نگاهی تازه به زخمی کهنه ، ایران و آمریکا چه خواهند کرد؟

0
875

تعامل این دو دسته از زمینه ها باعث می شود که منطقه خاورمیانه محل تلاقی “دین، نفت و اسلحه” قرار گیرد و آمریکا را بدل به کدخدای جهان و ایران را بدل به “ژاندارم منطقه” در زمان شاه و بانی “محور مقاومت” در منطقه در نظام کنونی کند. این امر باعث ظهور یک دینامیزم پیچیده می شود که در حصر داخلی، محاصره جهانی و مقاومت منطقه ای متجلی شده است. ریشه ظهور چنین پدیده ای به این دلیل است که در جهان امروز سیاست مقوله ای درون مرزی است اما امنیت امری منطقه ای و اقتصاد و اطلاعات مسئله ای جهانی. چرخش نفت (اقتصاد) نیاز به چرخش سلاح (امنیت) و این هر دو بر چرخش دین (اعتقاد و سیاست برخواسته از آن) مبتنی است. نتیجه اینکه امنیت و ثبات، و توسعه داخلی با امنیت و ثبات، و توسعه منطقه ای و جهانی در هم تنیده است. لازمه درک معضل رابطه ایران و آمریکا تدقیق و تامل در چنین دینامیزم پیچیده ای است. تا زمانی که نگاه ما به بحران ها و منازعات بین دو کشور ساده سازی شده و سیاست زده است بحران های منطقه ای ادامه پیدا خواهند کرد. هزینه گزاف نگاه های هالیوودی موجود در این حوزه با جان و مال و خون مردم پرداخت خواهد شد. بنا به گفته نوام چامسکی به لحاظ روش شناسانه باید از نگاه یک انسان مریخی به این مسئله نگاه کنیم. این نگاه نه بیطرفانه بلکه مستلزم لحاظ کردن حرف حساب تمام طرف های درگیر و بررسی عواقب ناخواسته کنش و واکنش بین آنان است.

ایران و آمریکا از مذاکره تا مقابله؛ نگاهی تازه به زخمی کهنه

ناظران

فرهاد گوهردانی، پژوهشگر توسعه در سه نوشته جداگانه برای صفحه ناظران به موانع رابطه ایران و آمریکا پرداخته است. او در این این نوشتار ریشه تداوم تنش های بین ایران و آمریکا را درک ناصحیح یا ناقص از ریشه های آنها دانسته است.

ایران و امریکادر منازعه بین ایران و آمریکا باید به این زمینه ها توجه کرد و دریافت که رابطه تنگاتنگ بین “منطق حقیقت” (نظام های حقیقت برآمده از تاریخ بلند تحولات فلسفی و فرهنگی) و “منطق موقعیت” (همسایگی نیرو ها) سرچشمه سیاست است و نه برعکس

بحث مذاکره یا مقابله بین ایران و آمریکا بدل به مسئله حاد ملی، منطقه ای و جهانی شده است. مخالفان مذاکره از بنیامین نتانیاهو تا علی خامنه ای و موافقان آن از دونالد ترامپ تا محمود احمدی نژاد را شامل می شود. معضل رابطه با آمریکا در کنار اسرائیل یکی از غامض ترین مسائل سیاست خارجی ایران است. صداهایی از خارج و داخل کشور به گوش می رسد که از چرائی عدم گفتگو بین ایران و آمریکا پرس و جو می کنند و به دنبال جواب قانع کننده ای می گردند.

در این زمینه بجای انتساب ریشه این بحران به ایده ها و اعمال کنشگران و بازیگران اجتماعی یا ساختارهای قدرت و ثروت و دانش باید در زمینه های فراساختاری ظهور آنان کندوکاو کرد. نیروهای فراساختاری به عنوان زمینه های فکر، احساس و رفتار از درون ساختارها، ائتلاف ها و کنشگران اجتماعی عمل می کنند. همچنانکه مردمشناس لهستانی مالینوسکی اذعان دارد این زمینه های فراساختاری به دو دسته کلی تقسیم می شوند: زمینه های فرهنگی و زمینه های موقعیتی. در زمینه فرهنگی گفتمان ها، فلسفه ها و سبک های زندگی متفاوت برآمده از تاریخ بلند افراد، گروه ها و جوامع تعیین کننده منازعات و مفاهمات است و در زمینه های موقعیتی نقشه همسایگی و موازنه قوا بین نیروهای اجتماعی و کنش و واکنش آنها با یکدیگر.

در منازعه بین ایران و آمریکا باید به این زمینه ها توجه کرد و دریافت که رابطه تنگاتنگ بین “منطق حقیقت” (نظام های حقیقت برآمده از تاریخ بلند تحولات فلسفی و فرهنگی) و “منطق موقعیت” (همسایگی نیروها) سرچشمه سیاست است و نه برعکس.

زمینه فرهنگی و منطق حقیقت خود را در این امر نشان می دهد که ایران و آمریکا همدیگر را چگونه می بینند و تجربه می کنند و زمینه موقعیتی خود را در رابطه بین امپراطوری جهانی آمریکا-محور و دولت-ملت ایران متجلی می سازد به نحوی که آمریکا را مجبور به مداخله در امور ایران می کند و ایران را به سمت مداخله در امور منطقه و فرامنطقه سوق می دهد. منطق موقعیت ایجاب می کند که این دو کشور هیچیک نتوانند کشورهای عادی باشند.

تعامل این دو دسته از زمینه ها باعث می شود که منطقه خاورمیانه محل تلاقی “دین، نفت و اسلحه” قرار گیرد و آمریکا را بدل به کدخدای جهان و ایران را بدل به “ژاندارم منطقه” در زمان شاه و بانی “محور مقاومت” در منطقه در نظام کنونی کند. این امر باعث ظهور یک دینامیزم پیچیده می شود که در حصر داخلی، محاصره جهانی و مقاومت منطقه ای متجلی شده است. ریشه ظهور چنین پدیده ای به این دلیل است که در جهان امروز سیاست مقوله ای درون مرزی است اما امنیت امری منطقه ای و اقتصاد و اطلاعات مسئله ای جهانی. چرخش نفت (اقتصاد) نیاز به چرخش سلاح (امنیت) و این هر دو بر چرخش دین (اعتقاد و سیاست برخواسته از آن) مبتنی است. نتیجه اینکه امنیت و ثبات، و توسعه داخلی با امنیت و ثبات، و توسعه منطقه ای و جهانی در هم تنیده است.

لازمه درک معضل رابطه ایران و آمریکا تدقیق و تامل در چنین دینامیزم پیچیده ای است. تا زمانی که نگاه ما به بحران ها و منازعات بین دو کشور ساده سازی شده و سیاست زده است بحران های منطقه ای ادامه پیدا خواهند کرد. هزینه گزاف نگاه های هالیوودی موجود در این حوزه با جان و مال و خون مردم پرداخت خواهد شد. بنا به گفته نوام چامسکی به لحاظ روش شناسانه باید از نگاه یک انسان مریخی به این مسئله نگاه کنیم. این نگاه نه بیطرفانه بلکه مستلزم لحاظ کردن حرف حساب تمام طرف های درگیر و بررسی عواقب ناخواسته کنش و واکنش بین آنان است.

این نوشتار بر آن است که نشان دهد که درگیری بین ایران و آمریکا ناشی از اراده حاکمانش نیست بلکه محصول درهم تنیدگی دو دسته از زمینه های فرهنگی و موقعیتی است. اراده و خواست جیمی کارتر و محمدرضا پهلوی یا دونالد ترامپ و علی خامنه ای و یا حتی دولت و ملت آمریکا یا ایران نیست که وضعیت این رابطه را رقم می زند بلکه تعامل غیر شخصی بین این دو دسته از زمینه هاست که واقعیت ها را می سازد.

سئوال ها و گلایه ها

در عمل و در وضعیت کنونی این دو زمینه اما به مجموعه ای از شکوه ها و گلایه های دو طرف از یکدیگر (که توسط ظریف و پمپئو و دیگران به کرات تکرار شده است) ترجمه می شود: آمریکا در منطقه خاورمیانه چه می کند؟ چگونه می توان به ایران انتفاد کرد که در امور همسایگانش دخالت می کند و آنگاه از هزاران فرسنگ دورتر در امور خاورمیانه بطور روزمره دخالت کرد؟ خاورمیانه که خایج مکزیک نیست؟

آیا آنچنان که ایران مدعی است در غیاب مداخلات بدخواهانه و کاسبکارانه آمریکا کشورهای منطقه می توانند با نیل به یک توافق عادلانه منطقه ای به حل و فصل منازعات بپردازند؟ اگر هم آمریکا خود را ملزم به دخالت در خاورمیانه می بیند چرا بجای نشان دادن حسن نیت و کدخدامنشی به طرف کشی پرداخته و با فروش سلاح به کشور های منطقه به منازعات موجود دامن می زند و ثروت منطقه را غارت می کند؟ چرا آمریکا استاندارد های دوگانه اعمال می کند و آنچه را بر خود و دوستان و متحدینش روا می دارد برای ایران نمی پسندد؟

آیا دستیابی همه کشورهای خاورمیانه به سلاح اتمی رمز ایجاد صلح پایدار از طریق موازنه وحشت در منطقه نیست؟ ایران در لبنان، یمن، عراق و سوریه چه می کند؟ ایران را به اسرائیل چه کار؟

ایران چرا در درون مرزهای خود از خود دفاع نمی کند و منابع کمیاب خود را در سرزمین های بیگانه حیف و میل می کند؟ ایران چه نیازی به برنامه موشکی یا هسته ای دارد؟ آیا بواقع آنچنان که از هاشمی رفسنجانی نقل شده بود “دنیای فردا دنیای گفتمان‌هاست نه موشک‌ها”؟ چرا ایران همچون ژاپن، کره جنوبی، ترکیه، و مصر و عربستان به صف متحدین آمریکا نمی پیوندد تا خود را از خطر جنگ مصون نگه دارد و به توسعه دست پیدا کند؟ چرا ایران دست از غرب ستیزی برنمی دارد و غربگرا نمی شود؟

در ادامه این نوشتار با توسل به علم اقتصاد نهادی جدید به اختصار به این دو دسته از زمینه ها و سئوال های مرتبط با آنها می پردازیم و تجلی آن را در مقولات عهدشکنی و حصر می بینیم و در چاره کار کند و کاو می کنیم. مدعای اصلی این نوشتار آن است که ریشه تداوم تنش های بین ایران و امریکا درک ناصحیح یا ناقص از ریشه های آنهاست.

پهلویاین لیست بخشی از لیست بزرگتر مداخلات غرب و شرق (بریتانیا و روسیه) در دویست سال اخیر است که زنجیره بی پایانی از تحقیرها، شکست ها و ناکامی های کوچک و بزرگ را برای جامعه ایران رقم زده است. این مجموعه مداخلات از تحقیر و سرافکندگی انسان ایرانی از معاهده های ترکمانچای و گلستان در دوره قاجار تا کودتای ۲۸ مرداد و اعمال قانون کاپیتالاسیون در دوره پهلوی دوم را در بر می گیرد

زمینه فرهنگی

جانمایه زمینه فرهنگی رابطه ایران و آمریکا را در گفته جیمز جویس، رمان نویس برجسته ایرلندی، می‌توان یافت: “تاریخ خواب وحشتناکی است که می‌کوشم از آن بیدار شوم.”

ایران و آمریکا هر یک برای دیگری بدل به کابوسی مخوف و خوابی آشفته شده اند که نیازمندند از آن ییدار شوند. تاریخ به صورت تجربه و روایت سریال تلخ و دردناکی از فاجعه ای دنباله دار در آمده است که شیوع و دوام بین نسلی پیدا کرده است.

روایت ها و تجربه های تلخ بازتولید شده و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود و به فاجعه تداوم می بخشد. در لابلای این روایت ها جمهوری اسلامی، ایالات متحده را به عنوان شیطان بزرگ، استکبار جهانی، ناتوی فرهنگی و تروریسم اقتصادی می بیند و تجربه می کند و حکومت آمریکا، ایران را به عنوان اخلالگر و مزاحم در نظم جهانی و مصداق بارز تروریسم دولتی می داند. مردم و افکار عمومی آمریکا و سایر کشورهای غربی در داشتن تصویری منفی از ایران با حاکمیت خود کمابیش همسو هستند در حالیکه مردم و روشنفکران ایران رابطه عشق و نفرت با آمریکا دارند. به نحوی که در دوره شاه و در تقابل با غربگرائی آن نظام به وجه امپریالیستی آمریکا و کارنامه آن در کوبا، شیلی، ویتنام و کودتای ۲۸ مرداد و حضور نظامیان این کشور در ایران وزن بیشتری داده می شد و در دوره جمهوری اسلامی و در تقابل با غرب ستیزی آن به وجه لیبرال آمریکا بهاء بیشتری داده می شود. این همگرائی و ناهمگرائی بین دولت و ملت، چنانکه در ادامه مطلب خواهیم دید، نقش به سزائی در دینامیزم رابطه دو کشور بازی می کند.

تجارب و تصورات دو طرف از یکدیگر مملو از لیست بلندی از خدمات و خیانت هاست. لیست خیانت ها و جنایت های آمریکا از کودتای ۲۸ مرداد و حمایت همه جانبه از رژیم شاه و تحقیر ملت ایران تا تحریک و حمایت از صدام حسین در جنگ ایران و عراق (بویژه موشکباران شهرهای ایران و بکارگیری گسترده سلاح شیمیائی) ، سرنگون کردن هواپیمای مسافربری ایران، قرار دادن ایران در محور شرارت بعد از همکاری با آمریکا در مبارزه با طالبان، اعمال تحریم های جهانی در دوره اوباما و تحریم های همه جانبه ترامپ علیه ایران را در بر می گیرد.

این لیست بخشی از لیست بزرگتر مداخلات غرب و شرق (بریتانیا و روسیه) در دویست سال اخیر است که زنجیره بی پایانی از تحقیرها، شکست ها و ناکامی های کوچک و بزرگ را برای جامعه ایران رقم زده است. این مجموعه مداخلات از تحقیر و سرافکندگی انسان ایرانی از معاهده های ترکمانچای و گلستان در دوره قاجار تا کودتای ۲۸ مرداد و اعمال قانون کاپیتالاسیون در دوره پهلوی دوم را در بر می گیرد.

اما عمیق ترین فاجعه غرب برای انسان ایرانی، صدور فرهنگی مبتنی بر اعلام مرگ خدا و مادیگرائی عریان و تمام عیار و سکس-مدار بوده است. از این وجوه غرب برای انسان ایرانی مغرب حقیقت و مظهر جاهلیت مدرن بوده است. اما غرب از حیث عقلانیت علمی و تکنولوژیک، حاکمیت قانون و تولید ثروت برای انسان ایرانی طلایه دار حقیقت بوده است. بدین لحاظ در ذهن و زبان انسان ایرانی غرب نه خیر مطلق است و نه شر مطلق، بلکه امری است بینابینی و مشحون از ابهام، تنافض و چند گانگی. وقوع انقلاب ایران و معمای مواضع پر تناقض چهل ساله نظام ایران در عرصه بین المللی را بدون لحاظ کردن این مجموعه از ناکامی ها و فجایع تاریخی نمی توان فهمید.

اما کارنامه جمهوری اسلامی از نگاه آمریکا، شامل اشغال سفارتش در تهران، شعار نابودی اسرائیل و حمایت عملی از دشمنان آن، شعار مرگ بر آمریکا و تقابل عملی با سیاست های آن، تلاش برای صدور انقلاب اسلامی و غرب ستیزی، دخیل بودن در مرگ تفنگداران و سربازان آمریکائی در خاورمیانه، ایجاد اختلال در نظم لیبرال از طریق صدور فتوی قتل سلمان رشدی، تلاش برای دستیابی به سلاح های اتمی، مداخله در امور منطقه خاورمیانه و نقض منشور حقوق بشر می شود.

منبع : بی بی سی

//////////////////////////////////////

 

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید