و پاره بشویم. تنها هنر رجوی حرافی است. طوری کله پزی میکند که سیاه را سفید جلوه می دهد. من نمی گویم مغزشوئی میکرد بلکه می گویم مغزپزی میکرد. اگر واقعا سردر سازمان فدا و صداقت نوشته شده بود که وضعیت اینطوری نبود و نمیشد.

من که ۱۷سال تمام از بهترین سالهای عمرم را به پای این سازمان گذاشتم هیچ چیزی به جز دروغ، دوروزه بازی، شارلاتانیسم و فریبکاری ندیدم. بعد میگفتند همه مقاله هایی که علیه ما نوشته میشود اکاذیب است. ولی من گواهی میدهم که هر چه در باره این سازمان گفته اند عین حقیقت است و تازه کم گفته اند که زیاد نگفته اند.

با تمام احترامات قلبی که نسبت به کسانی که زیر موشک بارانهای لیبرتی خونشان به زمین ریخت، و نسبت به کسانی که در ۱۰ شهریور در اشرف تیر خلاص خوردند قائلم و خود را مدیون آنان می دانم، پیشاپیش مفروض است که نمیتوانم اسم خودم را پای این مقاله علنی کنم. شما از هویت اصلی من آگاهی دارید اما درخواست دارم علنی نشود.

با تشکر از مسئولین بنیاد خانواده سحر که صدای ما را به گوش مردم میرساند.

س د

اسیر آزاد شده از فرقه رجوی

(پایان)

https://www.youtube.com/watch?v=aS7n9_lFUmM

////////////////

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید