علیرضا نصراللهی:دست آورد ۴۰ سال گذشته مجاهدین برای مردم ایران چه بوده است؟

0
564

دست آورد ۴۰ سال گذشته مجاهدین برای مردم ایران چه بوده است؟ – قسمت اول

 Alireza_Nasrollahiعلیرضا نصراللٌهی انجمن یاران ایران یازدهم اوت ۲۰۱۸:… سازمان مجاهدین خلق ایران به دست سه انسان شریف و دستکار تأسیس شد،آنها تصمیم گرفته بودنند درست یا غلط،با نظامی که از نظر آنها زیر نظر قدرتهای جهانی اداره میشود مبارزه کنند،آنها به دونبال جامعه بی طبقه توحیدی بودند،و میخواستند از طبقه کارگر دفاع کنند و به قول معرف دست استعمار نو را … 

Nejatyaftegan dar albani-Ferghe Mojahedin

لینک به منبع

دست آورد ۴۰ سال گذشته مجاهدین برای مردم ایران چه بوده است؟

نوشته علیرضا نصراللًهی از اعضا و مسئولین سابق سازمان مجاهدین (فرقۀ رجوی)

“قسمت اول “

واقعأ این سوال شاید برای هر ایرانی پیش بیاد که سازمانی که خودش را اپوزیسیون رژیم آخوندی می داند برای رسیدن به این امر چه تضادی حل کرده،و دستاورد او در این چند دهه چه بوده است؟

تا آنجا که،مردم ایران با انقلاب بهمن  ۱۳۵۷ همه به شکلی با سیاست و قانون آشنایی پیدا کردند،نمی توان دگر سر آنها کلاه گذاشت،و باید برای اثبات حرفهایتان با مدارک صحبت کنید، که این راندمان این سازمان از اوَُل تا الان بوده است و برای آزادی این کشور و این مردم،همه تلاش خودشان را کردنند،و در حال انجام باقیمانده هدف خودشان در،راه آزادی این آب و خاک می باشند.

که البته این مختص به سازمانی هست که در طول مدٌت مبارزه خودش با رژیم حاکم بر کشور، مرتکب خطای بزرگی همچون ریختن خون هموطن و خیانت به کشور،پیوستن به سرویس های اطلاعاتی کشورهای بیگانه و پیوستن به دشمن متجاوز،و اطلاعات دادند به دشمن و کشورهای خارجه نشده باشد،که این سازمان خدا رو شکر همه را یکجا انجام داده و کوتاهی هم در رابطه نکرده است.

سازمان مجاهدین خلق ایران به دست سه انسان شریف و دستکار تأسیس شد،آنها تصمیم گرفته بودنند درست یا غلط،با نظامی که از نظر آنها زیر نظر قدرتهای جهانی اداره میشود مبارزه کنند،آنها به دونبال جامعه بی طبقه توحیدی بودند،و میخواستند از طبقه کارگر دفاع کنند و به قول معرف دست استعمار نو را از کشور کوتاه کنند.

استعمار نو، مفهومی است که به روش‌هایی گفته می‌شود که پس از دوران استعمار کهن برای تسلط اقتصادی و سیاسی بر کشورها و بهره گرفتن از آنها بکار گرفته می‌شود و به نوعی معادل با امپریالیسم است.

بزرگترین تضاد اصلی سازمان مجاهدین اتفاقأ همین امپریالیسم بوده،آنها متقعد بودنند که این استکبار جهانی ( آمریکا ) هست که در حال جمع کردن دست رنج طبقه کار و استثمار آنها می باشد،و بر اساس همین ظلم و ستم تصمیم به تأسیس این سازمان گرفتند،که متاسفانه در سال یک هزار و سیصد و پنجاه همه اعضای مرکزیت آن دستگیر شدند و بعد از محاکمه محکوم به اعدام شدند.

البته در خصوص لو رفتن خونه های تیمی آنها قصه زیاده، ولی به نظر من و خیلی های دیگر، این شخصی که خود را رهبر سازمان مجاهدین می دانست تنها کسی بود که در آن سالها جان سالم بدر برد،و علت آن همکاری با سواک بود.و قدرتی که برادر او کاظم رجوی در آن زمان در دستگاه های دولتی داشت با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم شد.

مسعود رجوی در شروع راه مبارزاتی خودش از همان قدم اول پایش را کج گذاشت و فکر میکرد با پنهان کاری و سرش را زیر برف کردن،دیگه همجا سفید خواهد شد،که البته مسعود رجوی با انقلاب  ۱۳۵۷و باز شدن درب زندانها آزاد شد. و از همان ابتداع شروع به فعالیت کرد و خیلی زود تنوانست خودش را به خمینی نزدیک کند. و به قول خودش میخواسته خمینی را از خطرات آینده، آگاه کند،البته مسعود رجوی از همان ابتدا سودای رهبریت را در سر میپروراند چون فکر میکرد خمینی زیاد نمی تواند زنده باشد برای همین میخواست پایش را در دستگاه های انقلابی محکم کند.

مسعود رجوی که خود هیچگاه فردی انقلابی نبوده است نمی توانست برای مدت زیادی رول فردی با ایمان و با تقوا را بازی کند برای همین یواش،یواش چهره واقعیش بیرون زد،و شروع کرد به تضاد کار کردن با شخص اوًل مملکت یعنی خود خمینی،و کار به جای رسید که خمینی در جمعی بدون اینکه اسمی از او بیاورد گفت: جونه فکر میکنه رهبره.

بعد از اینکه مسعود رجوی به قانون اساسی کشور رأی نداد خمینی اعلاٌم کرد که،اگه کسی به قانون اساسی رأًی ندهد نمیتواند کاندیدای ریاست جمهوری شود و با این ترفند او را از میدان بدر برد.

مسعود رجوی هم از اینکه همه نقشه هایش نقش بر آب شده و دگر همه چیز را از دست رفته می دید تصمیم به انتقام گرفت!

انتقام، واقعأ انتقام از کی و از چی ،و اصلا برای چی؟از همین جا می توان فهمید که مسعود رجوی فردی انقلابی نبوده،کسی که انسانی انقلابی باشد حاضر نیست کوچکترین مشکلی برای هم رزم خودش پیش بیاید چه برسد به اینکه برای رسیدن به هدف خودش نقشه ریختن خون هزاران انسان بیگناه را طرح ریزی کند.

همانطور که در جریان هستید بعد از درگیریهای فراوان بین هواداران مجاهدین و حزب الله و ریختن خون هزاران زن و مرد بیگناه و آغاز سر فصل فاز مبارزه مسلحانه و جنگ ایران و عراق،و انقلاب نو نهال ایران، به یکباره همه چیز جای خودش را به یک نابودی کامل داد،چه بسا اگر شرایط به شکل دیگری رقم می خورد شاید الان ایران به یک شکل دیگری بود البته همه اینها شاید و امٌا و ای کاش بود،و حقیقت چیز دیگریست.

ولی می شد با کمی بردباری و شکیبایی دست در دست هم مقابل همه این مشکلات می ایستادیم،ولی افسوس که سودای قدرت آنچنان شرین است که اصلا تنها چیزی که برای شخص مهم نیست مردم است،همان مردمی که برای رسیدن به آزادی قیام کردنند،خون دادند،تا بتوانند آزاد زندگی کنند ولی واقعأ مهفوم از آزادی چه بود؟

مردم ایران برای چی انقلاب کردنند؟برای چی خون دادند؟ هدف آنها از بیرون کردن شاه چه بود؟آیا به راستی هر یک از ما تا به حال به این موضوع که ما برای چی انقلاب کردیم فکر کرده ایم؟

مسعودی رجوی بعد از اینکه اوضاع را بر وقف مراد ندید و فهمید این توبمیری،دیگه از اون توبمیری ها نیست تصمیم گرفت هرچه زودتر فلنگ را ببند و از ایران خارج شود،و چه کسی بهتر از بنی صدر که با دو تا گیلاس گول میخوره برای نقشه فرار رجوی بهترین گزینه هست،تازه نه تنها فرار،بلکه داماد ریس جمهور فراری ایران هم بشود،رجوی خوب میدانست برای اینکه دول جارجه او را تحویل بگیرند بهترین شخص در آن زمان بنی صدر هست برای همین هم تصمیم میگیره با دختری شانزده ساله که اصلا معنی سیاست را نمیفهمد ازدواج کند،ولی رجوی خوب میدونست با ازدواج با دختر ریس جمهور فراری در خارج کشور شهرت سیاسی زیادتری بدست می آورد.

ولی برگردیم به ایران در زمانی که مسعود رجوی در تهران در شمال شهر آماده رفتن به فرودگاه می شود که با بنی صدر از ایران فرار کنند.بعد از اینکه مسعود رجوی از خانه تیمی که در آن موسی خیابانی و اشرف ربیعی (همسر مسعود رجوی) و محمد رجوی (پسر،مسعود رجوی) و تعدادی از نیروهای کادر، سازمان همه حضور داشتند. توسط نیروهای دولتی محاصره می شوند و آنها هم مقاومت می کنند و در نهایت همه به جز محمد رجوی( پسر مسعود رجوی ) کشته میشوند.

سوال اینجاست چرا زمانی که مسعود رجوی از این خونه پایش را بیرون می گذارد،این خونه توسط نیروهای دولتی محاصره می شود؟

و اون شخص که این خونه را به نیروهای دولتی لو میدهد،چرا تا زمانی که مسعود رجوی در درون این خونه بوده این مکان را لو نمیدهد؟

ولی بمحض خارج شدن مسعود رجوی از این مکان،بعد از مدٌت خیلی کوتاهی فکر کنم، بین پنج تا پانزده دقیقه این خانه محاصره می شود و اتفاقأ اطلاع دهنده اعلام میکنند که همه سران مجاهدین در درون این مکان هستند؟

درست همان سناریو که در سال هزار و سیصد و پنجاه برای اعضای مرکزیت سازمان پی آمد.!!!! برای این خونه هم پیش میاد؟

ولی با این تفاوت که بنیانگزاران سازمان  دستگیر میشوند،ولی اینها کشته میشوند، و در هر دو قصٌه این مسعود رجوی هست که جان سالم بدر می برد!؟

ادامه دارد

————————

Albania- Mohammadi-Nejatyaftegan dar Albani 260-410

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید