درد دل اشرفی 3 در آلبانی با کربلائی صفدر عادل اعظمی، ایران اینترلینک، چهاردهم ژوئن ۲۰۱۹:… کربلائی صفدر جان، مرا ببخش. آن روز در اشرف وقتی نگهبان ضلع بودم ترا لا به لای جمعیتی که پشت حصار اشرف آمده بودند دیدم. یک لحظه تو را دیدم. دیدم که برایم دست تکان می دادی. یک لحظه خواستم داد ...
من و بهمن و سعدالله، کردستان و دیالی و تیرانا - 3 عادل اعظمی، ایران اینترلینک، چهارم دسامبر ۲۰۱۷:… صبح نزدیک ساعت ۷ صبح با صدای آرام در از خواب بیدار شدم سعدلله و بهمن روی تخت هایشان نبودند. سعدلله خیلی آرام در را باز کرد که از کمدش چیزی بردارد. در خواب و بیداری ...
من و بهمن و سعدالله، کردستان و دیالی و تیرانا ـ 2 عادل اعظمی، ایران اینترلینک، بیست و سوم نوامبر ۲۰۱۷:… نزدیک غروب به سمت پایین به راه افتادیم. آن شب هم باز صحبت بود و خاطره و یاد. گاهی خانواده ها زنگ می زدند و احوال پرسی می کردند و از این که می دیدم ...
یکباره دو نفر را دیدم که از دور می آیند. راه رفتن بهمن را میشناختم و آنها هم مرا دیدند. به سمت هم دویدیم و همدیگر را در آغوش گرفتیم و بوسیدیم و بوسیدیم … سرها، دستها، گونه ها … بعد از سالها گویی دوباره همدیگر را پیدا کرده ایم. هر چند سیزده سالی است که من جدا ...