کنکاشی در مورد ” شورای ملی مقاومت “

2
3618

کنکاشی در مورد ” شورای ملی مقاومت

فیلم و متن کامل مصاحبه تلویزیونی محمد حسین سبحانی با دکتر ابوالحسن بنی صدر

06.11.2010

ایران قلم

گفته می شود که برای برون‌رفت از هر تضادی باید به “شورا” متوسل شد، زیرا “شورا” جوهر دموکراسی است . اما جامعه ایرانی با این پرسش مواجه است که پس چرابعضی از شوراها و سازمان ها بعد از یک رونق اولیه، خیلی زود به رکود ، کدورت و حتی ترور شخصیت کشیده می ‌شوند؟ به تشخیص بعضی کارشناسان، تشکیل ” شورای ملی مقاومت” می توانست در تاریخ سیاسی معاصر ایران، یک تجربه نوین در همکاری، اتحاد و ائتلاف بین احزاب و گروه های سیاسی باشد، اما باز بر اساس نظر گروه زیادی از کارشناسان سیاسی ، چنین نشده است.

ما فکر می کنیم برای نسل جوان و فعالین سیاسی اهمیت دارد که بدانند “شورای ملی مقاومت” در چه شرایط سیاسی و اجتماعی ایران پایه گذاری شده است. جایگاه سیاسی و تشکیلاتی احزاب و گروه های سیاسی که به شکل مستقیم و غیر مستقیم در تشکیل و فعالیت “شورای ملی مقاومت” تاثیر داشتند، چه بوده است؟ اعضای فعلی و جداشده از “شورای ملی مقاومت” چه تجربیات مثبت و منفی را در طول همکاری و جدایی خود با این تشکل کسب کرده اند؟ چرا دکتر ابوالحسن بنی صدر در سال 1362، جبهه دمکراتیک انقلابی زحمتکشان در سال 1362 ، حزب دمکرات کردستان ایران در سال 1364، شورای متحد چپ در سال 1364 ، حزب کار ایران ( طوفان ) در سال 1364 ، سازمان اتحاد برای آزادی و جبهه دمکراتیک ملی به رهبری دکتر متین دفتری در سال 1377 و … از این تشکل جدا شده اند؟ آیا اساساً فرد مستقلی در شورای ملی مقاومت هنوز مانده است؟ آیا می توان برای دشمن خاک و مردم ایران، یعنی صدام حسین ، مزدوری کرد، ولی مدعی آزادی و استقلال بود؟

یا اجازه دهید ، از دریچه ای دیگر به موضوع نگاه کنیم. آیا واقعاً شورای ملی مقاومت نمی تواند یک جایگزین مناسب برای حاکمیت سیاسی در ایران باشد؟ آیا عنوان تنها آلترناتیو دمکراتیک به شورای ملی مقاومت از جانب سازمان مجاهدین خلق، یک گفتار انحصارطلبانه است. یا که نه، و واقعا سرچشمه در واقعیت دارد. تلقی و برداشت شخصیت ها، احزاب و سازمان های سیاسی آپوزیسیون نسبت به شورای ملی مقاومت چیست؟

واقعیت این است که مجموع وقایع و رویدادهای سیاسی که در فاصله 1357 تا خرداد 1360 در جامعه ایران شکل گرفت، زمینه های تشکیل ” شورای ملی مقاومت” از جانب دکتر ابوالحسن بنی صدر و مسعود رجوی ودر 30 تیرماه 1360 را موجب شد. هر چند که در سایت های اینترنتی مجاهدین اساساً در تاریخچه شکل گیری این مجموعه نام دکتر ابولحسن بنی صدر به عنوان بنیانگذار آن و سایر افرادی که از این تشکل جداشده اند، خذف شده است. چرا این کار صورت گرفته است؟ اگر به قول مجاهدین خلق تشکیل شورای ملی مقاومت یک برگ از تاریخ است، پس چرا باید آن را سانسور کرد؟

سایت ایران قلم برای کنکاش در موارد ذکر شده بالا و با تلاش فراوان موفق به مصاحبه با آقای دکتر ابوالحسن بنی صدر اولین رییس جمهور ایران شد تا برای باز گشودن برگی از تاریخ معاصر ایران به ویژه چگونگی شکل گیری ، تداوم ، گسست و سپس دلایل شکست شورای ملی مقاومت به عنوان اولین تجربه سیاسی قرار گرفتن گروههای سیاسی در کنار مجاهدین و نحوه نگرش و عملکرد رجوی با این پدیده سیاسی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است .

این کنکاش تاریخی در مورد ” شورای ملی مقاومت ” از آن جهت ضروری بوده و هست که سازمان مجاهدین به عمد قصد داشته و دارد تشکیل این شورا را تماما به نام خود ثبت کرده و از بروز دلایل شکست این اتحاد که عامل اصلی آن وابستگی به دولت عراق و نقض اصول نخستین آن بوده را از دیده ها پنهان و خزیدن به زیر قبای صدام حسین بود را انکار نماید .

آقای دکتر بنی صدر در این مصاحبه که در سالروز تشکیل این شورا در پاریس صورت گرفت زوایای پنهان این اتفاق سیاسی را هرچه بیشترروشن می نماید و برای ثبت درسینه تاریخ انها را باز می گشایند و در روند بررسی این تحول سیاسی، خیلی روشن – صادقانه و منطقی به عطش سیری ناپذیر مسعود رجوی برای کسب قدرت سیاسی اشاره دارد و از آن با عنوان معنی دار ” معتاد قدرت ” یاد میکند.

در این مصاحبه مخالفت روشن دکتر بنی صدر با ترور های کور مردم کوچه و بازار که در سالهای نخستین شروع مبارزه مسلحانه این گروه را مورد تاکید قرار داده است همچنین در این مصاحبه به فرصت طلبی ها و منفعت جویی های ازدواج مسعود رجوی با خانم دکتر فیروزه بنی صدر به عنوان پلی برای رسیدن به قدرت سیاسی پرداخته شده است ومخالفت دکتر بنی صدر از همان ابتدا با این ازدواج به شکل روشن بیان شده است.

دراین مصاحبه تصویری که مدت 95 دقیقه ادامه داشت آقای دکتر بنی صدر به آخرین حلقه فروپاشی فرقه ها با مستندات تاریخی پرداخته است و منطق “سکس و قدرت” را مورد موشکافی قرار میدهد .

آقای دکتر بنی صدر در این مصاحبه نقطه آغازین فروپاشی و انحطاط روابط درونی تشکیلات رجوی را ورود به خاک عراق و دست در دست دشمن مردم ایران دانسته و تخیلات ذهنی رهبر این تشکیلات و جدایی از واقعیت موجود در جهان امروز را عامل و نشانه دیگری از شکست جریانی میداند که برای هرچه سریع تر رسیدن به سکوی قدرت سیاسی ننگ وابستگی به یک دولت خارجی را پذیرا شده است ، حرکتی که از جانب مردم ایران نابخشودنی و فراموش ناشدنی است .

از دیگر نکات برجسته این مصاحبه اشاره به” وجه المصالحه شدن” مجاهدین در عراق است که درهمان روزهای نخستین آقای دکتر بنی صدر به آن اشاره کرده بود.

برای مشاهده ویدئوی این مصاحبه در یوتیوب از لینک های زیر استفاده کنید

قسمت اول

http://www.youtube.com/watch?v=tf6gcUzh9xM

قسمت دوم

http://www.youtube.com/watch?v=2ISk0YP8664

قسمت سوم

http://www.youtube.com/watch?v=dA3M5Drcsdo

قسمت چهارم

http://www.youtube.com/user/iranghalam1#p/a/u/0/fkSjGynC62g

قسمت پنجم

http://www.youtube.com/watch?v=AKTq9skGGQk

قسمت ششم

http://www.youtube.com/watch?v=zCXU0l3GNXw

قسمت هفتم

http://www.youtube.com/watch?v=pTUfTTCJODo

قسمت هشتم

http://www.youtube.com/watch?v=6qHxfdZ9ju0

قسمت نهم

http://www.youtube.com/watch?v=Hg0m7tQaZvI

قسمت دهم

http://www.youtube.com/watch?v=vM1M2hCNvrU

قسمت آخر

http://www.youtube.com/watch?v=fSwWfyq05dM

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

محمد حسین سبحانی:

سلام میکنم خدمت شما دکتر بنی صدر و بسیار بسیار سپاسگزارم از جناب عالی که فرصت دادید من و سایر دوستانم خدمت شما برسیم تا در هر صورت به عنوان افرادی که سالها قربانی یک جریان سیاسی بودند یا یک منتقد بودند ناراضی بودند نکاتی را مطرح بکنیم واز تجربیات شما استفاده بکنیم. هدف مان در واقع از این فرصتی که ازشما درخواست کردیم و گرفتیم این است که بتوانیم یک برگی ازتاریخ را ورق بزنیم و ما فکر میکنیم تشکیل شورای ملی مقاومت یک برگی در هر صورت از تاریخ ایران است که باید به آن پرداخته بشود و از این جهت ما دوست داریم که این مصاحبه صورت بگیرد وشما هم هر چقدر که فرصت دارید بتوانید به ما پاسخ دهید، بسیار بسیار سپاسگزار می شویم . ما قصد مان این بود که ماه گذشته که همزمان بود با سالگرد مشروطیت وهمینطور قیام سی تیربه رهبری زنده یاد دکتر محمد مصدق خدمت تان برسیم فرصت کم بود و آلان خدمت تان رسیدیم در هر صورت صد و چهار سال است که از جنبش مشروطه میگذرد و تقریبا پنجاه وهفت-هشت سال از سالگرد قیام سی تیر.

نکته ای که وجود دارد تمام مردم ما “شورا” را به عنوان یک – شورا داخل گیومه – به عنوان یک راهبرد ، به عنوان یک روشی که درهر صورت میتواند تضاد ها و بن بست ها را برای مردم ایران بشکند و راه را باز بکند، شناخته می شود، ولی متاسفانه حداقل استنباط من به این شکل است که شورا های مختلفی که بوجود آمده یا سازمان ها و احزابی که متشکل شدند و هر جا که بلاخره یک جمعی وجود داشته خودش به یک بن بست رسیده است. بطور مشخص منظور و سوال ما الان در باره سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت متمرکز هست . شورای ملی مقاومت هم شما به عنوان یکی از بنیانگزاران آن این کار را آغاز کردید . وقتی من به سایت های سازمان مجاهدین خلق در هفته گذشته مراجعه کردم اساسا در تاریخچه شورای ملی مقاومت تلاش داشته که نام شما حذف بشه در شکل گیری این شورای ملی مقاومت و این که چه شد شما در واقع به این جریان نه گفتید و برآنچه که استقلال و آزادی و اعتقاداتی که داشتید پایبند ماندید.

من میخواستم که در واقع برای تاریخ و تجربیاتی که نسل جدید و جوان ما بتوانند از آن استفاده بکنند، شما بفرمایید “میثاقی” که شما در واقع آغاز کردید و نوشتید و در واقع همان مبنای تشکیل شورای ملی مقاومت بود، چه بود و اساسا چرا به شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق به عنوان یک نیروی محوری نگاه کردید در آن مقطع تاریخی؟

آقای دکتر ابولحسن بنی صدر:

عرض کنم که آن سابقه دارد و ابتدا به ساکن نیست . حالا از اینکه ما وارد ایران شدیم ومیخواستیم یک جبهه سیاسی تشکیل بدهیم ناکام شد وتکرار شد این کوشش تا اینکه دراردیبهشت سال 1360 مرحوم آیت الله زنجانی از من تقاضای دیدار کرد و در آن دیدار پرسید آیا کوششی برای تشکیل جبهه بکند یا خیر؟ من هم خیلی او را تشویق کردم و قرار بود که جبهه ای از یک سازمانهای سیاسی بوجود بیایید و آنها عبارت بودند از جبهه ملی ، نهضت آزادی ، جاما و عرض کنم به شما مجاهدین خلق و سازمانهای دیگری که آلان توی ذهن ما نیست . آن کوشش به نتیجه نرسید به لحاظ اینکه در 25 خرداد 1360 آقای خمینی جبهه ملی را گفت از امروز مرتد است و رهبر آنها زندگی غیر علنی در پیش گرفتند نهضت آزادی بیانیه که آقای مهندس مهدی بازرگان صادر کرد در همان روز و بنابراین عملا دیگرآمدن این طرف خط و راه آمدن این طرف خط را بر خود بست و من هم رفتم به مخفیگاه همان روز 25 خرداد .

در روزی بعد از انفجار در حزب جمهوری اسلامی آقای عباس داوری و آقای عضدانلو از سوی آن گروه مجاهدین خلق نزد من آمدند در منزل شهید لقایی . از آنها پرسیدم این انفجار حزب جمهوری کار شما بوده ؟ گفتند نه کار ما نبوده و البته همان روز من یک بیانیه ای در محکوم کردن آن انفجار صادر کرده بودم . خوب حالا من چرا از آنها پرسیدم چون اصرار بر من میشد که باصطلاح اتحاد با این سازمان یعنی شورای ملی مقاومتی که با شرکت این سازمان را بپذیرم و من هم دنبال بهانه بودم که بپذیرم به لحاظ اینکه در واقع خود را قربانی آن سازمانهای سیاسی میدیدم که قدرت مداری افراطی شان از عوامل استقرار استبداد ملا تاریا شده بود.

پس بعد از اینکه جواب منفی را داده بودند که ما انفجار حزب را انجام نداده بودیم یک رشته سوالات را طرح کردم ، پاسخ اینها را بیاورید تا من بگویم که چه تصمیمی میگیرم. آن سوالات در باب استقلال – آزادی- جای سازمان سیاسی در جامعه و جای سازمان مجاهدین در جامعه ، طرز فکر سازمان که آیا همانی که در گذشته بود؟ التقاطی ؟ یا سازمان آماده است که انتقاد از طرز فکر خودش را بپذیرد؟ آنها جواب آوردند که ما در اینگونه امور تمام آنچه را که شما نوشته اید، خوانده ایم و میپذیریم و دلیل آن کتاب تبیین جهان آنطور که آقای رجوی انجام داده یک انتقادی است از ایدئولوژی سازمان. خوب گفتم من که آنرا نخوانده ام باید که آن را بخوانم.

قرار شد که ما برویم به مخفیگاه سازمان و در آنجا آن تغییراتی که میگویند از لحاظ فکری بیاورند ما ببینیم ، اگر به این نتیجه رسیدیم که این تغییرات جدی است و با انتقادهای دیگری که میشود، این سازمان تبدیل می شود به یک سازمانی با هدف آزادی نه با هدف قدرت ، ترتیبی برای باصطلاح شورای ملی مقاومت بدهیم . خوب آوردند در آنجا آن کتاب تبیین جهان را و من هم با دقت خواندم و تمام هم صفحه به صفحه حاشیه نوشتم اینجا غلط است اینجا اشتباه است و همینطورآنچه که به نظرم می رسید. بعد آنجا آقای رجوی به دیدن من آمد و بعد معلوم شد که آنجا خانه ای است که همسر او زندگی می کند.

محمد حسین سبحانی :

پایگاه اشرف ربیعی

دکتر ابولحسن بنی صدر:

بله ایشون ( مسعود رجوی ) گفت به اینکه ما در آینده هیچ چیز نمی خواهیم الا اینکه بتوانیم فعالیت سیاسی داشته باشیم ، نه دولت می خواهیم ، نه توقع شرکت در دولت میخواهیم و از این تعارفات فراوان فرمودند . قبول داریم که هدف باید استقلال باشد هدف آزادی باشد ، قدرت نباشد و این صحبت ها را هم کردند و هر گونه انتقاد و مطالبی که شما نوشتید ما اینها را با دقت مطالعه میکنیم کارهای شما را همه را و هیات گذاشتیم دیدند و خواندند و قرار است که ما تغییراتی در انطباق با آن طرز فکر که بیان آزادی است، در واقع بدهیم.

گفتیم بسیار خوب، من به ایشون گفتم که شما در واقع نزد – حالا من هیچ خبری ندارم در بیرون چه گذشته که اینها در مطبوعات شان نوشته اند جان بنی صدر در خطر است و دفاع از رییس جمهور و…-

محمد حسین سبحانی :

یعنی از اخبار بیرون را شما هیچ اطلاعی ندارید؟

دکتر ابولحسن بنی صدر:

هیچ اطلاعی ندارم .

محمد حسین سبحانی :

تقریبا چقدر آقای دکتر؟ چند روز بود که از اخبار بیرون اطلاعی نداشتید؟

دکتر ابولحسن بنی صدر:

از 25 خرداد ( 1360 ) که رفتم به مخفیگاه دیگر خبرنداشتم برای اینکه رفت وآمد نزد من خطرناک بود .

محمد حسین سبحانی :

یعنی تقریبا پانزده و شانزده روز حداقل پس از هفت تیر ( انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی )؟

دکتر ابولحسن بنی صدر:

بله مثلا از سی خرداد که اینها تا ظهر دفاع از رییس جمهور بوده و بعد ازظهر عکس آقای رجوی را بالا بردند و جمعیت پراکنده شد و باصطلاح برد ، تبدیل به باخت شده، اصلا من هیچ نمی دانستم. یکی دو نوبت تماس با ستاد ارتش گرفتم یک نوبت برای آنها نواری فرستادم که شما دفاع از وطن تان بکنید کاری به سیاست داخلی نداشته باشید و یک بار هم در باره آن انفجار ها پرسیدم آن موقع انفجار حزب جمهوری، آنها گفتند این مهندسی بوده مهندسی داشته این را یا ما کردیم یا سپاه کرده . گروههای سیاسی نمیتوانستند این کار را بکنند و ما نکردیم یعنی سپاه کرده و منظوراین بوده و دیگه این تنها ارتباط من بوده و زنده یاد شهید نواب این دو نفر را که گفتم ( عباس داوری و محمود عضدانلو ) اون پیش من آورد در آن مخفیگاه.

خوب حالا بعد از اینکه ما رفتیم اون منزل و این کارها انجام گرفت قرار شد به اینکه من به ایشون ( مسعود رجوی ) گفتم ما به آقای خمینی صد درصد اعتماد داشتیم این نتیجه اش شد، شما الان با کسی دارید صحبت میکنید که اصلا آن حس اعتماد را به دیگری را از دست داده و یا خیلی کم است نزد او. بخصوص که به شما صد در صد هم اصلا بی اعتمادیم. میگی این حرف ها را ، ولی اعتیاد به قدرت زود از کله کسی بدر نمی رود و شما بگید من هم بگویم به به درست شد و تمام شد شما طرز فکر مرا پذیرفتید به به چه عالی است، پس این توجه را بکن تجربه آقای خمینی را تا یک دوره ای ما با او ندار بودیم یعنی هرچه هم می دیدیم خود را سانسور میکردیم از او زمانی که شروع کردیم به یادداشت های روزانه ” روزها بر رییس جمهور چگونه میگذرد” آن شروع به تردید است و اینکه ورود به ابتلا و آزمایش و آقای خمینی در روز 25 خرداد رفوزه شد وقتی گفت سی و پنج میلیون بگویند بله من میگویم نه. با شما از لحظه اول همان کار را خواهیم کرد این را توجه بکن اینکه حالا ما بگوییم مصلحت نیست نه، مصلحت مرد . حقیقت است الان، رابطه ما و شما برمبنای حق و حقیقت است . هیچ مصلحتی دیگر توی کار نیست . خلاف این میثاقی که تنظیم میشود و شما امضا میکنید . این موجب میشود که من موضع بگیرم که شما از میثاق بیرون رفتید.

پس حواست را جمع کن امیدوارم شما همینطور که میگویید عمل می کنید و ایران یک جبهه نیرومندی پیدا میکند و میتواند دمکراسی را درایران مستقر کند.

قرار شد که من باصطلاح این میثاق را بنویسم و دعوت کنم سازمانهای سیاسی را به پیوستن به شورای ملی مقاومت، در واقع بانی شورا من بودم به صفت رییس جمهور ایران، منتخب آن مردم. نوشتم و سه تا اصل هم داشت . استقلال تعریف کردیم که استقلال چیست؟ آزادی تعریف کردیم ، عدم هژمونی تعریف کردیم . هر سازمانی که این سه تا اصل را بپذیرد پذیرفته که هدف مبارزه و نه قدرت و آزادی است. از لحاظ روش هم قرار شد که اصل این باشد که مردم هستند که بایست به جنبش برخیزند پس آن سازمان مجاهدین در مواردی که مسلحانه و خشونت آمیز مورد تجاوز قرار میگیرد ، حق دارد که از خودش دفاع کند. بسیار خوب “میثاق” نوشته شد و آقای رجوی و سازمان او را مسئول کردم بنا بر متنی که موجود است که این شورا را دعوت کند از آن سازمانهایی که قرار بود مرحوم آیت الله زنجانی با آنها جبهه تشکیل بدهد آنها را دعوت بکند به تشکیل سازمان (شورا ملی مقاومت ) آن نوشته شد و ایشون هم امضا کرد و بعد گفت که ما اینجا امکاناتی که بسیج کردیم برای حفظ شما بسیار زیاد است اگر بخواهیم آنها را آزاد کنیم و آنها هم بتوانند کار کنند باید برویم به خارج.

