مسعود کشمیری؛ از نام‌نویسی در کلاس رقص تا دبیری شورای عالی امنیت ملی

0
2368

مسعود کشمیری در ماه‌های ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی با معرفی علی اکبر تهرانی به عضویت کمیته مستقر در اداره دوم ارتش تحت سرپرست محمد کاظم پیرو رضوی درآمد. علی‌اکبر تهرانی خود با معرفی حسن منتظرقائم از اعضای گروه فلاح به کمیته اداره دوم رفته بود. (علی اکبر تهرانی از بستگان نسبی حسن منتظر قائم بود) کشمیری در کمیته اداره دوم به سرعت رشد کرد و جالب آنکه سه ماه بعد از ورود کشمیری، این کمیته چهار نفر را به دفتر امور انقلاب نخست وزیریی معرفی کرد و پس از مدتی این چهار نفر، مسعود کشمیری، حبیب الله داداشی، سعید حجاریان و علی اژه‌ئیان در احکامی به امضای ابراهیم حکیمی رئیس دفتر نخست وزیری در تاریخ 58/4/9 اجازه یافتند به یکی از نیروهای مسلح بروند و به اسناد تا رده به کلی سری دسترسی داشته باشند، بر همین اساس کشمیری به نیروی هوایی رفت. این نخستین دسترسی رسمی کشمیری به اسناد سری بود و در برهه پنج ماهه‌ی ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی هیچ نشانه‌ای از فعالیت های مسعود کشمیری نیست، در حالی که سه نفر معرفی شده دیگر سوابق نسبتا واضحی پیش از پیروزی انقلاب داشتند و عمدتا به گروه‌هایی که بعدا سازمان مجاهدین انقلاب را تشکیل دادند وابسته بودند. متن نامه‌ی معرفی مسعود کشمیری خطاب به فرماندهی ستاد نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران که رونوشت آن به ناصر فربد، رئیس ستاد کل ارتش و سرهنگ حاتمی راد رئیس اداره دوم ارتش ارسال شده بود به این شرح است:

مسعود کشمیری؛ از نام‌نویسی در کلاس رقص تا دبیری شورای عالی امنیت ملی

منبع؛ خبرگزاری فارس – 02.09.2017

لامار هارتمن» نویسنده کتاب «میراث پنهان کاری: سایه طولانی ترور جان اف کندی» که در آمریکا منتشر شده، در کتابش ادعا می‌کند که اسناد و مدارک موجود درباره نتایج بازجویی‌ها نشان‌دهنده این است  که بین ترور کندی با احتمال حمله اتمی شوروی ارتباط وجود دارد.این کتاب دستمایه ساخت یک فیلم سینمایی قرار گرفت حال آنکه 50 سال از آن موضوع گذشته و شاید بازخوانی آن تاثیری در تحولات امروز آمریکا نداشته باشد.حادثه هشتم شهریور 1360 به جهت وقوع در شرایط خاص کشور، تداوم سلسله عملیات‌های تروریستی دیگر، جایگاه افراد ترور شده، میزان نفوذ و تاثیرگذاری عوامل ترور، یکی از مهمترین عملیات‌های تروریستی عصر حاضر در جمهوری اسلامی است.بازخوانی این پرونده نشان می‌دهد که چگونه یک فرد نفوذی در یک جمع انقلابی می‌تواند با طرح موضوعات انحرافی برای وارونه نمایی حقیقت و ضربه زدن به کشور استفاده کند.واکاوی سیر نفوذ در لایه حاکمیت که دارای مراکز تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی برای حرکت ملت و دولت است؛ بستر مناسبی را برای درک مولفه‌های نفوذ، چگونگی نفوذ و تبعات آن برای جلوگیری از آن فراهم می‌سازد.در همین راستا با توجه به سی و پنجمین سالگرد حادثه انفجار دفتر نخست وزیری در پرونده‌ای با عنوان «واکاوی نفوذ در بدنه حاکمیت» به بررسی پدیده نفاق و نفوذ در جمهوری اسلامی بپردازد.متن زیر اولین بخش از گزارش کاملی است که به ماجرای شهادت رئیس جمهور و نخست وزیر ایران در انفجار دفتر نخست‌وزیری می‌پردازد؛ انفجاری که عامل آن «دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی» بود.
مسعود کشمیری عامل انفجار نخست وزیری در 8 شهریور 1360 شمسی
مسعود کشمیری عامل انفجار نخست وزیری در 8 شهریور 1360 شمسی

پرونده انفجار دفتر نخست وزیری و مسعود کشمیری عامل اصلی آن که نفوذی سازمان مجاهدین خلق بود، همواره حساسیت های فراوانی را در خود داشته و ناظران سیاسی کماکان از آن به عنوان یکی از نقاط کور تاریخ انقلاب یاد می‌کنند.

اگرچه سازمان مجاهدین خلق بلافاصله پس از این انفجار مسئولیت آن را برعهده گرفت اما حواشی این رویداد، نشان داد این اعلام، بیشتر به یک اظهار وجود و اعلام قدرت کاذب شبیه بوده تا واقعیت.

ساعت 3 بعدازظهر روز هشت شهریور 1360، جلسه شورای امنیت کشور؛ حاضران: محمدعلی رجایی رئیس جمهور، محمد جواد باهنر نخست وزیر و مسعود کشمیری جانشین دبیر شورای امنیت بالای میز جلسه نشسته اند. تیمسار وحید دستجردی کنار باهنر و بعد از او اخیانی به جای فرماندهی ژاندارمری کل نشسته، در کنار وی به ترتیب سرهنگ کتیبه، سرورالدینی معاون وزیر کشور، خسرو تهرانی از اطلاعات نخست وزیری، کلاهدوز قائم مقام سپاه یک طرف میز بودند و طرف دیگر میز تیمسار شرف خواه معاون نیروی زمینی، سرهنگ وحیدی معاون هماهنگی ستاد مشترک، سرهنگ وصالی فرمانده عملیات نیروی زمینی و سرهنگ صفاپور فرمانده عملیات ستاد مشترک قرار دارند.

ضبط صوت بزرگ کشمیری که مخصوص ضبط جلسات است، درست نزدیک رجایی و باهنر قرار میگیرد و کشمیری به معمول هر جلسه چای می‌ریزد و برای حاضرین می‌آورد و پس از گفتگوی کوتاهی با خسرو تهرانی از جلسه خارج می‌شود. او پیش از خروج از جلسه کیف بزرگی را که همیشه همراه دارد با پا به نزدیکی رجایی هدایت می‌کند.

کشمیری از ساختمان نخست وزیری خارج می‌شود و در میدان پاستور نزد کسانی میرود که منتظر اویند تا دبیر شورای امنیت را به یک نقطه امن انتقال دهند. همزمان صدای انفجار شدیدی منطقه را می‌لرزاند. مطابق نظر کارشناسان بمب از نوع خاص «تخریبی-آتش‌زا» بوده که از حدود 2 پوند تی.ان.تی و مقداری منیزیم تشکیل و در یک کیف دستی جاسازی شده بود.

سیدرضا زواره ای ماجرای آن دقایق را این گونه شرح میدهد: «مطابق با اظهارات بازجویی که من دیدم، در روز انفجار نخست وزیری، آرایش نیروهای حاضر در نشستن، به این شکل بوده که رئیس‌جمهور در صدر میز [ضلع شمالی میز مستطیلی جلسه] و در سمت چپ او [ابتدای ضلع طولی چپ به سمت در خروجی] نخست‌وزیر، بعد صندلی وزیر کشور، بعد رئیس شهربانی و بعد نمایندگان نیروهای مسلح در دو طرف میز، در سمت راست رئیس‌جمهور [ابتدای ضلع طولی سمت راست رئیس‌جمهور] مکان منشی جلسه قرار داشت که «کشمیری» در آن روز روی آن صندلی نشست. کیف بمب را در کنار پای خود نزدیک به «شهید رجایی» کار گذاشت. «کشمیری» نمی‌بایست در آن جلسه شرکت کند و در صورت شرکت احتمالی هم، باید در انتهای ضلع طولی چپ میز یعنی تقریباً آخرین فاصله از رئیس‌جمهور و نخست وزیر می‌نشست. ولی درست جلسه قبل از انفجار و نیز جلسه انفجار او در مکان کنار رئیس جمهور که جای نشستن مسئول اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری یعنی «خسرو تهرانی» بود، جا گرفت.

«در کنار در ورودی یعنی پشت صندلی‌های نخست‌وزیر، وزیرکشور، رئیس شهربانی، در ورودی و خروجی جلسه بود که در کنار در با کمی فاصله، فلاسک‌های آبجوش و چای و تعدادی استکان و نعلبکی وجود داشت.

«کشمیری» بدون کیف، از جای خود بلند می‌شود. برای «باهنر» و «رجایی» چای می‌ریزد. از پشت «باهنر» و «دستجردی» به طرف جای اصلی استقرار خود در انتهای میز که «خسرو تهرانی» روی آن نشسته بود، می‌رود. با او مکالمه کوتاهی می‌کند. به جای اینکه برود و سرجای جدید خود در کنار مرحوم «رجایی» بنشیند، از در خارج می‌شود…

کشمیری از ساختمان نخست وزیری و به تبع آن از کشور خارج می شود اما یک گروه نام آشنا در دفتر اطلاعات نخست وزیری، اصرار دارند که کشمیری در جریان انفجار شهید شده و از او فقط خاکستری مانده است!

* بالاترین نفوذی

چند هفته پس از انفجار نخست وزیری، در شامگاه 22 شهریور 1360 آیت الله ربانی املشی دادستان کل کشور در تلویزیون حاضر شد و مسعود کشمیری را به عنوان عامل انفجار نخست وزیری معرفی کرد.

آیت الله ربانی املشی گفت:

«عامل انفجار نخست وزیری همان شخصی بود که نام او در بین شهدا برده شد و روز اول در کنار شهیدان عزیز، رئیس جمهور و نخست وزیر محبوب ما به عنوان شهید سوم قلمداد و جنازه‌ای به نام او به وسیله مردم تشییع شد. مسعود کشمیری که در نخست وزیری جا باز کرده بود، تقریبا از همه چیز اطلاع داشت و دبیر شورا بود. کشمیری از یک سال قبل وارد نخست وزیری شد و خیلی خوب نقش خود را بازی و چهره کریه اش را مخفی کرد به طوری که یکی از مسئولین امر در نخست وزیری می‌گفت در بین هزار احتمال، یک احتمال انحراف درباره‌ی او نمی‌دادیم.» (روزنامه جمهوری اسلامی.23 شهریور 1360، ص 12)

این سخنان دادستان کل کشور موجب حیرت بینندگان شد و این پرسش مطرح شد که چطور یک فرد می‌تواند تا مقام دبیری شورای امنیت کشور نفوذ کند و پس از عملیات انفجاری و کشتن رئیس جمهور و نخست وزیر بگریزد؟ و اینگونه بود که مسعود کشمیری تبدیل به یک معمای بزرگ در تاریخ انقلاب اسلامی شد.

* هویت مسعود کشمیری

مسعود کشمیری فرزند سعید، متولد 1329 از کرمانشاه، دارای مدرک لیسانس علوم  اداری و مدیریت بازرگانی از دانشگاه تهران از تاریخ 51/5/23 تا اواخر سال 53 با قراردادهای 6 ماهه به عنوان کارآموز در وزارت کار و امور اجتماعی شاغل بود پدر کشمیری شاغل شرکت نفت بود و خانواده‌اش تقیدی به احکام شرع نداشتند.

او پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در شرکت سایبرنتیک و شرکت انگلیسی رایدر هند با مسئولیت فردی معروف به مستر نیشام کار می‌کرد.

با پیروزی انقلاب و بازگشت خارجی‌ها به کشورهایشان، شرکت مذکور منحل شد و مسئول شرکت با برجای گذاشتن اموال خود فرار کرد. شرکت سایبرنتیک متعلق به اسماعیل داودی شمسی بود و معرف‌های کشمیری به این شرکت، قدسی خرازیان و رضیه آیت الله زاده شیرازی از اعضای شاخص سازمان منافقین بودند.

از دیگر معرفین او علی اکبر تهرانی از متهمین اصلی در پرونده هشتم شهریور بود. اسماعیل داودی شمسی از مبارزان قبل از انقلاب بود و مسعود کشمیری مدتی در شرکت سایبرنتیک که متعلق به او بود فعالیت داشت. او درباره فعالیت های مسعود کشمیری پیش از پیروزی انقلاب می‌گوید:

«رضیه آیت الله زاده( با نام مستعار فاطمه) از اعضای سازمان منافقین را می‌شناختم ولی از این تیپ تنها مسعود کشمیری در شرکت با ما همراهی داشت.

بعدها شناختم نسبت به او کامل شد. هنگامی که خواست به سپاه بیاید، ماجرای برادر زن او را که از اعضای فعال مجاهدین خلق بود،(ابوالفضل دلنواز) به گزینش گزارش دادم و در نهایت اجازه ورود او به سپاه را ندادیم.

در رفت و آمدهای خانوادگی می‌دانستیم که رضیه عضو مجاهدین خلق است. او ما را مرتجع می‌دانست.

برادر رضیه یعنی احمد هم جزو مجاهدین خلق و از طرفداران مسعود رجوی بود و بنا بود برای وزارت صنایع انتخاب شود من تلفنی با این امر مخالفت کردم و ماجرا را توضیح دادم. بنابراین در شرکت‌ها از این طیف تنها مسعود کشمیری بود که او را هم رضیه به ما معرفی کرد، هرچند که او ادعا می‌کرد ما با اینها نیستم. یک بار هم بعد از ازدواج کشمیری به خانه آنها رفتیم و در آن دیدار پدرش را بسیار طاغوتی دیدم.

بنی اسدی و تقدس هم از دیگر کارمندان رسمی شرکت بودند، کشمیری در آن زمان به مجاهدین فحش و ناسزا می‌داد. همه جا هم نوشته‌اند که معرف کشمیری بوده‌ام، لکن من از ورود او به نخست وزیری اصلا خبر نداشتم. یک روز قبل از 8 شهریور به نخست وزیری رفتم و دیدم در صف جماعت، کشمیری جلو ایستاده و شهید رجایی و بهزاد نبوی به او اقتدا کرده‌اند!

در روز 8 شهریور هم چندین بار به من زنگ زد تا به عنوان معاون وزیر کشور در جلسه حضور پیدا کنم، ولی من چون تازه و در 5 شهریور این مسئولیت را پذیرفته بودم، کمی دیر راه افتادم و در راه بود که خبر انفجار دفتر را شنیدم، کشمیری در قبل از انقلاب جزو طیفی بود که از بازرگان و آ‌یت الله طالقانی حمایت می‌کردند.»( ویژه نامه رمز عبور اسفند 88، ص 67)

داودی شمسی درباره پاسخی که به او درباره گزارشش علیه مسعود کشمیری داده‌اند می‌گوید:

«آنها در پاسخ گفتند می‌دانیم که زمانی که با آنها بودند، ولی تنها برادر زنش یعنی (ابوالفضل) دلنواز جزو مجاهدین خلق بوده است نه خودش، کشمیری در قبل و بعد از انقلاب بسیار به دینداری تظاهر می‌کرد، به هر حال بیش از سال 55 تا 57 در شرکت ما نبود. با توجه به روشنی ماجرا، حتی شورای نگهبان هم راجع به این قضیه از من پرس و جو نکرد، لکن در تبلیغات انتخاباتی، گاهی نظیر این موارد مطرح می‌شود.» (ویژه نامه رمز عبور اسفند 88، ص 67)

قابل ذکر است اسماعیلی داودی شمسی چند روز پس از انفجار نخست وزیری در اظهارنامه‌ای که به دفتر اطلاعات نخست وزیری تحویل داد، درباره سابقه آشنایی‌اش با مسعود کشمیری نوشت:

«در سال 54 که یک شرکت خصوصی دایر کرده بودم. خانم رضیه آیت‌الله زاده شیرازی فردی به نام مسعود کشمیری را به عنوان همکار به ما معرفی کرد که مدتی مسئول پروژه های مدیریت ما بود. گویا خانم آیت‌الله زاده خود از طریق تهرانی نامی که در دانشکده علوم درس می‌خواند (احیانا علی تهرانی) با کشمیری آشنا شده بود.

البته این خانم از همان موقع مجاهد بود و فعلا هم دستگیر شده و در زندان اوین منتظر اعدام است (چون حامله است هنوز اعدامش نکرده‌اند) خود کشمیری نیز فرد دیگری به نام حمید صادقی را که سمپات مجاهدین (خلق) بود با خود به اداره آورد. حمید صادقی هم اکنون در سازمان صنایع ملی کار می‌کند.

به هر حال کشمیری در روزهای اول انقلاب، از هواداران سازمان بود، در تظاهرات آنان شرکت می کرد و با اتومبیلش مصدومین و مجروحین سازمان را به مراکز امدادی می‌رساند. چندی بعد که او را دیدم از سازمان انتقاد کرد و گفت که برگشته است. ولی من قانع نشدم تا اینکه یک هفته قبل از انفجار، او را در نخست وزیری دیدم و فهمیدم که او با برادر (خسرو) تهرانی کار می‌کند.

تصمیم گرفتم سابقه‌ی او را به برادر تهرانی گوشزد کنم که متاسفانه تهرانی در اتاقش نبود من هم چون عازم سفر به شهرستان بودم، نتوانستم او را ببینم تا این اتفاق افتاد. متاسفم که چرا قضیه را جدی‌تر پیگیری نکردم.»( پرونده انفجار نخست وزیری، اظهار نامه اسماعیل داودی به دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری، 60/6/11)

کشمیری قبل از انقلاب توسط پسر دایی خود، ابوالفضل دلنواز که برادر همسرش هم بود، جذب سازمان مجاهدین خلق شد. ابتدا در بحث‌های خانوادگی از آنها حمایت می‌کرد، لکن به مرور زمان چهره‌ای حزب اللهی و حامی جمهوری اسلامی به خود گفت و بسیار پیچیده عمل کرد، به گونه‌ای که از خواهرش که بی حجاب بود، خواست رفت و آمدش را به خانه‌ی او کم کند، چون دوستان مومنی است که به خانه او رفت و آمد می کردند، همچنین یک بار که تلویزیون، آقای خلخالی را در حال محاکمه قاچاقچیان و معتادان نشان می‌داد، در واکنش به دلسوزی خواهرش به او تشر زد و گفت: آقای خلخالی کار انسانی‌ای می کند.

کشمیری قبل از انقلاب در سخنرانی‌های دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد شرکت می‌کرد و پس از فوت او تا چهل روز پیراهن مشکی پوشید البته او پس از آنکه جذب فعالیت‌های مذهبی شود، در دانشگاه در کلاس رقص ثبت نام کرده بود! (پرونده انفجار نخست وزیری، اظهارات علی اکبر تهرانی)

به گفته علی اکبر تهرانی، کشمیری در دوران تحصیل در دانشگاه تحت مسئولیت محمود طریق الاسلامی در سازمان مجاهدین خلق حضور داشت. پس از انقلاب همچنان با اسامی مستعاری چون حنیف و مجیب عضو سازمان بود. منزل او در مهرشهر کرج از بزرگترین انبارهای سلاح و مهمات سازمان بود و افراد سطح بالایی از سازمان در این منزل تشکیل جلسه می‌دادند. همسر او مینو (سرور) دلنواز نیز از اعضای فعال منافقین بود و برای ریاست جمهوری مسعود رجوی تبلیغ می‌کرد. در راهپمایی مجاهدین خلق شرکت داشت و پس از انفجار نخست وزیری به همراه کشمیری فراری شد.

مسعود کشمیری در ماه‌های ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی با معرفی علی اکبر تهرانی به عضویت کمیته مستقر در اداره دوم ارتش تحت سرپرست محمد کاظم پیرو رضوی درآمد.

علی‌اکبر تهرانی خود با معرفی حسن منتظرقائم از اعضای گروه فلاح به کمیته اداره دوم رفته بود. (علی اکبر تهرانی از بستگان نسبی حسن منتظر قائم بود)

کشمیری در کمیته اداره دوم به سرعت رشد کرد و جالب آنکه سه ماه بعد از ورود کشمیری، این کمیته چهار نفر را به دفتر امور انقلاب نخست وزیریی معرفی کرد و پس از مدتی این چهار نفر، مسعود کشمیری، حبیب الله داداشی، سعید حجاریان و علی اژه‌ئیان در احکامی به امضای ابراهیم حکیمی رئیس دفتر نخست وزیری در تاریخ 58/4/9 اجازه یافتند به یکی از نیروهای مسلح بروند و به اسناد تا رده به کلی سری دسترسی داشته باشند، بر همین اساس کشمیری به نیروی هوایی رفت.

این نخستین دسترسی رسمی کشمیری به اسناد سری بود و در برهه پنج ماهه‌ی ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی هیچ نشانه‌ای از فعالیت های مسعود کشمیری نیست، در حالی که سه نفر معرفی شده دیگر سوابق نسبتا واضحی پیش از پیروزی انقلاب داشتند و عمدتا به گروه‌هایی که بعدا سازمان مجاهدین انقلاب را تشکیل دادند وابسته بودند.

متن نامه‌ی معرفی مسعود کشمیری خطاب به فرماندهی ستاد نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران که رونوشت آن به ناصر فربد، رئیس ستاد کل ارتش و سرهنگ حاتمی راد رئیس اداره دوم ارتش ارسال شده بود به این شرح است:

«بدین وسیله آقای مسعود کشمیری از دفتر نخست وزیری برای بررسی اسناد و مدارک طبقه بندی شده تا رده به کلی سری تعیین گردیده‌اند. به آن نیرو معرفی می‌شوند دستور فرمایید مسئولین امر در زمینه تسهیلات لازم معمول و همکاری بایسته به عمل آید.» (پرونده انفجار نخست وزیری، معرفی نامه مسعود کشمیری به اداره دوم ارتش)

همچنین مهدی هادوی، دادستان کل انقلاب وقت، در نامه‌ای خطاب به سرهنگ فوقانی در معرفی مسعود کشمیری در تاریخ 58/4/23 می‌نویسد:

«آقای مسعود کشمیری ماموریت دارند که پرونده‌های ضد اطلاعات و سیار اسناد را بررسی نمایند و جز ایشان و افرادی که از طرف مشارالیه معرفی می‌گردند، پرونده‌ها و اسناد موجود را در اختیار دیگری قرار ندهید. چنانچه فرماندهی نیروی هوایی پرونده‌ای را برای مطالعه خواستند، می‌توانند در اختیار ایشان قرار دهند و مجددا تحویل بگیرند.»

با این معرفی نامه ها عملا مسعود کشمیری بر اسناد و مدارک ضد اطلاعات نیروی هوایی ارتش، حتی بیش از فرماندهی این نیرو تسلط یافت. فرح پور، جلال طالبی، عباس تاجیک، افتخارپور، ناصر زلفی، محمد حسین طائفه، سرهنگ صفوی، ستوان سرلک از همکاران مسعود کشمیری در نیروی هوایی بودند.

در این میان گروهبان یکم ابراهیم البرز، استوار یکم قاسم رحیم‌زاده، استوار دوم افتخار پور، استوار دوم حسن نادر محمد، استوار دوم رمضان جهانی، گروهبان یکم ناصر زلفی از نیروهای ضد اطلاعات ارتش شاهنشاهی بودند که عباس تاجیک آنها را به کشمیری معرفی کرده بود و پس از مصاحبه حضوری از سوی کشمیری به کار گرفته شده بودند.

همکاران کشمیری نیز نوعا دچار مشکل پرسنلی بودند از جمله خسرو تهرانی درباره ناصر زلفی می‌نویسد که پرونده زلفی خیلی تاریک و شلوغ است و نشان می‌دهد که چندان صالح نیست همچنین محمد حسین طائفه معاون کشمیری در نیروی هوایی درباره داود افتخارپور اظهار می‌دارد:

«داود افتخارپور از قرار معلوم از طرف عباس تاجیک یا ناصر زلفی به نیروی هوایی معرفی شد و در آنجا در ابتدا مشغول مرتب کردن بایگانی پرسنلی نیروی هوایی بود ناگفته نماند اینجانب هنگامی که به نیروی هوایی معرفی شدم، افتخارپور در آنجا و همسرش در مخابرات قصر فیروزه مشغول به کار بودند.

او بعد از مرتب کردن بایگانی پرسنل، به تهیه خلاصه پرونده‌ها مشغول شد، ولی در این مورد زیاد دقت نداشت و گاهی مورد سوال واقع می‌شد ضمنا از ایشان خواسته شد، پرونده های ضد اطلاعاتی‌های نیروی هوایی را خلاصه کند و ایشان به علت اینکه خوب خلاصه نمی‌کرد، به خلاصه کردن پرونده‌های عادی پرسنل پرداخت (توضیح اینکه بعضی از مطالب را در خلاصه قید نمی‌کرد که از نظر تصمیم گیرنده ممکن بود بنا به گفته خودش اعلامیه‌های منافقین را مطالعه می کرد و گاهی نیز تحت تاثیر آنها واقع می‌شد… پرونده ایشان نشان می‌داد که جزو محافظین خط پرواز پسر شاه معدوم و داری کارت ساواک بوده است.»

محمد مهدی کتیبه رئیس اداره دوم ارتش که در اوایل تیرماه 1359 به این سمت منصوب شد درباره‌ی فعالیت‌های مسعود کشمیری در نیروی هوایی می گوید:

«در اواخر سال 57 از طرف نخست وزیری عده‌ای را برای حفظ اسناد و مدارک سری و طبقه بندی شده در ارتش مامور کردند. از جمله این افراد آقای کشمیری بود که با دستخط رسمی رئیس دفتر نخست وزیری وقت یعنی مهندس بازرگان به ارتش معرفی شد تا حفاظت از اسناد و مدارک نیروی هوایی را به عهده بگیرد. رئیس دفتر نخست وزیر آقای بازرگان، شخصی بود به نام آقای حکیمی. بدین ترتیب کشمیری به کلیه اسناد سری و طبقه بندی شده نیروی هوایی، ضد اطلاعات و حفاظت اطلاعات دسترسی پیدا کرد او تا کمی قبل از انفجار نخست وزیری در نیروی هوایی بود و با آقایان محمد رضوی و حبیب الله داداشی که آنها هم از نخست وزیری معرفی نامه داشتند در ستاد مشترک فعالیت اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی انجام می‌دادند، کار می‌کرد.

کشمیری به این صورت وارد تشکیلات نظامی شد و بعد از مدتی کارش را در نیروی هوایی رها کرد و به شورای امنیت آمد. او قیافه حق به جانب و ریش توپی و قشنگ و صورت سرخ و سفید موجهی داشت به طوری که هر کسی که او را می‌دید، نماز شبش هم ترک نمی‌شود.»

فعالیت‌های کشمیری در ستاد نیروی هوایی و کمیته اداره دوم ارتش کاملا زیر نظر محمد رضوی رئیس کمیته اداره دوم ارتش صورت می‌گرفت محمد حسین طائفه در این باره می‌گوید:

«همه مسئولین قسمت‌ها موظف بودند در مورد موانع ومشکلات و مواردی که در بخش خود داشتند به آقای رضوی گزارش بدهند و برای انجام کاری هم که مستلزم تغییری بود، می‌بایست از ایشان کسب تکلیف کنند و کار را با مشورت ایشان انجام بدهند طبیعی هم بود زیرا تمام مسئولیت کمیته اداره دوم به عهده ایشان بود و اکثرا گزارش کار خود را به مسئولین کشور می داد.» (پرونده انفجار نخست وزیری، بازجویی از محمد حسین طائفه، 61/5/2 )

یکی از مهمترین بخش‌های رکن دو نیروی هوایی، بخش مربوط به فعالیت‌های جاسوسی مستشاران آمریکایی از شوروی و پروژه‌های آنها بود. کشمیری و تیم همراهش تا یک ماه، ساختمان مرکزی ضد اطلاعات نیروی هوایی و قسمت مستشاری آمریکایی را انحصاراً در اختیار داشتند و طی این مدت اقدام به انهدام و مهمترین از آن سرقت اسناد، اسلایدها، فیلم‌ها و حتی دستگاه‌های مهمی کردند. برخی از این اسناد و نقشه‌ها به همراه یک دستگاه رمز کننده تلفن، پس از انفجار نخست وزیری از منزل کشمیری کشف شد.( پرونده انفجار نخست وزیری، صورت جلسه تفتیش منزل مسعود کشمیری 60/6/10)

پس از تسخیر لانه جاسوسی نیز هنگامی که دانشجویان پیرو خط امام به برخی از اسناد مراجعه می‌کردند، جز یک کد سوخته و به درد نخور چیزی به دست نمی‌آوردند.

جالب اینکه در آخرین روزهای ماموریت کشمیری در رکن دو ارتش، به صورت اتفاقی مشخص می‌شود که او برخی از اسناد سری را خارج کرده است، ولی این اقدام او با اغماض مسئول مربوطه روبرو می‌شود سید رضا زواره‌ای نماینده مجلس اول در بخشی از سوالات خود از اصغری وزیر دادگستری وقت این موضوع را این گونه بیان می‌کند:

«مسائلی که برادرانی از نیروی هوای در همین چند روزه در مورد اقدامات کشمیری گفته‌اند در خور توجه است یک روز نزدیک به آمدنش به نخست وزیری، شخصی به نام ستوان یکم هرمز یعقوبی او را در کنار خیابان صف در اتوبوس می‌بینند و یقه‌اش را می‌گیرد و او را می‌آورد. بعد کیفش را می‌گیرد و باز می‌کند و می‌بیند اسناد سری در کیفش هست و دارد آنها را می‌برد. او را پیش آقای باقری می‌برد، ولی او می‌گوید که آقای کشمیری نادم است و این آخرین بارش هست و رهایش کنید، صدای قضیه را هم در نیاورید.»(ویژه نامه رمز عبور. خرداد 88،ص 141)

کشمیری در مدتی که در ضد اطلاعات نیروی هوایی بود، با اعمال نفوذ خود مانع اخراج عناصر بدنام و مرتبط با ساواک و ارتشیان ضد انقلاب می‌شد جلوگیری از به جریان افتادن پرونده عاملان کشتار 17 شهریور و محاکمه آنان نیز از دیگر اقدامات او در زمان کار در اداره دوم و محل تامل فراوان است.

قابل ذکر است که سرهنگ آصف فرمانده ضد اطلاعات نیروی هوایی شاهنشاهی پس از کشتار 17 شهریور 1357 در نامه‌ای به فرماندهی نیروی هوایی، خواستار تشویق پرسنل این واحد به دلیل حضور در این ماجرا شد، متن این نامه به این شرح است:

«پرسنل اطلاعات و ضد اطلاعات وابسته به ستاد نیروی هوایی شاهنشاهی در جریانات اخیر به نحو مطلوبی انجام وظیفه نموده و علاقمندی و روحیه آنان چشمگیر بوده و با وظیفه شناسی کامل و تشخیص حساسیت زمان، چه در ساعت خدمت و … روزهای تعطیلی و نیمه تعطیلی در طرح‌های جوش، لوطی و زنجیره به نحو مطلوب شرکت نمودند. در اجرای اوامر صادره، صورت اسامی 255 آنان به ترتیب انتخاب و برابر صورت به پیوست به عرض می‌رسد.» (پرونده انفجار نخست وزیری،نامه فرمانده ضد اطلاعات نیروی هوایی ارتش به تاریخ 57/7/17)

در این فهرست نام چند تن از همکاران کشمیری در نیروی هوایی دیده می‌شد و همین مسئله سبب گردید تا کشمیری این فهرست را به رغم دستور شهید فکوری، فرمانده وقت نیروی هوایی ارتش مبنی بر اخراج تمام این افراد، از دستور کار خارج کند ناصر زلفی از همکاران کشمیری در این باره می‌گوید:

«سرگرد طلوعی و سرگرد محمدی از اداره دوم مخالف می‌کردند و می گفتند که بررسی پرونده این 262 نفر از کمیسیون باید انجام بدهد، نه دادگاه، ولی من و همافر عباسی و ستوان دوم فرخزاد و کشمیری مخالف بودیم و می گفتیم دادگاه باید تصمیم بگیرد مسئولین دادگاه هم از کمیته اداره دوم و نام یکی شان سعید (حجاریان) بود و کارهایشان را با کشمیری هماهنگ می کردند بعد از مدتی تعدادی سوال درباره 17 شهریور ت وسط کمیسیو تنظیم و به 262 نفر داده شد و آنها هم جواب دادند.

چند روز بعد افتخارپور و عباس تاجیک به کمیسیون آمدند و گفتند که لیست 262 نفری چندان اعتباری ندارد و حتما افراد آن را در 17 شهریور شرکت نداشته‌اند. جهانی می‌گفت من در روز 17 شهریور در مرخصی بودم. اسم من چرا در لیست است؟ خلاصه هر کدام چیزی گفتند. بالاخره با مخالفت سرگرد طلوعی و سرگرد محمدی و سروان خلیلیان، لیست 262 نفری از دادگاه بیرون کشیده شد و حقوقشان هم پرداخت گردید. من فکر می‌کنم کشمیری لیست را از دادگاه بیرون آورده است چون او و سعید (حجاریان) و یک نفر دیگر که در دادگاه بودند، جزو کمیته اداره دوم بودند.

نام اصلی سعید، حجاریان و نام اصلی طرح، جوش بود. محمدعلی دهقان و جواد عباس‌زاده واقفی، از اعضای لیست 262 نفره به وسیله عباس تاجیک به کشمیری معرفی شدند. تاجیک می‌گفت آنها انقلابی هستند. بعدا هم با اطلاعات و ارشاد همکاری کردند. اطلاعات و ارشاد هم خبر داشت که این سه نفر جزو پرسنل ضد اطلاعات هستند و کمیسیون آنها را انتخاب نکرده است. کمیته اداره دوم هم از این جریان خبر داشت که اینها جزو ضد اطلاعات هستند، ولی من فکر می‌کنم عباس تاجیک به آنها گفته بود که این دو نفر جزو افرادی هستند که مستقیما در صحنه عملیات (17 شهریور) درگیر بوده‌اند.»( بازجویی از ناصر زلفی 61/4/6)

محمدحسین طائفه هم درباره این ماجرا می‌گوید: «روزی ناصر زلفی از میان اسناد و مدارک سندی را پیدا کرد که افرادی را که در طرح جوش (17 شهریور خونین) شرکت داشتند، نشان می‌داد. او سند را به کشمیری ملعون داد. چندی بعد نامه‌ای از دادگاه آمد که مشخص کرده بود افراد شرکت‌کننده در آن طرح باید از خدمت برکنار و حقوقشان قطع شود. افتخارپور که نامش جزو پرسنل آن طرح بود، شدیدا ناراحت شد که چرا این نامه در اختیار شهید فلاحیان قرار گرفته و او اقدام کرده است؟ می‌گفت اصلا ما دراین طرح شرکت نداشتیم و فلاحیان (شهید) با ما دشمن است. به هر حال با کشمیری ملعون صحبت کردند(جهانی و افتخارپور) و فلاحیان توسط کشمیری مجاب شد و با دخالت‌های آنها در دادگاه، مسئله منتفی گردید و افراد فوق دوباره استخدام شدند و حقوشان را دریافت کردند. نکته‌ای که در این طرح حائز اهمیت است و اینجانب الان متوجه آن شدم این است که دو نفر به نام‌های واقفی و دهقان که مستقیما در عملیات درگیر شده بودند، برای عضویت در گروه تعقیب و مراقبت، توسط عباس تاجیک به آقای فرخزاد معرفی شدند. آقای فرخزاد نیز آنها را پذیرفت و از کار آنها اظهار رضایت و کمیسیون پاکسازی نیز این افراد را به خدمت اعاده کرد. توضیح اینکه عباس تاجی با همکاری کشمیری ملعون و فرخزاد به عضویت گروه تعقیب و مراقبت اطلاعات و ارشاد درآمد و چون اطلاعات و ارشاد به نیروی بیشتری احتیاج داشت، دهقان و واقفی نیز از طرف تاجیک با هماهنگی با کشمیری ملعون به آن گروه تعقیب و مراقبت پیوستند.»

اقدامات مسعود کشمیری در نیروی هوایی موجب اعتراض فرماندهان نیروی هوایی ارتش شد. در این میان چند گزارش درباره خروج اسنادی مانند گزارش همافر حسین عاشوری در تاریخ 95/2/31 و گزارش خروج چند پاکت از قسمت بایگانی در طبقه دوم ساختمان ضد اطلاعات، موجب نگارش نامه فرماندهی نیروی هوایی به سرهنگ بیژن سائفه، فرمانده اطلاعات و ارشاد نیروی هوایی شد. فرمانده وقت نیرو هوایی در این باره می‌نویسد:

«آقای کشمیری و افرادی که با نام برده دراین سازمان فعالیت می‌نمایند، مسلما مجوز دارند. اگر هست، آن مجوز به اتفاق آقای کشمیری و شما نزد من آورده شود و اگر مجوزی نیست، از تردد نامبردگان تا تعیین تکلیف و حدود وظایف جلوگیری شود.»

پس از این نامه، بیژن سائفه در نامه ای خطاب به کشمیری خواستار تحویل ساختمان ضد اطلاعات نیروی هوایی می‌شود:

«به عرض جنابعالی می‌رساند تیمسار فرماندهی نیروی هوایی مقرر فرموده‌اند که کلیه کلیدهای ساختمان اطلاعات و ارشاد را که نزد شماست، به مسئولین این سازمان تحویل دهید و چنانچه لازم باشد پرونده و یا مدارکی برای بررسی و مطالعه به خارج از این سازمان ارسال شود، منوط به کسب اجازه فرماندهی نیرو و یا جانشین اوست.»

قابل ذکر است که از تاریخ 58/4/9 تا 59/3/3 تمام کلیدهای ساختمان ضد اطلاعات سابق نیروی هوایی ارتش و اداره مستشاری آمریکا در اختیار کشمیری بوده و پس از آنکه سرهنگ بیژن سائفه رسما و قانونا، خروج اسناد و مدارک را ممنوع و استرداد کلیدها را طلب می‌کند، علی‌الظاهر این کار بلافاصله انجام می‌شود، ولی چند روز بعد سرهنگ بیژن سائفه از ارتش تسویه می گردد و نبض اطلاعات همچنان در دست کشمیری باقی می‌ماند! فرماندهان بعدی یعنی سرهنگ محسنی و سرهنگ فرخزاد هم اختلاف پیدا می‌کنند. تیمسار باقری فرمانده نیروی هوایی ارتش هم پس از مدت کوتاهی برکنار و به سمت ریاست هواپیمایی جمهوری اسلامی منصوب می‌شود و چند روز بعد از کودتای نوژه، زمانی که برای شرکت در اجلاس ایکائو، قصد سفر به کشور کانادا را داشت، توسط گروه ضربت قصر فیروزه به فرماندهی مهدی منتظری در فرودگاه  مهرآباد دستگیر شد. تیمسار باقری چند سال بعد در دادگاه نظامی ارتش به اتهام جمع‌آوری توپ‌های ضد هوایی در زمان حمله آمریکا به طبس در اردیبهشت 1359 محاکمه و به حبس ابد محکوم شد. جالب اینکه بسیاری از مستندات دستگیری و محکومیت تیمسار باقری در دوران حضوری کشمیری در کمیته اداره دوم تهیه شده بود.

*ستاد خنثی‌سازی کودتا

مسعود کشمیری یکی از مهم‌ترین ارکان ستاد خنثی‌سازی کودتا در شب 18 تیر 1359 بود و با دادن اطلاعاتی به کمیته اداره دوم درباره وقوع آن، همراه با بیژن تاجیک، ناصر زلفی، اکبر طاهری، تقی محمدی و محمدحسین طائفه مسئولیت تیم‌های دستگیری عوامل کودتا را به عهده داشت. گفته می‌شود در شب اول کودتا قرار بوده بنی عامری توسط کشمیری دستگیر شود و او برای دستگیری می‌رود، ولی اعلام می‌کند از دست ما فرار کرد!

پس از فروکش کردن خطر اصلی کودتا، ستاد خنثی‌سازی از نیروهای واحد اطلاعات سپاه پاسداران، کمیته اداره دوم ارتش، کمیته انقلاب اسلامی، انجمن اسلامی ارتش و گروه ضربت مستقر در قصر فیروزه تشکیل شد. با تشکیل این ستاد، مسعود کشمیری از مجموعه نیروی هوایی خارج شد و به ستاد خنثی‌سازی پیوست. محمد رضوی درباره چگونگی راهیابی مسعود کشمیری به ستاد خنثی‌سازی کودتا می‌گوید:

«در جریان حرکت شکوهمند امت مسلمان در روز 22 بهمن، نهادها و ارگان‌های رژیم طاغوت از جمله اداره دوم به دست مردم فتح شدند. تعدادی از افراد پس از اشغال آنجا هم در آن باقی ماندند. (برای نگهبانی و حفاظت) و به تدریج هر یک کسانی را که می‌شناختند، برای کمک فراخواندند. کشمیری هم به همین ترتیب و توسط علی تهرانی به آنجا آورده شد. زمانی که من پس از تحویل دادستانی کل  انقلاب (دادگاه نظامی سابق) به برادر هادوی به اداره دوم آمدم، کشمیری در آنجا بود. پس از مدتی از طریق دفتر امور انقلاب، وظیفه افراد مستقر در این کمیته تعیین و حفاظت از اسناد و مدارک بین آنها تقسیم شد.

(دفتر امور انقلاب در زمان دولت موقت احتمالا به ریاست شهید چمران)

از آنجا که اداره دوم، مرکز ضد اطلاعات ارتش بود، توافق شد تا از اینجا افرادی برای حفاظت اسناد و مدارک ضد اطلاعات ستاد نیروی هوایی، ستاد نیروی زمینی و ستاد نیروی دریایی اعزام شوند. مسعود کشمیری و علی ریاحی( از نزدیکان سعید حجاریان) از افرادی بودند که برای حفاظت از اسناد و مدارک ستاد نیروی هوایی به آنجا اعزام شدند. پس از آن، کشمیری در ستاد نیرو ضمن انجام وظایف محوله از طرف دفتر امور انقلاب، به اقتضای برخورد با رئیس نیروی هوایی و به اعتبار اینکه او را نماینده نخست‌وزیری و فرد متعهد و انقلابی‌ای تصور کرده بودند، با پرسنل متعهد نیروی هوایی ارتباط برقرار کرد، لذا تمام اخبار محدوده اطلاعاتی پرسنل متعهد، از طریق او به دفتر امور انقلاب منتقل می‌شد.

این جریان ادامه داشت تا اواسط تیرماه 1359 که برادران متعهد نیروی هوایی به دلیل هوشیاری انقلابی و اسلامی خود، حرکت‌های مشکوکی را که در سطح نیرو مشاهده کرده بودند با وی در میان گذاشتند. از چند ماه قبل، در شبکه سلطنت‌طلبان وابسته به بختیار، مشترکا توسط کمیته اداره دوم و برادران اطلاعات سپاه دنبال و عده‌ای از آنها با همکاری دادگاه انقلاب ارتش دستگیر و زندانی شده بودند. مسعود کشمیری موارد فوق را جمع‌آوری و کمیته اداره دوم را از موضوع آگاه کرد و پس از جلسات متعدد، موضوع کشف شد. با کشف احتمال کودتا از طرف سلطنت‌طلبان، چون در سطح مملکت، ارگان اطلاعاتی فراگیری که قدرت مقابله با این جریان را داشته باشد، وجود نداشت، با اطلاع مسئولین آن روز، توسط برادر محسن رضایی فرمانده اطلاعات سپاه پاسداران، ستادی از اطلاعات سپاه پاسداران، کمیته اداره دوم و اطلاعات و ارشاد نیروی هوایی تشکیل شد و رابط آنها هم مسعود کشمیری بود. این ستاد با کمک نهادهای انقلابی دیگری چون کمیته های انقلاب اسلامی و سایر برادران متعهد موفق شدند حرکت اولیه ضد انقلابیون را خنثی و عده‌ای از عناصر اصلی را بازداشت کنند.

چون بازجویی‌ها و اطلاعات رسیده از طریق وسایل ارتباط جمعی، حکایت از ریشه‌های عمیق این جریان سلطنت‌طلب در ارتش و سایر نهادها داشت، در نتیجه ستاد مذکور که بعدا ستاد خنثی‌سازی توطئه کودتا نام گرفت و برادرانی که بنا به ضرورت، از همه جا برای کمک آمده بودند، در جهت مقابله با ضد انقلابیون طیف راست و سلطنت‌طلبان و طرفداران بختیار و … وارد عمل شدند.

مسعود کشمیری یکی از تشکیل‌دهندگان اولیه این ستاد بود و جریان نیروی هوایی را به کمیته اداره دوم و سپاه وصل کرده بود. در اواخر سال 59 برای مقابله با جریانات ذکر شده، تغییراتی در شکل ستاد انجام شدند و کشمیری اظهار کرد که کار او در ستاد بازدهی ندارد و درخواست انتقال به نخست‌وزیری را داد و با درخواست او مخالفت شد و در نتیجه در ستاد خنثی‌سازی به کار خود ادامه داد. در اوایل فروردین 60 مسائلی در ستاد خنثی سازی به وجود آمد که موجب از هم پاشیدگی نسبی آن ستاد گردید.» (پرونده انفجار نخست وزیری / اظهارات محمد رضوی 63/6/1)

محمدرضوی درباره نوع فعالیت‌های مسعود کشمیری در ستاد خنثی‌سازی کودتا اظهار می‌دارد: «… چند نفر هم از سپاه در زمینه بازجویی کار می‌کردند که سرپرست آنها برادر ساجدی بود. یک یا دو نفر هم از طرف نیروی هوایی برای بازجویی معرفی شده بودند. به دلیل ترک افراد در زندان توحید، قرار شد تعدادی از دستگیرشدگان به زندان اوین منتقل شوند و از آن به بعد کار پیگیری توطئه کودتا در اوین هم انجام می‌شد. بعدها کسانی که مدت محکومیت آنها معلوم شده بود، در زندان توحید بودند و بقیه با نظم بهتری به اوین منتقل شدند و همان بازجوها به اوین انتقال یافتند و کار را ادامه دادند تا اینکه کل پرونده‌ها و کارهای انجام شده در مورد خنثی‌سازی کودتای نوژه به اطلاعات سپاه پاسداران تحویل شد. ستاد در محل پادگان خلیج مستقر بود و هم‌زمان چند کار در آنجا انجام می‌شد. یکی فیش‌بندی اطلاعات داده شده توسط کودتاچیان در بازجویی‌ها و دیگری پیگیری اطلاعات جدیدی بود که مرتبا از گوشه و کنار مملکت توسط کمیته‌ها و دیگران می‌رسید. مسئول تنظیم و پیگیری این بخش مسعود کشمیری بود و چند نفر دیگر هم با او کار می‌کردند. یکی از آنها احمد شیخی که به ستاد منتقل شده بود و دیگر دو تن از برادران بودند که قبلا در صنایع دفاع با برادر اکرامی کار می‌کردند. جمع‌بندی اطلاعات بازجویی‌ها و تکمیل نمودار ارتباط اعضا نیز کلا به عهده برادران سپاه بود که از طرف برادر محسن رضایی معرفی شده بودند. فیش‌بندی را هم مسعود کشمیری در کنار کارهای اطلاعاتی جدیدی که مسئولش بود، انجام می‌داد. برادر مهدی منتظری هم پرونده‌های تشکیل شده از اطلاعات جدید را تکمیل می‌ کرد و آن را با توجه به وضع پرونده در مورد دستگیری‌ها یا هر عمل مقتضی دیگری برای اقدام می‌فرستاد.

در ادامه این کارها جواد قدیری و تقی محمدی که در اداره دوم مستقر بودند، مجددا به کارشان یعنی جمع‌آوری اخبار، منابع و هدایت آنها ادامه دادند. اکبر طاهری هم با آنها همکاری می‌کرد، اما کارش جمع‌آوری پرونده‌های اداره دوم و سایر نیروهای ارتش بود و به دو نفر یاد شده کمک می‌کرد» ( اظهارات محمد رضوی 63/6/1)

با این توضیحات به نظر می‌رسد که مسعود کشمیری در ستاد خنثی‌سازی کودتا نقشی بی‌همتا و مقتدرانه و به حساس‌ترین اطلاعات ارتش دسترسی داشته است. تقریباً در نیمه دوم سال 1359، مسعود کشمیری در ستاد مرکزی اطلاعات سپاه حضور داشت و مورد اعتماد شدید فرمانده واحد اطلاعات سپاه پاسداران قرار داشت؛ به گونه‌ای که به دستور محسن رضایی، مسعود کشمیری دسترسی گسترده‌ای به اطلاعات داشت و یک قبضه سلاح نیز در اختیار او قرار گرفت. همچنین بسیاری از افسران مرتبط با کودتای نوژه به خصوص خلبانان نیروی هوایی با گزارش‌ها و بازجویی‌های کشمیری محاکمه و مجازات شدند.

*دفتر محسن سازگارا

کشمیری پس از فعالیت در ستاد خنثی‌سازی کودتای نوژه در اوایل سال 1360 از طریق علی‌اکبر تهرانی به نخست‌وزیری و دفتر محسن سازگارا رفت و در قسمت هماهنگی‌ها مشغول به کار شد. محسن سازگارا درباره نحوه آشنایی با مسعود کشمیری می‌گوید: «اگر اشتباه نکنم در زمستان سال 59، اولین بار او را در دفتر سیستان و بلوچستان از واحدهای قسمت بحران‌های معاونت سیاسی – اجتماعی دیدم. یادم نیست دقیقاً چه کسانی در اتاق بودند، اما برادران علی تهرانی و مهدی [سیف‌اللهی] ابراهیمی را به خاطر می‌آورم که کشمیری را به بنده معرفی کردند و گفتند قبلاً در ستاد خنثی‌سازی کودتا بوده است و به درد کارهای اطلاعاتی دفتر که روی خان‌ها و مسائل منطقه [سیستان و بلوچستان] کار می‌کرد، می‌خورد. برادران اکثراً جزئیات کار را با معاونت اطلاعات و تحقیقات هماهنگ می‌کردند و بنده بیشتر در جریان نتایج و کلیات آنها قرار می‌گرفتم.

اگر اشتباه نکنم بعدها کشمیری با میل خودش، در اوقات اضافی، به واحد سازماندهی و تشکیلات و برنامه‌ریزی معاونت کمک می‌کرد و از این مجرا برای سازماندهی تقریباً به تمام قسمت‌های معاونت سرک می‌کشید. خاطرم هست یک بار از او پرسیدم: «چرا از ستاد خنثی‌سازی به اینجا آمدی؟» پاسخ داد: «در آنجا با معلول‌ها مبارزه می‌کردیم. فکر می‌کنم در اینجا می‌شود با علت‌ها مبارزه کرد». به نظرم پاسخ مقبولی بود.

یک بار هم بعد از حادثه 7 تیر که برادر بهزاد نبوی از من خواست معاونت را چک کنم تا کلاهی مانندی در آن نباشد، بنده این مسئولیت را به کشمیری دادم، چون او را فردی اطلاعاتی می‌دانستم. در جریان تشکیل ستاد مبارزه با ضدانقلاب و منافقین و پیگیری اطلاعیه ده ماده‌ای دادستانی هم که بنده مسئول تبلیغات آن بودم، دو، سه بار کشمیری را به عنوان دستیار به جلسه بردم تا ضمن یادداشت، مصوبات را پیگیری هم بکند.

در همین دوره، کشمیری به دلیل درخواست معاونت اطلاعات و تحقیقات و تمایل خودش به عنوان دبیر شورای امنیت به آن واحد رفت. یکی، دو بار هم بعد از رفتنش هم او را دیدم که اتاق جداگانه‌ای داشت. در مورد نحوه انتقال او هم آنچه که به خاطرم هست مکالمه‌ای در دفتر برادر خسرو تهرانی است که نامبرده درباره کشمیری از من سؤال یا با من مشورت کرد و او را خواست. بنده هم با توجه به تمایل نامبرده موافقت کردم. کشمیری قد متوسط، مو و ریش قهوه‌ای، صورت گندمگون و چشم‌های سبز داشت. لاغر بود و با لهجه (فکر می‌کنم کرمانشاهی) صحبت می‌کرد. کم‌حرف بود و زیاد یادداشت می‌کرد. تا قبل از انفجار دفتر نخست‌وزیری تقریباً تنها این را می‌دانستم که از ستاد خنثی‌سازی کودتا آمده است و فردی قوی و اهل سازماندهی است. یک بار هم برادران اطلاعاتی با من بحث کردند که چرا کشمیری را از ستاد به آنجا بردیم. به هر حال در مورد او شنیدم که قبلاً طاغوتی بوده و کلاس رقص می‌رفته (یا جایزه رقص برده است). پدر و مادر، به خصوص مادرش طاغوتی بودند و از کشور مهاجرت کرده بودند. در حسینیه ارشاد هم فعال بوده و گویا نوار پیاده می‌کرده است. در دانشکده مدیریت دانشگاه تهران درس می‌خوانده و احتمالاً با طریق‌الاسلام (طریق‌الکفر معروف) همدوره یا هم دانشگاه بوده است. گویا حتی در اوایل انقلاب به ستاد پزشکی مجاهدین خلق هم رفت و آمد داشته است. اگر اشتباه نکنم برادران علی تهرانی و احتمالاً محمد رضوی نیز این موضوع را می‌دانستند، ولی فکر می‌کردند بریده است. در مورد شنیده‌های بالا هم یکی، دو تا را مطمئناً از برادر علی تهرانی و بعضی‌ها را بعدها از برادر بهزاد نبوی که پیشتر در جریان پیشرفت پرونده بود،‌شنیدم. ( بازجویی از محسن سازگارا 63/10/6)

سیف‌الله ابراهیمی رئیس وقت دفتر سیستان و بلوچستان نیز که خود واسطه انتقال کشمیری به نخست‌وزیری شده بود، درباره این انتقال می‌گوید: «فرار جواد قدیری و مشخص نشدن اینکه او در اداره‌ دوم و ستاد خنثی‌سازی نفوذ کرده بود،‌ضربه غیرقابل جبران تلقی شد. در آن روز علی تهرانی گفت پس از این واقعه مسعود از اینکه کارش را در اداره دوم و ستاد خنثی‌سازی ادامه بدهد دل‌چرکین است و می‌خواهد در نخست‌وزیری کار کند، بنابراین به پیشنهاد علی تهرانی با برادر سازگارا صحبت کردم که این فرد خواستار اشتغال در نخست‌وزیری است. من به سازگارا گفتم که تهرانی کشمیری را می‌شناسد، ولی من شناختی ندارم. سازگارا با کشمیری صحبت کرد و قرار شد ابتدا در واحد معاونت و سپس معاونت اجتماعی و زیرنظر سازگارا مشغول شود. همزمان با این جریانات، خسرو تهرانی به برادر علی تهرانی و من گفت که آمدن مسعود از ستاد خنثی‌سازی شرعاً صحیح نیست،‌ چون او کارش در آنجا حساس و مورد تأیید است. محمد رضوی نیز به برادر خسرو تهرانی زنگ زده و گفته بود که این کار شرعاً صحیح نیست. اینکه چطور شد که از دفتر سازگارا به دفتر خسرو تهرانی رفت و مشغول شد، نمی‌دانم. ارتباط ما با کشمیری در حد کار دبیر شورای امنیت کشور بود و قبل از آن او را نمی‌شناختم. ظاهراً پرکار و ظاهرالصلاح بود. من تا دو روز بعد از جریان انفجار، ارتباط ماجرا با کشمیری را نمی‌دانستم.»( اظهارات سیف الله ابراهیمی 60/8/26)

پس از مدت کوتاهی فعالیت کشمیری در دفتر سیاسی وزیر مشاور در امور اجرایی مورد توجه بهزاد نبوی و خسرو تهرانی قرار گرفت و با توافق آن دو، کشمیری به دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست‌وزیری منتقل شد و همزمان با تشکیل شورای امنیت کشور در خرداد 1360، با حکم خسرو تهرانی به عنوان جانشین دبیر شورای امنیت کشور معرفی گردید. عملکرد کشمیری در این جایگاه به گونه‌ای بود که بسیاری به غلط تصور می‌کردند خود او دبیر شورای امنیت بوده است. نکته قابل توجه دیگر درباره حضور کشمیری در دفتر نخست‌وزیری این است که او حتی یک برگ اوراق سجلی یا معرفی و یا گزینش به نخست‌وزیری ارائه نداده بود و هیچ سابقه‌ای از او در اداره‌ پرسنلی نخست‌وزیری موجود نبود!

خسرو تهرانی در توضیح این موضوع در یکی از مکاتباتش می‌نویسد: «همانطور که بعد از انقلاب بسیاری از افرادی که با نهادها و یا سازمان‌ها همکاری کرده‌اند فاقد پرونده‌ دقیق و منظمی بوده و برخی با واسطه‌هایی معرفی شده بودند، مسعود کشمیری هم به همین شکل به خدمت نخست‌وزیری در آمده بود. وی ابتدا در کمیته اداره دوم و سپس در نیروی هوایی و بعد از تشکیل ستاد خنثی‌سازی کودتا از عوامل فعال آن ستاد بود. نامبرده بعداً به دفتر آقای نبوی، وزیر مشاور در امور اجرایی منتقل شد. باید توجه داشت که همه انتقال‌های فوق،‌به خاطر کمبود نیرو و از طریق معرفی و یا واسطه بوده است، لذا نامبرده پرونده‌های استخدامی خاصی در نخست‌وزیری، دبیرخانه شورای امنیت و یا دفتر اطلاعات و تحقیقات نداشته است. با این همه کلیه اسناد و مدارک موجود در این زمینه و همچنین خبرهای واصله به دادستانی کل توسط برادر احمدی ارسال و مراتب طی نامه شماره م / 8232 مورخ 61/11/27 به دادستانی انقلاب اعلام شده است.» (نامه خسرو تهرانی خطاب به شهید لاجوردی در تاریخ 62/1/9)

حسن عسگری‌راد، رئیس دفتر شهید رجایی در دوران نخست‌وزیری درباره نحوه ورود کشمیری به نخست‌وزیری می‌گوید:

«معرف و گروهش همان‌هایی بودند که بعضی از آنها الان خارج از کشورند،‌مثل همین سازگارا که مرتباً علیه ما حرف می‌زند،‌یا آقای بهزاد نبوی و خسرو تهرانی.  این افراد، خودشان هم در سپاه بودند. منتهی خدا می‌داند با چه فکر و اندیشه‌ای. کشمیری آدم بسته‌ای بود و شناخت او به سختی ممکن بود. شنیدم که در برخورد با افراد سرش را پایین می‌انداخت و نگاه نمی‌کرد. این نگاه نکردن به خاطر تقوا نبود،‌بلکه می‌خواست شناخته نشود. یا مثلاً وضو که می‌گرفت، دست و صورتش را با حوله خشک نمی‌کرد و خود را ظاهرالصلاح نشان می‌داد تا هیچ کس از نیت شوم او باخبر نشود و ذهن‌ها به سمت او و قصد خیانت او نرود. بعدها هم که قضیه‌ بمب‌گذاری 8 شهریور پیش آمد، خیلی‌ها فکر می‌کردند او شهید شده و جنازه‌اش هم غیرقابل شناسایی است».

*رابط کشمیری

مهدی افتخاری‌ در تشکیلات سازمان مجاهدین خلق پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مسئول شبکه نفوذی‌ها بود،‌ اما مشکلات ارتباط مستقیم کشمیری، که مهمترین عنصر نفوذی بود، با افتخاری موجب می‌شد واسطه‌هایی در این زمینه حضور داشته باشند. در بررسی‌های اطلاعاتی درباره رابط مسعود کشمیری و افتخاری دو گزینه مطرح می‌شود: گزینه اول فردی به نام محمد معصومی با نام مستعار مجید علوی است. خواهر کشمیری ارتباط مستمر او و برادرش را این‌گونه توصیف می‌کند که شخصی به نام مجید، در هفته بلکه ده بار به مسعود تلفن می‌زد و بچه‌های مسعود به او می‌گفتند عمو مجید!

گزینه دوم جعفر تهرانی با نام مستعار فرهاد کاظمی است. او به همراه همسرش مریم نظام‌الملکی در خانه کشمیری به عنوان همسایه او زندگی می‌کردند. در مورد جعفر تهرانی گفته می‌شود که او مسئول تشکیلاتی و رابط کلاهی (عامل انفجار حزب جمهوری) نیز بوده و او و همسرش ترتیب فرار کشمیری و خانواده‌اش را پس از انفجار فراهم کرده‌اند. سعید شاهسوندی از اعضای ارشد سازمان مجاهدین خلق در سال‌های 57-67، درباره عملکرد مسعود کشمیری در نخست‌وزیری می‌گوید:

«یک طرح اطلاعاتی را راه انداخت و بسیاری از سران رژیم را دعوت کرد و گفت می‌خواهیم کار کنیم که جلوی نفوذی‌ها را بگیریم و آنها را شناسایی کنیم، در حالی که خودش بالاترین نفوذی بود. طبعاً هیچ‌کس جز خودش مسئولیت این طرح را به عهده نمی‌گرفت. او مزاحمینی را که ممکن بود به او حساسیت داشته باشند، تحت عنوان نفوذی از قسمت‌های مختلف حذف و جایگاه خودش را مستحکم‌تر می‌کرد.

ما در کردستان در رادیو مجاهد مشغول بودیم. بعدها معلوم شد جمهوری اسلامی به دنبال راه افتادن رادیو مجاهد، طرح بمباران ایستگاه رادیویی را در دستورکار قرار داده است. کشمیری بعدها در سازمان گفت که این پیشنهاد رفسنجانی بوده و پیگیری‌اش به نخستی‌وزیری داده شد. ابتدا پارازیت‌هایی فرستاده شدند و چون اثر نکردند، طرح بمباران را دادند. کشمیری مسئول شناسایی محل فرستنده در ارتفاعات و بعد هم بمباران آن شد و نتیجه هم معلوم است!»

اشاره شاهسوندی به موضوعی است که در کشاکش نبرد مجاهدین خلق و دستگاه اطلاعاتی نظام جمهوری اسلامی ایران پس از اعلام جنگ مسلحانه تابستان سال 60 رخ داد. رادیو مجاهد برای سازماندهی نیروهای باقی‌مانده در خاک جمهوری اسلامی فعالیت بسیار شدیدی داشت. در این مقطع مسئولین تصمیم به نابودی مرکز این رادیو گرفتند. ستادی از متخصصین بسیار مجرب نیروی هوایی، اداره فرکانس‌های مخابرات، اداره دوم ارتش و… تشکیل شد و مأموریت یافت محل رادیو را کشف کند. خسرو تهران که در آن مقطع دبیری شورای امنیت را برعهده داشت، قائم‌مقام خود مسعود کشمیری را در رأس این ستاد قرار داد. پس از شناسایی کامل و تهیه نقشه دقیق، یک جنگنده بمب‌افکن برای نابودی مقر رادیویی سازمان اعزام شد که به دلایل نامعلومی دچار سانحه گردید و سقوط کرد. پس از این سانحه، ستادی برای بررسی علل آن مأمور شد و از سوی خسرو تهرانی که مسئولیت اطلاعات نخست‌وزیری را نیز برعهده داشت، بار دیگر مسعود کشمیری در رأس کمیته قرار گرفت. بهزاد نبوی برخلاف تمام شواهد و اخبار در این باره می‌گوید:

«مسعود کشمیری پیش از شروع همکاری با برادر تهرانی در نخست‌وزیری، از فعالان مورد اعتماد اداره دوم ارتش و نیروی هوایی بود و در فرو نشاندن اعتصاب همافران در سال‌های اول انقلاب نقش مؤثری داشت. نقشه رادیو مجاهد در عراق را تهیه کرد و در اختیار نیروی هوایی قرار داد. اتفاقاً نیروی هوایی علیه این ایستگاه رادیویی عملیات موفقی را انجام داد، منتهی قبلاً به آنها اطلاع داده شده بود و آنجا را تخلیه کرده بودند، ولی کسی متوجه نشد چه کسی این کار را کرده است. برای یکی، دو روز هم رادیو مجاهد قطع شد».

سعید شاهسوندی در مصاحبه خود همچنین به نامه‌ای از مسعود کشمیری اشاره می‌کند که به‌خوبی معرف شخصیت و دربردارنده اطلاعاتی پیرامون عملکرد اوست. شاهسوندی در توضیح این نامه می‌گوید:

«بدون این توضیح، نامه معنا پیدا نمی‌کند. در ماجرای انقلاب ایدئولوژیک، دیگر در سازمان مجاهدین چیزی به نام دبیرکل، مسئول اول و… وجود نداشت، بلکه فقط رهبر وجود داشت. مسعود کشمیری در این ایام و بعد از متحول شدنش نامه‌ای می‌نویسد. این نامه، بلند با امضای محفوظ و عنوان آن، «نامه یکی از قهرمانان عملیات ویژه» است. او در این نامه توضیح می‌دهد که قهرمان عملیات ویژه به کسانی گفته می‌شود که در دوران حیاتشان کار بسیاری ویژه‌ای را انجام داده‌اند. این نامه بعدها در نشریه مجاهد شماره 250 در سال 64 چاپ شد. هدف از چاپ این نامه در آن سال در واقع تأییدیه گرفتن برای ماجرای انقلاب ایدئولوژیک سازمان بود. در آن برهه مسعود احتیاج داشت که هر کسی حتی به بهای لو دادن بخشی از کارهایی که در آن سال‌ها صورت گرفته، تأییدیه لازم را بگیرد؛ چون شرایط بحرانی و خطیر بود و لازم بود همه، کارهایی را که او کرده بود، تأیید کنند.

کشمیری در مقدمه می‌گوید صفت قهرمان، کم‌تر در حیات یک مجاهد به او داده می‌شود، مگر اینکه عملیات بسیار خطیری را انجام داده و یا امتحانات ویژه‌ای را از سر گذرانده باشد. البته در این نامه اسمی از مسعود کشمیری آورده نشده، ولی انسان با کمی اطلاعات جانبی یا از طریق آنچه که خواهم گفت و با مقایسه اطلاعات می‌تواند به‌خوبی متوجه شود که نویسنده نامه کسی جز مسعود کشمیری کسی نیست، بماند که در آن سال‌ها در درون سازمان، شماری از افراد این را می‌دانستند».

در ابتدای نامه متن مفصلی است که مسعود کشمیری با کپی برداشتن از زیارتنامه‌ها به عربی نوشته است و با این عبارت شروع می‌‌شود که «السلام علیک یا مسعود، السلام علیک یا مریم، السلام علیک یا وارث امیرالمؤمنین» و در ادامه می‌نویسد:

«من بنا به مسئولیت‌ام سال‌ها در درون ارتجاع، البته تحت رهبری و امر تو غوطه خوردم، بالا و پایین آن را از نزدیک تجربه کردم، در مقاطع مختلف در حساس‌ترین ارگان‌های اصلی اطلاعاتی رژیم یعنی در شکل‌گیری سپاه پاسداران، تصمیم‌گیری‌های مقطع سرنگونی رژیم گذشته در ساواما و ضد اطلاعات ارتش در زندان اوین، در جریان شکل‌گیری اطلاعات سپاه و آماده شدنش برای کشتار مجاهدین در دادستانی و نقاط حساس‌تر بعدی».

 کشمیری در بخش دیگری از این نامه می‌نویسد:

«در ایامی که آغاز کار رادیو بود (مقصود رادیو مجاهد است) رژیم بیش از عملیات نظامی از صدای مجاهد وحشت داشت. ابتدا مسئله از طرف رفسنجانی و نخست‌وزیرش پیگیری شد. وقتی پارازیت مسئله را حل نکرد، خواستند اقدامات جدی‌تر را به مرحله اجرا بگذارند. هیأت‌هایی از مخابرات، سپاه، رادیو و تلویزیون، ارتش و نیروی هوایی برای یافتن محل فرستنده تلاش کردند. گزارشات ارسالی برای شورای عالی که به دست من می‌رسید حاکی از این بود که مسئله اصلی پیدا کردن محل فرستنده رادیوست. شورای عالی دفاع در یکی از گزارشات خود نظر داده بود که در مقایسه با جبهه‌های جنگ، اولویت را به شناسایی محل فرستنده رادیویی مجاهد بدهید.

در تاریخ (طبیعتا روزهای نزدیک به 8 شهریور) بعد از مدت‌ها برادر قهرمانم به خانه ما آمد (مقصود مهدی افتخاری است) همه از دیدنش به خصوص در جو خفقان و تنهایی خاصی که در آن بودیم خوشحال شدیم. نمی‌دانستیم چه هدیه‌ای گرانبهایی را برایم آورده است. او گفت اگر سازمان تصمیم‌ بگیرد که طرح (طبیعتا منظور انفجار نخست‌وزیری است) را به اجرا درآورد تو چه طرحی داری؟ من هیچ طرحی را بهتر از انجام عمل فدایی ندیدم و بلافاصله طرحم را گفتم. (مقصود عملیات انتحاری است) از مدت‌ها قبل درباره این موضوع فکر کرده بودم و آن را اوج کار و ایفای مسئولیتم می‌دانستم. برادر مهدی (همان مهدی افتخاری) گفت: این جواب تو بار مسئولیت ما را سنگین‌تر می‌کند. موقع خداحافظی هم گفت در مورد پاسخ نهایی‌ات فکر کن و بعدا به من بگو.

او رفت و من با ابتلایی که دقایقی قبل آن را از سر گذرانده بودم به کلاس بالاتری راه یافتم. از این پس دست‌هایم به اراده‌ات حرکت می‌کنند و پاهایم به اراده‌ات قدم برمی‌دارند و روحم و قلبم با شما یگانه است و ادامه می‌دهد. مرگ بر رژیم درود بر رجوی، فدایی تو»

همانطور که اشاره شد نام وی درج نشده تاریخ 1364/2/27

بر اساس اطلاعات موجود مسعود کشمیری همچنان زنده است. برخی اعضای سازمان مجاهدین خلق معتقدند که او نیز همچون بسیاری دیگر از اعضای ارشد مجاهدین بریده و برخی دیگر او را به دلیل جرم آشکاری که مرتکب شده همچنان محتاج سازمان می‌دانند و معتقدند با  مسعود رجوی در اردن به سر می‌برد و یا با هویت مجعول در یکی از کشورهای اروپایی زندگی می‌کند. برخی دیگر هم معتقدند سازمان هیچ گاه ریسک زنده نگه داشتن کشمیری را نمی‌پذیرد و سال‌ها پیش او را کشته است. حتی روایت‌هایی مبنی بر کشته شدن مسعود کشمیری در سال 1364 در کشور آلمان شنیده می‌شود. گفته می‌شود تلاش چند باره دستگاه‌های امنیتی برای به دام انداختن کشمیری در خارج از کشور به نتیجه نرسیده است.

سازمان مجاهدین خلق، که عامل انفجار ساختمان نخست وزیری است، هیچ گاه به صورتی رسمی و با دادن بیانیه مسئولیت این انفجار را بر عهده نگرفت و همین موضوع، یکی از دلایل گسترش گمانه زنی در مورد عاملان این انفجار بوده است.

برخی از ناظران دلیل عدم پذیرش مسئولیت این اقدام را، هزینه بالای به عهده گرفتن ترور رئیس جمهور و نخست وزیر یک کشور در عرف بین المللی می دانند که پذیرفتن رسمی مسئولیت انفجار نخست وزیری را برای سازمان مجاهدین، که بسیاری از اعضا و رهبرانش ناچار به استقرار در غرب شده بودند، مشکل می کرد اما خبرگزاری فرانسه به نقل از خبرگزاری جمهوری اسلامی در آن مقطع اعلام کرد، گروه مجاهدین خلق در انگلستان طی اطلاعیه ای مسئولیت این انفجار را پذیرفته اند.

با این حال بهزاد نبوی، در مصاحبه‌ای در کتاب «بیم ها و امیدها» تأکید می کند «توجه کنید! منافقین [مجاهدین خلق]، هرگز مسئولیت فاجعه انفجار حزب جمهوری اسلامی و انفجار نخست‌وزیری را که طی آن بسیاری از چهره‌های شاخص نظام و انقلاب به شهادت رسیدند، به عهده نگرفتند.»

اصرار برخی اعضاء دفتر اطلاعات نخست وزیری بر شهادت کشمیری از دیگر نقاط مبهم در این پرونده است به طوریکه با گذشت چند روز پس از انفجار، روابط عمومی نخست وزیری در اطلاعیه ای با تأکید بر اینکه پیکر سومی که توسط مردم تشییع شده متعلق به کشمیری نبوده بلکه جسد سید عبدالحسین دفتریان مدیرکل مالی اداری نخست وزیری بوده است.

نویسنده کتاب شنود اشباح پس از اشاره به اطلاعیه دفتر نخست وزیری چنین می نویسد: «در این اطلاعیه رسمی که سندی غیرقابل انکار می‌باشد، به دروغ نه تنها «مسعود کشمیری» به عنوان شهید اعلام می‌گردد، بلکه پس از افشای کذب بودن، بر دفن قسمتهای بدست آمده از جسد وی! به همراه سه شهید دیگر تأکید می‌گردد… نکته عجیب دیگر اینکه مطابق قسمت اول اطلاعیه: «شهید دفتریان» در اثر خفگی شهید شده و نه سوختگی. پس پیکر او از ابتدا قابل تشخیص هویت بوده، پس چگونه او را با «مسعود کشمیری» اشتباه گرفته بودند؟ و الله یشهد انَّ‌المنافقین لکاذبون»

همسر شهید دفتریان نیز درگفتگو با هفته نامه سروش می گوید: «این قدر می‌دانم که ساعت حدود هشت و چند دقیقه‌ای بود که نام «کشمیری» را به عنوان سومین شهید نام بردند حتی تا ساعت 2 آنروز هم نام «دفتریان» به عنوان شهید اعلام نشد و فردا بعدازظهر ساعت 2 نام «دفتریان» را اعلام کردند. معلوم شد که به هرحال شهید اول و دوم و سوم هم «کشمیری» و چهارم شهید «دفتریان» ولی چون سه جنازه بیشتر حمل نشد یکی جنازه «شهید رجایی» ‌و یکی جنازه «شهید باهنر» که سوخته بودند و غسل نمی‌خواستند ولی جنازه ما تا رفت، شسته شد و دفن کردیم حدود سه بعداز ظهر شد و فردای آن روز که من و خانم «باهنر» و خانم «رجایی» که قرار گذاشتیم با هم صبح به بهشت زهرا برویم در آنجا متوجه شدم که بعد از جنازه «دفتریان» جنازه «کشمیری» دفن شده که این برای من سؤال شد که دو تا جنازه که سوخته بود کنار هم دفن شده بود. مگر نگفتند که کشمیری هم سوخته بود خوب این هم باید سریع دفن می‌شده. چطور شد که دو تا جنازه سوخته کنار هم بعد از آن جنازه‌ای که سوخته نشده و بعد از آن یک خشتی زده‌‌اند و نوشته‌اند «کشمیری» به هر حال این سؤال برای ما بود…»

هاشمی رفسنجانی در کتاب عبور از بحران درباره این ماجرا می نویسد: «دوشنبه 9 شهریور [1360]… جنازه‌ها را به سالن مجلس آورند، مشاهد کردم. سخت سوخته بودند. آقایان «باهنر» و «رجایی» را فقط از داندانهای طلای جلو دهان و آسیابشان، می‌شد تشخیص داد. علامت دیگری نمانده بود.

مقداری گوشت  هم در کیسه نایلونی [جمع] کرده بودند؛ به عنوان فرد دیگری به نام «مسعود کشمیری» منشی جلسه»

سید رضا زواره ای نماینده وقت مجلس شورای اسلامی در سؤالی از وزیر دادگستری وقت، می پرسد: «هیچ‌گاه ندیدیم، که به صورت سؤال در رسانه‌ها، چه روزنامه‌ها و چه رادیو و تلویزیون مطرح بشود، که مثلاً انفجار حزب جمهوری اسلامی، نتیجه تعقیبش به کجا انجامید؟ مسئله نخست‌وزیری به کجا انجامید؟ آنچه در این قضیه جلب توجه می‌کند، این است که این عوامل نفوذی یک شبکه بهم پیوسته‌ای هستند که عواملشان را به راحتی در جاهای حساس نفوذ می‌دهند.»

جمع کردن مقداری خاکستر در یک کیسه نایلون به عنوان جسد کشمیری، ورود شیون کنان یک زن به عنوان همسر شهید با فریادهای مسعود مسعود، تشییع با شکوه تابوت منتسب به کشمیری با شعار “کشمیری چی شد؟ کشته شد!” به روی دست مردم و خلاصه اغفال مسئولین توسط یک باند محفلی در اطلاعات نخست وزیری در حالی صورت می گرفت که مسعود کشمیری برای خروج از کشور نیاز به فرصت و عدم حساسیت بود و یقیناً بر روی یک فرد کشته شده و بیجان کمترین حساسیتی وجود ندارد!

آیت الله امامی کاشانی نیز، همچون بسیاری دیگر، پرونده انفجار دفتر نخست وزیری را مبهم می پندارد.

امام جمعه موقت تهران در خاطراتی که در ماهنامه شاهد یاران به چاپ رسید، می گوید: «این سوال پیوسته مطرح خواهد بود که عوامل نفوذی چگونه توانستند تا این سطح رسوخ کنند… اندکی دقت نشان می دهد که وسعت اقدامات این گروه تا بدان پایه است که از عامل واقعی جنایت دفتر نخست وزیری، شهید! می سازد. بسیار ساده لوحانه است اگر گمان کنیم این اشتباه سهوا پدید آمده که تکه هایی را که به عنوان تکه های بدن کشمیری در یک کیسه پلاستیکی جمع شده با عنوان شهید کشمیری! مطرح شود، ولی جسد سالم برادر شهیدمان، دفتریان تا 48 ساعت به عنوان یکی از شهدای حادثه، اعلام نشود.»

*سعید حجاریان، خسرو تهرانی و علی یونسی

نویسنده کتاب شنود اشباح اما در گفتگو با منبعی که از آن با عنوان منبع (ص) یاد می کند، ناگفته های بیشتری از چگونگی پخش خبر جعلی شهادت کشمیری را بازگو می نماید:

«از مصاحبه محقق با «منبع (ص)»- بحث شهید سازی از «کشمیری» خبیث:.. ببین بعد از انفجار هیچ نشانه‌ای از مجروح شدن یا کشته شدن «کشمیری» نبود… آقای «بهزاد باستانی» که معاون و رئیس‌ دفتر «بهزاد نبوی» بود، « سازگارا» معاون سیاسی اجتماعی «بهزاد نبوی»، «علی‌اکبر تهرانی»، «بیژن تاجیک» و «محمد رضوی» بودند که به نحوی هسته اولیه پخش خبر شهادت «کشمیری» ملعون به حساب می‌آمدند… (ص595)

باز بین همین جمع پنج تایی هم «سازگارا» و «باستانی» به نظرم توی روابط عمومی [نخست‌وزیری]، روی این قصه که «کشمیری» کاملاً سوخته و هیچ چیزی جز خاکستر ازش نمانده، خیلی محکم مانور کرده بودند… رئیس ‌روابط عمومی نخست‌وزیری یکی بود به نام «محمد دوائی» که خبر صددرصد کذب شهید شدن «مسعود کشمیری» را به رادیو می‌دهد.

نویسنده کتاب شنود اشباح در ادامه مصاحبه خود می‌پرسد: خود آقای «بهزاد نبوی» توی آن بحبوحه انفجار کجا بود؟

[«منبع (ص)»:]… تقریباً همزمان با آتش‌سوزی ساختمان، «بهزاد نبوی» به سمت مجلس رفته بود و خودش را به رئیس مجلس رسانده بود. درست همون لحظه همه از مجلس برای کمک به جهت برعکس می‌رفتند… اگر روال ظاهری قضایا انجام می‌شد و تابوت جنازه خیالی «کشمیری» باز نمی‌شد، الان یک تابوت خالی در کنار قبر «شهید رجایی» و «باهنر» وجود داشت، به نام «شهید مسعود کشمیری»!

این منبع در پاسخ به این سوال که در بحث تابوت و جنازه درست شده «کشمیری»، عوامل آن دقیقاً چه کسانی بودند؟  گفت: «علی اکبر تهرانی»، «محمدمحسن سازگارا»، «نادر قوچکانلو» و «سیف‌الله ابراهیمی»، بدون کوچکترین دلیل از مجروحیت یا قتل «کشمیری» از خاکسترهای محل انفجار، یک جنازه ساختگی که داخل پلاستیکی ریخته شده بود، را به اسم بقایای پیکر مطهر «شهید کشمیری» همراه با جنازه‌های واقعی «شهید رجایی» و «شهید باهنر» به مرأسم تشییع، برای دفن به بهشت‌زهرا فرستادند… البته این تیم هماهنگ‌کننده تشییع جنازه، صبح روز تشییع جنازه‌ها یعنی نهم [شهریور] توسط «بهزاد نبوی» در نخست‌وزیری تشکیل شده بود…

او در پاسخ به این سوال که در بحث دفن توی بهشت‌زهرا چه شد؟ می‌گوید: «منبع‌(ص)»:] حالا چون جلوی مجلس کار برای اونها از حالت پیش‌بینی شده خارج شده بود؛ در بهشت زهرا هم دچار مشکل شد. یعنی دفن جنازه ساختگی، غیرقانونی انجام می‌شود.

نظریه پزشکی قانونی، جواز دفن و مراحل اداری و کارهای دفتری در بهشت زهرا برای «کشمیری» انجام نشد. در حالیکه همه این تشریفات برای «شهید رجایی» و «شهید باهنر» انجام شد… که همان موقع نماینده سپاه [پاسداران انقلاب اسلامی] در پزشکی قانونی به مسئولین بهشت‌زهرا در مورد اجازه دفن برای «کشمیری» شدیداً اعتراض کرده بوده… اسمش «تاجیک» بود. اسم کوچکش یادم نیست ولی فامیلی‌اش «تاجیک» بود…در زمینه دفن جنازه‌ها هم مهندس «صنیع‌پور» بود، قائم‌مقام «بهزاد نبوی». «سازگارا» بود و «علی‌اکبر تهرانی» که جالبه دائماً با «بهزاد نبوی» در تماس بودند…بعد از اینکه تدفین صورت گرفت، «بهزاد نبوی» یک عده‌ای را دعوت کرد که به اصطلاح تیم تحقیق و بررسی انفجار نخست‌وزیری باشند که خودش هم آن را سرپرستی می‌کرد. دسته اول آنها «خسرو تهرانی»، «محمد رضوی»، «علی‌اکبر تهرانی»، «بیژن تاجیک» و «سعید حجاریان» بودند.

دسته دوم هم سرهنگ «حجاری» رئیس شهربانی و چند نفر از آگاهی و یک نفر از سپاه بود، که البته همه کارها با دسته اول پیگری شد و دسته دوم بیشتر جنبه تشریفاتی داشت…نکته عجیب هم وجود داشت که یک زنی به عنوان همسر «شهید کشمیری» در مرأسم ختم شهدا شرکت داده شده بود، در صورتی که زن «کشمیری» با بچه‌هایش فراری بودند…خانواده کشمیری را هم به عنوان خانواده شهید در مدرسه عالی «شهید مطهری» آورده بودند [!]…دسته اول بدون مجوز دادستانی، منزل «کشمیری » را تفتیش می‌کنند و اسناد و مدارکی را غیرقانونی ضبط می‌کنند که ظاهراً سر از کمیته اداره دوم در آورده بود.

گویا در مورد سوابق کار «کشمیری» توی اداره دوم و نیروی هوایی بود که بعداً هم روی این اسناد با بازپرسی ویژه، کش و قوس شد… در حقیقت همین تفتیش غیرمجاز باعث شد که دادستان کل کشور، بازپرس ویژه‌ای را جهت بررسی انفجار نخست‌وزیری مأمور بکند.

این بازپرس ویژه دسته تحقیق اول را منحل اعلام کرد که «بهزاد نبوی» شدیداً مخالت کرد. بعداً همین بازپرسی ویژه دادستان کل، بعضی از افراد دسته اول را دستگیر و ممنوع‌الملاقات کرد… نکته‌ای که وجود داشت، این بود که در حقیقت آقای «بهزاد نبوی» رسیدگی به موضوع را به دوستان صمیمی و همکارهای خود «مسعود کشمیری» سپرده بود، که ظاهراً همین‌ها بعدها گفتند که «سازگارا» از طرف «بهزاد» مسائل پزشک قانونی را داشته پیگری می‌کرده و برای بررسی و تشخیص نوع بمب هم باز به دعوت «بهزاد نبوی» عده‌ای از مراکز مختلف آمده بودند، که با نظر خود او هماهنگ بودند…

این منبع آگاه در پاسخ به این سوال که  چرا منزل «کشمیری» بدون هماهنگی دادستانی تفتیش شده بود؟ گفت: خب این را برو از آقای «بهزاد نبوی» بپرس. بگو فلانی [نام منبع] پرسید هم «کشمیری» هم «جواد قدیری» خانه‌هایشان به دستور شما که صلاحیت قضایی انجام چنین کاری نداشتی، تفتیش شده. چرا؟

شنود اشباح (ص599-595)

کشمیری در جلسه روز واقعه در مکانی که برای استقرار خسرو تهرانی معاون وقت اطلاعات نخست وزیری بوده، می نشیند و در حین جلسه برخاسته برای رئیس جمهور چای می ریزد و پس از گفتگویی کوتاه با تهرانی از جلسه خارج می شود.

ارسال این پرونده به دادگستری و جلوگیری از رسیدگی به آن توسط سید اسدالله لاجوردی در حالیکه پرونده های مرتبط با منافقین همگی در اختیار وی به عنوان دادستان انقلاب تهران قرار می گرفته، از دیگر نقاط مبهم این پرونده است.

اعضای دفتر اطلاعات نخست وزیری دلیل پروژه کشته سازی «کشمیری» را ترفندی اعلام کردند و قصدشان این بود که منافقین «کشمیری» را خارج نکنند، تا دستگیرش کنند اما روح الله حسینیان رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی در سخنرانی 10/6/1379 خود به این موضوع اعتراض و ادعا می‌کند: «اینها چنان تظاهر به خط «امامی» می‌کردند که خط «امام» را در انحصار خودشان قرار داده بودند و گفتند که فقط ما در خط «امام» هستیم… اولین خیانتی که کردند شهادت مرحوم «شهید رجایی» و «شهید باهنر» بود، آنها اطلاعات نخست‌وزیری را داشتند و می‌دانستند «کشمیری» منافق است. با او سابقه‌دار و هم بند بودند. او را آوردند در نخست‌وزیری و به پست‌های بالا ارتقاء دادند… بلافاصله آمدند، یک جنازه برای «کشمیری» درست کردند… وقتی با اعتراض و آگاهی دیگران روبرو شدند، آمدند این شعار را ترفند خودشان قرار دادند که بله ما می‌دانستیم، می‌خواستیم منافقین «کشمیری» را خارج نکنند، تا دستگیرش کنیم!»

بهزاد نبوی همواره  اتهام ارتباط سازمان مجاهدین انقلاب با انفجار نخست وزیری را رد کرده است،

وی در گفتگویی با روزنامه دوران امروز 21/2/1379 در این خصوص می گوید: «این خیلی جالب است. بحث انفجار نخست‌وزیری را در مرحله اول به بنده منتسب کردند و در مرحله بعد نیز خواستند سازمان [مجاهدین انقلاب] را به همراه من در پرونده، شریک و ذی‌نفع کنند… تا خیلی جاها هم پیش رفتند. علیرغم اینکه «امام رحمه‌الله علیه» در سال 1364 و یا 1365 بر اساس گزارش رئیس قوه قضائیه وقت، آقای «موسوی‌اردبیلی»، دادستان کل کشور [آقای «موسوی خوئینی‌ها»] و دادستان انقلاب اسلامی، آقای «رئیسی» که در یک جلسه، هر سه به حضور «امام (ره)» رسیدند. در آنجا گزارش پرونده را پس از بازجویی‌های مفصل از تمام افرادی که در این زمینه متهم بودند، انجام داده بودند. گزارش نتایج را به ایشان ارائه دادند. ایشان دستور مختومه شدن پرونده را به دلیل عدم وقوع بزه صادر کردند و حتی دستور دادند کسانی که در این پرونده سازی شرکت داشته‌اند، تحت پیگرد قرار بگیرند؛ تا اینکه معلوم شود، این افراد از کجا آمده‌اند و چرا علیه خدمتگزاران انقلاب و نظام، پرونده‌سازی می‌کنند، که البته این کار هرگز انجام نشد…»

هاشمی رفسنجانی در خاطرات سال 63 خود می‌نویسد: «دو سه نفر از بازپرسان زندان اوین آمدند. برای تعقیب پرونده انفجار نخست وزیری، پیشنهاد دستگیری بعضی از مسئولان معروف را داشتند. قبلاً هم از امام اجازه خواسته اند. امام آن را به شیخ یوسف صانعی دادستان کل کشور ارجاع داده اند؛ ضررهای احتمالی را تذکر دادم.»

در پاورقی همین بخش آمده است: « در پرونده انفجار نخست وزیری و شهادت دکتر باهنر و محمد علی رجائی، افراد مختلفی متهم شدند. از جمله آقای علی تهرانی یکی از کارکنان نخست وزیری به علت اینکه معرّف مسعود کشمیری –عامل بمب گذاری – بوده و با وی رفاقت داشته، دستگیر شد. بعد از دستگیری علی تهرانی، پای افراد دیگری مانند مهندس بهزاد نبوی –وزیر صنایع سنگین-، خسرو قنبری تهرانی –رئیس اداره اطلاعات نخست وزیری- و چند نفر دیگر به میان آمد. به این پرونده رسیدگی کامل نشد و به دستور امام خمینی، پیگیری اتهامات متهمان پرونده، متوقف گردید.»

و بدین سان پس از 35 سال از انفجار نخست وزیری راز پرونده مهمترین و تشکیلاتی‌ترین اقدام تروریستی جمهوری اسلامی گشوده نشد.

منبع؛ خبرگزاری فارس

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید