زاهدی: اگر از بیماری شاه خبر داشتم به مردم می‌گفتم

0
1360

قبل از اینکه بیایم و اعلیحضرت را ببینم، با کمال تعجب دیدم که عده‌ای از آقایان امرا و چندین نفر از آقایان همکارهای قدیمم وزرا و چندین سناتور و وکیل در آن پاویونی هستند که به آن پاویون دولتی می‌گفتند. و خیلی تعجب کردم. و هر کدام یک صحبتی دارند. در ضمن آن وقت آقای امیرخسرو افشار وزیرخارجه بود، از ایشان هم خواستند که با من بیاید و با ماشین که می‌رویم مرا [مطلع] کند و در جریان وضع تهران بگذارد. ایشان هم همین کار را کرد تا آمدیم و به قصر رسیدیم و افسر و تیمسار رئیس گارد آمد که شما با ماشین بفرمایید تو، گفتم نه، من همین جا پیاده می‌شوم، مثل همیشه. پیاده شدم رفتم. وقتی که از پله‌ها بالا می‌آمدم که قصر سعدآباد بود، یکی از آقایان آجودان‌ها بود که می‌شناختیم، آمد گفت علیاحضرت شهبانو با شما کار دارند قبل از این که اعلیحضرت را ببینید. گفتم که من متأسفانه الان نمی‌توانم و الان باید حضور اعلیحضرت برسم. وقتی به هال آنجا وارد شدم، علیاحضرت خیلی با علاقه آمدند جلو و فرمودند چیزی نگویید که اعلیحضرت ناراحت بشوند، چون خطر دارد که مثلاً یک وقت خودکشی کنند. این مرا خیلی تکان داد و ناراحت شدم. وقتی این طور شد، آمدم تا نزدیک در اتاق اعلیحضرت، حالا ساعت یازده و نیم، دوازده شب است، بین آن حدود که رسیدم، قبل از اینکه در بزنم در باز شد. اعلیحضرت خودشان در اتاق تشریف داشتند، صدا را شنیده بودند در را باز کردند، من هم عرض ادب کردم، تعظیم کردم، فرمودند که بیایید بنشینید. اول اصرار داشتم که اعلیحضرت، چون من خیلی خسته‌ام این راه را آمده‌ام، شما هم که تا حالا دیر شده و برای حالتان… اگر اجازه می‌فرمایید چاکر بروم و فردا بیایم کل گزارش‌ها را به حضورتان برسانم. [گفتند] نه نه نه، بفرمایید بنشینید. امر بود، همین کار را کردم. شروع کردیم به مذاکرات، و اینکه چه صحبت‌هایی کرده‌ام با آقای کارتر و این که در ۲۴ قبل با چه کسانی بودم، همان‌هایی را که قبلاً اسمشان را گفتم به ایشان عرض کردم.

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید