زهرا میرباقری: فرشته هدایتی و 32 سال سابقه درتشکیلات سازمان مجاهدین

0
625

خاطراتم با تو، چه آن زمانی که هردوی ما اسیر ذهنی و فیزیکی تشکیلات جهنمی رجوی بودیم و چه آن زمانی که بعنوان ناراضی در تشکیلات بدنبال آزادی بودیم، از جلو چشمانم عبور کرد. من بعد از فرارم از تشکیلات جهنمی رجوی، هنگام افشاگری آگاهانه نام ترا علنی نکردم که مبادا مورد اذیت بیشتر این تشکیلات قرار بگیری. آن شبِ قبل از فرارم از این تشکیلات جهنمی را بخاطرآوردم، خیلی نگرانِ قلبت بودم در آن روزها فشار و استرسی که رجوی از طریق تشکیلات سازمان مجاهدین به تو و بقیه وارد می کرد خیلی وحشتناک بود. شبِ قبل از فرارم تصمیم گرفتم هدیه ای هرچند ناقابل به تو بدهم، آن اتاقک کوچک تو که فقط به اندازه یک تخت جا داشت ولی آنرا با سلیقه زیبای خود آراسته بودی. تو قلم بدست توانایی بودی و رجوی شخصا وضعیت ترا دنبال می کرد، من روزهای زیادی بود جلوی زبانم را نمی توانستم کنترل کنم چون درونم آتشفشان بود و با تو درد دل می کردم، این از نظر تشکیلات رجوی یعنی “جرمِ محفل زدن مساوی با خیانت” و… ورودی اتاقک تو از داخل خوابگاه من بود و…

فرشته هدایتی و32 سال درتشکیلات ومناسبات سازمان مجاهدین

زهرا میرباقری ـ 08.04.2018

با سلام

من و فرشته به همراه حدود 100 تن اززنان سازمان در رده و لایه دوم شورایی رهبری وتشکیلات سازمان مجاهدین خلق – رجوی بوده ایم .

این رده در سالن اجتماعات قرارگاه مرکزی سازمان توسط شخص مسعود ومریم رجوی به ما ابلاغ شد، وما در آن زمان بااعتراضات خود به رجوی نوشتیم ما با سابقه تشکیلاتی 15 سال در سازمان نباید در رده آزمایشی شورای رهبری قرار بگیریم ، وبه آزمایشی بودن این رده اعتراض کردیم ولی فائزه محبت کارمسئول تشکیلات سازمان به ما گفت شما لایه دوم شورای رهبری هستید به کلمه آزمایشی توجهی نکنید.zahra sadat Mirbagheri

هرچند به قول فرشته ، رده ما مهم نیست مهم اینست که 30 سال درسازمان مجاهدین عمرم ، هستی و جوانی ما به هدر رفت و به ما دروغ گفته شد ، بجای آوردن آزدای برای مردم ایران خود در چنگال رجوی گرفتار شدیم ، در دیکتاتوری نوین رجوی داغون شدیم و اکنون بعنوان یک شاهد عینی ازاین تشکیلات وسازمان با افکارعمومی بویژه نسل جوان و دوستان خود که هم اکنون وهمچنان اسیر ذهنی وجسمی این تشکیلات هستند سخن می گوییم.

فرشته حدود 3 سال بیش نامه زیر را نوشته است ، اکنون کتابی را به تحریر در آورده است که به تفصیل موضوعات زیر را شرح داده است ، فرشته می گوید : به قولی که به خودم و خوانندگان متن زیر داده بودم وفادار ماندم تا صحبتهایی را که در سازمان داشته است با خودش یک جورهایی مطرح نماید.

“سکوت علامت رضا نیست حالا بخاطرتمام کسانیکه زندگی شان را بخاطر تحقق یک آرمان ازدست داده اند باید حرف زد، من یک شاهد عینی هستم ، شاهدی که از درون یک غار رها شده است ، رها شده از درون یک ماشین شستشوی مغزی،رها شده ازدخمه ای که روح انسانها را درآن ازپای می انداخت ، تا به کی باید صبر می کردم و بخاطر پرهیز از خوردن مارک و برچسب های احتمالی به سکوت ادامه می دادم ، من به مدت 30 دسال عمرم را بطور حرفه ای در تشکیلات ( سازمان مجاهدین – رجوی ) گذراندم هرکس که بودم و هر رده ای که داشتم اصلاً مهم نیست ، مهم اینست که من 30 سال شاهد عینی بودم “: قسمتی از متن نامه فرشته خلج هدایتی 2015 .

# برای تجدید خاطرات وحک درسینه تاریخ برای خوانندگان گرامی :

نوامبر2015 :

فرشته جان سلام، آرزو دارم همواره شاد و تندرست باشی

آزادی ات را تبریک می گویم . خیلی جویای آمدنت از جهنم تشکیلات سیاه رجوی به دنیای آزاد بودم، درفیس بوک بارها جستجو کردم.

لحظه ای که خبرآزادی ات، صفحه فیسبوک و آن عکس زیبایت را حامد نشانم داد، بویژه آن نوشته قشنگت که گفته بودی:

“سکوکت نکنیم سکوت، علامت رضایت نیست… و بخاطر یک دنیا حرف ناگفته از این سی سال که در سینه ام مانده است . آری، از این پس حرف خواهم زد، هرجا که باشم و هر چقدر که زنده باشم . ضمن انزجار از “فرقه منحوس و قرون وسطایی رجوی” ازهر نوع رابطه ای به اسم این تشکیلات جهنمی تبری میجویم .و هرکس نیز هرسوالی در این ارتباط داشته باشد پاسخگوخواهم بود. فرشته خلج هدایتی دسامبر 2015″.

https://www.facebook.com/fereshteh.khaladjehedayati?fref=nf

بغضِ شادی بخاطر آزادی تو و دیگر عزیزان دربند ذهنی و جسمی رجوی، امانم نداد و اشکهایم سرازیرشد…

خاطراتم با تو، چه آن زمانی که هردوی ما اسیر ذهنی و فیزیکی تشکیلات جهنمی رجوی بودیم و چه آن زمانی که بعنوان ناراضی در تشکیلات بدنبال آزادی بودیم، از جلو چشمانم عبور کرد.

من بعد از فرارم از تشکیلات جهنمی رجوی، هنگام افشاگری آگاهانه نام ترا علنی نکردم که مبادا مورد اذیت بیشتر این تشکیلات قرار بگیری.

آن شبِ قبل از فرارم از این تشکیلات جهنمی را بخاطرآوردم، خیلی نگرانِ قلبت بودم در آن روزها فشار و استرسی که رجوی از طریق تشکیلات سازمان مجاهدین به تو و بقیه وارد می کرد خیلی وحشتناک بود. شبِ قبل از فرارم تصمیم گرفتم هدیه ای هرچند ناقابل به تو بدهم، آن اتاقک کوچک تو که فقط به اندازه یک تخت جا داشت ولی آنرا با سلیقه زیبای خود آراسته بودی.

تو قلم بدست توانایی بودی و رجوی شخصا وضعیت ترا دنبال می کرد، من روزهای زیادی بود جلوی زبانم را نمی توانستم کنترل کنم چون درونم آتشفشان بود و با تو درد دل می کردم، این از نظر تشکیلات رجوی یعنی “جرمِ محفل زدن مساوی با خیانت” و… ورودی اتاقک تو از داخل خوابگاه من بود و…

آن روزها بعد از چند طراحی که برای فرارداشتم و شکست خورده بود، خیلی تحت کنترل و زیر شکنجه بودم، یک زن نگونبخت را علناً پشت اتاق من گماشته بودند به علاوه بقیه زنانی که در محیط بندرخت و خوابگاه های دیگر مغزشویی شده بودند. طیبه به من گفت تو بیرون برای قدم زدن نباید بروی چون صدای بلند گوهای خانواده های متحصن جلوی قلعه مخوف اشرف، به گوش تو می رسد!!!

تاریخ نشان داده که شب پرستان و آنهایی که می خواهند خورشید پشت ابر بماند و اسیران را در قفس ذهنی و جسمی نگه می دارند محکوم به شکست هستند، همچنانکه من علیرغم زنجیره انسانی زنان شورای رهبری و مردان گماشته شده رجوی، در یک لحظه، آری فقط در یک لحظه موفق به فرار شدم، بقیه اسیران نیز فرارخواهند کرد.

فرشته جان یادت می آید؟

نشست های لایه ای ما را!!!؟؟؟

(فقط یکی از نشست های لایه زنان شورای رهبری آزمایشی را اشاره می کنم، یادت می آید؟ من سوژه آن بودم و در اثر مقاومتِ من، لباسهایم کامل از نیم تنه بالا درآورده شد و جیغ زنان بلند شد!!!

آن شکنجه ها… آن یکی از روزهای سیاه برای تشکیلات رجوی بود…)

و آن روزی که نشست مسعود رجوی (با تلفن و چت) با حضورمژگان پارسایی و زنان مدار بالای شورای رهبری، برای ما که لایه دوم شورای رهبری بودیم برگزارشد (من نام فائزه محبتکار را در درد دلهایم به تو می گفتم فائزه زجرکار!!! و تو می گفتی هیس می شنوند، بیچاره ات می کنند!! آخرفائزه فرمانده تشکیلات اشرف بود!)

بعد از بازی های نمایشی با این لایه، مسعود رجوی به مژگان گفت روی تابلو بنویس:

“ناموس یا بی ناموس مسله اینست دیگر هیچ “

آری مسعود برای مغزشویی و تهدید بانوان این لایه می خواست دل ما را خالی کند. او می گفت اگر با من مخالفت کنید بی ناموس هستید و تکلیف بی ناموسی هم کشتن است، همان جمله معروفی که پیام داده بود به زنان شورای رهبری ناراضی بگویند:

“مثل گربه سر شما را جلوی باغچه می بریم ”

همان کاری که با “مهری موسوی” کردند… آری، قرص سیانور را بدستور رجوی در دهان وی شکستند و او را کشتند… همانگونه که “مینو فتحعلی” و… را کشتند.

یادت می آید؟ “مرجان اکبری” این دخترک معصوم را فهیمه اروانی چگونه جلوی بلند گو صدا کرد؟ می لرزید… و سرانجام عکسش را روی سنگ قبر در مزار مروارید مجاهدین دیدیم!!! وای بر سنگدلان وسنگسارکنندگان نوینِ زنان و دختران یعنی مسعود رجوی!.

یادت می آید “مارینا سراج” با اسم مستعار فاضله را؟

چقدر این خانم تلاش کرد از جهنم رجوی آزاد شود!!!. او می خواست با پسرش (که در آمریکا بود) و همسرش (که در تشکیلات بود) برود، ولی رجوی بیرحم و انسان ستیز با شکنجه های وحشتناک با آمپول های قوی به عضلات و اعصاب او زدند تا این زن قوی و ورزشکاررا ناتوان کردند، یادت می آید “مارینا سراج” را رجوی صدا کرد پشت بلند گو تا عبرت زنان ناراضی باشد؟

مارینا تعادل نداشت یک زن دیگر او را نگه داشته بود. مارینا بخاطر آمپول ها وکورتن های زیادی که به او زده بودند، در فاصله کوتاه ابروهایش سفید شده بود!! درحالیکه سن زیادی نداشت و جوان بود… وای برسنگدلی رجوی…

خیلی دلم می خواهد از سرنوشت این زن سخت کوش وهمچنین سایر زنان ناراضی مطلع شوم، چه آنها که برای جلوگیری از فرار و هم سرنوشت شدن با ما به صورت کنترل شده به سایر کشورها منتقل شدند و اکنون زیرچتر اختاپوس رجوی هستند، و چه آنها که همچنان در اسارتگاه های رجوی در لیبرتی (عراق) و آلبانی و سایر کشورها اسیرند… نامشان را در این نامه نمی برم چون نگرانم تهدید رجوی متوجه آنها باشد.

به امید و آرزوی آزادی همه اسیران ذهنی و جسمی (زن و مرد) در تشکیلات جهنمی سازمان مجاهدین این فرقه منحوس و قرون وسطایی مسعود رجوی…

خاطرات و دلنوشته ها بسیار است، تعدادی از خاطراتم را در کنفرانس آلمان در شهر کلن گفته و در شبکه های مجازی نوشته ام. و مجدداً هزاران تبریک برای آزادی ات می گویم و از راه دور رویت را می بوسم…

به امید دیدارت!

…………………………………………………………….

در اینجا به مریم و مسعود رجوی و تشکیلات جهنمی او می گویم: فرشته و فرشته ها را رها کنید و نیز دست از انواع تهدید چه در شبکه های مجازی و دیگر جاها بردارید، اگر قلب فرشته ناراحت شود و هر اتفاقی برای او بیفتد، مسئول آن شما هستید. بدینوسیله از تمام هموطنان برای اطلاع رسانی کمک می طلبم.

زهرا سادات میرباقری 24 آبانماه 1394

https://www.facebook.com/zahrasadat.mirbagheri

# اکنون ضمن خوشحالی واشتیاق وافرم نسبت به با خبرشدن از سلامتیِ دوست عزیزوگرامی فرشته هدایتی ونیزبه ایشان تبریک ودست مریزاد می گویم که به قول خود با خوانندگانش وفا کرد و اکنون با دست پرونوشتن کتابش مجددا به دیدارهمگان آمد، آرزوی بهترینها و سلامتی هرچه بیشتربرای فرشته عزیز دارم .

تلاش میکنم در چندین مقاله با امانت داری گفت وشنود ایشان را با همنشین بهارکه اخیراً در2018 انجام شده است را ازنوارمصاحبه پیاده وتنظیم نموده و با امانت داری به طلاع همگان برسانم . اکنون به اولین مقاله توجه نمایید:

https://www.youtube.com/watch?v=-BNPEiB2W2U

قسمت اول

سوال : آنچه درمورد رقص رهایی گفته میشود آیا شایعه رژیم است ؟

فرشته : خیلی از واقعیتها را هم رژیمها می توانند بگند و در باورهای عموم نباشد و بخاطر منحوس بودن و بد نام بودن این حکومتها کسی باور نکند ولی متاسفانه درمورد رقص رهایی، اگرچه خودم در این رقص شرکت نداشتم ولیکن میتوانم بگم متاسفانه این میتواند واقعیت داشته باشد.

سوال : این را با چه درجه ای از یقین می گویید؟

فرشته : با توجه به تمام شواهدی که من آنجا داشتم و مناسباتی که درآنجا از نزدیک با آن مواجه بودم میتوانم بگویم یقیناً وجود داشته است.

سوال: درنشستهای جمعی که با حضور آقای رجوی وخانم رجوی تشکیل شده است یکبار خانم رجوی رو به زنانی که درنشست شرکت داشته اند می گوید :” چرا تنظیم رابطه نزدیک با مسعود نمی کنید ؟ چرا رابطه نمی زنید ؟” . آیا اینها می تواند واقعی نباشد.؟

فرشته : خیر. آقای همنشین شما خیلی با احتیاط دارید راجع به این موضوع صحبت می کنید . این صحبتهایی که شما می کنید یکی ازبندهای انقلاب ایدئولوژیک خانم مریم رجوی بود ، که هر زنی موظف بود از این بند عبور کند و خودش را در حریم رهبر بداند.

ادامه دارد .

پیاده وتنظیم از زهرا سادات میرباقری

08-05-2018

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید