مهدی خوشحال: (فراتر از جنگ (نگاهی به فیلم قطار بوسان )

0
537

اواخر فیلم، یک قطار کوچک همراه با یک واگن را نشان می دهد که از خیل مسافران زیاد تنها چهار تن از دست زامبی های خونخوار نجات یافته و به سمت مقصد در حرکتند. این جا نیز مرد خبیث و خودشیفته که تا این زمان تعدادی و از جمله راننده قطار را قربانی زنده ماندن خود کرده بود به ویروس آلوده شده و قرار بود تا آخرین قربانیان خود را ابتدا آلوده و سپس طعمه مرگ کند که سومین قهرمان فیلم که تا این لحظه به همراه دختر و زن باردار، زنده مانده بود در یک درگیری به قصد نابودکردن مرد خبیث ضمن این که او را از پا در می آورد و از قطار به بیرون پرت می کند متاسفانه خود نیز به دنبال گاز گرفته شدن آن مرد به ویروس آلوده شده و حال فرصت اندکی دارد تا برای بقاء آن دو یعنی دختر خردسال و  زن باردار، که تلاش زیادی برای نجات شان انجام گرفته و قربانیان زیادی داده شده بود می بایست تصمیم می گرفت یا در قطار باقی بماند و آن دو را نیز آلوده کند و یا خود را از قطار به بیرون پرت کند تا همچنان آن دو زنده بمانند و به راه خود ادامه دهند که قهرمان سوم فیلم انتخاب اول را می کند و با انتحار به زندگی خود پایان می دهد و به زنده ماندن آن دو کمک می کند ولی در انتها فرصتی که باقی مانده بود به آن دو سفارش می کند که چطور از ابزار کار در قطار استفاده کنند تا زنده بمانند…

(فراتر از جنگ (نگاهی به فیلم قطار بوسان )

مهدی خوشحال، ایران فانوس،   08.08. 2020

جنگ اگر صدها بدی داشته باشد که حتماً دارد اما یک خوبی و مزیت نیز دارد که آن هم در محتوا و درونمایه جنگ و چالش نهفته است. در جنگ است که افراد ترسو و بزدل و فراری و دودوزه باز و میانه باز و کاسبکار و خائن با به خطر انداختن جان و موقعیت دیگران جان خود را برداشته و میدان را ترک و ماهیت خود را به نمایش می گذارند. در جنگ است که بعضی از خصایل نیک انسانی که در شرایط عادی منصه ظهور نداشت بارز می گردد و به گذشت و ایثار و شهامت و جانفشانی بدل می شود و رزمندگانی که در اثر دفاع از خاک و آب و جان مردم به سردار و سردارانی که به اسطوره بدل می شوند.

جنگ همیشه در میدان رزم و از پیش تعیین شده و قراردادی و بر مبنای اصول نظامی نیست. جنگ همیشه سرباز در مقابل سرباز و شمشیر در مقابل شمشیر نیست بلکه گاه جنگ می تواند بدون میدان و بدون فراخوان و آماده باش و بدون هیچ معیار اخلاقی و انسانی و نظامی باشد، پیکار انسان در مقابل یک ویروس، جنگی نابرابر باشد. جنگی که پیروزی در آن بی شک نیاز به شهامت و فداکاری و از خودگذشتگی فراوان دارد.

روایتی که در ذیل تعریف می کنم، در اصل جنگ نیست و میدان رزم و قرارداد و اصول و پرنسیبی بر آن حاکم نیست و راه فرار حتی برای ترسوها و فراریان نیز وجود ندارد بنابراین، صحنه، فراتر از جنگ و بحث بود و نبود و بقاء است.

قطار بوسان، فیلم مهیج درباره مردگان متحرک به کارگردانی یان سنگ-هو است که در سال ۲۰۱۶ منتشر شد. این فیلم برای اولین بار در بخش نمایش نیمه ‌شب جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ به نمایش درآمد.

تهیه کننده لی دان ها، نویسنده پارک جو سوک، بازیگران گونگ یو، ما دونگ سیوک، جیونگ یو می، کیم سو آن، چوی وو شیک و سوهی هستند.

این فیلم محصول کره جنوبی و 118 دقیقه است که در گیشه 99 میلیون دلار فروش داشته است. قطار بوسان، به دلیل ترسناک بودن و صحنه های مملو از وحشت و خشونت، دیدنش برای افراد زیر 16 سال مناسب نیست.

محتوای فیلم از این جا آغاز می شود، زمانی که یک ویروس مرگبار زامبی در کره‌ جنوبی شیوع پیدا می‌کند، تعدادی از مسافران قطار سئول به بوسان، برای زنده ماندن با موانع سر راهشان دست و پنجه نرم می ‌کنند و باید تلاش کنند تا زنده بمانند.

در ابتدای فیلم، راننده ای در جاده در حین حرکت است که با یک آهو تصادف می کند و وقتی صحنه تصادف را رویت می کند، متوجه آهوی نیمه جانی می شود که مبتلا به ویروس زامبی است.

پس از این که 13 دقیقه از فیلم می گذرد همه ماجرا درون قطار سئول به توسان است. در این فیلم، کارگردان سه قهرمان و یک فداکار و یک رییس خبیث و جانی را نشان می دهد که همراه با سایر مسافران و زامبی ها فیلم را به انتها می برند.

اولین آرتیست، مرد جوانی است که مدیر مالی یک شرکت است و می خواهد دختر خردسالش را به بوسان و نزد مادرش برساند. در حین راه مرد جوان که شعر خواندن دخترش را در مدرسه و از طریق اینترنت دیده بود به انتقاد از دخترش که چرا شعر را نیمه کاره گذاشته و تا آخر نخوانده است، می گوید، آدم کاری را که شروع می کند بایسته است تا به آخر ادامه دهد و تمام کند. دومی، یک جوانمرد منتقد از طبقه پایین جامعه است که همراه همسر باردارش مسافر قطار است و سومی نیز یک جوان ورزشکار به همراه دوست دخترش در یک واگن مختص به جوانان ورزشکار نشسته است. در فیلم از ابتدا تا انتها یک فرد پایین جامعه و معتاد را نشان می دهد که در انتهای فیلم و برای نجات دیگران از جانش می گذرد و همچنین یک رییس شرکت و سرمایه دار خودشیفته را نشان می دهد که برای نجات جان خود و رسیدن به بوسان از هر توطئه و خیانتی دریغ نمی ورزد و مرگ همه قهرمانان و آرتیست های فیلم که در قطار انجام می گیرد نتیجه خباثت و خیانت این مرد است.

در ابتدای حرکت قطار سمت بوسان در حالی که تلویزیون قطار صحنه اغتشاشات پایتخت را نشان می دهد، دو زن مسنی که کنار هم نشسته اند یکی از آنان با دیدن خشونت های خیابانی، می گوید که در گذشته و عصر ما چنین نبود ما تحمل مان زیادتر بود و حالا مردم به خاطر هر چیز کوچکی به خیابان سرازیر می شوند. در همین حین، ویروس زامبی از طریق یک زن مسافر به دیگر مسافران سرایت می کند و چندی نمی گذرد که زامبی ها شروع به دریدن و آلوده کردن سایر مسافران قطار می کنند.

صحنه های جنگ و درگیری مابین زامبی ها و مسافرانی که می خواهند زنده بمانند دقایقی سپری می گردد تا به یک حادثه مهم سرنوشت ساز و آن این که از طریق تلفن با خبر می شوند که سوکی زنی که باردار بود همراه سوها دختر خردسال در دستشویی واگن 13 و مابین واگن زامبی ها گیر کرده و اگر نجات نیابند توسط زامبی ها خورده خواهند شد. بدین سبب بود که همسر و پدر این دو به همراه جوان ورزشکار یعنی سه آرتیست و قهرمان فیلم، دست به کار می شوند تا از میان واگن زامبی ها اقدام به نجات آن دو نمایند که این سه فداکار پس از مدتی درگیری خشن سرانجام موفق به نجات دختر خردسال و زن باردار، می شوند ولی در حین عقب نشینی گروه نجات یافته، کسانی که در واگن امن نشسته بودند با تحریک مرد خودشیفته این شبهه را بر می انگیزند که بازماندگان احتمالاً آلوده به ویروس هستند بنابراین می بایست درب عقب نشینی آن ها را بست و از ورود آن ها به واگن مسافران سالم، پیشگیری کرد که در همین اقدام و عافیت جویی مسافران سالم بود که اولین قهرمان فیلم که همسر زن باردار بود توسط زامبی ها دریده می شود اما او این شانس را داشت تا در آخرین دیدار و خداحافظی به همسرش سوکی بگوید که اسم آینده فرزندش چه باشد.

دومین صحنه درگیری و زدو خورد خونین مابین مسافران قطار و زامبی ها، در ایستگاه دانجو است که قرار بود در این جا ارتش به کمک مردم بیاید ولی از شانس بد همه پرسنل ارتش به ویروس زامبی آلوده شده و خطر مضاعفی بودند. در این ایستگاه نیز تتمه مسافران با تلفات زیاد خود را به قطار دیگری رسانده و به سمت بوسان روان شدند. وقتی تعداد زامبی ها زیادتر و مسافران سالم کمتر می شدند، نبرد برای زنده ماندن سخت تر می شد تا جایی که مرد ثروتمند و خودشیفته در این جا نیز به خاطر زنده ماندن جوان ورزشکار را طعمه زامبی ها می کند تا فرصتی برای بیشتر زنده ماندن داشته باشد. جوان ورزشکار که دومین قهرمان فیلم بود به همراه دوست دخترش به ویروس آلوده می شوند و دفعتاً به زامبی های آدمخوار بدل می گردند.

اواخر فیلم، یک قطار کوچک همراه با یک واگن را نشان می دهد که از خیل مسافران زیاد تنها چهار تن از دست زامبی های خونخوار نجات یافته و به سمت مقصد در حرکتند. این جا نیز مرد خبیث و خودشیفته که تا این زمان تعدادی و از جمله راننده قطار را قربانی زنده ماندن خود کرده بود به ویروس آلوده شده و قرار بود تا آخرین قربانیان خود را ابتدا آلوده و سپس طعمه مرگ کند که سومین قهرمان فیلم که تا این لحظه به همراه دختر و زن باردار، زنده مانده بود در یک درگیری به قصد نابودکردن مرد خبیث ضمن این که او را از پا در می آورد و از قطار به بیرون پرت می کند متاسفانه خود نیز به دنبال گاز گرفته شدن آن مرد به ویروس آلوده شده و حال فرصت اندکی دارد تا برای بقاء آن دو یعنی دختر خردسال و  زن باردار، که تلاش زیادی برای نجات شان انجام گرفته و قربانیان زیادی داده شده بود می بایست تصمیم می گرفت یا در قطار باقی بماند و آن دو را نیز آلوده کند و یا خود را از قطار به بیرون پرت کند تا همچنان آن دو زنده بمانند و به راه خود ادامه دهند که قهرمان سوم فیلم انتخاب اول را می کند و با انتحار به زندگی خود پایان می دهد و به زنده ماندن آن دو کمک می کند ولی در انتها فرصتی که باقی مانده بود به آن دو سفارش می کند که چطور از ابزار کار در قطار استفاده کنند تا زنده بمانند.

سرانجام، واگن قطار به همراه دو سرنشین سوکی و سوها، که یکی دخترکی خردسال و دیگری زنی باردار است، به تونلی می رسند که مملو از اجساد زامبی هایی است که از سمت دیگر تونل مورد اصابت گلوله سربازان قرار گرفتند. این دو بازمانده، از قطار پیاده می شوند تا سمت مقابل تونل بروند و از مهلکه نجات یابند. در این حین، سوی دیگر تونل که دو سرباز مسلح منتظر ورود زامبی ها هستند تا همه را لت و پار کنند، دخترک که دست زن باردار را در دست دارد، با ناامیدی و گریه شروع به خواندن می کند.

سوها، خواندن را از مدرسه آغاز کرده بود و بنا به توصیه پدرش می بایست کار را به انتها می رساند. این چنین بود که خواندن دخترک خردسال این پیام را به سربازانی که این دو را نشانه گیری کرده و از بالا منتظر فرمان شلیک بودند، فهماند که این دو زامبی نیستند بلکه از بازماندگان قطار بوسان هستند که دگربار باید به کمک شان شتافت.

„پایان“

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید