چشم ها درانتظار لحظه دیدار

0
593

چشم ها درانتظار لحظه دیدار

الف. دال، بنیاد خانواده سحر، تیرانا، آلبانی، سوم می ۲۰۱۷:… در گوشه ای از اتاقم نشسته بودم. در این ایام در فکر این بودم که خودم را لحظه ای جای خانواده ها بگذارم که آنان در این سالیان چه ظلمی را متحمل شدند و چه بر آنان گذشت. با خودم گفتم زنگی به ایران بزنم و با یکی از آشنایان صحبت کنم. همین کار را کردم و با او که انسانی آزاد و قابل احترام برایم هست همچون سایر خانواده ها شروع به صحبت … 

مجاهدین خلق فرقه رجوی در آلبانی برده داری مدرنانعکاس مقاله سایت “سحر” در رسانه آلبانی

احسان بیدی سیاوش رستارزمین گیر شدن مریم رجوی در آلبانی و واکنشی از سر استیصال 

لینک به منبع

چشم ها درانتظار لحظه دیدار

نوشته ای از الف. دال. جداشده در آلبانی

خانواده های اسرای مجاهدین خلق فرقه رجوی چشم انتظار

در گوشه ای از اتاقم نشسته بودم. در این ایام در فکر این بودم که خودم را لحظه ای جای خانواده ها بگذارم که آنان در این سالیان چه ظلمی را متحمل شدند و چه بر آنان گذشت. با خودم گفتم زنگی به ایران بزنم و با یکی از آشنایان صحبت کنم. همین کار را کردم و با او که انسانی آزاد و قابل احترام برایم هست همچون سایر خانواده ها شروع به صحبت کردن نمودم. باور کردن و درک اینهمه درد و رنجی که این سالیان خانواده ها متحمل شده اند برایم غیر قابل باور و تصور است. هنوز الان هم که این سطور را مینویسم برایم قابل هضم نیست که دنیا خبر دار نشد که بر سر تک تک خانواده های اعضای فرقه رجوی در این سالیان چه گذشت.

تنها و تنها این جمله را در درونم زمزمه میکنم که خدا از سر تقصیرات مسعود و مریم نگذرد. آنها به واقع روی هر دیکتاتوری را سفید کردند. کسی که علنا با مغزشویی فرمان ستیز و نبرد علیه خواهر و برادر و پدر و مادر را صادر میکرد و می گفت: “پدر و مادر و خواهر و برادر همه اش مال من است. وقتی میگویم سنگ بزنید، به آنها سنگ بزنید. وقتی میگویم فحش بدهید، شما هم به آنها فحش بدهید” و با استناد و به گروگان گرفتن آیات قرآن کریم رنگ و بوی اسلام و مذهب هم به آن میداد و این کارها را توجیه میکرد. در حالیکه خود مسعود رجوی استدلال می نمود که تمام دیکتاتورها در گذشته و حال برای توجیه کارهایشان از دانش روز استفاده می کنند.

با یک نگاه اجمالی به کارکرد این دیکتاتور عصر حاضر آنهم در قرن بیست و یکم بخوبی در خواهید یافت که دیکتاتور نخست خود شخص مسعود رجوی و بعد مریم است که روی همه دیکتاتورهای عالم را سفید کرده اند. آنها برای به اسارت نگاه داشتن بردگان خود دست به هر جنایتی میزنند.

درد و رنج تک تک خانواده ها یک طرف، شکنجه و درد و رنج ما هم طرف دیگر. به واقع لحظات نفس گیر و جانگاهی برایمان بود. تمامی نفرات و کادرها همچون شمع آب میشدند ولی کاری نمی توانستن بکنند. خیلی ها هنگام آمدن خانواده ها در پشت سیاج اشرف به بهانه مریضی و سردرد و غیره از برخورد امتناع میکردند و دیگر در این اواخر کسی حاضر به آمدن و فحش دادن نبود.

خاطره ای که از اشرف هنوز که هنوز است در ذهنم سنگینی میکند نوروز سال ۸۹ بود. خانواده ها با دسته گل و شیرینی تمامی اضلاع اشرف را پر کرده بودند. من پست یکی از اضلاع بودم که دوربین هم داشتم. خواهر یکی از دوستانم نزدیک سیاج شد و گل و شیرینی تعارف نمود و گفت “فارغ از هر گونه موضوعی بالاخره من و تو هموطن هستیم و انسان هستیم. چرا فحش میدهید؟ خوب عید است”. من از شدت ناراحتی نتوانستم فیلم بگیرم. مسئول همراه من با پرخاشگری به من گفت “چرا فیلم نمی گیری؟” به او گفتم “بیا خودت فیلم بگیر” و به داخل کیوسک برگشتم. او که خودش هم تعادلش را از دست داده بود برای کسب تکلیف به مقر اضلاع رفت.

از فرصت پیش آمده استفاده کرده و به پایین کیوسک آمدم و با همان خواهر دوستم سلام و احوال پرسی کردم. به یک باره مادری جلو پرید و با ابراز همدردی عید را تبریک گفت و جویای حال عزیزش شد. من هم به او گفتم که حالش خوب است. سپس شیرینی که دستش بود را از پشت سیاج بطرفم گرفت و تعارف نمود. تحمل این صحنه برایم خیلی سخت و جانگاه بود. بغض گلویم را میفشرد. از او تشکر کردم و خواهش نمودم که “از اینجا بروید یا لااقل دورتر بایستید تا مورد اثبات سنگ قرار نگیرید” ولی مگر میتوانستی حریف آنان بشوی. به یکباره بی سیم صدایم زد و گفتند که در حال آمدن هستند. من به آن مادر گفتم که “دورتر بایستید چرا که الان می آیند و سنگ میزنند” ولی آن مادر گفت “عیبی ندارد بالاخره آنها هم قلب دارند”.

فرمانده بالاتر به نفرات گفت که سنگ بزنند ولی در کمال تعجب دیدم که بقیه گویی نمی خواهند اینکار را بکنند. با اصرار و تهدید فرمانده مربوطه بالاخره نفرات شروع به سنگ زدن نمودند. اما باور کنید سنگها به عمد به اطراف خانواده ها میخورد و نفرات آگاهانه جای دیگری را نشانه می گرفتند. برای اینکه خانوادها نتوانند از اینکار فرقه عکس و فیلم بگیرند مجبور بودند که نفرات را به پشت خاکریز ببرند. لذا به من که بالای تپه و کیوسک نگهبانی بودم گفته شد که ببینم درست می خورد یا نه. من هم وقتی دیدم نفرات جای دیگری را نشانه گرفته اند گفتم درست میزنید. گویی خود خانواده ها هم متوجه شده بودند که موضوع چیست. آنروز بهترین نوروز من و سایر دوستانم بود. آخر کجایی دنیا؟ رسم است که وقتی خانواده ای گل و شیرینی می آورد جوابش سنگ و ناسزا باشد؟

اگر به لحاظ تکاملی هم نگاهی به این فرآیند که این فرقه در این سالیان براه انداخته بیندازید بخوبی میتوان تباهی و باطل بودن این فرقه را دریافت. هرچه جلوتر میرویم، هرچه چرخه تکامل متکاملتر میشود، دنیای پیرامون نیز پیچیده تر و آگاهتر میشود و هیچ کس نمی تواند خلاف تکامل عمل کند. هیچگاه تکامل رو به عقب برنمی گردد، لذا اگر همین فرقه قرون وسطائی را مثال بزنم یک دنیای کوچک و بسته ای است که هیچ روزنه ای وجود ندارد. هیچ کورسوئی در انتهای این تونل تنگ و تاریک وجود ندارد. چرا که دنیایش ایستا و راکد است. اگر چه دم از تکامل و هستی و آگاهی میزند اما به درون خودش و اسیرانش که میرسد وضع طور دیگری است.

عضو فرقه اصلا نباید کسی را دوست داشته باشد. اصلا نباید لحظه ای به خانواده فکر کند. اصلا نباید منطقی سئوال نماید که به چه دلیل باید به مادری که گل و شیرینی آورده سنگ بزند. اصلا نباید بپرسد که مگر گناهشان چیست. بلکه تنها و تنها باید سرخم کرده و چشم بسته فرمان را اجرا نماید. تازه این نیرویی است که دم از دموکراتیک ترین مناسبات میزند، دم از آزادی بیان و اندیشه باز می زند، به واقع اگر از من بپرسید اکنون که میتوانم آزادانه مطالعه کنم، آزادانه تحقیق کنم و آزادانه در سایتهای مختلف اعم از سیاسی یا علمی یا اجتماعی بگردم و مطالعه نمایم، به شما خواهم گفت که این فرقه روی همه جنایتکاران از خمره سرخ کامبوج گرفته تا داعش امروزی را سفید کرده است.

با این همه بجا و بحق است که ما به جای آن سران خائن و جنایتکار از ملت و خلق قهرمان خود عذرخواهی نموده و پوزش بطلبیم که هرچه بود و هرچه هست از جانب سران این فرقه بوده و هست و نیروها تنها و تنها اسیر و مجبور بوده اند.

پس باید گفت پیروز و پاینده باد استقامت و تلاش خانواده ها و چشم هاییکه هنوز در انتظار نشسته اند.

الف. دال. (تیرانا – آلبانی)

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید