خانه نویسندگان ابوالفضل جواربچی

ابوالفضل جواربچی

ابوالفضل جورابچی: از دفتر خاطرات یک پزشک (4)

همه سرشان را پایین انداخته و به فکر فرو رفتند. سکوت سنگین و آمیخته با ترس بر فضای اطاق حاکم شد. بعد از چند...

ابوالفضل جورابچی:از دفتر خاطرات یک پزشک (3)

 کنار پنجره رو به  بیرون ایستاده و مات و مبهوت ماندم. روزهای زیبای بهاری شروع شده بود. شکوفه های روی درختها داشتند باز میشدند،...