ادبیات امریکا، میان استعمار انگلیس و انکار چپ ها.

0
635

استادان نقد ادبی؛ خصوصا در دانشگاهها،مکاتب و ژانرهای زیر را در فضای فرهنگی امریکا برجسته نمودند.مکتب ناتورالیسم به رهبری جک لندن، مکتب رئالیسم انتقادی به همت همینگوی و جان اشتاین بک، مکتب سوررئایسم نو با کوشش هنری میلر،ومکتب رئالیسم سمبولیک با کمک فاکنر.در نمایشنامه نویسی غیررئایستی، از درام اکسپرسیونیستی ، درام استعماری، درام حماسی روایتی،و درام پوچگرا ذکر میشد. موضوع اینگونه نمایشنامه ها میتوانست  انسان شناسی، روانشناسی ،جامعه یا قوم و فولکلوریک باشد.ایگون انابل را معروف ترین نمایشنامه نویس این دوره میدانند. استاد داستان نویسی در ابتدای قرن بیست، شرود آندرسن است. ازرا پاوند، پدر شعر نو میباشد.الیوت و آلن گینزبرگ از شاعران آوانگارد بشمار می آیند. از جمله نویسندگانی که در خارج از امریکا مشهور شدند میتوان از ریچارد رایت،فیتزجرالد،توماس ولف،ساول بلو، جیمز بالدوین، و کورت فانگوگ نام برد.خلاف پیش بینی های پیشین ،مرگ رمان درپایان قرن بیست اتفاق نیفتاد. دومکتب رئالیسم اجتماعی و رئالیسم روانشناسانه در مکتب پست مدرن تلافی کردند و بعد از چند سالی مکتب پست مدرن جای خود را به مکتب دیگری داد که پست پسا مدرن نام گرفت، داد.

ادبیات امریکا، میان استعمار انگلیس و انکار چپ ها.

علیشاه سلطانی ـ 17.06.2017

اغلب سئوال میشود که ادبیات امریکا حاوی انتقاد اجتماعی درون جامعه خودی است یا امپریالیسم فرهنگی برای کشورهای جهان سوم زیر نفوذ این کشور؟ در اوایل قرن بیست کارشناسان ادبیات امریکا اعلان نمودند که ادبیات این کشور بعد از طی یک دوره فعالیت سی ساله مدرن، وارد زمان پسامدرن شده.

در امریکا ادبیات به معنای امروزی از اوایل قرن نوزدهم رشد کرد . بعد از یک قرن در سال 1915 یک منقد ادبی بنام” فن ویک بروک” ادعا نمود که این ادبیات سرانجام به سن بلوغ رسیده و توانایی ترک وطن و پرواز به خارج را دارد.چند سالی بعد یکی از برنامه ریزان سیاست استراتژیک امریکا پیشنهاد نمود که چون اقتصاد و صنعت امریکا در حال جهانی شدن است،ادبیات امریکا نیز باید بزودی همراه آندو به بازارهای جهانی وفضای فرهنگی دیگرکشورها راه یابد.

ادبیات امریکا از صنعت چاپ جوانتر است. ادبیات پیش از استقلال امریکا شاخه ای از ادبیات کشور مسلط یعنی انگلیس بود.ادبیات امریکا حدود دو قرن وابسته یا وفادار به ادبیات انگلیس بود.گرچه مردم تا سال 1776 یعنی سال اعلان استقلال امریکا، با استعمارگران انگلیس مخالف بودند ولی ادبیات آنها توانایی استقلال و جدایی نداشت.زمانی ادبیات امریکا مستقل شد که امریکا به استقلال سیاسی و اقصادی رسیده بود.

مشکل دیگر فقدان حق تالیف تا سال 1891 بود چون ناشرین امریکایی کتب و آثار خارجی را بدون اجازه و پرداخت حق تالیف به شکل ارزان چاپ و در بازار عرضه میکردند. این دستبرد فرهنگی مانع شکوفایی ادبیات ملی و بومی خود میشد.

بعضی ها ادبیات امریکا را از جهاتی فاقد ریشه تاریخی میدانند چون خلاف سایر جوامع، در آغاز این ادبیات نه ورد و دعا و کلمات جادویی  زمزمه میشد و نه معما و اسطوره و حماسه و سرود مذهبی و ترانه عشقی و چوپانی وجود داشت. از قصه گو و نقال و دوره گرد و معرکه گیر و روضه خوان و مدیحه سرای دربار و شاهنامه خوان زورخانه ها هم هم خبری نبود.

درمیان مهاجرین به امریکا،پوریتانی های مسیحی؛ گروهی که خودتحت تعقیب مذهبی بودند و از اروپا به قاره جدید گریختند،نه تنها حامل اخلاق مذهبی و فرهنگ اروپایی بودند بلکه صفاتی مانند تعصب گرایی و مقدس نمایی را نیز همراه خود به وطن جدید بردند ودر آنجا سایر اقوام بومی از جمله سرخپوستان را تحت فشار و آزار وکشتار قرار دادند.

ادبیات مهاجرین را میتوان بخشی از فرهنگ طبقه متوسط آنزمان اروپا دانست. خلاف ادبیات سایرکشورها، ادبیات درباری و فئودالی در امریکا ریشه بومی و ملی نداشت.

بعد از استقلال وآغازشهرنشینی ومرحله صنعتی شدن، اولین حاشیه نشین ها و بینوایان شهری بوجودآمد.فقروجنایت وبی خانمانی از جمله دلایل رشد ادبیات واقعگرایانه وناتورالیستی مخصوصا ژانر رمان شد.ادبیات روانشناسانه وتجریه گرایی جای خودرا به ادبیات واقعگرایانه اجتماعی انتقادی داد.بحران اقتصادی سال 1929 ونتایج ناشی ازآن، جنبه مردمی و اجتماعی بودن ادبیات را روشن ترنمود.اولین فعالیت جهانی شدن ادبیات با کمک نویسندگان نسل برباد رفته مانند همینگوی و خانم اشتاین و هنری میلر صورت گرفت که به پاریس و لندن مهاجرت نموده وخواننده اروپایی را با ادبیات امریکا آشنا کردند.

در قرن بیست ادبیات امریکا در نیمه اول زیرتاثیر مقوله شناخت و در نیمه دوم تحت تاثیر فلسفه زبان قرار گرفت.به دلیل پدیدههای اجتماعی مانند شعار مصرف بیشتر،اعتیاد به تلویزیون،فردگرایی طبقه متوسط سفیدپوست،عوارض ناشی از جنگ ویتنام،ورشد اخلاق هیپی گری، قشر روشنفکر ملی و سنتی دست به اعتراض زد و با شعار رویای امریکایی و سرزمین امکانات نامحدود، همبستگی میهنی را در برابر هجوم یاس و سرخوردگی توصیه نمود و شعار میداد “میهن پرست باش و به سیاست فکر نکن! ” .

ادبیات نسل جوان گروههای حاشیه ای و محروم، ادبیات ژنده پوشان نام گرفت، آلن گینزبرگ شاعر میگفت “خوش باش” تا نسل افسرده و هیپی و شکست خورده را علاقمند به زتدگی کند. گروه دیگری بجای ادبیات رواقی-بی خیالی ،به خلق ادبیات رئالیستی اجتماعی انتقادی سیاسی پرداخت.ادبیات زنان،سیاهان،مهاجرین،یهودیان،و ادبیات اسپانیایی زبانها از این دست بودند.

استادان نقد ادبی؛ خصوصا در دانشگاهها،مکاتب و ژانرهای زیر را در فضای فرهنگی امریکا برجسته نمودند.مکتب ناتورالیسم به رهبری جک لندن، مکتب رئالیسم انتقادی به همت همینگوی و جان اشتاین بک، مکتب سوررئایسم نو با کوشش هنری میلر،ومکتب رئالیسم سمبولیک با کمک فاکنر.در نمایشنامه نویسی غیررئایستی، از درام اکسپرسیونیستی ، درام استعماری، درام حماسی روایتی،و درام پوچگرا ذکر میشد. موضوع اینگونه نمایشنامه ها میتوانست  انسان شناسی، روانشناسی ،جامعه یا قوم و فولکلوریک باشد.ایگون انابل را معروف ترین نمایشنامه نویس این دوره میدانند. استاد داستان نویسی در ابتدای قرن بیست، شرود آندرسن است. ازرا پاوند، پدر شعر نو میباشد.الیوت و آلن گینزبرگ از شاعران آوانگارد بشمار می آیند.

از جمله نویسندگانی که در خارج از امریکا مشهور شدند میتوان از ریچارد رایت،فیتزجرالد،توماس ولف،ساول بلو، جیمز بالدوین، و کورت فانگوگ نام برد.خلاف پیش بینی های پیشین ،مرگ رمان درپایان قرن بیست اتفاق نیفتاد. دومکتب رئالیسم اجتماعی و رئالیسم روانشناسانه در مکتب پست مدرن تلافی کردند و بعد از چند سالی مکتب پست مدرن جای خود را به مکتب دیگری داد که پست پسا مدرن نام گرفت، داد.

 

 

 

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید