مناسبات و تشکیلات فرقه رجوی و آنچه بر من گذشت

0
1011

مناسبات و تشکیلات فرقه رجوی وآنچه بر من گذشت 

علیرضا حسینی، پیوند رهایی، هجدهم نوامبر ۲۰۱۷:…  در بدو ورودم به مناسبات و تشکیلات فرقۀ رجوی هیچ چیز نمی دانستم ولی یک موضوع که در جلسات و آموزش های دوران پذیرش ذهنم را مشغول کرده بود بحثی بنام جامعۀ بی طبقه توحیدی بود. واقعا نمی دانستم این چه مدل جامعه ای هست و فرقه چطوری می تواند این را در ایران پیاده کند. سراغ یکی از مسئولین بالای فرقه رفتم و گفتم این … 

لینک به منبع

مناسبات و تشکیلات فرقه رجوی وآنچه بر من گذشت

خاطره ای از علیرضا حسینی جدا شده از فرقۀ رجوی

در بدو ورودم به مناسبات و تشکیلات فرقۀ رجوی هیچ چیز نمی دانستم ولی یک موضوع که در جلسات و آموزش های دوران پذیرش ذهنم را مشغول کرده بود بحثی بنام جامعۀ بی طبقه توحیدی بود. واقعا نمی دانستم این چه مدل جامعه ای هست و فرقه چطوری می تواند این را در ایران پیاده کند.

سراغ یکی از مسئولین بالای فرقه رفتم و گفتم این جامعۀ بی طبقۀ توحیدی یعنی چه و اگر سازمان روزی به قدرت برسد جامعه ایران به چه صورت خواهد بود؟

مسئول مربوطه گفت جامعۀ فردا را در ایران مثل مناسبات خودمان درست می کنیم و بعد چند مثال زد. گفت به تشکیلات نگاه کن هیچ از کدام از ما در اینجا فرقی با هم نداریم. همه یک نوع لباس می پوشیم؛ غذای همه مان مثل هم هست؛ همه یک نوع سیگار استفاده می کنیم؛ هیچ تفاوتی بین بالا و پایین نیست و کسی بر کسی اینجا برتری ندارد. همه آزادند اما در چارچوب تشکیلات!!!

من گفتم به به پس ایران گلستان میشود و همه چیز عالی می شود، دیگر فاصلۀ طبقاتی در ایران نخواهد بود. به من گفت احسنت!.. درست فهمیدی هیچ فاصلۀ طبقاتی نخواهد بود، البته ما زمینه را برای آن جامعۀ اصلی جهانی که امام زمان برقرار خواهد کرد آماده می کنیم!!

از حرفهایش سر در نیاوردم ولی همین قدر می فهمیدم حرفهای ایدآلیستی و مذهبی است ولی در عمل می دیدم تشکیلاتی ترین افراد یعنی همان مسئولین و فرماندهان ما هم یک خط در میان نماز می خواندند و بیشتر برای اینکه کسی گزارش نکند فقط صبح از ترس نماز می خواندند چون در آسایشگاه بودند و مشخص می شد چه کسی نماز نخوانده است ولی در رابطه با نمازهای ظهر و شب انتراکت بودند یعنی غالبا این نمازها را نمی خواندند چون کسی کنترل نمی کرد. ولی بعضی اوقات و مشخصا در ماه رمضان نماز جماعت و مراسم احیا و قرآن بر سر گذاشتن اجباری می شد همچنین مراسم نوحه خوانی و سینه زنی دسته جمعی در ماه محرم و کسانی که نماز جماعت و این مراسم نمی رفتند اسامی شان ثبت می شد و هر کس نمی رفت با او برخورد می کردند و یا اینکه به او به عنوان فردی غیر تشکیلاتی و نافرمان نگاه می کردند و کارها و رفتارهایش تحت کنترل قرار می گرفت و برای او در تشکیلات (به پا) می گذاشتن یعنی مراقب.

بعد از اینکه از چم و خم تشکیلات سازمان مجاهدین (فرقۀ رجوی) سر در آوردم دیدم تشکیلات این فرقه از همه جا طبقاتی تر است و تفاوت نورچشمی ها و فرماندهان و مسئولین با بقیه خیلی زیاد است که همیشه سر این موضوع بین افراد حرف و حدیث بود که آیا این است الگوی جامعۀ بی طبقه توحیدی؟

یکی از اساسی ترین موضوعاتی که افراد را نسبت به فرقه دچار شک و تردید و بعد هم آنها را به فکر جدا شدن می انداخت مناسبات طبقاتی و تبعیض بین افراد بود. حتی بین قومیت های مختلف هم تفاوت قائل بودند مثلا به ما کردها و بلوچ ها می گفتند غیر سیاسی و روستایی که مناسبات قبیله ای و عشیره ای را با خودمان به سازمان آورده ایم. همیشه در جلسات بزرگ مغز شویی افراد قومیت های مختلف را مورد تمسخر و مورد بدترین توهین ها قرار می دادند.

مسئولین بالای سازمان در عراق و آنها که در ستادهای سیاسی و اطلاعات و تبلیغات کار می کردند در آن گرمای طاقت فرسای عراق که گاهی به ۵۰  یا ۶۰ درجه می رسید از بهترین امکانات رفاهی برخوردار بودند و در اتاقهای کارشان کولر و کامپیوتر و بهترین امکانات را داشتند و مسئولین هر کدام هم یک خوردوی تویوتای کولر دار زیر پایشان بود. اما ما نیروهای کادر و پایینتر در یکانها باید تمام قرارگاه را برای کارهایمان زیر آن گرما و گرد و خاک بیابانی عراق پیاده طی می کردیم. در ترددات علیرغم اینکه بیشترین تردد را مسئولین زن با خودروهای کولر دار داشتند اما سوار کردن مردان ممنوع بود و حتی اجازه نداشتند عقب وانت هم مردی را سوار کنند.

تفکیک جنسیتی در فرقۀ رجوی به مراتب حتی از طالبان هم شدید تر بود و هیچ مردی حق نداشت به زنی یا بالعکس سلام کند واگر زنی گزارش می کرد که فلان مرد به من سلام کرده است فرد را صدا می کردند و یقۀ اورا می گرفتند که چرا نقض ضابطۀ تشکیلاتی کردی؟ مگر نمی دانی نباید به خواهری سلام کنی؟ تا بیایی ثابت کنی که والله بالله من صرفا از بعد انسانی سلام کردم و قصدی نداشتم پدرت را در می آوردند. بعضی اوقات هم این قبیل فاکتها و نمونه ها را از کادر ها و حتی نفرات قدیمی جمع می کردند و در یک جلسه مغزشویی بزرگ آبرو و حثیت آن فرد را می بردند و کاری می کردند که آن نفر برای اینکه از زیر فحاشی و توهین های مسئول جلسه خارج شود خودش هم به دروغ چند اعتراف دیگر می کرد و تعهد می داد تا دست از سرش بر می داشتند. بعد هم صورت جلسۀ آن نشست را ضمیمۀ پروندۀ نفر می کردند که روزی اگر تمرد کند یا فرار کند و یا به نحوی از تشکیلات بیرون برود و دست به افشاگری بزند بر علیه اش استفاده کنند همان کاری که همین الآن فرقه دارد انجام می دهد و با نامردی و بی غیرتی تمام حرفها و صحبت های ما را که در یک جمع با اعتماد به همدیگر مطرح می کردیم الآن بعنوان سند و مدرک بر علیه ما استفاده می کند.

در فرقه تمام جوانانی که مثل من بودند و حتی قدیمی ها همیشه در حسرت و آرزوی لباس مورد دلخواه خودشان بودند چون پوشاکی که به ما می دادند بدترین رنگهای تیره و خیلی گشاد بودند که از سر ناچاری باید می پوشیدیم. کفش بنددار به جز برای افرادیکه که دکتر تجویز می کرد و یا لباس آستین کوتاه ممنوع بود و بیرون آمدن از خوابگاه با دمپایی و یا بدون جوراب حتی با کفش ممنوع بود. نامه نوشتن و تلفن زدن به خانواده که کفر بود ونشان بریدگی!!

با دیدن این وضعیت و تبعیض بی حد و حصر در مناسبات ضد انسانی در فرقه هزار بار از آمدن و ماندن در تشکیلات پشیمان شدم و به خودم گفتم اگر فرقه می خواهد با استثمار و بیگاری کشیدن شبانه روزی از ما این جامعه را در ایران پیاده کنند، ماندن در این تشکیلات را بدترین خیانت به خودم و به مردم و میهنم و به انسانیت می دانم.

ادامه دارد.

علیرضا حسینی

اروپا ۱۷ نوامبر ۲۰۱۷

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید