اینقدر امی یا دروغگو نباش عمو!

0
398

اینقدر امی یا دروغگو نباش عمو!

(جامعه آرمانی خلق ایران دیگر چه صیغه ایست؟)

 صابر از تبریز (امضاء محفوظ)، ایران اینترلینک، دهم سپتامبر ۲۰۱۷:…  جامعه ی آرمانی خلق ایران دیگر چه صیغه ایست؟ چطور ممکن است که این جامعه ی آرمانی با مساعدت جان بولتن ها ، شاهزاده ترکی الفیصل ها ، جان مک کین ها و … ، محقق شود؟! آیا این یگانگی با برداشته شدن نظام سلطه وتابعیت بدست خواهد آمد که اربابان شما موافق آن نیستند و درعوض جهانی را بخاطر حفظ سلطه وبرقراری تابعیت … 

مک کین و مریم رجوی و لیست شهدای سازمان مجاهدین خلق ایرانشهید فروشی (اهدای کتاب شهدای مجاهد خلق به جان مک کین)ا

http://iran-interlink.org

اینقدر امی  یا دروغگو نباش عمو!

۱۹/۰۶/۱۳۹۶

رسانه ها ی باند مافیایی رجوی ، نوشته ی بلند بالایی را با امضای  ” ب. فراهانی از آلبانی – که از سردمداران باید باشد- ، ” تحت عنوان ” ستارهٴ درخشان آینده ” منتشر کرده که من سعی کردم با نقل چکیده ی آن ،هم خواننده را اذیت نکنم وهم اورا برروی زمین خاکی آورده وبحث کوتاه غیر فضایی باهم داشته باشیم!

او مینویسد :

“در مسیر تکامل انسان، «هدف» آن چیزی است که به حیات او معنا می بخشد. هر هدفی ناشی از ضرورتی است، و هر ضرورتی  نشانی است از یک حقیقت. پس بی جهت نیست که او برای بیرون آمدن از سرگردانی ناشی از دیدن واقعیت ها بدنبال گمشده ای می گردد. گمشدهٴ او، همان حقیقت این دوران است. حقیقتی که با اصل او یگانه است “.

این بسیار عالیست!

درمقابل این تعریف شما ، بطور طبیعی این توقع درمن ایجاد شد که سئوال کنم که ضرورت تبدیل سازمان مجاهدین خلق به باند مافیایی وضد ملی رجوی چه بوده است؟!

رفتن به زیر بار حکومت وقت عراق که درحال جنگی بی فایده با ما بود ،جدا کردن فرزندان از والدین خود ، طلاق اجباری خود این والدین – و بدتر- تصاحب زنان با جور وستم بیوه شده – ازچه ضرورتی ناشی میشد؟!

آیا اینها بودند گم شده های مسعود رجوی که دنبال آن گشت وموفق به پیدا کردنشان شد؟!

این سردمدار باند رجوی به مبالغه گویی زیاد روی آورده ودراصل چهره ی حنیف فقید را ملکوک کرده است :

” حنیف کبیر …بر اثر مطالعات گسترده ای که کرده بود به همهٴ پیشرفتها و دستاوردهای مبارزات توده ها طی قرن گذشته و تئوری ها و ایدئولوژی هایی که راهنمای عمل پیشتازان انقلابی آن ها بودند به نحو عالی آگاه و مسلط شده بود “.

من ضمن آنکه مطالعات حنیف را نفی نمیکنم اما میدانم که حاصل این مطالعات ( بعنوان جزئی ازعوامل ذهنی ) کافی نبود و در عرصه ی عمل ، تحلیل های او عملی نشد ونشان داد که عوامل عینی نمیباید کم بها تلقی گشته وطوری نباشد که ذهنیت برعینیت – ضمن  اینکه رابطه ی اینهمانی زیادی بین شان وجود دارد- غلبه داشته باشد.

مطالعات مورد بحث بدون لحاظ جمیع شرایط جامعه ی ایران ونقشی که قدرت های آشکار ونهان درایرانی قرارگرفته دراستراتژیک ترین نقطه ی جهان بحد کافی دقیق نبوده و اقتباسی از تئوری های ” رژی دبره ” و… بود که این تئوری ها با مطالعه ی انقلابات آمریکای لاتین بدست آمده بود  وبطور علمی نمیشد که در شرایط متفاوت تر ایران بکارش بست که بسته شد ونتایج ملموس وکم وبیش تلخ آنرا درانقلاب بهمن ۱۳۵۷ ایران ملاحظه کردیم!!

دیگر اینکه هموطن!

توصیه ی اکیدم به شما این است که با آوردن القاب ” کبیر ” و … ، زندگان ومردگان خود را غیر قابل دسترس نکرده ودرحق آنها جفا نکنیم!

بگذارید آنها بعنوان انسان قابل نقد بمانند ونظریاتشان با نقدهای خوب، صیقل بیشتری داشته باشد!

نقل قول ابتری از لنین که اصل اش هم محک روزگار خورد ونادرستی اش بیشتر ازدرستی اش ثابت شد :

” سازمانی که بتواند صلاحیت هدایت توده ها را کسب کند و برای باز کردن مسیر رهایی آنها، به مبارزه حرفه ای قهرآمیز بر علیه رژیم حاکم و با اتکاء به کادرهای همه جانبه دست بزند.در این راستا او معتقد بود که چنین کار سترگی باید جمعی، حرفه ای و با روش علمی انجام شود و مدتهاست که دوران مبارزه رفرمیستی توسط افراد نیمه وقت در محفل های سیاسی به سر آمده. با همین انگیزه بود که او به جستجوی افراد مناسب برای تشکیل چنین سازمانی پرداخت، کسانی که حاضر باشند از خانه و خانواده و شغل و مقام بگذرند و بصورت حرفه ای و مخفی همه الزامات زندگی و مبارزه جمعی را نه تنها بپذیرند، بلکه مسیر آن را برای دیگران نیز باز کنند “.

بجای طرح ناقص مسئله ، آیا بهتر نبود که بما توصیه میکردید که کتاب ” چه باید کرد ” لنین را خوانده وبا تطبیق نظریات او با تجارب عملی یکصد ساله ومخصوصا فروپاشی شوروی ، باین نتیجه برسیم که این نظریات نادرست وفاجعه آفرین بوده است!

سپردن زمام امور مردم بدست گروهی بشدت متشکل، سازمان یافته و مبارز حرفه ای که لنین اینگونه توصیه کرده بود ، در عمل حزب ودفتر سیاسی آنرا برمردم تحمیل کرد واین قدرت لایتناهی حزب ، مانع رسیدن شوروری به جایی شد که هدف انقلاب اکتبر ۱۹۱۷بود!!!

درعمل کاری شد بنام طبقه ی کارگر وبه کام زمام داران حزبی که درمقابل دید کارگران از زندگی مجللی استفاده میکردند وکارگران انها را نماینده ی خود حساب نکرده ودرامر تولید مانع تراشی وحتی خرابکاری هم میکردند!!!

بدون تمجید از مسعود ، کار بجایی نمی رسد وحنیف و … بهانه است :

” مسعود با نیرویی که از وفاداری به پیمانش با حنیف کبیر در خود بر می انگیخت توانست بعد از او سازمان را رهبری کند، …این همان نقش منحصر به فرد رهبر عقیدتی ذیصلاح است که نایاب ترین گوهر در تاریخ انسان است ” .

این مسعود ابدا توصیه های حنیف را اجرا نکرد وحتی سانترالیزم مرکب ازاعضای کمیته ی مرکزی را برنتافت و تنها خودش شد وخودش!

اگر تعریف نویسنده ی مقاله از گوهر تاریخ همان شارلاتانیزم سیاسی وحقه بازی ودیکتاتوری ناب است ، من مخالفتی با اینکه مسعود رجوی باین لقب مفتخر شود ، ندارم!

البته این روزها باید مسعود را زیاد جدی نگرفت بخاطر اسراری که هویدا نمیشود وبه سراغ مریم رفت که مخاطب من درست اینگونه عمل کرده است :

” این همان گوهر نایابی است که امروز در وجود مسعود و مریم متبلور شده است. مجاهدین این نسل به آنها همان گونه می نگرند که مسعود و مجاهدین اصیل به محمد حنیف می نگریستند: آینه آرمان. نقطه کانونی همه ارزشها و خوبی ها، همه امید ها و آرزوها، و همه پیوندها و عاطفه ها…”.

مریم چه آرمانی را یدک میکشد ؟

ابن اولوقتی ؟ خیره سری وخود شیفتگی ؟!

اگر اینها هم ارزش محسوب میشوند، بازهم چاره ای جز تسلیم دربرابر آن ندارم!

وسرانجام اینکه :

“و بدینگونه سازمان مجاهدین به الگویی از جامعه آرمانی خلق ایران، و در گستره وسیع تر خلقهای محروم جهان، هر چه نزدیک تر می شود. جامعه ای که در آن یگانگی بر سراسر جامعه بشری سایه می گسترد، همه با هم یکسان می شوند، به یکدیگر عشق می ورزند و برای یکدیگر از هر دارایی خود، حتی در ذهن می گذرند، و آینه دلشان را به روی هم می گشایند تا ذره ای عقده ناگشونده در دلها نماند که ایدئولوژی پلید جنسیت و فردیت از آن ارتزاق کند و به ویرانگری و تباهی بپردازد “.

جامعه ی آرمانی خلق ایران دیگر چه صیغه ایست؟

چطور ممکن است که این جامعه ی آرمانی با مساعدت جان بولتن ها ، شاهزاده ترکی الفیصل ها ، جان مک کین ها و … ، محقق شود؟!

آیا این یگانگی با برداشته شدن نظام سلطه وتابعیت بدست خواهد آمد که اربابان شما موافق آن نیستند و درعوض جهانی را بخاطر حفظ سلطه وبرقراری تابعیت به خاک وخون میکشد؟!

اگر جامعه ای که همه باهم یکسان میشوند را دوست دارید ، این یکسانی را نخست درسطح کم ودرتشکیلات خود اجرا کنید تا هم تمرینی برای اداره ی تمام جهان- ولابد بدست مریم – ومسعودی که احتمالا درآن موقع ظهور خواهد کرد- وهم تجربه ومشوقی برای ما باشد !

پس برای برقراری این جهان که  لابد با نقض قاعده ی محال بودن اجتماع نقیضین و با کمک اربابان معلوم الحال خود خواهید ساخت عجله کنید!

صابر

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید