فلسفه کانت،-انتقادی،روشنگر،اخلاقی

0
1057

هیچکس مانند کانت، فلسفه عصر جدید را تحت تاثیر خود قرار نداد؛ از جمله در زمینه های استتیک فلسفی، فلسفه نظری، و فلسفه عملی. ایده آلهای اخلاقی او مانند روشنگری،صلح جویی، آزادی دوستی، تا امروزه مورد توجه انسانهای ترقی خواه و هومانیست است. کانت خالق نظرات تعیین کننده ای در شاخه های فلسفه نظری و فلسفه عملی است. هدف فلسفه عملی اینست که یک اخلاقی را مطرح کند که قانونگذار آنرا قانون عمومی برای همه آحاد جامعه بنماید.  در نیمه دوم قرن 19 میلادی، رنسانس فلسفه کانت شروع شد که دلایل سیاسی دولت پروس آلمان برای آن بی تاثیر نبود.شاگردان کانت کوشیدند بعد از شکست “فلسفه ایده الیستی آلمان”، به فلسفه، اعتماد به نفس جدیدی بدهند. راسیونالیسم کانت بی تاثیر روی دیالکتیک هگل، فیشته، و شلینگ نبود. گرچه او به رد دلایل وجود خدای پیشین پرداخت، کوشید ولی به دین در چهارچوب عقل عملی، دلایل اخلاقی بدهد. مورخین چپ اشاره میکنند که “تئوری تشکیل جهان و کائنات” کانت، ماتریالیستی دیالکتیکی است، و آثار تاریخی فلسفی وی حاوی خوشبینی ترقی خواهانه نسبت به تاریخ و جامعه است. در اخلاق صوری هومانیستی کانت، کوشش میشود منافع جامعه را از طریق شعار “وظایف اجباری اخلاقگرایانه” مورد توجه قرار دهد.

 نبوغ فیلسوف بورزوایی، و یک جمله از لنین.

فلسفه کانت،-انتقادی،روشنگر،اخلاقی.

آرام بختیاری ـ   01.06.2020

در برنامه فرهنگی “پرگار در بی بی سی” فارسی، دو فیلسوف جوان ساکن آلمان، مدعی شدند که در ایران، از کانت نیز؛ مانند بعضی دیگر از مشاهیر فکری غرب، استفاده ابزاری میشود و سعی میکنند برای اهداف سیاسی مذهبی فرهنگی خود،آنها را بطور دلخواه، ترجمه و تفسیر و معنی وحتی تحریف کنند. بخاطر این اهداف، در ایران و به زبان فارسی تاکنون افرادی مانند،-مطهری،طباطبایی،حائری،مجتهد شبستری، لاریجانی، حدادعادل،غفاری،نقیب زاده، وغیره، آثاری در باره کانت نوشته یا ترجمه نموده و منتشر کرده اند. تاکید غالب این افراد، روی جنبه های-  فلسفه استعلایی کانت، زن ستیزی وی، محدودیت عقل در برابر ایمان، رابطه دین و دولت، نسبی بودن شناخت و حقیقت، اخلاق کانتی، و جمهوری خواهی وی، بوده.

ایمانوئل کانت (1804-1724.م.)، نخستین نماینده فلسفه کلاسیک آلمان، موجب آغاز جنبش روشنگری قرن 18 میلادی در این کشور شد.تاریخ فلسفه جدید شامل 2 بخش،- پیش از کانت، و بعد از کانت است، گرچه کوششهای وی برای تبدیل فلسفه به “تئوری شناخت” کاملا موفقیت آمیز نبود. لنین میگفت  “اساس فلسفه کانت کوشش در راه آشتی و سازش فلسفه ایده آلیستی و فلسفه ماتریالیستی بود”. شاگردان کانت اورا پایه گذار فلسفه انتقادی میدانند. کانت مدافع جنبش روشنگری وطرفدار انقلاب فرانسه بود. برای او روشنگری، نوعی فلسفه است و نه بقول رسانه های بورژوایی، نوعی “امپریالیسم فرهنگی”!. کانت در زمینه های مختلف شاگرد متفکرانی مانند روسو، لایبنیتس، نیوتون، و هیوم بود. شکاکی هیوم موجب انتقادی شدن کانت و خروجش از دگاماتیسم شد.

روشنگری، جنبشی سیاسی فرهنگی ضدمذهبی در قرن 18 میلادی بود. موضع فلسفه کانت، نقد و انتقاد نام دارد که علیه دگماتیسم و شکاکی پا به میدان گذاشت. او یکی از مهمترین فیلسوفان عصر جدید و از مهمترین اندیشمندان روشنگری آلمان و پایه گذار فلسفه ایده آلیستی “استعلایی” بود. در زمان او آلمانیها انقلاب را هرج و مرج میدانستند. دهها سال طول کشید تا جریان روشنگری در آلمان شروع شد گرچه خود کانت نماینده اصلی روشنگری بود. کانت یک جمهوریخواه جهانوطن فدرالیست اخلاقگرا بود. او خلاف ماکیاولی میگفت اساس سیاست باید اخلاق باشد و نه کسب قدرت.

هیچکس مانند کانت، فلسفه عصر جدید را تحت تاثیر خود قرار نداد؛ از جمله در زمینه های استتیک فلسفی، فلسفه نظری، و فلسفه عملی. ایده آلهای اخلاقی او مانند روشنگری،صلح جویی، آزادی دوستی، تا امروزه مورد توجه انسانهای ترقی خواه و هومانیست است. کانت خالق نظرات تعیین کننده ای در شاخه های فلسفه نظری و فلسفه عملی است. هدف فلسفه عملی اینست که یک اخلاقی را مطرح کند که قانونگذار آنرا قانون عمومی برای همه آحاد جامعه بنماید.

در نیمه دوم قرن 19 میلادی، رنسانس فلسفه کانت شروع شد که دلایل سیاسی دولت پروس آلمان برای آن بی تاثیر نبود.شاگردان کانت کوشیدند بعد از شکست “فلسفه ایده الیستی آلمان”، به فلسفه، اعتماد به نفس جدیدی بدهند. راسیونالیسم کانت بی تاثیر روی دیالکتیک هگل، فیشته، و شلینگ نبود. گرچه او به رد دلایل وجود خدای پیشین پرداخت، کوشید ولی به دین در چهارچوب عقل عملی، دلایل اخلاقی بدهد. مورخین چپ اشاره میکنند که “تئوری تشکیل جهان و کائنات” کانت، ماتریالیستی دیالکتیکی است، و آثار تاریخی فلسفی وی حاوی خوشبینی ترقی خواهانه نسبت به تاریخ و جامعه است. در اخلاق صوری هومانیستی کانت، کوشش میشود منافع جامعه را از طریق شعار “وظایف اجباری اخلاقگرایانه” مورد توجه قرار دهد.

فلسفه کانت، سلاح نقد است. امروزه ادعا میشود که مارکسیسم یک قرن بعد از کانت؛ یعنی در قرن 19 به اندازه کافی به نقد فلسفه وی نپرداخت. کانت میگفت نباید اجازه داد از فلسفه دانشگاهی با تکیه بر فیلسوفان فرانسوی و انگلیسی، فلسفه را ماتریالیستی نمایند. لانگه،یکی از شاگردان او میگفت، کانت معمار فلسفه نیست بلکه منتقد معماری فلسفه است.کانت و شاگردانش میگفتند از جمله وظایف فلسفه آینده آنست که از سیستم های متافیزیکی صرفنظر کند.بعضی از شاگردان کانت میخواستند فلسفه را به “تئوری شناخت” تبدیل کنند تا مرزهای سایر علوم را مشخص نماید.عقل، مفهوم مرکزی فلسفه روشنگری کانت، عنصراصلی اندیشه عقل گرایانه اوست.وی کوشید حتی ایمان را عقلگرایانه کند.

نخستین نسل نئوکانتی ها میخواستند امیدهای سیاسی ماتریالیستها از طریق تحولات اجتماعی را افسار بزنند. لانگه میگفت،کانت منتقد جهانبینی ها و ایدئولوژی هاست ولی سیستم گرای فلسفی نیست، بلکه یک متفکر انتقادیست. کانت ادعاهای حقیقت بودن را نسبی میکرد و میگفت همه چیز مشروط است چون امکانات شناخت مشروط میباشند. وی میگفت اخلاقگرایی نیاز به دلایل مذهبی ندارد،وخودش باید خودرا اثبات کند، چون رفتار و کردار اخلاقی موجب سعادت انسان میشود.یکی از اصطلاحات مشهورکانت،”کاتگوریشه ایمپریاتیوه”، یعنی “وظیفه اطاعت از وجدان برای انجام نیکی” است. از دیگر شعارهای کانت،- خدا، آزادی، ابدیت، و اخلاق بودند. کانت مدافع آتشین انقلاب فرانسه است ولی همیشه میان علم و دین قرارداشت یا بقول خودش میان اخلاق درون وجدان، و آسمان پرستاره جهان عینی. در نظر او مهمترین قانون اخلاقی، قانون وظیفه است، و وظیفه خصوصیتی عمومی دارد که باید شامل همه انسانها گردد.

کانت بطور مستقیم یا غیرمستقیم روی متفکرانی مانند هگل، شلینگ، فیشته(در ایده آلیسم آلمانی)، و دیلتای، درونیرن(در تاریخ گرایی)، و ناتروپ،کوهن،کاسیر(در نئوکانتیسم)، هوسرل(در فنومنولوگی)، هایدگر(در اگزیستنسیالیسم)،استراوسن(در فلسفه تحلیلی)،هابرماس،آپل(در تئوری گفتمان)،لنگه و آویل(در هرمنوتیک)، اثر گذاشت.

شاگردان و پیروان کانت بعدها جنبشی به راه انداختند که” نئوکانتی” نام گرفت.آن، جنبشی بورزوایی است که خواهان جدایی دین از دولت، و حقوق آزادیهای بورژوایی شهروندی بود. از نظر سیاسی غالب نئوکانتی ها، لیبرال بودند یعنی هم خط بیسمارک در آلمان ازسال 1871 میلادی و برای جامعه آینده، خلاف فیلسوفانی مانند کنت، میل، مارکس، و اسپنسر هیچ برنامه ای نداشتند. نئوکانتی ها نمی بایست فقط یک جریان فکری یا یک نوستالژی رمانتیک برای روزهای خوش باشند بلکه مسئول حقیقت و سیستم سازیهای فلسفی گردند. در این رابطه متفکری بنام “ویدلباند” گفته که فلسفه، لغت سناسی و زبان شناسی کانتی نیست بلکه عملی است انتقادی از ارزشهای جامعه و معتبر،وگرنه فلسفه، رمان مفاهیم خواهد شد یا زباله های روانشناسی تاریخی فرهنگی برای پختن غذای راگو.

تئوری شناخت کانت متکی به رشته ریاضیات بود. برای او موضوع شناخت، ظاهر پدیدهاست و نه ماهیت و باطن آنان. او با تکیه بر فلسفه روشنگری،مخالف راسیونالیسم ساده گرایانه “ولف” و مخالف شکاکی هیوم بود و کوشید تا تئوری شناخت را از نو به بحث بگذارد. در رابطه با نام کانت امروزه مفاهیم و مقولاتی مانند روانشناسی،فرهنگ، ارزشهای مطلق، و تئوری شناخت، تداعی میشوند.

فلسفه کانت نه تنها مولد یک سیستم متافیزیکی فلسفی “استعلایی” است بلکه خالق تئوری شناخت متکی به علوم طبیعی است،گرچه کانت بر این باور بود که علوم طبیعی قادر به توضیح جهان نیستند، یعنی خلاف مارکسیستها، دلایل اخلاقی را نمی توان در طبیعت یافت و مشمول قانون علیت فرض کرد، چون وظایفی انسانی هستند.کانت میگفت در طبیعت هر چیزی هدفی دارد یا خودش هدفی است برای پدیده ای دیگر.

شاگردان کانت کوشیدند مانع سوء استفاده از کانت برای رشته روانشناسی تجربی بشود و سعی شد از روان شناسی کردن فلسفه؛ با کمک کانت جلوگیری شود. از طرف دیگر، کسیکه فلسفه را محدود به تئوری شناخت کند، آنرا تبدیل به روش شناسی و یا نقد علمی نموده که میبایست فقط علم را دنبال میکرد. نئوکانتی ها و شاگردان کانت میبایست در نیمه دوم قرن 19 هرچه سریعتر از مسیر روانشناسی کانت خارج میشدند و فلسفه میبایست تجربی نشود، بلکه علمی عمیقا منطقی و عینی گردد. فلسفه برای اینکه در زمان و جامعه موثر باشد باید یک سیستم میشد “با ادعای حقیقت جویی مطلق”. همچنین باید به عقل عملی و خرد ناب “تئوری شناخت” اهمیت داده میشد. فلسفه ای که نتواند حرفهای معتبر نهایی در باره اخلاق و فرهنگ مردم بزند، نمی تواند علم راهنما باشد.

کانت در آخرین نقد خود یعنی در “نقد نیروی قضاوت” بین فلسفه نظری و فلسفه عملی فرق گذاشت تا میان “حوزه طبیعت بعنوان ظاهرها” و “حوزه عمل ها”، یعنی حوزه آزادی،واسطه شود. ابزار واسطه،” نیروی قضاوت” هستند که باید وحدت عقل نظری و عقل عملی را تضمین کند.

در نظر کانت، ماهیت اشیاء یعنی” شیئ فی نفسه” یا واقعیت عینی، غیرقابل شناخت است. مهمترین شناخت فلسفه کانت این بودکه چیزی در باره” جهان فی نفسه” نمی توان گفت و فقط نظرات شخصی را میتوان بیان نمود. شاید به این دلیل بعضی از همعصران کانت بحث شناخت ماهیت اشیاء را غلط میدانستند چون حتی زمان و مکان عینی نیستند و فرد رابطه مستقیم با جهان عینی ندارد. کانت میگفت جهانی قابل شناخت و خارج از تجربیات انسان وجود ندارد. خصوصیت فلسفه کانت اولا فرق بین ظاهر وماهیت اشیاء است و ثانیا اختلاف میان خصوصیت تجربی و خصوصیت ذهنی انسان است که اولی تابع قانون علیت و دومی تابع قانون عقلی است؛ یعنی اولی آزاد نیست، ولی دومی آزاد است. ” کهن” یکی از شاگردان و مفصران کانت، میگفت منطق قضاوتهای انسان تعیین کننده آگاهی انسان است.

سه اثر مهم کانت در باره نقد عبارتند از- نقد عقل محض، نقد عقل عملی، و نقد نیروی قضاوت. از دیگرآثار مهم کانت میتوان از- متافیزیک اخلاق، تاریخ عمومی و تاریخ نظری آسمان، و در باره نخستین اصول شناخت متافیزیک، نام برد. کانت در کتاب “نقد خرد محض” به عقل نظری میپردازد و خود دانش، موضوع نقد قرار میگیرد.

کانت قوانین و عادات اخلاقی را تابع و مطیع “وظایف اجباری اخلاقی” میدانست که خلاف ایده آلهای شخصی، ادعای اعتبار عمومی دارند و بشکل شعار ” چنان عمل کن که رفتارت اصل عمومی برای قانونگذار و به نفع همه آحاد ملت” ثبت شود. در نظر کانت اساس زندگی خردمندانه در یک جامعه و دولت، مقوله “عدالت” است. در آنجاست که کرداربشکل وظیفه ای و اخلاقی به نمایش درمی آید. “قانون اخلاقی وظیفه ای درونی” منجر به وظیفه” صلح طلبی” غیرمشروط و مستقیم هم میشود. آزادی اراده بنظر کانت، 3 مفهوم عقلی- خدا، آزادی، و ابدیت، رفتار و کردار انسان را هدایت میکنند و مقدمه عقل عملی هستند، و آزادی اراده اساس کردار و وظیفه اجباری اخلاقی است. کانت میگفت خدا تضمین کننده وظیفه شناسی و اخلاق گرایی است و در زمان صلح است که انسانهای متعادل و عقلگرا، بوجود می آیند.

مقوله های- خدا، آزادی، و ابدیت، در محدوده عقل نظری نیست بلکه در محدوده عقل عملی است و اساس و مقدمه اخلاقگرایی میباشند و نه کاشف حقایق علوم طبیعی. سازنده واژه “تئوری شناخت” اگر خود کانت در پایان قرن 18نباشد، شاگرد او بندک در اوایل قرن 19 است. برای نئوکانتی ها “عقل عملی” وجود نداشت بلکه فقط “نقد شناخت” وجود داشت و برای اینکه آن “علم ارزشی” باشد، باید دارای نرم گردد و پیرامون این نرمها بحث و جدل بشود.

تماس.         falsaf@web.de

 

 

 

 

 

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید