ازنظر این مرید رجوی : تحصیل دانشگاهی هدر و برده ی رجوی شدن بالاتر از شهادت است
صابر از تبریز (امضاء محفوظ)، ایران اینترلینک، نوزدهم دسامبر ۲۰۱۷:… بی منطقی وبی خردی را ملاحظه میکنید خواننده ی عزیز؟! او خیلی صریح میگوید که دانشگاه برای وقت تلف کردن است ونقشی در ارتقای علمی وبهبود زندگی جامعه ندارد ومانند مرتجعین قرون وسطائی، فکر میکند که دانشگاه را یک جای بیخود وحتی مضر است! حرف او درمورد نحوه ی برخورد با جلال ، کاملا …
ISIS Drew On MEK Expertise For Terror Attacks On Tehran (Mojahedin Khalq, Rajavi cult)
ازنظر این مرید رجوی : تحصیل دانشگاهی هدر و برده ی رجوی شدن بالاتر از شهادت است!
۲۸/۰۹/۱۳۹۶
رسانه های رجوی با امضای یکی ازمریدان خود، چنین نوشته است:
” …وقتی متوجهشدم که دارم وقت خود را در خواندن درس در دانشگاه تلف میکنم، تصمیم خودم برای پیوستن به صفوف رزمآوران آزادی را گرفته و دستبهکار شدم. وقتی اینرا به جلال که میدانستم با سازمان ارتباط دارد در میان گذاشتم گفت اگر درمسیر دستگیر شوی، شکنجه و اعدام خواهی شد، هستی؟ از سؤالش متعجب شدم ولی گفتم بله هستم. گفت تصوری از شکنجه داری؟ (چون خودش ۴ سال زندان اوین و گوهردشت بود) بعد شروع به تشریح شکنجهها کرد، اشک در چشمانم جمع شد (یاد شهدایی افتادم که زیر شکنجه شهید شده بودند) گفتم به همین دلیل میخواهم بروم “.
بی منطقی وبی خردی را ملاحظه میکنید خواننده ی عزیز؟!
او خیلی صریح میگوید که دانشگاه برای وقت تلف کردن است ونقشی در ارتقای علمی وبهبود زندگی جامعه ندارد ومانند مرتجعین قرون وسطائی، فکر میکند که دانشگاه را یک جای بیخود وحتی مضر است!
حرف او درمورد نحوه ی برخورد با جلال ، کاملا دروغ است و کسانی که با سازمان مجاهدین رجوی آشنائی دارند، میدانند که اینها درموقع جذب افراد ، وعده ی سر خرمن وبهشت را به آنها میدهند واساسا بجای طرح اعدام و …، از بدست گرفتن حاکمیت درزمان بغایت کوتاه صحبت بمیان میآورند!
صرفنظر ازاینکه کار این فریب خوردگان رجوی مبارزه نیست ، مبارزه برای تحقق اهداف خاص وبنفع اکثریت جامعه است .هدف اصلی مبارزه در وهله ی اول پیروز شدن است والبته این پیروزی ها ویا شکست ها ، شهادت هایی را با خود خواهد داشت که معمولا گریزی از آن نبوده واین نوع شهادت البته که افتخار آفرین هم هست.
دروغگویی این رجویست بشکل زیر ادامه پیدامیکند:
” وقتی به سازمان وصل شدم، آنجا هم برای رفتن به قرارگاه و وصل شدن به رزمندگان آزادی مورد سؤال قرار گرفتم. به من گفتند جایی که میروی جنگ است و مبارزه، آیا نمیخواهی به خارج بروی، بهدنبال درس و زندگیات؟ پاسخم مشخص بود. بالاخره به قرارگاه رسیدم، مجدداً یک هفته آنجا منتظر ماندم از من سؤال شد کجا آمدهای و چرا؟ از سؤالات مسئولین سازمان تعجب میکردم و فکر میکردم آخر همه باید مرا تشویق به ورود به سازمان کنند ولی اینطور نبود. تا اینکه به اصرار توانستم مخاطبانم را قانع کنم که اهل ایستادن هستم “.
واقعا؟!
بعد ازمدتی خوش رفتاری مصنوعی باتو وگرفتن کلیه ی امکانات مادی واوراق هویتی ات و نویساندن فاکت هایی مثلا دررابطه با خرابکاری هایت درایران ، بتو میگویند که از مرز ایران بطریق غیر قانونی گذشته ای واین کار جرمی برابر تحمل سه سال زندان دارد.
درمورد فعالیت هایت بنفع گروهی که درایران محارب شناخته میشود ، جرم سنگینی شامل حال تو میشود وبنابراین راهی برای ایران نداری.
اوراق هویتی نداری وجایی نمیتوانی بروی:
به عراق وارد شده ای بطور غیر قانونی که در صورت جدا شدن ازما این کار ۹سال زندان دارد وعلاوه براین ، تو مدتی پیش ما مانده واطلاعاتی کسب کرده ای که باید با تحمل ۳ سال زندان ما ، باید این اطلاعات تو بسوزد!
بدین ترتیب فرد به دام افتاده در تشکیلات رجوی ، راه پس وپیشی ندارد و اینجا صحبت از تصمیم آزادانه و … ، کشک است ومحلی ازاعراب ندارد!
ونیز:
“…در همین مسیر با انقلاب ایدئولوژیکی خواهرمریم مواجه شدم، به آن لبیک گفتم، چون در درون خودم هم متوجه شده بودم که اگر بخواهم مبارز بودنم را استمرار دهم و اگر میخواهم با این رژیم سفاک تا هر زمان که طول بکشد بجنگم، اینکه فقط بپذیرم شهید شوم کافی نیست. این انقلاب هدیه بزرگی است که هدایت مرا به جاده بازگشتناپذیری و استواری در مسیر آزادیخواهی برایم به ارمغان خواهد آورد، تازه فهم کردم برای تضمین پیروزی بردشمن من نیازمند استخراج گوهرهای درون خودم هستم …”.
نتیجه ای که ازاین صحبت ها میشود این است که برده ی مریم شدن- کسی که به شوهرش مسعود کمک کرد که خانواده ها را متلاشی کند ، حرمسرایی براه اندازد برای مسعود که اعضایش جملگی از همسران هم رزمان رجوی بود، درسربه نیست کردن افراد یار وفادار مسعود باشد ، نشست وبرخاست با کینه توزترین دشمنان خارجی مردم ایران را افتخاری برای خود دانسته ودراین راه هزینه های سنگینی را متحمل شود و … – چیزی بالاترازشهادت است!!!
آیا این گوهر های درخشان درون این فرد ، مسخ شدن ومسلوب الاراده بودن وتهی شدن ازخصلت های انسانی ای مانند راستگویی وصداقت بوده؟!
یا برعکس !
اینها جزو رذالت های انسانی است که در شرایط مساعد چهره مینمایانند؟!
همینطور :
” جابهجا در سازمان، ما درمعرض انتخاب بودهایم. یادم هست حتی روز اول که به آلبانی رسیدم اولین جملهای که به من و ما گفته شد این بود، درخواست مجدد عضویت در سازمان را بنویسید! از الان میتوانید با فراغ بال دنبال زندگی خودتان بروید! یعنی قبل از من سازمان میدانست که زمین نبرد عوض شده و بنابر شرایط جدید انتخابی جدید لازم است “.
دروغ میگویی عزیز!
هر از چند گاهی، رجوی برای شما سرفصل های خود خواسته ای تعریف میکند وشما در اوایل هرسرفصل موهوم ، باید بیعت مجددی با او کرده تابا پیش کشیدن خدمات قبلی تان باو، پر رویی نکرده وتوقعی نداشته باشید!
ما اطلاعات کافی درمورد کسانی که خواسته بودند بدنبال زندگی خود بروند، داریم!
رجوی درابتدا ، هرعضو جدا شده را خائن و مهدور الدم دانسته وپس از شیر فهم کردن شما ها، میگوید که چراغ ها خاموش اند وراه ها باز والبته با ده ها مانع ونگهبان هایی که دراین مسیر گذاشته اند!
درادامه:
” طبعاً پایه همه پیروزیهای سیاسی ما در این سالیان که امروز بهواسطه آن نام مان بلندآوازه است همین انتخابها بوده و بعدازاین هم همین خواهد بود … “.
کدام پیروزی های سیاسی؟
استحاله ی یک سازمان سیاسی به یک فرقه ی منحط وآلت دست یک خودشیفته ای بنام مسعود رجوی ؟
شما برقراری کدام پلنوم وسیع یا کنگره را در تشکیلات رجوی دیده اید؟!
آیا میدانید که کنگره این اختیارات را دارد که ازاحزاب دیگر هم ناظرانی قبول کند؟
میدانید که درکنگره ، گزارش هیئت رهبری با شدت زیاد مورد نقد وبررسی قرار میگیرد؟!
هیئت رهبری به کنار. آیا شخص رجوی درعرض این ۴۰ سال یکبار هم افتخار گزارش دهی به جمع را داشته ویا بجای آن برشما القاء شده که تصورزمینی درباره ی رجوی ، کفر مطلق است؟
با این وصف، صحبت ازکدام انتخاب است؟!
صابر