حامد صرافپور: مهرگان خونین، از تهران و لردگان تا بغداد

0
778

صفحات مجازی این فرقه و تلویزیون آنها با تولید انواع کلیپ ها که عمدتاً در آلبانی تولید می شود، از “کانون های شورشی” یاد می کنند که در داخل ایران به یاد “5 مهر” تصاویری از کشته شدگان را نصب کرده اند. این بازی تبلیغی، به خوبی طینت مریم رجوی در انجام عملیات های تروریستی و داعش گونه را آشکار می کند، یعنی همان چیزی که سالهاست در لباس های رنگارنگ و عمل زیبایی خود مخفی می کند تا چهره ای حقوق بشری و دمکراتیک از آن تولید نماید. عجیب تر اینکه مجاهدین به صراحت تصاویر کودکان و نوجوانان قتل عام شده را به نمایش می گذارند و آنرا افتخاری برای خود می دانند که توانسته اند صدها نوجوان را از مدرسه رفتن بازدارند و آنان را مسلح کرده و به کشتارهای خیابانی بکشانند! در روزهای گذشته همچنین شاهد سلسله آشوب هایی در عراق هستیم که با اعتراض برخی جوانان عراقی علیه فساد اقتصادی و بیکاری آغاز شد اما به دلیل شرایط امنیتی حاکم بر منطقه، بسرعت مسیری خونین را طی نمود که با تحریک و حمایت نیروهای خارجی (از اسرائیل و سعودی تا انگلیس و آمریکا) برنامه ریزی شده بود. این اولین بار نیست که در کشورهای خاورمیانه شاهد چنین حوادث اسفباری هستیم که به دلیل خام بودن و کم تجربگی نسل جوان رخ می دهد و زمینه را برای آتشی خانمانسوز فراهم می کند. گروهی از عوامل وابسته به سرویسهای امنیتی بیگانه، با نفوذ در تظاهرات ها و یا شلیک به سمت مردم و نیروهای نظامی و یا با آتش زدن امکانات و اماکن عمومی و دولتی، تظاهرات را به سمت خشونت و جنگ مسلحانه و یا به سوی شعارهای انحرافی می کشانند و …

مهرگان خونین، از تهران و لردگان تا بغداد

تسلیح و کشتار دانش آموزان توسط رجوی

فصل خون!

حامد صرافپور ـ 09.10.2019

Albani-Ilir-Meta-MEK-Terrorists-Saddam 2

محمد حسین سبحانی:

ـ نگاهی به ملاقات مریم رجوی و رئیس جمهور آلبانی

ـ تنفس مصنوعی به اعضای مجاهدین بعد از اخراج “سر جنگ طلبی” از کاخ سفید

ـ با حذف ” سر جنگ طلبی ” در کاخ سفید ، تئوری رجوی ” جنگ یا صلح با فاشیزم مذهبی ایران ” به بن بست کامل رسید

hamed sarafpoor

مهرگان خونین، از تهران و لردگان تا بغداد

تسلیح و کشتار دانش آموزان توسط رجوی

فصل خون!

خرداد از نیمه گذشته و شهرها ملتهب است. در گوشه گوشه مرکز شهر تهران همه روزه درگیری های پراکنده ای به چشم می خورد. 25 خرداد قرار است در میدان فردوسی تجمعی توسط هواداران بنی صدر (اولین رئیس جمهور ایران) برگزار شود که مجاهدین و برخی دیگر از جریانات سیاسی از جمله ملی مذهبی ها با آن همسو می شوند. نهضت آزادی در لحظات پایانی از حضور در این تجمع صرفنظر می کند. با اینحال، فضای میدان فردوسی آماده انفجار است. نوجوانی 12 ساله در پیاده رو فریاد “درود بر بنی صدر” سرمی دهد، مردی مسن با حالتی خشمگین دست او را می گیرد و یک توسری حواله اش می کند. مرد جوانی او را نکوهش می کند و می گوید “نزن بابا! بچه است”. بعد همه چیز تمام می شود و از آنجا که نیروهای مختلف برای خنثی کردن یکدیگر وارد شده اند و جریانات مخالف سازمان یافته و دارای رهبری نیستند، اعتراض و درگیری صورت نمی گیرد.
از 26 خرداد مجدداً میلیشیاهای مجاهد در گروه های کوچک تظاهرات های پراکنده برگزار می کنند که با زد و خوردهای کوچک به پایان می رسد. از مدتی قبل اکثر دانش آموزان وابسته به سازمان مجاهدین، با خواست تشکیلات، درس و مدرسه را ترک و به جدل های خیابانی کشانیده شده اند. فضای حاکم در درون تشکیلات اینگونه القاء می کند که درس و مشق در این شرایط ارزشی ندارد و عنصر مجاهد باید به کارهای مهمتر که همانا خواست و اراده تشکیلات (مسعود رجوی) است بپردازند. درست در فصل امتحانات نهایی، میلیشیای مجاهد ناخواسته –و با جبر نامحسوس تشکیلات- از درس و آزمون می گذرد و آنرا به امید “صبح روشن فردا” می گذارد… فضای شهر و مدارس در چنین وضعیتی قرار دارد و خیابان ها نیز بخصوص در شهرهای بزرگ توسط همین کودکان و نوجوانان در التهاب است، آنهم درست در زمانی که بخش مهمی از کشور درگیر جنگ با صدام و مشتاق حضور در جبهه های جنگ است (مسعود رجوی بعدها در نشست درونی گفت که ما به عمد در نقاط مختلف تهران تا قبل از 30 خرداد تظاهرات پراکنده و کوچک براه می انداختیم که نیروها آماده یک تظاهرات بزرگ شوند).
بالاخره 30 خرداد 1360 فرار رسید و شهرهای مختلف بخصوص تهران شاهد بزرگترین درگیری های خشن و خونین شد. هزاران میلیشیای نوجوان و جوان مجاهد بدون هیچ آمادگی قبلی و فقط با یک دستور فوری تشکیلاتی به خیابان ها آمدند و خط جدیدی که مسعود رجوی در صدد پیاده کردن آن بود را برای ورود به “فاز ترور و جنگ مسلحانه” هموار کردند. لحظات سرنوشت سازی که کشور را وارد سیاه ترین دوران خود پس از انقلاب نمود و تابستانی سوزان و خونین را رقم زد.
آتش مهر!
از 30 خرداد تا مهرماه 1360، حوادثی بسیار تلخ و خونین، سراسر ایران را فراگرفته بود. انفجار پشت انفجار، ترور، اعدام، زندان و مرگ… هزاران دختر و پسر نوجوان که می باید خود را در آن ماه ها آماده حضور در کلاسی بالاتر می کردند، قربانی خشونت هایی شدند که مسعود رجوی بخاطر رسیدن به “قدرت مطلقه” بدان دامن زد اما از مهلکه گریخت تا در خانه امن برادرش “صالح” در پاریس بتواند رخدادهای تروریستی در داخل ایران را فرماندهی و هدایت کند. 99 روز تا 5 مهر فاصله بود. فاصله ای که گام به گام آن با خون نوشته شد. از انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی تا انهدام دفتر نخست وزیری که کشور را در شرایطی خطیر وارد یک بحران سیاسی و امنیتی می کرد.
در آن روزها انبوه دانش آموز هوادار مجاهدین (میلیشیا) در کوی و برزن آواره بودند و شهر به شهر و خانه به خانه بدنبال سرپناه و نقطه امن می گشتند و هنوز نمی دانستند در چه سرنوشت شوم و بی پایانی گرفتار آمده اند و نمی دانستند که در همان لحظات آوارگی، مسئولین سازمان نه در کوچه و خیابان، که در خانه های از قبل تعیین شده در بخش های شمالی تهران، کنار همسران خود به زندگی و امور جاری مشغول هستند و در کنار آن برای میلیشیای آواره در خیابان برنامه ریزی می کنند، و رهبرشان نیز به فرانسه گریخته تا در محلی بسیار امن ضمن پرداختن به امور شخصی و برنامه ریزی برای ازدواج های مکرر، اعمال تروریستی در داخل را فرماندهی کند. در چنین روزهایی، بسیاری از نوجوانان دستگیر می شدند و بهای سنگین همان “انفجارهای” تروریستی را می پرداختند که خارج از اراده و آگاهی آنان، به دستور مسعود رجوی اتفاق افتاده بود و مسببین آن یکی بعد از دیگری به خارج می گریختند.

مشغول گوش دادن به رادیو بی بی سی بودم (بیش از یکماه بود که ارتباطم به طور کامل از مجاهدین قطع شده بود اما همچنان سرنوشت مجاهدین برایم اهمیت داشت. آخرین قرار تشکیلاتی من با “ساسان.خ” که در خیابان ستارخان تهران بود، برقرار نشد و بعدها فهمیدم که او نیز در یک درگیری خیابانی کشته شده است. ساسان یکسال از من بزرگتر و دانش آموز دوم دبیرستان بود. مثل بقیه بچه های میلیشیا بخاطر تشدید فعالیت های سیاسی، در امتحانات نهایی سال اول دبیرستان شرکت نکرده بودم و مردود شدم. به همین خاطر باز هم در کلاس اول دبیرستان –اما در یک شهر دیگر که ناشناس بودم- ثبت نام کردم تا به تحصیل ادامه دهم. بخاطر خانواده و سن پایین راه دیگری در پیش رو نداشتم)، بناگاه خبری از رادیو پخش شد که از تظاهرات مسلحانه در تهران خبر می داد: “به گفته مجاهدین خلق، یک تظاهرات ده هزار نفره مسلحانه توسط نیروهایشان در تهران برگزار شده است”. این خبر مرا از جا کند و ذهنم را دوباره بخود مشغول ساخت.
وارد کردن هزاران نوجوان به جنگ مسلحانه شهری، در یکمین سالگرد جنگ توسط صدام حسین، بزرگترین هدیه ای بود که مسعود رجوی می توانست به دشمن بدهد. هزاران نیروی جوان -که نه در دفاع از خاک میهن، که برای ایجاد اخلال و بحران داخلی، بسیج شده بودند- با بدست گرفتن انواع تفنگ ها به خیابان آمدند تا با ایجاد رعب و وحشت، مردم را به قیام علیه نظامی دعوت کنند که درگیر جنگ خارجی بود و رهبری اش، پایگاه اجتماعی گسترده در سراسر ایران داشت و حتی 8 سال پس از آن نیز، بیش از 10 میلیون نفر در مراسم تشییع پیکر وی شرکت نمودند. موضوعی که در همان سال (1368) هم در مناسبات مجاهدین ولوله ایجاد کرد و مسعود رجوی را آنچنان خشمگین ساخت که بخاطر طرح آن در نشست عمومی توسط یک اسیر جنگی، به فریاد زدن واداشت و همه را در بهت و حیرت قرار داد، وی به نحو ترسناکی که سالن را به لرزه درآورد گفت: “به من چه که 10 میلیون شرکت کردند، اگر همه ایران هم در تشییع جنازه شرکت می کردند من حرف خودم را تکرار می کردم و با او مخالف بودم”. نقل به مضمون.

حماسه ی خونین!
در این تظاهرات گسترده و خونین، خیابان های تهران مبدل به میدان جنگ شده بود و نوجوانان مجاهد با کمترین آموزش نظامی، به درگیری با نیروهای بسیج و سپاه و آتش زدن برخی امکانات و مراکز مشغول شده بودند که محصول این نبرد بی حاصل، کشته شدن بیش از 1100 نوجوان ساده دل و خام بود که با امید به آینده ای بهتر برای کشورشان، در کشتارگاه مسعود رجوی گرفتار آمده بودند. مسعود با این حرکت قدرت طلبانه و نابخردانه تصور می کرد مردم با وی همراه خواهند شد اما جز به نفرت هرچه بیشتر ایرانیان از او نینجامید!.

به مناسبت فرارسیدن سال تحصیلی 1398-1399، مریم رجوی با انتشار یک پیام، از قتل عام مهرماه به عنوان “حماسه 5 مهر” یاد کرد و از دانش آموزان خواست تا این راه را تحت عنوان “کانون های شورشی” ادامه دهند. مریم در حالی از تسلیح هزاران نوجوان و کشتار آنان دفاع می کند، که همه ساله در چنین روزهایی (هفته دفاع مقدس)، برای نوجوانان شهید شده در جنگ با صدام، مرثیه سر می دهد و از اینکه آنان به جبهه رفته اند تا از خانه و کشور خود دفاع کنند، خشمگینانه به جمهوری اسلامی می تازد که چرا نوجوانان را به جبهه اعزام کرده است! زنی که وقیحانه از دانش آموزان می خواهد مسلح شوند و کانون شورشی تشکیل دهند، همزمان مزورانه از ورود نوجوانان به جبهه های جنگ شکایت دارد و خواهان محاکمه جمهوری اسلامی بخاطر جنایت علیه کودکان است!
فقط سخنان فریبکارانه مریم در این روزها روی اکران نیست، سایت های مجاهدین نیز پس از گذشت چند دهه، از این جنایت بزرگ به عنوان یک افتخار یاد می کنند و به صراحت می گویند که این حرکت برای “تثبیت یک شعار در جامعه” بود!. آماری که خود مجاهدین از این قتل عام بیان می کنند، بیانگر کشته شدن 1142 نوجوان در مهرماه 1360 است و در عین حال با همان خوی تروریستی از دانش آموزان می خواهند که “نگذارند شهر خاموش بماند” و یاد آن روزها را با آشوبی دوباره زنده نگهدارند!

صفحات مجازی این فرقه و تلویزیون آنها با تولید انواع کلیپ ها که عمدتاً در آلبانی تولید می شود، از “کانون های شورشی” یاد می کنند که در داخل ایران به یاد “5 مهر” تصاویری از کشته شدگان را نصب کرده اند. این بازی تبلیغی، به خوبی طینت مریم رجوی در انجام عملیات های تروریستی و داعش گونه را آشکار می کند، یعنی همان چیزی که سالهاست در لباس های رنگارنگ و عمل زیبایی خود مخفی می کند تا چهره ای حقوق بشری و دمکراتیک از آن تولید نماید. عجیب تر اینکه مجاهدین به صراحت تصاویر کودکان و نوجوانان قتل عام شده را به نمایش می گذارند و آنرا افتخاری برای خود می دانند که توانسته اند صدها نوجوان را از مدرسه رفتن بازدارند و آنان را مسلح کرده و به کشتارهای خیابانی بکشانند!
از عراق تا لردگان!
در روزهای گذشته همچنین شاهد سلسله آشوب هایی در عراق هستیم که با اعتراض برخی جوانان عراقی علیه فساد اقتصادی و بیکاری آغاز شد اما به دلیل شرایط امنیتی حاکم بر منطقه، بسرعت مسیری خونین را طی نمود که با تحریک و حمایت نیروهای خارجی (از اسرائیل و سعودی تا انگلیس و آمریکا) برنامه ریزی شده بود. این اولین بار نیست که در کشورهای خاورمیانه شاهد چنین حوادث اسفباری هستیم که به دلیل خام بودن و کم تجربگی نسل جوان رخ می دهد و زمینه را برای آتشی خانمانسوز فراهم می کند. گروهی از عوامل وابسته به سرویسهای امنیتی بیگانه، با نفوذ در تظاهرات ها و یا شلیک به سمت مردم و نیروهای نظامی و یا با آتش زدن امکانات و اماکن عمومی و دولتی، تظاهرات را به سمت خشونت و جنگ مسلحانه و یا به سوی شعارهای انحرافی می کشانند و آنگاه با سوء استفاده از وضعیت به دست آمده، سازمان های امنیتی و انتظامی را درگیر می سازند تا از این طریق سیاست جنگ افروزانه و تجزیه طلبانه خود را پیاده کنند. در سوریه و پیش از آن در لیبی نمونه های مشابه را تجربه کردیم و در عراق هم چند سال قبل این اتفاق رخ داد!. زمانی که نوری مالکی به عنوان نخست وزیر قانونی عراق، سیاست آمریکایی زدایی را پیش می برد و روابط ایران و عراق در حال بازسازی و نزدیک شدن بود، بناگاه گروه های مسلح در گوشه و کنار دست به آشوب زدند که کمتر از یکماه به هجوم خونین و خانمانسوز داعش انجامید. فراموش نمی کنیم که مریم رجوی هم در آن آشوب ها دست داشت و با کمک چندصد نیروی آموزش دیده عراقی که در قرارگاه اشرف مورد تعلیم قرار گرفته بودند، تظاهرات های مسالمت آمیز مردم را به سمت خشونت و جنگ مسلحانه علیه دولت سوق داد.
امروز نیز درست در زمانی که صفوف فشرده دوستداران امام حسین در حال شکل دادن بزرگترین راهپیمایی جهان در اربعین هستند، بناگاه عده ای وارد می شوند و تحت عنوان مبارزه با فساد، اعتراض جوانان را به سوی ساقط کردن دولت قانونی عراق و توطئه چینی علیه ایران، کانالیزه می کنند. سال گذشته نیز به بهانه آب و برق، همین حرکت توطئه آمیز رخ داد و تلاش می شد ملت های ایران و عراق را با هم درگیر سازند و بین آنها اختلاف بیندازند. در این میان تلویزیون های وابسته به انگلیس و سعودی نیز دست بکار شده و مطالبی بشدت متناقض به خورد دو ملت ایران و عراق می دادند که همگان در جریان آن هستند. برای نمونه به عراقی ها می گفتند ایرانیان آب و برق شما را قطع کرده اند و به ایرانیان تلقین می کردند که آب و برق شان را دارند مجانی به مردم عراق می دهند، و یا به ایرانیان می گفتند که عراقی ها به اسم زیارت به مشهد می روند تا زنان ایرانی را صیغه کنند و به عراقی ها می گفتند که ایرانیان در عراق مشغول فساد و فحشاء هستند.
اگر به مطالب منتشر شده در انواع رسانه های ضدایرانی رنگارنگ نگاه کنیم، دقیقاً همان خط را امروز با شیوه های دیگری جلو می برند. در این میان، مریم رجوی نیز وارد عمل شده و با اسم مستعار “سخنگوی مجاهدین” به جوانان عراقی پیام می دهد که علیه حضور ایران در عراق بپاخیزند و نمایندگان ایران را از خاک خود اخراج کنند!. دخالت آشکار مریم رجوی در امور داخلی عراق، یکروزه نیست و پس از سقوط صدام حسین به شکل مداوم انجام گرفته است. وی در سال های حضور مجاهدین در عراق، دهها انجمن و کمیته پوششی در عراق تولید نمود که از طریق آنها بتواند خط سیاسی خود را جلو ببرد. همان تشکل ها بودند که به همراه گردان 300 نفره آموزش دیده در قرارگاه اشرف، با دخالت و نفوذ در برخی تجمعات عشیرتی، زمینه را برای جنگ های مسلحانه و داعشی شدن عراق فراهم آوردند، کما اینکه مریم رجوی بلافاصله پس از سقوط موصل توسط داعش، آنرا به “عشایر دلیر عراقی” نسبت داد و تلویحاً به داعش تبریک گفت، همچنانکه امروز هم برای گسترش هرچه بیشتر آشوب و جنگ مسلحانه به “مردم عراق و جوانان دلیر شورشی” پیام می فرستد.
هنوز آشوب های بغداد به پایان نرسیده بود که مریم رجوی با اعتراضات دیگری همراه شد تا آنجا را نیز به نفع خود مصادره نماید. البته خیل مزدوران وطنی در خارج همیشه منتظر رخدادی در ایران هستند که بر موج آن سوار شوند و برای خود کاسبی کنند همچنانکه بچه شاه نیز خود را وارد این بازی نمود تا از این نمد برای خود کلاهی بدوزد.
با شروع اعتراض هموطنان لردگانی به آلودگی با ویروس اچ آی وی، که طی آن معترض وزارت بهداشت شدند، مریم رجوی همسو و هماهنگ با دولت های ضدایرانی، جهت به آشوب کشانیدن تظاهرات ها فراخوان داد و از مردم خواست که به شورش دامن بزنند و ضمن به آتش کشیدن برخی اماکن، شعارهای ضدحکومتی سر دهند. این قضیه همانطور که شرح دادم ولوله ای در حقوق بگیران سعودی انداخته و مریم فقط سهم بیشتری از این جریان می خواهد چون بخوبی می داند که ورود او به این داستان نه تنها به نفع مردم نیست که به زیان آنها خواهد بود، اما هدف مریم ایجاد آشوب و خون است نه مباحث حقوق بشری!. بازی حقوق بشر، دکانی برای قدرت طلبی و در کمترین حالت، کاسبی دلار بیشتر از گاو شیرده سعودی است.

در این راستا مثل همیشه باید به دولت های به ظاهر دمکراتیک اروپایی هشدار داد که توجه داشته باشند، حضور مریم رجوی در کشورهای شان چه خطر بزرگی را ایجاد می کند. تفکرات مریم، یک تفکر بسیار خطرناک و خشونت آمیز است که با وجود همه مخفی کاری ها، امکان گریز از آن نیست و هر از مدتی در کلام و رفتار او آشکار می شود. همانگونه که حضور ادامه دار مجاهدین در خاک عراق و حمایت او از گروه های مسلح، موجبات ظهور داعش را فراهم ساخت، این تهدید در کشورهای اروپایی نیز به شکل دیگری متناسب با وضعیت اروپا منتفی نیست. فرقه هایی که برعکس داعش و القاعده، نمایی بسیار مدرن و زیبا از خود ارائه می کنند تا جوانان را بهتر بفریبند. فرقه ای که برای همگانی کردن “یک شعار” 1142 نوجوان را به آتش و خون بیفکند، برای به قدرت رسیدن، جنایت بسیار بزرگتری را خلق خواهد نمود.
در عین حال دولت عراق نیز باید هوشیار باشد و جریانات وابسته به مجاهدین را بخوبی زیر نظر بگیرد و منابع مالی آنها را کشف کند. در این رابطه خانواده های ایرانی ساکن اروپا نیز هوشیارانه به یاد بیاورند که مجاهدین چه نگرشی نسبت به دانش آموزان داشتند و چگونه خود عامل کشتار بسیاری از نوجوانان بودند و فریب سخنان به ظاهر زیبای مریم رجوی را نخورند. فتنه بغداد و لردگان اینک به پایان راه رسیده است، اما هوشیاری نسبت به مریم رجوی و جریانات خطرناک مشابه باید مدام بیشتر و بیشتر شود تا تمامی توطنه ها در نطفه نابود شود.
حامد صرافپور

////////////////////////////////

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید