نصراللهی: دست آورد ۴۰ سال گذشته مجاهدین برای مردم ایران چه بوده است؟ قسمت 4

0
847

تا حالا آیا برای شما این سوال پیش نیامده،که چرا تا الان خیلی از کسانی که به جنگ رفتند هنوز هیچ رد و اثری از آنها پیدا نشده،من هم مثل شما قبلا فکر میکردم آنها در اثر خوردن موشک و یا راکت و یا هر بمب قوی دیگری هیچ اثری از آنها باقی نگذاشته،است.از این مورد هم که بگذریم که وجود داشته ولی خیلی از بچه های ما توسط همین سازمان نابود شدند،اینها با همدستی با حزب بعث هر کسی که با آنها کنار یار نشد هیچ اثری از آن باقی نگذاشتند.چون در آن دوران صدام به این فرقه قول داده بود که اگه شما بتوانید این اسرا،را راضی کنید که با شما همکاری کنند من آنها را تحویل شما میدهم.البته این را هم به شما بگویم خیلی از بچه ها زمانی به صلب سرخ معرفی شدند که صدام سرنگون شد و آمریکا وارد اشرف شد،تا آن زمان هم هیج کس از آنها نه خبری داشت و نه کسی میدونست آنها زنده هستند،پس همه درب ها،را برای جنایتها خودش باز گذاشته بود که اگه زمانی این اسرا بخواهند سر ناسزاگاری را باز کنند با دست باز با آنها برخورد کنند،این یعنی جنایت آشکار و پنهان …

دست آورد ۴۰ سال گذشته مجاهدین برای مردم ایران چه بوده است؟ قسمت 4

علیرضا نصراللهی، انجمن یاران – 31.08.2018

لینک به منبع

دست آورد ۴۰ سال گذشته مجاهدین برای مردم ایران چه بوده است؟ (قسمت چهارم)

سازمان مجاهدین خلق با ورود به فاز نظامی و ورود به عراق تمامی هر چه را که در این سالیان رشته کرده بودن را پنبه،کردنند،چون با به وجود آمدن دولت جدید جمهوری اسلامی،و شروع شدن جنگ تحمیلی توسط،عراق،و حمایت دولت های غربی از عراق،همه جوره فشار بر دولت و بخصوص مردم را وارد کرده بود، و سازمان مجاهدین خلق خوب می دانستند که با ورود به عراق یعنی پایان مرگ سیاسی خودش،و چرا به جای این همه کشور،عراق را انتخاب کردنند؟

سازمان مجاهدین خلق،می توانست به جای عراق،پاکستان،و یا هر جای دگر به غیر از عراق را انتخاب کنند،چون همه خوب میدانیم که مسعود رجوی به این دلیل عراق را انتخاب کرد، چون فکر می کرد با عراق خیلی سریع به ایران دست پیدا خواهد کرد.

کارنامه فعالیت های تروریستی سازمان مجاهدین خلق از ابتدای پیروزی انقلاب تا کنون نه تنها این سازمان را به مهم ترین گروه تروریستی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران تبدیل کرده است بلکه آن را به عنوان یک سازمان تروریستی، سال ها در لیست گروه های تروریستی آمریکا، اروپا و استرالیا گنجانده است.

فعالیت های تروریستی مجاهدین خلق متأثر از سه عامل شرایط سیاسی – اجتماعی حاکم بر ایران در دوره پهلوی، اندیشه های چپ گرایانه و التقاطی سازمان، و ناکامی سازمان در فضای سیاسی پس از پیروزی انقلاب اسلامی شکل گرفته و حمایت مستقیم قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای نقش موثری در گسترش و تداوم اقدامات تروریستی آنان داشته است.

عراق کشوری بود که در آن دوران،دولت های غربی او را ساپورت می کردنند،و این یعنی اینکه وقتی صدام را مشروع می دانند پس رجوی را هم مشروع می دانند،و به خیال خودش وقتی رژیم سر نگون شود،اون سوار بر اسب سفید همراه با برادر دینی خودش صدام به تهران می آید،و قدرت را به دست میگیرد،ولی این حباب زمانی برایش ترکید که فهمید دولت های غربی او را با تمامی سازمانش در لیست تروریستی گذاشتند،که مسعود رجوی در خواب هم نمی دید که او در این لیست سیاه قرار بگیرد.

از سوی دیگر سازمان برای معرفی خود به عنوان آلترناتیو نظام جمهوری اسلامی ایران، با جمع کردن بعضی از جریانات ضد انقلاب خارج از کشور به گسترش فعالیت های سیاسی تبلیغاتی علیه نظام نیز دست زد و به تأسیس شورای ملی مقاومت در فرانسه مبادرت ورزید.

در این شورا به همراه سازمان، حزب دمکرات کردستان، جبهه دمکراتیک ملی ایران، شورای متحد چپ، سازمان استادان متعهد دانشگاههای ایران، کانون توحیدی اصناف، سازمان اتحاد برای آزادی کار و سازمان اقامه و بعدها نیز حزب کار ایران و جنبش زحمتکشان گیلان و مازندران و اتحادیه کمونیست های ایران (سربداران) حضور داشتند، اما با توجه به تعداد اعضای محدود بسیاری از این سازمان ها، سازمان مجاهدین خلق نقش پدرخوانده را در این شورا داشت.

مرحله دوم اقدامات تروریستی سازمان از تابستان ۱۳۶۱ تا پایان سال ۱۳۶۲ بود. در این مرحله، سازمان به اعضا و هواداران وانمود می کرد که مرحله اول برنامه سرنگونی نظام جمهوری اسلامی یعنی هدف قرار دادن رأس هرم قدرت در ایران با موفقیت سپری شده است، و اکنون ضربه به بدنه نظام جمهوری اسلامی یا به تعبیر سازمان، ” سرانگشتان رژیم”  شامل پاسداران، بسیجیان و همچنین افراد انقلابی طرفدار نظام از عامه مردم در دستور کار قرار دارد.

اما حقیقت آن بود که هیچ یک از ترورها و بمب گذاری های سازمان، موجب کمترین ضربه به ارکان نظام نشد، بلکه نظام با پشتیبانی حیرت انگیز مردم ترورها را مثل ضربه های بسیار ناچیزی تحمل کرد. حادثه هفتم تیر که منجر به شهادت بیش از هفتاد تن از چهره های درجه اول نظام شد؛ و به فاصله یک ماه و اندی ترور رئیس جمهور و نخست وزیر در هر کشوری اتفاق افتاده بود، موجب فروپاشی نظام آن کشور می شد.

اما در ایران به سبب حمایت وسیع و گسترده و همه جانبه مردم، کوچک ترین خللی به ارکان نظام وارد نشد. بنابراین سازمان، با درک درست این واقعیت، به انتقام گیری از مردم روی آورد. در چارچوب این استراتژی با توجه به اینکه بدنه نظام جمهوری اسلامی ایران متکی به آحاد مردم شکل گرفته بود، بنابراین هر کس که ” ظاهر و سر و وضعش”  جوری بود که اعضای سازمان، او را ” حامی رژیم”  تشخیص می دادند، هدف قرار می‌گرفت و ترور می شد. بر اساس نمونه ای از فرمان ها و خطوطی که به افراد تیم های ترور سازمان داده می شد، به نشانه های زیر به عنوان مشخصه های سرانگشتان رژیم که باید ترور شوند اشاره شده است:

کلیه افرادی که به مسکونی ها و مغازه های مشکوک رفت و آمد دارند و تیپ حزب اللهی دارند .کلیه افرادی که از دادن وسایل نقلیه مثل ماشین و موتور و … به واحدهای نظامی مجاهدین خودداری می کنند … این افراد در صورت حداکثر سه بار ندادن وسیله نقلیه باید ترور شوند. اگر از هر پنجاه نفر که در جریان چنین مصادره انقلابی کشته می شوند سی نفرشان هم بی گناه باشند مسئله ای نیست (تحلیل هم این بود که مردم باید ماشین و موتورشان را در اختیار ما قرار دهند و اگر ندادند باید به زور آنها را بگیریم چون ما خون می دهیم و آنها هم باید بدهند) کلیه افرادی که تیپ ظاهری آنها مذهبی و حزب اللهی است و پوتین و شلوار سربازی به تن دارند ترور شوند،کلیه افرادی که در حین انجام ترور، کوچکترین حرکتی در جهت مخالفت و ایجاد موانع با واحدها انجام دهند چه لفظی (مثلاً بگویند مرگ بر رجوی و مرگ بر منافق) و چه عملی (مثلاً جلوی ماشین مانع حرکت شوند) باشد.تمامی مکان ها و مغازه ها، دست فروشی ها و ماشین هایی که عکس های خمینی و دیگر مقامات رژیم را دارند، باید ترور و منهدم شوند (واحدهای ترور به هر مغازه ای که مشکوک می‌شدند وارد شده و از صاحب مغازه می خواستند عکس ها را پایین بکشد و سپس وی را ترور می‌کردند)

  بعد از ترور، تیر خلاص حتماً باید زده شود و خانه به همراه اجساد به آتش کشیده شود
با توجه به تعریف چنین نشانه هایی برای ترور به اصطلاح سرانگشتان رژیم توسط سازمان، عملاً اکثر ترورها شامل کشتار مردم عادی و غیر نظامی شد. چنانکه بر اساس گزارش های سازمان از میان ۲۸۰۰ نفری که از ۳۰ خرداد ۱۳۶۱ تا ۳۰ خرداد ۱۳۶۲ کشته شدند، تنها ۴۰ نفر عضو سپاه پاسداران بودند و مابقی را شهروندان عادی غیر نظامی تشکیل می دادند. این مسئله بیشتر به دلیل تروهای کور واحدهای ترور سازمان بود که رهگذران و صاحبان کسب و پیشه را صرفاً به دلایلی مانند نصب تصاویر خمینی و یا سایر مسئولان نظام در محل کسب خود و یا حضور در اماکنی مانند مسجد و یا پایگاه های بسیج و کمیته و سپاه و … یا داشتن ظاهر حزب اللهی هدف ترور قرار داده بود.

در مجموع، با استناد به مصاحبه مسعود رجوی با نشریه عرب زبان المصور، تعداد شهروندان ایرانی ای که از ابتدای ورود سازمان به فاز مسلحانه تا پایان سال ۱۳۶۲ به دست نیروهای سازمان به قتل رسیدند بیش از ۶ هزار نفر اعلام شد.

بر اساس منابع سازمان این تعداد با احتساب کشته شدگان در کردستان و نوار مرزی، ۷ هزار نفر بوده و بیلان عملیات و تخریب در سطح شهرها در این دوره نیز ۱۲۰۰ مورد بوده است.

سازمان که نتوانسته بود عنصر اجتماعی و حمایت توده ای را برای مقابله با نظام به دست آورد به انتقام گیری از مردم پرداخت. بر اساس آمار ادعایی سازمان از سال ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۳ تعداد پنج هزار نفر از نیروهای جمهوری اسلامی در سطح شهرها و کردستان و منطقه نوار مرزی ایران و عراق توسط تیم های ترور و گروه های عملیاتی نظامی ترور شدند و بر اساس بیلان عملیات تخریب سازمان، ۹۰۰ عملیات تخریب نیز اجرا شد.

در این وضعیت با اجرای طرح ضد تروریستی توسط نظام و دستگیری تیم‌های ترور، انصراف افراد تیم ها به دلیل عدم اعتقاد به صحت خطوط و … تقریباً تمام افراد تروریست، دستگیر شده و یا فراری بودند و عملاً در اواخر سال ۶۲ بدنه نظامی سازمان در داخل کشور از بین رفته و نیرویی برای ورود به عملیات وجود نداشت. با وجود این، علی زرکش، معاون رجوی، ورود به مرحله سوم اقدامات تروریستی را از سال ۱۳۶۳ به عنوان دستور کار سازمان اعلام کرد (۲۰).

در واقع سازمان با اعلام شروع مرحله سوم اقدامات تروریستی یعنی ” سرنگونی رژیم”  از سال ۱۳۶۳ به بعد، سه هدف تداوم فعالیت های مسلحانه علیه نظام، قیام توده ای در شهرها به ویژه تهران، و تمرکز بر آزادسازی منطقه ای مرزی از ایران (به ویژه کردستان) و در نتیجه تشکیل ارتش خلق برای تصرف تهران را پیگیری می کرد. سازمان در سال ۱۳۶۳، باقیمانده نیروهای خود را از ایران خارج کرد و به کردستان عراق انتقال داد.

سازمان به دلیل دستگیری تعداد زیادی از افراد هوادار آن در سال های ۱۳۶۳ و ۱۳۶۴ در داخل ایران، عملاً با استقرار در پایگاه هایی در کردستان عراق، از جمله پایگاه های ” موسک” ، ” جلیلی” ، ” تدین” ، و ” سلیمانیه” ، جذب نیرو و آموزش نظامی اعضا و هواداران را در این منطقه پی گیری کرد. همچنین سازمان با استقرار رادیو مجاهد و دستگاه های شنود در ارتفاعات سلیمانیه، ارتباطات بی سیمی نیروهای نظامی ایران را شنود می کرد.

بر این اساس، عملاً با استقرار سازمان در کردستان در سال ۶۴ و سپس انتقال مرکز فرماندهی مجاهدین در سال ۱۳۶۵ به عراق، سازمان رسماً به بخشی از ارتش متجاوز صدام تبدیل شد. در این زمینه سازمان از همان نخستین سال سکونت در فرانسه کوشیده بود در فضای جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، نشان دهد می خواهد با عراق همراهی کند؛ چنانکه رجوی در مصاحبه اش در آذر ۱۳۶۰ با مجله الوطن تأکید کرده بود: ” مشکل شط العرب متعلق به عراق است

۱٫تا کنون هیچ یک از مخالفان نظام جمهوری اسلامی، حتی اعضای خاندان پهلوی، که جمهوری اسلامی به سلطنت آنها پایان داده، حاضر نشده است، چنین جمله خائنانه ای را بر زبان بیاورد؛ و ” شط العرب”  (!) نه ” اروند رود” ، را متعلق به عراق بداند.

این مواضع رهبری سازمان، زمینه ملاقات رجوی و طارق عزیز در سال ۱۳۶۱ در پاریس را به وجود آورد. در این شرایط، سازمان پس از فتح خرمشهر، هماهنگ با مواضع صدام اعلام کرد، با ادامه جنگ مخالف است و از این رو بیانیه صلحی را با معاون رئیس جمهور عراق در پاریس امضا کرد. با وجود این، نقطه عطف همکاری مشترک آنان با صدام در جنگ تحمیلی با اخراج مسعود رجوی از فرانسه در سال ۱۳۶۵ و استقرار مرکز فرماندهی مجاهدین خلق در عراق محقق شد.

با استقرار سازمان در عراق، همکاری مشترک منافقین و صدام در خلال جنگ تحمیلی در سال های ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۷ مبتنی بر اهداف و انگیزه های مشترک پیگیری شد. از یک سو دولت عراق علاقه مند بود با جلب حمایت این سازمان، از شبکه فعالان و حامیان سازمان در داخل ایران برای اجرای عملیات خرابکارانه، انجام ترور شخصیت ها، کسب اطلاعات و اخبار از اوضاع نظامی و اقتصادی کشور و تضعیف اراده مردم برای مشارکت در جبهه های جنگ استفاده کند و از سوی دیگر از نظر سازمان نیز عراق از نظر جغرافیایی بهترین و آسان ترین مسیر برای نفوذ به داخل ایران بود و سازمان می توانست با بهره‌گیری از کمک های مالی و تسلیحاتی دولت عراق، اقدامات خود را علیه ایران افزایش دهد.

حالا شما توجه داشته باشید اینها در ، داخل ایران در جریان بود،و این طرف در عراق چه خبر بود و چه اتفاقاتی در حال رخ دادند بود و چه نقشه هایی برای سرنگونی و دخالت در امور داخلی ایران کشیده می شد؟

واقعأ وقتی آدم تاریخ را ورق میزند،و خیانت ها رو می خواند و یا میبیند،قلبش به درد می آید،فکر کنم هر آدمی در دنیا وقتی تاریخ قدیم کشور را می خواند و، وقتی به نقطه های احساس و سرنوشت ساز کشورش می رسد،و با خیانت عده ای رو به رو می شود،دوست داشت،در آن دوره زندگی میکرد تا حق این خیانتکاران کف دستشان می گذاشت.

بله دوستان در آن سال ها که ایران در جنگ با عراق بود و اسرای ما دست این از خدا بی خبرها بودنند،چه روز و شب های این بچه ها سپری کردنند؟من و شما والله قادر به درک حتی یک شب آن هم نیستیم،چه برسه به سال ها،متوالی،مستمر

تا حالا آیا برای شما این سوال پیش نیامده،که چرا تا الان خیلی از کسانی که به جنگ رفتند هنوز هیچ رد و اثری از آنها پیدا نشده،من هم مثل شما قبلا فکر میکردم آنها در اثر خوردن موشک و یا راکت و یا هر بمب قوی دیگری هیچ اثری از آنها باقی نگذاشته،است.از این مورد هم که بگذریم که وجود داشته ولی خیلی از بچه های ما توسط همین سازمان نابود شدند،اینها با همدستی با حزب بعث هر کسی که با آنها کنار یار نشد هیچ اثری از آن باقی نگذاشتند.چون در آن دوران صدام به این فرقه قول داده بود که اگه شما بتوانید این اسرا،را راضی کنید که با شما همکاری کنند من آنها را تحویل شما میدهم.البته این را هم به شما بگویم خیلی از بچه ها زمانی به صلب سرخ معرفی شدند که صدام سرنگون شد و آمریکا وارد اشرف شد،تا آن زمان هم هیج کس از آنها نه خبری داشت و نه کسی میدونست آنها زنده هستند،پس همه درب ها،را برای جنایتها خودش باز گذاشته بود که اگه زمانی این اسرا بخواهند سر ناسزاگاری را باز کنند با دست باز با آنها برخورد کنند،این یعنی جنایت آشکار و پنهان

واقعا تا الان که سال ۱۳۶۵ هستیم این سازمان برای ایران و مردم ایران چه دستاوردی داشته،جز خیانت و جنایت و خرابکاری،به کشته دادن هزاران آدم بیگناه،و همدستی با سرویس ها اطلاعاتی و جاسوسی خارجی

(ادامه دارد)

———————-

Rajavi-mehdi Eftekhari-Mojahedin khalgh Az Tehran ta Tirana-3-sobhani

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید