بهمن اعظمی: تبعیض و استثمار درفرقه رجوی تا کجا؟

0
785

وقتی معترض بودیم که کولر ماشین خراب است توجهی به این حرفها نداشتند و میگفتند برید سرکار و تعهدات خودتان را انجام بدید و مجاهد که به فکر اسایش و خوشگذرانی نیست . این حرف اتیش دردرونم می انداخت فقط موضوع مشکلات من نبود بلکه درتمامی سطوح تشکیلات این تبعیض  بی توجهی نیز بود مخصوصا برای زنان ودخترانی که درکمپ مخوف اشرف بودند و انها میبایستی بالای 16 ساعت بیگاری میکردند که هیچ کس حق اعتراض نداشت واگر کسی اعتراض میکرد اورا مورد بازداشت و یا کتک کاری و مورد حمله قرار میدادند و میگفتند که مجاهد نیستی و هزار مارک به ادمی میزدند و ادم نمیدانست با این بغضهای در سینه گرفته چکار کنند و به خودم میگفتم که باید رباط بود . ولی یک خاطره دیگر که بخاطر مشکلات و خوابیدن کار بنگال سازی من رافرستادند قسمت شیرینی سازی که یادم میاد مژگان پارسایی و صدیقه حسینی امدند به همراه معصومه ملک و گفتند این حرف اگر به بیرون درز کنه عواقب ان دامن خودت را میگیره وازمن یک تعهد گرفتن که این مسله بیرون درز نکنه

بهمن اعظمی: تبعیض و استثمار درفرقه رجوی تا کجا؟

بهمن اعظمی –  سایت نجات یافتگان در آلبانی ـ ایران آزادی – 18.04.2018

لینک به منبع

سلام من بهمن اعظمی هستم که به مدت 27 سال درفرقه مخوف مسعودرجوی بودم. دراین مقاله میخواهم گوشه ای ازدریای بیکران تبیعض واستثماردرفرقه رجوی را بازگو کنم که خودم با انها روبرو شدم .
برخلاف گفته های مسعودرجوی که مدعی بود درون مناسباتش تنظیم رابطه های انقلابی و انسانی و خالی ازتبعیض است ولی درعمل خلاف گفته های رجوی برای من و امثال من نیز اثبات شده است.
دران زمان که من در اشرف ـ عراق زندگی میکردم بین انسانها مسولین سازمان فرق میگذاشتند. یادم میاد که بچه های ملیشا گل سرسبد سازمان بودند چه از وضعیت مالی و چه از وضعیت تماس با دوستان خود درخارج و حتی خورد و خوراک و خانواده مورد حمایت سازمان قرار گرفته بودند و حتی در کارهای سختی که ما انجام میدادیم شرکت نداشتند و هر بار این مسله را عنوان میکردیم خودمان زیر سوال میرفتیم چون یا پدر و یا مادر این نفرات از فرماندهان بالای سازمان بودند و در آینده نه چندان دورتلافی این انتقاد را ازنفرات میگرفتند ولی چند خاطره را عنوان میکنم.

یادم میاد در قسمت بنگال سازی بودم و شب وروز کار میکردم یعنی در 24 ساعت بالای 16 ساعت کار میکردم و حتی مفهوم انسان بودن را نیز فراموش کرده بودم و به ما تیم رباط میگفتند و یادم میاد که مسولین مخصوصا زنانی که میامدند بازدید، اولا درخنک ترین اتاقها بودند و بهترین نوشیدنی و خوراک جلوی انها بود و حتی بهترین ماشین درصورتیکه امثال ما بایستی درزیر درجه حرارت بالای 50 درجه بالای صفر کار میکردیم . گرمای دمای 50 درجه که حتی یک زن شورای رهبری همپای ما نمیشد هیچ بلکه دران محل پیدایشان نمیشد ولی برخلاف گفته های سازمان که این پولها میبایستی خرج ارتش میشد همگی خرج عیاشی و خوش گذرانی مسولین سازمان بود وقتی به مسولی گفتم که نیاز به ماشین برای تردد دارم به من خندید گفت فکر کردی کجا هستی ؟سازمان امکان این را نداره درصورتیکه برای خودشان بهترین ماشین ها را داشتند، وقتی معترض بودیم که کولر ماشین خراب است توجهی به این حرفها نداشتند و میگفتند برید سرکار و تعهدات خودتان را انجام بدید و مجاهد که به فکر اسایش و خوشگذرانی نیست . این حرف اتیش دردرونم می انداخت
فقط موضوع مشکلات من نبود بلکه درتمامی سطوح تشکیلات این تبعیض  بی توجهی نیز بود مخصوصا برای زنان ودخترانی که درکمپ مخوف اشرف بودند و انها میبایستی بالای 16 ساعت بیگاری میکردند که هیچ کس حق اعتراض نداشت واگر کسی اعتراض میکرد اورا مورد بازداشت و یا کتک کاری و مورد حمله قرار میدادند و میگفتند که مجاهد نیستی و هزار مارک به ادمی میزدند و ادم نمیدانست با این بغضهای در سینه گرفته چکار کنند و به خودم میگفتم که باید رباط بود .
ولی یک خاطره دیگر که بخاطر مشکلات و خوابیدن کار بنگال سازی من رافرستادند قسمت شیرینی سازی که یادم میاد مژگان پارسایی و صدیقه حسینی امدند به همراه معصومه ملک و گفتند این حرف اگر به بیرون درز کنه عواقب ان دامن خودت را میگیره وازمن یک تعهد گرفتن که این مسله بیرون درز نکنه
داستان این بود که به من گفتند بایستی برای من و سیستم شورای رهبری همیشه شیرینی های تروتمیز وشیرینی های خیلی خوشمزه درست کنی و حتی برای من بروشور و نوع شیرینی را میدادند ومیگفتند کاری به مخارج و پول اینها نداشته باش درصورتیکه دستور تشکیلاتی بود که شیرینی با کیفیت پایین به نفرات بدیم وحتی نبایستی تنوع درشیرینی باشه وت اکید بر یک یا دونوع شیرینی بود و از من میخواستند درتبلیغات دروغین بگویم که سازمان پول نداره ودست سازمان بسته است وبه همین دلیل دولت عراق نمیگذاره چیزی وارد اشرف بشه درصورتیکه کلید انبار دست من بود و به مجاهد بودن خودم شک کردم و گفتم کار سازمان به کجا داره کشیده میشه به نفرات پایین دست خودشان دارند دروغ میگویند و حتی اف قرارگاه به من دستور میداد بهترین شیرینی را برایش درست کنم وحتی زنان قسمت ما ولی میگفتند که نفرات پایین نباید این صورت مسله را بدانند.
درلیبرتی بودم که صدیقه حسینی من را صدا زد درصورتیکه هفته قبلش تحریم بودیم و میگفتند دولت عراق باز نمیگزاره وسایل بیاید و به من گفت که هماهنگ کردم برو از ان شیرینی های خوبت درست کن و برای من بفرست و میگفتم خدایا ما درچه وضعیتی هستیم نفرات را گشنه و محتاج نگه میدارند ولی خودشان ازلذت های دنیا پرهستند و حتی حاضر نیستند کمی سختی بکشند ولی وقتی امدم البانیا باز وضعیت بدتر شد که بهتر نشد .
به ما 1200 دلار دادند فقط پول بلیط هواپیما که بیایم ترکیه و بعد البانیا که امدیم اینجا جیب های ما را گشتند و اگر پولی مانده بود ازما میگرفتند درصورتیکه به مسولین و نفراتی بوددن که بالای 10000 دلار و بیشتر داده بودن و نفرات درفرودگاه بهترین خوراک ولباس و وسایل برای خودشان میخریدند و ما نگاه میکردیم .
من درکمپ درالبانیا بودم که مینا رضایی و جواد خراسان امدند گفتن که سازمان اینجا فقیر است و پول ومواد  خوراکی نداریم و یک نفرباید ازکانادا بیاید اینجا به ما پول بده که اینطوری دهن ما را بسته بودند که بعد ازیک هفته رفتم با جواد درمقری دیدم که ای بابا همه مسولین ونفراتی که انجا بودند بهترین غذا و خوراکی را دارند وحتی بهترین ماشین برای فرمانده هان بودند و فرمانده هان بیرون میرفتند دلارخرج و شلوارهای مدل بالا میخریدند وحتی زنان شورای رهبری بهترین ساعت وادکلن خریداری میکردند وبه دروغ به ما میگفتن سازمان پول نداره .
تناقض پشت تناقض و دروغ پشت دروغ، سوالم این بود که اگر من درشرکتی کار میکردم و بازنشته میشدم یک پولی میدادند و اگر درشرکتی که اینطوری کار میکردم حقوق و مزایا داشتم ولی تجربه ثابت کرده بود که مسعودرجوی و دستگاه ان زالو وار ازما تغذیه میکردند ودست اخر وقتی من ازانها خارج شدم عوض اینکه بگن بیا دست مزد وحقوق این سالیانکاری کردی اینجا . ولی بیش ازیک ساعت ازخروجم ازسازمان نگشته بودکه به من گفتند من مزدور اطلاعات ایران هستم وانگ مزدوری زدند.
مسعودرجوی انسانها را به مسیر بردگی و برده داری برده بود و مثل زالو ازگوشت وپوست انها تغذیه میکرد وبعنوان یک وسیله برای برپایی امپراطوری ان بودیم .
حالا من که 27 سال انجا شبانه و روز جنگیدم و کار کردم بعد ازفرارم به من گفتن مزدور که با این شیوه میخواهند که زبان و حقوق ما را پایما ل کنند ولی درهمیشه برروی یک لنگه نمیچرخه
بهمن اعظی
البانیا __ تیرانا

———————————-

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید