آیا خانواده من و شما الدنگه؟

0
416

آیا خانواده من و شما الدنگه؟ (+ زوزه های وحشت + مریم، آمدنت بهر چه بود؟)

بنیاد خانواده سحر، تیرانا، آلبانی، سی ام می ۲۰۱۷:… عینا قسمتی از موضعگیری سیاسی این فرقه و سوزو گداز آن را بر سر جامعه جداشدگان برایتان میگذارم تا عمق درد بی درمان این فرقه از جداشدگان را ملاحظه نمایید که چطور با دروغ و فریب سعی در گرد و خاک به پا نمودن دارد تا ظلم و ستم و حق خوریهای روزمره خودش را بپوشاند، غافل از … 

مک کین و مریم رجوی و لیست شهدای سازمان مجاهدین خلق ایرانهدف پشت پرده سفر مک کین به آلبانی و و انداختن طناب بر گردن مریم رجوی

آیا خانواده من و شما الدنگه؟

مقاله ای به قلم یکی از جداشدگان اخیر فرقه رجوی در آلبانی با اسم مستعار ط. ب.
لینک به منبع

سازمان در مورد خانواده، ادعا میکنه که ما، یعنی مجاهدین خلق، انسانی ترین و اصیل ترین روابط و عواطف رو نسبت به خانواده داریم. در صورتیکه مطلقا اینطور نیست و بلکه برعکس است. اینها از خانواده و روابط انسانی بشدت وحشت دارند و نمیگذارند اعضا با خانواده هایشان ارتباط داشته باشند.

خانواده هائی که سالیان است عزیزانشان رو ندیده اند، وقتی هم به اشرف و لیبرتی در عراق میامدند، اونا رو با سنگ می زدند، که خیلی از خانواده ها مجروح و مصدوم میشدند و بهشون توهین می کردند و فحش میدادند و به اونا میگفتند ”خانواده الدنگ”.

من خودم شاهد و ناظر همه این صحنه های منزجر کننده بودم و برای من اون موقع سوال میشد، مگه میشه خانواده الدنگ باشه، آیا خانواده من و شما الدنگه؟ مادر یا پدر، خواهر یا برادری که برای دیدار خانوادگی اومده الدنگه؟ هنوز هم این سوال در ذهنم هست. لعنت بر مسعود رجوی که همه کلمات رو لوث کرد و می کند. آیا این طرز رفتار با خانواده، عواطف پاک انسانی و مجاهدی است که به خانواده ها نثار میشه؟ در صورتیکه بجز بی حرمتی و بی احترامی به اونا چیز دیگری نبود، واقعیت این است و نه اون چیزی که اینها از خدا بی خبرها میگند.

در عراق میگفتند، این خانواده ها رو، وزارت اطلاعات میاره و خلاصه با حربه اینکه، اینا رو دشمن آورده، نباید با اونا ملاقات کرد. ولی حالا چی، حالا که در آلبانی هستیم، چرا این همه محدودیت و فشار اعمال می کنند و اجازه حتی یک تماس ساده با خانواده رو نمیدند؟ از چی می ترسند؟ پس این عواطف پاک انسانی و مجاهدی چی شد؟ این عواطف رو میشه در نشست های مستمر خوب دید، که در اونجا روح آدم ها رو منجمد می کنند و اونا رو از خود تهی میکنند، تا مثل خودشون، بی عاطفه و بی احساس بشند و احساسات و عواطف انسانی را به این صورت در نفرات کشته و اونا رو له و تبدیل به آدم آهنی میکنند.

متاسفانه یکی از قربانیان این عمل فجیع سازمان، من خودم هستم که سالیان سال، من رو اسیر خودشون کرده بودند. ولی حالا که از این قفس بیرون اومدم تازه میفهمم که اینا اصلا احساس ندارند و فقط دنبال این هستند که از آدمها برای رسیدن به مطامع شوم خودشون استفاده کنند.

همین الان دلم به حال کسانی که، هنوز در سازمان اسیر هستند، میسوزه، چون همچنان اونا در حال بهره کشی و سوء استفاده از طرف سازمان هستند، و از این بابت خیلی ناراحت هستم، و بخاطر همین باید یک کاری کرد که این سازمان دیگه نتونه، به اهداف شوم خودش برسه.

ط .ب. عضو جدا شده از سازمان مجاهدین خلق – تیرانا

مریم! آمدنت بهر چه بود؟

نوشته ای از سین. دال. جداشده در آلبانی
لینک به منبع

توی تشکیلات فرقه موضوعی بود به اسم “نقطه آغاز” یعنی هدف اصلی یا چیزی که باعث شد مثلا فلان کار رو انجام بده یا بالعکس که باید طرف میگفت به فلان یا بهمان دلیل

این توی پرانتز بود

به قول معروف

و اما بعد

بحث جدا شدن از روزی که همه توی اشرف گرد آوری شدیم بیشتر سر زبانها بود. هر دفعه هم که این موضوع حاد میشد طبق معمول خود رجوی وارد میشد به اصطلاح با پیام کتبی نفرات رو مثلا شارژ میکرد. تا جایی که یادمه جدا شدن دیگه مثل معمول نبود. داشت کشیده میشد به بالاترین سطح ممکن (مثلا بتول سلطانی). گرچه من شخصا خانم سلطانی رو زیاد نمیشناسم ولی میدونم که “شورای رهبری” اش بود (حالا بزار رجوی و دارو دسته اون بگه نه، بتول سلطانی کسی نبود. میخواستم بگم اگه شرافت داشته باشه توی دل خودش میدونه سطح بتول سلطانی چی بوده. خودم خنده ام گرفت. رجوی و دارو و دسته اش اصلا نمیدونن شرافت چطوری نوشته میشه. منظور از دارو و دسته رجوی اون بالایی هاشون بوده و هست، وگرنه باقی کاره ای نیستن).

دیگه این موقع بود که مسعود رجوی صوتی وارد شد. رجوی هنری نداره جز درست کردن به قول خودش دیوار انسانی برای حفاظت از شخص خودش. زیاد از مطلب دور نشیم. خودش صوتی وارد شد البته تا قبل معلوم نیست که کدام سوراخ قایم شده بود؛ خلاصه آدمها نمیدونستند که باید چکار کرد آینده چی میشه وووو

تا خودش وارد شد بحث “قدر اشرف”رو آورد. یک ماه رمضان شب تا صبح بیدار میموندیم اونم مدام فک میزد. برای این میگم فک میزد چون رجوی دیگه توی ذهن آدمها بت نبود. چه خودم چه باقی نفرات به بهانه سیگار بیرون میرفتیم. توی محفل ها یه حرف کلیدی و محوری بود؛ مزخرف میگه؛

چرا راستی؟ چون ته یک ماه فک زدن توی یک جمله خلاصه میشد.

اشرف جاییه که هرچه خون توش ریخته بشه ارزش افزوده است؛ توجه کردید؛ خون و خون و خون و باز هم خون. تنها چیزی که برای رجوی اهمیت داشت و دارد اینه که خون ریخته بشه. همین بوده هست و خواهد بود. تا رفتیم لیبرتی (البته خود موضوع لیبرتی به تنهایی نخوام اغراق کنم شاید ده ها مقاله بشه در باره اش نوشت) دیگه همه میدونستن که چشم اندازی پیش رو نیست. توی محفل ها یک جمله کلیدی به چشم میخورد:

ای بابا حالت خوشه، طرف ما رو از اشرف که این همه سال توش بودیم بیرون کرد اینجا که جای خودش رو داره. جدا شدن ها به اوج داشت میرسید. از نفراتی که از سال ۵۷ توی تشکیلات فرقه بودن. طرف حالیش بود که بابا ول معطلیم. باز خودش اومد، صوتی البته، یک شانس به رجوی رو کرد، البته بخوام درست بگم رو نکرد خودش رسوند به نقطه موشک باران لیبرتی، خودم با گوش خودم شنیدم که گفت ما (یعنی مسعود رجوی) رسوندیم به نقطه‌ای که مجبور شدن موشک بزنن.

آخه تشنه به خون شده بود؛ دوباره بحث تکراری قدر اشرف؛ توی آنتراکت سیگار نفرات میگفتن که الان حتما میخواد بگه قدر لیبرتی. باور کنید رفتیم توی سالن هنوز ننشسته بودیم که شنیدم گفت “قدر لیبرتی” توی دلم گفتم به قول قدیمی ها شوووووشششش

باز شروع شد که بله لیبرتی و جایگاه اون که اگه (اگر حدس زدید؛ درست حدس زدید) هرچه خون توش ریخته بشه ارزش افزوده است. و اما تا به آلبانی آمدیم. دیگه مسعود رجوی خودش کلا تپید توی سوراخ (البته به قول شازده عربستان سعودی که مرده چون از کلمه مرحوم رجوی استفاده کرد طرف چندین سال وزیر امنیت عربستان سعودی بوده، آدم سر کوچه که نیست بدون فکر کردن حرفی بزنه) و بیرون هم نیومد. البته معلوم نیست که بتونه بیرون بیاد. خوب حالا تازه داریم میرسیم به اصل موضوع

بقول یه برنامه ای که توی تلویزیون ایران پخش میشه به اسم “دیرییم دیرییم”

دیرییم درییم مریم رجوی وارد آلبانی میشه

راستی چرا اومد؟ اصلا یا به قول خود تشکیلات فرقه نقطه آغاز مریم چی بود؟ ها؟

درست حدس زدید. سیل بی رویه جدا شدن. دیگه از هر سطح و سطوح مختلف توش بودن. از الف چ که برادر بزرگش یکی از اسپانسرهای اونا تو آمریکاست تا نفراتی که سی سال تا سی و پنج سال توی فرقه گیر افتاده بودن. چرا اومدن بیرون؟ ای بابا دونستنش اونقدر سخت نیست. چرا داره؟ رجوی دیگه اشرف داره؟ لیبرتی داره؟ (گرچه توی لیبرتی هم که بودیم بحث این بود که ما که اینجا زندانی هستیم کجا میشه کاری کرد؟ چندین سال قبل رجوی یه قمپز در کرد و گفت نه خاک دارم نه نفت وووو. لابد نفرات دستگاه اون بخونن میگن ما که گفته بودیم بند زمین نیستیم) الان دیگه آلبانی هستیم. خوب فرض محال اگر بخواد حمله کنه به ایران، البته اگر تا اون موقع کسی واسش مونده باشه، از چند کشور باید رد کنه؟ کی بهش اجازه میده رد بشه؟ بله نقطه آغاز آمدن مریم رجوی برای این بود که جلوی سیل روز افزون و بنیانکن جدا شدن رو بگیره. بعد هم که آمد موند که توی مقاله رانش زمین کامل توضیح دادم. باشه بزار هی نشست؛ هی بحث و فحص. اخرش چی؟ این حرف من نیست سخن بزرگان ادب فارسی است.

آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت

تموم شد دیگه. روزگار به عقب بر نمیگرده (این جمله تکراری خود رجوی بود که روزگار به عقب بر نمیگرده) حالا هی نشست بزار. هی مخ آدمها رو بزن. هی کله پزی کن. ببینم آخرش چی گیرت میاد؟

خود شوهرت توی امجدیه گفته (گرچه مریم خوب میدونی رجوی فقط شوهر تو نبود، خدا برکت بده ناموس رهبری رو، اونقدر رجوی کم اشتها بود که تمام زنهای دنیا رو میخواست) مگه میشه خورشید رو از تابش باز داشت؛ مگر میشود خلقی رو تا به ابد در زنجیر نگه داشت؟

نمیشه. خودت رو هم بکشی نمیشه. خودت رو به زمین و زمان هم بکوبی نمیتونی آدمها رو توی زنجیر نگه داری. بزار چند وقت بگذره بعد میفهمی که علی آباد شهر نیس. البته خودتم خوب میدونی فقط خودتو زدی به خریت

مریم! آمدنت بهر چه بود؟

به امید اینکه دیگه کسی توی قفس نمونه

س. د. اسیر آزاد شده از فرقه رجوی در آلبانی

زوزه های وحشت

مقاله ای به قلم الف. دال. جداشده در آلبانی
لینک به منبع

اگر این روزها نگاهی به سایتهای فرقه رجوی بیندازید، در اوج فلاکت و زبوبی به هزیان گویی و زوزه های وحشت روی آورده است. بعنوان مثال چشمم به مقاله ای از فرقه افتاد که خواستم توجه شما را به آن جلب نمایم و شما را از آن بی نصیب نگذارم.

عینا قسمتی از موضعگیری سیاسی این فرقه و سوزو گداز آن را بر سر جامعه جداشدگان برایتان میگذارم تا عمق درد بی درمان این فرقه از جداشدگان را ملاحظه نمایید که چطور با دروغ و فریب سعی در گرد و خاک به پا نمودن دارد تا ظلم و ستم و حق خوریهای روزمره خودش را بپوشاند، غافل از اینکه نمی داند وای بحال آن روزی که پای همین جداشدگان به خارج از کشور آلبانی برسد آن وقت خواهیم دید که چه کسی رسوای خاص و عام خواهد شد، البته با سند و مدرک.

مجاهدین خلق و تهدید جداشدگان در آلبانی

این عینا مطلبی از موضعگیری سیاسی فرقه تروریستی رجوی در روزهای اخیر در سایتشان میباشد. حال سئوال اینست که به واقع درد بی درمان این فرقه چیست؟

فرقه ای که مستمرا اعتلای مقاومت را روزانه غرغره میکند، آنچنان این ایام زوزه های وحشت می کشد که گویی نیروی هولناکی قصد براندازی آنرا دارد. البته درست تشخیص داده است. ترس این فرقه از جامعه جداشدگان و آگاهی روزانه نفرات از سالیان نیرنگ و فریب و همچنین ترس و وحشت فرقه از برملاشدن ظلم و ستمی که سالیان سال برحق نیروهای خود کرده او را بر آن داشته تا با فرار به جلو طبق معمول اینچنین وانمود نماید که هرچه هست رژیم است و هیچ فردی و هیچ کسی مستقل نبوده و نیست و همه چیز دیکته شده توسط رژیم ایران است.

در آلبانی هرکس که نداند خود رجوی بخوبی به این امر واقف است که فرقه با تک به تک نفرات جداشده طرف است و واقعا خنده دار است که بگوید که یک حکومت پشت این مقالات و تدوین و تنظیم آن می باشد. من که خود سالها عضوی از این فرقه بودم بخوبی عمق سوزش این فرقه را درک میکنم که از کجا و چرا میسوزد. به این دلیل که مقالات عینا واقعیت درونی این فرقه بوده و نه تنها تمامی ندارد بلکه هر روز به تعداد آن افزوده هم میشود و با موضوعات مختلف در سایتها درج میشود و در این وانفسا طبق معمول به خاطر اینکه از غافله عقب نیفتد و کنترل اوضاع از دستش در نرود طبق سیاق ثابت بازی کثیف خودش را مجددا براه انداخته است مبنی براینکه این مقالات جعلی و دیکته شده رژیم ایران است. اگر راست میگویی چرا تو خودت حرفهای ما را چاپ نمیکنی چرا تو خودت با سانسورشدید القائات خودت را به خورد سایر دوستان در زنجیرمان میدهی؟

واقعا باید از سران فرقه پرسید که آخر چرا کمی از خواب و رویای خرگوشی خود بیرون نمی آئید یک حکومت چه نیازی به مقاله من یا دیگران دارد؟ وقتی نیرویی که مدعی بود که سرنگون میکند و هرسال که شروع میشد می گفت امسال سال آخر است اکنون که کیلومترها از جوار مرزهای میهن دور شده و در آلبانی به گل نشسته است دیگر به واقع چه تهدیدی برای کسی و حکومتی دارد؟ آنهم حکومتی که خلق قهرمانش با جشن و پایکوبی به استقبال انتخاباتی رفتند که تو تحریم کرده بودی. این عمل سیلی محکمی قبل از همه به بناگوش مدعی اصلی یعنی این فرقه نواخت.

باید به رهبر فرقه گفت لطفا کمی دندان روی جگر بگذار، کمی صبر جمیل پیشه کن، وقتی ما جداشدگان پایمان به کشورهای آزاد دموکراتیک رسید و از زیر یوغ تو خارج شدیم، آنوقت خواهی دید که دست به چه افشاگریهائی خواهیم زد تا داد از نهانت برخیزد. لذا تا میتوانی به زوزه های وحشت خودت ادامه بده.

سران فرقه آنچنان در منجلاب فریب و نیرنگ خودشان در آلبانی گیر افتاده اند که بعنوان مثال میگویند کسی که میخواهد به ایران بازگردد ابتدا باید مقالات جعلی بنویسد تا راهش را به وطن باز نماید. آخر باید به فریبکار نیرنگ باز گفت که آیا جداشدگانی که اخیرا به ایران و وطن خود بازگشتند ابتدا مقاله نوشتند؟

به جد این فرقه در این ایام  مرزهای دغلکاری و دجالگری را پشت سر گذاشته است. باید به فرقه گفت نخیر اشتباه نکن، پس معلوم شد که از کجا میسوزی. پس معلوم شد که مقالات ما جداشدگان چقدر برایتان گزنده و جانگاه است و جامعه جداشدگان خوب نقطه ای را نشانه رفته است.

در این مورد استثنائا باید از فرقه تشکر نمود که آدرس درستی به طرف حسابهای بیرونی خود میدهد. آری ما همان کربن های سیاه هستیم که اکنون همچون الماس های برنده خواب شب را از فرقه ربوده ایم. بنابراین خطاب به این فرقه میگویم:

این هنوز از نتایج سحر است – باش تا صبح دولتت بدمد

الف. دال. (تیرانا – آلبانی)

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید