مسعود رجوی فقط قربانی میخواهد – قسمت دوم + سازمان یا فرد انقلابی یعنی چه؟

0
469

مسعود رجوی فقط قربانی میخواهد – قسمت دوم + سازمان یا فرد انقلابی یعنی چه؟

 بنیاد خانواده سحر، تیرانا، آلبانی، دهم فوریه ۲۰۱۸:… دل تو دلمون نبود تا روز پرواز نفرات آخری که قرار بود از عراق به آلبانی بیایند که دم آخری اتفاقی نیفتد. البته این تازه شروع ماجرا بود. مریم رجوی که داشت تیرش به سنگ میخورد شروع کرد دقیقا مثل شوهر ملعونش گرا دادن. دقیقا مثل کاری که توی اشرف و لیبرتی کردن که تحریک می کردن که حمله کنن … 

سازمان یا فرد انقلابی یعنی چه؟

سعید داوودی (مستعار) 
لینک به منبع

خیلی وقتها برام جالبه بدونم سازمان یا فرد انقلابی یعنی چیه؟ اصلا به کی میگن انقلابی؟

راستش تا جایی که فهمیدم معنی انقلابی در واقع یعنی کسی که حرفش با عملش یکی باشه، نه اینکه در زبانش یک چیزی بگه ولی کارش با اون در تناقض مطلق باشه.

این دقیقا داستان سازمان مجاهدین خلق و مسعود رجوی هستش که ظاهرا سر درش نوشته صداقت و‌ فدا، ولی چه صداقتی و چه فدایی؟

سازمانی که پایه و ‌اساسش بر مبنای طبقاتی کردن افراد باشه و به دروغ دم از جامعه بی طبقه بزنه، آیا می تونه یک سازمان انقلابی باشه؟ هرگز نمیتونه .

سازمانی که بین مسئولین و بچه های مسئولین خودش با سایرین که خود و آینده شان را به دست سازمانی سپردن که همه چیزش بر مبنای دروغ است آیا امکان داره انقلابی باشه؟

من واقعا سوالم این هستش که چرا سازمان باید رسیدگی بیش از اندازه به مسئولین و بچه های مسئولین خودش بکنه ولی یکی که کس و کاری نداره باید در پایین ترین سطح زندگی به مبارزه خودش ادامه بده؟ مگه خون اونها رنگین تر از خون این بچه ها هستش؟

این حرفها و ‌این سوالات تمامی ندارن. اینها همه از ایدئولوژی سازمان هستش که طبقاتی هست و دروغ در این تفکر جایزه.

زنان شورای رهبری و بچه های مسئولین سازمان که اسم میلیشیا هم روی اونها گذاشتن، باید از علم روز و بهترین کامپیوتر ها بهرمند باشن، اونوقت نفرات دیگه باید از صبح تا شب زیر آفتاب ۷۵ درجه عراق بیل و کلنگ بزنن. آیا این انصاف هستش؟

حرف هم که میزدیم برایمان نشست می گذاشتن و می گفتن قیاس نکنید، قیاس حرام است، قیاس مرز سرخ است .

قبول کردم که قیاس حرام است، ولی تو چرا باعث میشی من یا دیگران به قیاس کردن بیفتیم؟ اگر عدالت را رعایت کنید و بطور واقعی عدل علی حکم فرما باشه، مگه دیگه کسی قیاس می کنه؟ هرگز نمی کنه .

وقتی علنا فرق می گذاری و افراد را حسرت بدل می کنی، پس حداقل به آنها مارک نزن که بگویی شماها حسود و رژیمی هستین، شماها زبان رژیم در داخل مناسبات پاک مجاهد خلق هستین. پاک؟ کدوم پاک؟ این چه پاکی هست که بین افرادش دنیایی از فرق و طبقه هست؟ جالب اینجاس که باید بدونید سازمان می گوید که هر گونه لایه بندی در تشکیلات یا درجه افراد فقط برای تفکیک مسئولیت می‌باشد و استفاده دیگری ندارد، که دروغ می گوید.

این حرف که یک شعار تو خالی بیش نیست حتی یک بار هم مهر تایید نخورده است، چون اگه میخورد این همه مخالف وجود نداشت.

بگذارید از بحث منحرف نشویم – داشتم میگفتم:

این بینش طبقاتی صرفا به کار ختم نمی‌شود. حتی سر موضوعات علمی و درسی هم دخیل بوده است؛ بیسواد نگه داشتن افراد، فعال نکردن آنها در کارهای جمعی و ندادن مسئولیت به فرد از این دست است .

اولین چیزی که می‌شود با آن کاراکتر یه فرد رو خراب کرد ندیدن پتانسیل افراد در عرصه های مختلف است.

خیلی از افراد هستن که در پایین ترین سطح سوادی هستن، و خواندن و نوشتن را خوب نمی دانن و فکری به حالشان نمی کنن ولی از اونطرف بچه های خودشون بعضا مدرک لیسانس را هم این وسط گرفتن و دنیای تخصص هستن.

خلاصه مطلب اختلاف طبقاتی در سازمانی که مدافع جامعه بی طبقه توحیدی است الان غوغا می‌کند و این چیزی نیست جز خودخواهی سران سازمان که فقط و فقط بفکر خودشون و بچه های خودشون هستن.

سعید داوودی – نجات یافته از فرقه رجوی در آلبان

مسعود رجوی فقط قربانی میخواهد – قسمت دوم

اکبر حسنی (مستعار)
لینک به منبع

دل تو دلمون نبود تا روز پرواز نفرات آخری که قرار بود از عراق به آلبانی بیایند که دم آخری اتفاقی نیفتد. البته این تازه شروع ماجرا بود.

مریم رجوی که داشت تیرش به سنگ میخورد شروع کرد دقیقا مثل شوهر ملعونش گرا دادن. دقیقا مثل کاری که توی اشرف و لیبرتی کردن که تحریک می کردن که حمله کنن.

شروع کرد به این که بله شبانه میخواهند حمله کنند. دید نشد گفت اطلاعات دقیق دارم که توی مسیر فرودگاه میخواهند حمله کنند. مگه ول کن معامله بود. باید حتما یک تعداد کشته میشدن که اینا باز بشینن اشک تمساح بریزن.

دیگه تیر آخرش رو هم شلیک کرد و گفت که اطلاعات دقیق داریم که از داخل ایران قراره هواپیما رو روی هوا هدف قرار بدن.

بارها گفتم که آگه میخواین حرف رجوی رو متوجه بشین به قول معروف پوشالهاش رو کنار بزنین

این حرف رجوی یعنی اینکه تورو خدا لااقل روی هوا بزنین. اینا رو داشت تنوره میکشید. این هیولای خون آشام بود که با زبان بی زبانی می گفت که بابا یکی اینا رو بکشه. ما خون گرم میخواهیم به چه زبانی دیگه باید میگفت.

بنا به تجربه های قبل همه دیگه کوچکترین شکی نداشتیم که این نفرات کشته میشوند، ولی به خواست خدا و دعای خانواده ها این نفرات زنده موندن و این بالاترین شکست برای رجوی بود. به طوری که حتی الان هم دق دلشون رو سر این نفرات خالی میکنه که شماها داشتید کشته میشدید تلاشهای مریم رجوی باعث شد که شماها الان دارید نفس میکشید.

بالاخره تمام تیرهای رجوی و دار دسته اش به سنگ خورد. حالا خفیف و زار دیگه چاره ای جز مثلا یک جشن الکی نداشت .

دقیقا یادمه وقتی اعلام کردن که نفرات رسیدن فرودگاه و دارن میان سمت مقر مفید (یکی از مقرهای رجوی در تیرانا که طبق معمول خودش یکی رو به کشتن میده بعد اسم مقر رو اسم اون کشته میذاره) همه اشک شوق میریختیم که خدا رو شکر که رجوی موفق نشد باز هم قربانی بگیره.

همه از اعماق قلبمون خوشحال بودیم، البته وقتی میگم همه منظورم گردانندگان اون فرقه جهنمی نیست منظورم همونایی هست که اونجا اسیر بودیم.

اون شب که این افرادی که جاگذاشته شده بودن و قرار بود قربانی بشن اومدن، قیافه بعضی ها واقعا دیدنی بود. قشنگ میشد خشم و عصبانیت از کشته نشدن نفرات رو پشت اون لبخندهای مصنوعی دید. اونقدر تابلو بود این وضعیت که یکی از دوستام که جزو اون گروه بود توی همون روبوسی اولیه گفت که چی شده چرا فلانی انگار داره از عصبانیت میترکه؟ گفتم گور پدرش، هر کی نمیتونه زنده موندن شما رو ببینه بهتره بترکه.

این نفرات هر کدام توی دلشون غوغایی بود از کینه به رجوی، چون میدونستن موضوع چه بود. البته درستش اینه که بگیم با گوشت و پوست و استخوان لمس کرده بودند که رجوی خون اینا رو میخواسته و میخواسته رفع عطش کنه و چون این رو درک کرده بودن بعد از چند وقت یکی یکی شروع کردن به جدا شدن از فرقه که البته درستش اینه که تصمیم گرفتن آزاد باشن نه برده و زر خرید رجوی.

وقتی پای صحبت های دوستام نشستم باور کنید که تنم میلرزید که تا چقدر آدم میتونه فشار روش باشه؟ وقتی داشت صحبت میکرد داشت بی اختیار اشک میریخت. من ترسیدم برای سلامتیش احساس کردم زیر این همه فشار حالش خراب شده.

فعلا یک جمله از حرفای اونو مینویسم و در قسمت بعدی کامل میگم. گفت:

باور کن مرگ سایه به سایه ما بود. ثانیه به ثانیه سنگینی مرگ رو روی شونه هامون حس میکردیم.

اکبر حسنی اسیر آزاد شده از فرقه رجوی در آلبانی

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید