همه سرشان را پایین انداخته و به فکر فرو رفتند. سکوت سنگین و آمیخته با ترس بر فضای اطاق حاکم شد. بعد از چند دقیقه تیمور از جایش بلند شده و خود را به نزدیک مادرش که کنار مشهدی فضّه نزدیک تنور نشسته بود رساند، کنار او نشست و به گوشش پچ پچ کرد. ...
کنار پنجره رو به بیرون ایستاده و مات و مبهوت ماندم. روزهای زیبای بهاری شروع شده بود. شکوفه های روی درختها داشتند باز میشدند، پرنده ها شور و شوق عجیبی داشتند و پر از نشاط زندگی چست و چالاک پر میکشیدند و چه چه میزدند. دو فاخته با حرکت آرام و صبورانه خاص خود تیکه های کوچک چوب ...
علاقمندان به مطالب سایت ایران قلم به آدرس جدید مراجعه فرمایند....
همه میدانند داخل یک فرقه که تمامی اصول انسانی و مبارزاتی حول یک نفر و برای حفظ یک نفر هست صحبت از اراده ...