محمد مصدق، این نامه را در بیستم بهمن ١٣۴٠ به پسرش محمود نوشته است. حرفهایش تلخ است و هرروز تلختر میشود. سالها برای آقای نخستوزیر سخت جانکاه میگذرد: «اکنون در حدود ١٠سال است که از این قلعه نتوانستهام خارج شوم و از روی حقیقت از این زندگی سیر شدهام. باری یقین دارم که به شما هم بد گذشته است ولی چون محبوس نبودهاید و کسی مانع ملاقات شما نبوده و از این بابت آزاد بودهاید، با زندگی بنده که در یک اتاق زندگی میکنم و گاه میشود که در روز، چند کلمه هم صحبت نمیکنم بسیار فرق دارد. این است وضع زندگی اشخاصی که یک عقیدهای دارند و تسلیم هوا و هوس دیگران نمیشوند». این را مصدق هشتم شهریور ۱۳۴۴ نوشت، در پاسخ به نامه مریم فیروز، دخترداییاش و از اعضای حزب توده ایران. شش سال قبل هم به پسرش، احمد شکوه کرد: «شما نمیدانید از تنهایی و حرف نزدن با کسی چقدر به من بد میگذرد». (۲۳ بهمن ۱۳۳۸) نامههایی که از قلعه بهدر آمد حکایت پیرِ در حصری بود که آنجا را «زندان ثانوی» مینامید.
زندگی خصوصی مصدق