گفتم نه به خارج من نمی روم مگر اینکه نتیجه انتخابات معلوم بشود – انتخابات ریاست جمهوری- اگر مردم رفتند و در انتخابات شرکت کردند دلیلی ندارد من بیایم به خارج، یک بیانیه انتشار میدهم شما کودتا را تصویب کردید مردم ایران مسئول اش هم خودتان هستید خداحافظ ! تمام شد دیگه بیایم اروپا چکارکنم ؟ اگر نه مردم شرکت نکردند در آن صورت به عنوان رییس جمهور وظیفه دارم به وظیفه خودم عمل میکنم و بایست البته رفت جاییکه در آنجا بشود مبارزه کرد با این رژیم کودتا . خوب مردم ایران شرکت نکردند در انتخابات نتیجه اینکه ما آمدیم به خارج.

این آقای رجوی گفت به اینکه شما میگویید مردم ، مردم ـ قرآن میگوید – اکثرهم لا یعقلون – گفتم ببین گفتم بهت که اینکه میگویی طرز فکرشما را پذیرفتم، نه شما طرز فکر افلاطونی توی کله ات است، ارسطویی هم نیست به بابت اینکه حزب تراز نو و این چیزها و عناصری ازاون سازمان پیشاهنگ و لنینی توی کله ات هست خلاصه افلاطونی توی کله ات است و برای مردم عقل وشعور قایل نیستی قران به مردم مسلمان نگفت ، گفت این کافران – اکثرهم لا یعقلون – ویک ترتیبی بکنید که یعقلون بشوند یعنی عقل شان را بکار بیندازند نگفت جانشین آنها بشوید حتی ! بهر حال این گفتگو ها هم انجام شد و آن میثاق نوشته شد و ما آمدیم به خارج. بعد از مدتی این آقا آمد پیش من و یک صورتی آورد از این سازمانهایی که میخواهند عضو بشوند گفتم اینها هیچکدام آنهایی که در تهران قرار بود نیستند گفت حاضر نشدند اینها حاضر نشدند دیدم بعضی از این سازمان ها همان هایی است که خود این سازمان مجاهدین درست کرده بود مثل مثلا ” اقامه ” نمی دانم سازمان چی چی و سازمان چی چی دیدم این صورت است و واقعیت ندارد . گفتم نه جانم این شما یک متنی مینویسید به من می دهید و شما مسئول هستید در برابر من و چیزی را من تصویب نکنم این اعتبار ندارد ولو این شورایی که شما تشکیل میدهید به اتفاق آرا هم تصویب کرده باشید، اون هم نوشت داد به من . خوب قرار هم همین شد که ایشون یا من از آن سه اصل بیرون رفتیم این طرف مقابل حق دارد که زبان به انتقاد بگشاید و بگوید که این اصل نقض شده است . به این ترتیب بوده که آن شورا بوجود آمد .

محمد حسین سبحانی :

خیلی ممنون آقای دکترشما به نکات خوبی از این برگ تاریخی که ما دنبالش هستیم اشاره کردید که در هر صورت مردم بدانند هرچند شورای باصطلاح مقاومتی که آلان وجود داره همانطور که شما گفتید چند جمعیتی که تشکیل داده در واقع یک شکل و فرمی بود از خود همان سازمان ( مجاهدین)، آلان هم در واقع هر چند شورای ملی مقاومتی که وجود داره در هر صورت از نظر ما و آنچه که من فکر میکنم در اپوزیسیون ایران هیچ جایگاه و ارزش سیاسی نداره ولی برای بررسی تاریخی چونکه اساسا همانطور که خدمت تان در ابتدا عرض کردم آلان سایت های سازمان مجاهدین که هرکدام لینکی دارد در رابطه با فرضا شورای ملی مقاومت اساسا میخواهد این ابتدای تاریخچه شکل گیری شورای ملی مقاومت و اینکه شما، من اینجا دارم که شما فرمودید دقیقا توی کتاب درس تجربه شما این مساله قید شده که ” میثاق را در ایران نوشتم قرار شد همه گرایشات سیاسی و با هرگونه طرز فکر میتوانند عضو شورای ملی مقاومت بشوند البته به شرط اینکه وابستگی به خارج نداشته باشند و این میثاق سه اصل دارد استقلال ، آزادی و عدم هژمونی ” این بحث و تاریخچه که مهم است توی شکل گیری یک جریان بسیار مهم است و این را میخواهند حذف کنند در تاریخ وما تلاش مان بیشتر این است .

اتفاقا بر اساس نکاتی که شما فرمودید خود مسعود رجوی رهبر سازمان مجاهدین در تاریخ سی تیرماه 1360 طی یک اطلاعیه ای اعلام کرد که در واقع این اطلاعیه منتشر شده ” برحسب ابلاغیه بیست و هفت تیرماه 1360 ریاست جمهوری مقدمتا در جهت نجات انقلابیون تشکیل شورای ملی مقاومت برای استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی را به عرض میرسانم.” در واقع این چیزی است که مااجازه نخواهیم داد نسل جدید دچار فراموشی بشود و در واقع خیانتی که به استقلال ایران به آزادی هر شخص و گروهی که شده و اعمال هژمونی و به تعبیر بسیاربسیار زیبای شما، اعتیاد به قدرت. این در واقع استمرار پیدا کند یا جامعه دچار فراموشی بشود.

حالا آقای دکتر سوال بعدی من این است که شما گفتید از همان ابتدا دچار تردید و بی اعتمادی بودید نسبت به رهبری سازمان مجاهدین خلق به خاطر آن طرز تفکر افلاطونی که شما خودتان اشاره کردید وهمانطور ساختار توتالیتری که حاکم بوده . از وقتی که آمدید به خارج از ایران و به پاریس آمدید از چه مقطعی این رگه ها را دیدید و گفتید که دیگر ما مصلحت نیست که حقیقت را قربانی کنیم، شما به رجوی گفته بودید که مبنای رابطه ما و شما حقیقت است، آن رگه ها کی نمایان شد که شما را در واقع جدی تر کرد که مسایل را مطرح کنید؟

دکتر ابولحسن بنی صدر:

قرار ما این بود که از لحظه اول مبنای رابطه حق وحقیقت باشد و نه مصلحت. خوب اولین اقدام پس از ورود به فرانسه این بود که این آقای رجوی گفت به اینکه جوخارج کشور و سازمان های سیاسی خواهان برنامه است و ما باید یک برنامه عملی که برمبنای آن میثاق هم باشد این را تهیه کنیم . گفتم بگو که برنامه را دولت ! گفت خوب ما هم میخواهیم دولت جانشین باشیم. گفتم: نه نه نه نشد شما تهران قرار بود برای آزادی قرار نبود اینجا دولت جانشین بشوید . گفت خوب شما رییس جمهور هستید گفتم من رییس جمهورام برای چهار سال مردم ایران انتخاب کردند و وسیله باصطلاح تصدی را رژیم از من گرفته رژیم کودتا کرده آن وظایفی که میتوانم انجام بدهم نشان دادن همان روز اول هم گفتم در هنگام ورود به فرانسه معلوم کردن روابط ارگانیک بین (خمینی ایسم) و( ریگانیسم) است وآن هم دارم عمل میکنم افشای جنایت ها و خیانت ها و فسادها ، مبارزه با جنگ اینها کارهایی است که میشود انجام داد و میدهیم تصدی ریاست جمهوری به عنوان رییس قوه مجریه از من ساقط است چونکه امکان اش را ندارم این تمام ! خوب وقتی اون امکان اش را ندارم چه برنامه ای را به جامعه ارائه بدهم؟ میگویند جای اجرای این برنامه ایران بود شما پس چرا رفتی خارج؟ ما برای این آمدیم خارج که بگوییم این رژیم زیرا زیر یک معامله ای کرده با ریگان و بوش و این کودتا از نتایج این معامله پنهانی است و بنا بر ادامه جنگ دارد واین مساله استقرار استبداد است و غیره .

خوب بعد آقای سلامتیان آمد پیش من و گفت پیش آقای رجوی بودم و ایشون میگه که آقای بنی صدر مثل کوه هر چی میگی اصلا مثل اینکه داری به کوه میگویی باز می تاباند به خود آدم شما ببینید ایشان را میتوانید راضی کنید ما برنامه ای … گفتم ببین به ایشون بگو ما قرارداد داریم با هم من روی حق می ایستم ایشون هر وقت خواست آن را نقض بکند یک بیانیه میدهد و میگوید از بنی صدر جدا شدیم. بلاخره گفتند و رفت و آمد و قرار شد یک برنامه ای بنویسند عمومی و نه برای یک دولت براساس آن میثاق و بیانیه ای که در دوره شاه در وجه اقتصادی و سیاسی و اجتماعی وفرهنگی من در خارج موضوع بحث قرار داده بودم و در شهرهای مختلف اروپا و وقتی وارد ایران شدیم در دانشگاه صنعتی به بحث گذاشته بودم و باصطلاح خلاصه ای تهیه کنند و یک چیز عمومی . تهیه شد ولی خوب یک برخوردی پیش آمد که یک تمایلی از ایشون برای اینکه باصطلاح در پی قدرت باشد ارائه شد و بعد مسایل دیگر روزمره پیش می آمد و مثل اینکه فرض کنید که جلساتی که تشکیل میداد و مصاحبه ها که میکرد و می گفت ما سه ماه دیگر ایران هستیم و رژیم در حال متلاشی شدن است و جوری که خلاصه مثل اینکه ما تنها آلترناتیو هستیم و اینها که نه قرار بود که هر کس که عضویت در شورا را پذیرفت عضو شوراست و نپذیرفت هم ما حق نداریم به او بگوییم تو چرا نپذیرفتی و مبارزه تو بیخود است چون عضو شورا نیستی همه حق دارند به هر طریقی که میخواهند و میتوانند برای آزادی و استقلال مبارزه کنند. گفت نه شروع کرد به پای و پی این و اون پیچیدن و اینها با اخلاق سازگاری نداشت و نه کمی دورتر شروع شد به اینکه عوامل رژیم خونخوارخمینی و از این تعابیر که میکردند بکشید و اینها که … گفتیم آقا شما قرار شد که اولا آنکه صریح قرآن است” قاتلو ائمه الکفر” به اون رهبران اینها قرار بود در بیفتی ان هم در مقام دفاع . قرار نبود هر بقال و عطار و میوه فروشی به صرف اینکه عکس خمینی توی مغازه اش هست و طرفداری میکند از خمینی بکشی و یا هر پاسداری هر کجایی که گیر آوردی بزنی اینها جامعه با ماست فرض این بود اکثریت طرف ما بود ما گفتیم رفراندم آقای خمینی گفت سی و پنج میلیون بگویند بله من می گویم نه، حالا اینجور رفتار میکنی معنایش این است که ما با جامعه طرف هستیم و ما تمارض مخالف خود را نمی پذیرم و برنمی تابیم . حق دارند آدم ها طرفدار آقای خمینی باشند شما حق ندارید اینها را بگیرید بکشید حالا از اون اصرار نه اون نشریه انقلاب اسلامی هم باید شعارتمها راه مبارزه، مبارزه مسلحانه است را بزند زیر صفحات و اون را هم دوستان ما هم بپذیرفتند و گفتند نه نمیگذاریم و شما باید اونی که قرارداد بوده … بعد یک تغییری کرد یک تغییر کوچکی کرد نمی دانم شعار را اینجوری تغییر داد که مثلا آنهایی که ابزار سرکوب رژیم هستند آنها را بزنید اینجوری ، اینطور که یادمه.

خوب اینها یک روزی آمد گفت که ما بایستی با دولت ها ارتباطات داشته باشیم تا اینها ما را به رسمیت بشناسند به عنوان آلترناتیو . گفتم نه ما با دولت ها کاری نداریم آنها از منافع خودشون حمایت میکنند در پی تحقق منافعی هستند که فکر میکنند باید داشته باشند و مال این و اون و دنیا را بخورند ما با افکار عمومی دنیا چرا مردم دنیا میباید که تلاش کنیم آنها حمایت کنند از جنبش ما اما دولت ها نه . دلیلی ندارد ما با دولت ها چه ارتباطی میخواهیم داشته باشیم. من درتمام دوره شاه من با هیچ مقام دولتی حاضر نشدم که ملاقات کنم وحالا هم بر همان روش هستم و به شما توصیه میکنم شما هم بر همین روش باشید.

و به همین ترتیب چیزها ادامه داشت تا یک روزی یادش بخیر ” گنیه” که تازه از دنیا رفته جامعه شناس و ایران دوست، این به من تلفن کرد که ” ادگارد پیزانی ” وزیر بود در دوره “دوگل” و آنزمان شده بود رییس موسسه عرب بنیاد فرهنگی نمی دانم چی چی ؟ ایشون از شما می پرسد که حاضرید آقای طارق عزیز را بپذیرید؟ گفتم خیر.طارق عزیز عضو یک رژیمی است که به ایران حمله کرده نتیجه حمله این است که من اینجا هستم با همچنین دشمنی ، دشمن مردم ایران ، دشمن استقلال ایران، دشمن تجربه دمکراسی در ایران من به چه دلیل بایست؟ نخیر، نمی پذیریم. یک ساعت بعد آقای رجوی آمد به اتاق من و گفت که آقای طارق عزیز از او تقاضای ملاقات کرده . گفتم لابد شما گفتید که نمی پذیرید چون خیلی عطش داشت قبلا در مورد جنگ میهنی واینها سختگیر تر از رژیم باشیم واین حرف ها… گفت نه من پذیرفتم . گفتم خوب شما بدون مشورت چگونه پذیرفتید؟ قبل از شما با من تماس گرفتند رد کردم شما چطوری پذیرفتید؟ بهر حال گفت حالا!! گفتم بهش اطلاع بده که منصرف شدید بعد گفت دیگه آخه جوری پذیرفتیم که نمیشه که بگیم انصراف بدیم .

گفتم حالا که پذیرفتی میتونی وقتی ایشون آمد اینجا پیش شما رفتاری بکنید که امپراطور شاپور اول با “والریا” امپراتور رم کرد . متجاوز در خور تحقیر است باید بفهمد که تجاوز کرده به یک کشوری و کشوری که به او تجاوز شده غرور ملی دارد این را باید اظهار کنی و حداکثر هم نیم ساعت بیشراین دیدارشما طول نکشد جوری که انعکاس اش این باشد که آمده پیش شما در مقام ایرانی صاحب غرور ملی اورا روانه کردی گفت بسیار خوب همینطور رفتار میکنیم. بجای اینطور رفتار کردن پنج ساعت با اون آقا دیدار کرد دیدار طول کشید جوری که روزنامه لوموند روز بعد نوشت که آقای طارق عزیز این آقا را خرید آقای رجوی را خرید حالا تعبیر خرید یا بدست آورد بهر حال یک همچنین تعبیری ، خوب دیگر مطبوعات دیگر هم به همین ترتیب کار بالا گرفت خوب آقا شما قرار نبود اینجور بگی پنج ساعت طول بدی حالا چی گفتی چی شنیدی و بعد نه ما اینجور گفتیم و آنجور شنیدیم خوب کی اعتماد داره که این ( رجوی ) داره راستش را میگوید اینجور گفته آنجور شنیده . به هرحال دیگه از آن زمان به بعد روشن بود که این آدم در واقع یک معامله ای را با اون آقای طارق عزیز انجام داده و رفتارش تفاوت کرد تفاوت کرد تا اینکه روزنامه انقلاب اسلامی که آن موقع من هیچ تصدی هم در آن روزنامه نداشتم دوستان من تصدی میکردند و انتشار میدادند سرمقاله ای انتشار داده بود تحت عنوان ” دروغ های طارق عزیز ”

اصلا من متن آن رو هم نخوانده بودم . روز بعد چهارده صفحه نامه به من نوشت و توضیحات می داد در باره این سرمقاله خنجر هست از پشت به ایشون و شورای ملی مقاومت -از آن به بعد صاحب شورای ملی مقاومت هم شد – و ایشون ناگزیر است که به همکاری سازمان مجاهدین خلق با آقای ابوالحسن بنی صدر پایان بدهد .

من هم یک یادداشت مختصری در جواب اش نوشتم این معنایش این است که شما میخواهید بروید به عراق تا وقتی که نرفتید به عراق وبه دشمن نپیوستید من سکوت میکنم اما اگر رفتید به آن طرف سکوت را میشکنم و می گویم که شما خودتان را فروختید به رژیم صدام . ولی هیچ محتاج این هم نشد برای اینکه آن بیانیه ای که منتشر شد باصطلاح جدایی را اعلام می کرد، نه نامه چهارده صفحه ای اورا آن وقت منتشر کرده بودیم البته بعد روزنامه انقلاب اسلامی منتشر کرده بود نه پاسخ من. فقط آن بیانیه منتشر شد ، روزنامه لوموند و روزنامه های دیگر فرانسوی – ایتالیایی – آلمانی- انگلیسی و آمریکایی بدون استثنا گفتند این به این دلیل است که بنی صدر روی استقلال حساسیت اش شدید است و این آدم ( مسعود رجوی ) این را نقض کرده استقلال ایران رو و پیوسته به عراق و به این جهت جدا شده اند .اصلا هیچ یک کلمه والله از زبان من بیرون نیامد خودشون این …

محمد حسین سبحانی:

آنها تشخیص دادند

دکتر ابولحسن بنی صدر:

تشخیص دادند بله خوب من را یک عمر در فرنگ می شناختند وبعد هم در ایران به عنوان رییس جمهور دیده بودند و میشناختند و بعد هم در مراجعت باز هم من را میشناختند . کسی نبودم که مطبوعات دنیا من را نشناسند بنابراین م یدانستند که این جدا شده ، کی جدا شده؟ سر چی جدا شده؟ و به این ترتیب این آقا رفتش. چند نفر از اعضای آن شورا نزد من آمدند و گفتم این آقا جوان است به اونها گفتم و روز اول که آمدیم به خارج من به ایشون گفتم اینجا ایران نیست اینجا صبح تا شب کار کنی. تازه یالله فراموش نشوی بخواهی شب تا ساعت چهارو پنج صبح بنشینی یاللی و تاللی بگی با افراد گروه ات – بعد بخوابی ظهر بیدار بشوی ، ناهار بخوری سر ناهار با این و اون شوخی بکنی- سه و چهار بعدازظهر این و اون را ببینی باز بشود شب، می روی به فراموش خانه و این آقا گوش نکرد . فرصت داشت برود مطالعه کند چیز بفهمد دنیا را بشناسد نکرد این کار رو. به همان روش ادامه داد حالا می بیند مطبوعات او را یک آدم میان تهی می بینند مطبوعات دنیا وزن دیگر نمانده براش و فکر میکند که اگر این بماند در اینجا باز بیشتر باصطلاح سبک تر میشود وزن اش . احتمالا آن سازمان را هم از دست خواهد داد ، پس راه حل را در این دیده است که از اینجا برود به عراق. مدعی است که به من میگفت ما میرویم یک تکه زمین میخواهیم که رژیم عراق به ما بدهد آنجا در مرز ایران و عراق از اونجا فراخوان می دهیم و مردم میآیند به طرف ما ، خیلی خندیدم. گفتم واقعا شما فکر کردید این حرف ها را می زنی یا اینکه خیال می کنی . با کی آخه شما دارید این حرف ها را میزنید آدم . این چه چیزهایی است که شما می گویید شما همین رفتید مرز عراق و گفتید مردم ایران من آمدم اینجا و اینها راه می افتند میلیون میلیون می آیند مرز و شما هم با انها می روید تهران را فتح می کنید و تمام ؟

بیچاره ” مائو” هم راه پیمایی بزرگ کرد، حساب کتاب داشت به این سادگی که تو میگی که راه پیمایی نمیشود آدم عاقل . بگو میخواهم بروم عراق معامله کردم با رژیم صدام و میخواهم بروم عراق و این حرف ها را هم بریز باصطلاح آب رودخانه و خودت را سبک نکن با گفتن این حرف ها . چون هر کسی این حرف ها را بشنود میگه اصلا شما بکلی یک عقل سیاسی جای خود، اصلا عقل ندارید چون آدم عاقل همچنین حرف هایی نمی زند بله به این ترتیب ایشون رفت به عراق و گوش هم به این صحبت نداد و قبل از رفتن هم گفتم که نکن این کار را میروی آنجا می شوی – وجه المصالحه – اسباب دست.

محمد حسین سبحانی:

یعنی شما آقای دکتر سال 1365 که رفت آن موقع هم ارتباط داشتید و آن موقع هم به ایشون تاکید کردید؟

دکتر ابولحسن بنی صدر:

آن موقع که باصطلاح تا قبل از اینکه برود به عراق بله بوسیله کسانی که عضو آن شورا بودند بهش پیغام دادم که نکن . همان موقع هم آنهایی که آمدند پیش من به آنها گفتم که این جوان است نگذارید خودش را نفله کند و سازمان را هم نفله کند . ما یک کاری است کردیم اگر بخواهد ادای ” مائو” را دربیاورد ما آن کار را کردیم راه پیمایی مان را کردیم و رفتیم و رسیدیم به بالای کوه . از این به بعد باید منتظر بمانیم جامعه برخیزد ما هرکار دیگری بکنیم آن هم از این نوع کارهایی که این آقا می کند خودکشی است . من بسیار تاسف می خورم که ایشون خود و سازمان اش را باصطلاح از آن سیانور هایی که می گفتند اگر کسی در مضان دستگیری قرار گرفت باید بخورد از اعضای سازمان ایشون به همه داره میخوراند خود و بقیه خودکشی میکند یک خودکشی سیاسی این خیلی جای تاسف دارد. و تمام کوشش را کردم که این کار را نکند و نرود به عراق .

ولی بهش هم گفتم که بوسیله همین آقایان، گفتم که شما دارید میروید به عراق یک موفقیتی به حساب من می نویسید و آن این است که معلوم شد هیچ نیازی به خشونت نبوده و آقای خمینی برای استقرار استبداد اش خشونت را راه انداخت می بینید که چه راحت می شود ماهیت شما را آشکار کرد چه ماهیتی دارید تا کجا عاشق و شیفته قدرت هستی؟ و برای رسیدن به قدرت به چه کارها حاضری دست بزنی؟ از جمله اینکه آدم عاقل کسی با خمینی دعوا میکنه که برود دست نشانده صدام بشود؟ تا اینجا حاضری. پس این در کارنامه من هست که بدون خشونت ماهیت شما را بر مردم ایران معلوم کردم و شما دیگه بی خطر شدی برای ایران . دیگه تمام فرض کنیم آن رژیم برود و جاده ها را هم باز کنند شما را مردم ایران نخواهند گذاشت که از عراق به تهران پایت برسد، تمام شد کار شما . خودتان به چند جهت خودکشی کردید . بله اینها سیر تحولی بوده که در این ابتلا و آزمایش انجام گرفته عینا آنجور که واقع شده .

محمد حسین سبحانی :

من اتفاقا چند روز قبل ایمیل هایی را دریافت کردم از وب سایت هایی که هوادار شما هستند . عکس هایی را من دیدم . چون پاسخ شما رسید به استقلال و کسی که متجاوزگر است و تعبیری که کردید باید متجاوز گر را ، حق اش است که تحقیر کرد ، نه اینکه درواقع یک حالت خشونت داشته باشد ولی در هر صورت یک حق طبیعی انسان است. خوب عکس هایی که من دیدم در هر صورت مال سی سال قبل بود شما توی جبهه ها می رفتید با سربازان و افسران و نیروهایی که برای میهن شان می جنگیدند در مقابل صدام حسین و دشمنی هم که جنگ اش هم اساسا ربطی … چون شما خودتان مطلع هستید سال 1975 اصلا زمانی هم که شاه بود این ادعای ارضی را صدام حسین داشت . شما هم خودتون در واقع وقتی که صدام حسین حمله کرد در جبهه ها از میهن تان دفاع کردید این از یک سو ، و شما وقتی که نگاه میکند این صحنه را، این اتحاد صورت گرفته با فردی به نام مسعود رجوی و شما بخاطر پایبندی هایتان به همان چیزی که اعتقاد داشتید حالا این فرد آمده رفته با همان صدام حسین که شما در واقع توی آن جبهه با آن سرباز با آن افسر صحبت میکردید و روحیه میدادید برای دفاع از میهن اش بجنگد، خوب این به نظر من همان تعبیری که خودتون داشتید بدون خشونت در واقع یک ماهیتی را افشا کرد. روند جدایی ها از شورای ملی مقاومت شخصیت های مختلف که مستقل بودند مثل آقای خانبابا تهرانی، آقای دکتر مهدی ممکن،آقای حاج سید جوادی، آقای سلامتیان و بقیه عزیزانی که جدا شدند نشان داد که ارزیابی شما به عنوان اولین نفری که آمدید یک میثاقی را گذاشتید و باز به عنوان اولین نفری که دیدید نقض می شود.

جهت اطلاع شما من بگویم که اساسا سازمان مجاهدین حالا من تعبیرام هست، آن گروه موسسه عربی که شما نام بردید در واقع دامی بوده از نظر من که میخواستند اول شما را درگیر این موضوع بکنند. یعنی اینطور نبوده که به نظر من سازمان مجاهدین از این موضوع اطلاع نداشته باشد، خواستند اول شما را درگیر دیدار با طارق عزیز بکنند که پشت شما در واقع حرکت کنند ولی شما با آگاهی و شهامت و میهن پرستی که داشتید ایستادید .

من سوال بعدی ام این است که آقای دکتر بنی صدر خارج از اینکه شما پدر خانم دکتر فیروزه بنی صدر هستید، این سؤال بدین خاطر است که در هر صورت توی تاریخ بماند. ازدواج توی یک جامعه آزاد در واقع قوانین ، رسوم و فرهنگ خودش را دارد و من خواهش ام این است که این سوال را از موضع یک جامعه شناس از موضع یک شخصیت روشنفکری که تحصیلات آکادمیک دارد و بیش از پنجاه سال تجربه دارید، پاسخ بدهید. ممکن است توی این زن و شوهر ، ممکن که نه حتما زن آمده این ازدواج را بر اساس آن قانونمندی هایی که در جامعه مدرن وجود دارد آمده برای ازدواج انتخاب بکند آیا مرد که در واقع اینجا مسعود رجوی است از این ازدواج آمده وسیله ای برای رسیدن و پلی برای ردشدن استفاده کرده ؟ یا نه واقعا ازدواج خواسته بکند ؟ اینجا پاسخ به این سوال نشان میدهد که آن اعتیاد به قدرت که شما نام بردید ، چقدر در یک شخصیت میتواند تجلی پیدا بکند، رشد پیدا بکند و در واقع بتواند یک زن حالا ، این زن اسم اش هر چی یا هر کس می خواهد باشد و من می خواهم از پاسخ به این سوال نتایج دیگری را بگیرم، شما به عنوان یک نه به عنوان پدر خانم دکتر فیروزه بنی صدر به عنوان یک شخصیتی که ملی هستید نظرتان در این مورد چی هست ؟

دکتر ابولحسن بنی صدر:

عرض کنم که آن ازدواج را من مخالف بودم به عنوان پدرو با ازدواج سیاسی علی الاصل مخالف بودم . ازدواج وسیله رابطه سیاسی باشد این چون در قدرت است هدف که فکر قدرت شد اینجور میشود اما دختر من او به استقلال اعتقاد داشت، به آزادی اعتقاد داشت و در کار رشد بود . این آقا با او صحبت کرده بود، مفصل، او هم پذیرفته بود، بر این میزان که مهر ایشون باشد استقلال ، آزادی و دوستی ملی عرض کنم به شما و این اختیار که هر گاه آقای رجوی عملی در نقض استقلال ایران یا عملی در نقض آزادی انسان یا در نقض صلح ملی انجام بدهد او اختیار دارد جدا بشود. دختر من گفته بود که پدر من می گوید که این ازدواج پشیمانی می آورد ، ولی خواهد دید که نه باصطلاح زیانی از این ازدواج حاصل نخواهد شد . من به او جواب دادم که زیان و نفع را پدر می تواند تحمل کند، مساله شماست که در آغاز جوانی هستی ، وارد همچنین آزمایشی بشوی با رهبر یک گروهی که با این میثاق راه افتاده اما در عمل من می بینم که این هوای همان قدرت توی کله اش هست . خوب بر اساس همین اصول هم عقد جاری شد و آنها زن و شوهر شدند حالا چند زن در دنیا هست که بر این مبنا با شوهر ازدواج می کند، این را می گذارم پای شما که بروید ببینید که اگر باشد بسیار انگشت شمار است .

خوب این ادامه داشت تا یک شبی دختر من تلفن کرد به من در حال گریه و گریان. گفت که این آقا می خواهد برود بغداد و به من می گوید تکلیف را معین کن. با من می آیی یا اینکه جدا می شوی؟

گفتم شما چرا گریه میکنید؟ شما با او بر یک اصولی ازدواج کردید شما می خواهید آن اصول را نقض بکنی با او بروی بغداد ؟ یا نمی خواهید ؟ گفت نه نمی خواهم . گفتم خیلی خوب همین الان سوار شو ماشین بیا فردا هم می روی به شهر داری یا هر جایی که باید طلاق این آقای شوهر را طلاق می دهید و تمام میشود می رود پی کارش با اختیاری که دارید و همین کار را هم انجام داد .

دو تا آزمایش است یکی آزمایش آقای رجوی است با پدر که من بودم . برداشت یک کتاب هفتصد صفحه ای هم نوشت پر از دروغ، خوب می شود به جامعه یک راست و دروغی را قاطی کرد و یک چیزهایی که نخیر آن سیاسی بوده و چی بوده و چی بوده … اما با دختری با اون سن و سال که دختر من داشت این حرفها دیگر خریدار ندارد. یک رابطه ای است بر مبنای عاطفه از دید لااقل آن دختر، و این آدم شکسته همه آنها را، و هیچ مو لای درزش نمی رود این استقلال ایران را نقض کرده ، به این دلیل دختر من از اون جدا شده این اصل آزادی را نقض کرده به لحاظ اینکه یک روز یک نشریه ای توش نوشته ” دروغ های طارق عزیز” . این آزادی را این آقا برای این نشریه قایل نشده که حق دارد که انتقاد کند از آقای طارق عزیز او و بالاخره اصل عدم هژمونی را نقض کرده به لحاظ اینکه نظر خودش را با اعلان جدایی از رییس جمهوری به کرسی نشانده و بعد هم به اعضای آن شورای ملی مقاومت تحمیل کرده وقتی به اونها گفته که باید انتخاب کنید، یا با سازمان می مانید یا می روید پی کارتان. بنابراین اون میثاق را نقض کرده است در هر سه اصل اش .

در آن ازدواج و جدایی آن خیلی روشن دیده می شود ،خیلی روشن تراز گرچه اون هم تجربه روشنی بود ابهامی توش نیست . اون اقا رفته عراق اینها روشنه و هیچ چیز مبهمی نیست اما در مورد ازدواج هیچی نمی تواند بگوید . برای اینکه آنچه که مهر بود استقلال ایران بود وآزادی و صلح ملی بود. خوب اگر تو نقض نمی کردی جدایی چرا حاصل میشد؟ دلیلی نداشت ادامه پیدا می کرد. پس تو نقض کردی و چون تو نقض کردی او شما را دیگر لایق اینکه شوهر خود بداند نیافت و جدا شد از شما ، این اون ماجرا است.

البته اون ( دکتر فیروزه بنی صدر ) اول که می خواست با اون ( مسعود رجوی ) ازدواج کند گفته بود که من ادامه تحصیل را خواهم داد و ازدواج به این معنا نیست که من تحصیل علم را رها بکنم. این آقا به او گفته بود شما می خواهید چی کنی ؟ فردا که اوضاع تحول پیدا کند شما زن اول ایران می شوید. و خودش میشود مرد اول ایران… بله چه احتیاجی داری به تحصیل و این حرف ها.

من خندیدم و گفتم این خودش را در لباس ” چائوچسکو” می بیند . زن بیسوادش را کرده بود شیمی دان شماره یک و رییس آکادمی شیمی و این حرف ها … لابد خود این آقا میشه جای “چاچسکو” ایران و همسر او هم می شود یارو … بهش بگو آقا شما قرار نیست مرد اول ایران بشوید شما قرار است خدمتگزار مردم ایران باشید تا وقتی خود آن مردم به جنبش برخیزند بعد هم ممکن است به هیچ خدمتی به شما ارجاع نکنند این حرف ها چیه شما می زنید؟

خلاصه این هم به او گفته بود که قبل از اینکه حتی با من گفتگو کند خوب من با همین فکر و طرز تلقی شما سازگاری ندارم. تربیت من تربیتی است که انسان آزاد است و انسان مستقل است انسان باید دنبال رشد و ترقی باشد . انسان نباید دنبال قدرت باشد و شما دنبال قدرتی من هم برای این می خواهی فکر میک نی می شوی داماد نخستین منتخب تاریخ ایران .نان این را خواهی خورد و یک روزی می رسی می شوی مرد اول ایران، نه من برای این حاضر نیستم با تو همسر بشوم . باز با اون زبان بازی هایی که خاص اون بود چند ساعتی وقت اینو تلف کرده بوده بود در اینکه بگوید نه نه من به اون معنا نمیگویم از این حر فهایی که میدانید و این آقا فراوان میگوید و متوجه تناقض گویی هایش هم نمیشود. به هرحال اون ( مسعود رجوی ) که این دید را داشته قطعا داشته ، می خواسته یک امکانی بر امکانات خودش بیفزاید و بشود ایران مدار خلاصه فکر میکرده از طریق این ازدواج ایران مدار میشود که نمیشود مصدق چند تا داماد داشت کدامشان شدند ایران مدار که او بشود ایران مداری زحمت میخواد کار میخواد خدمت به مردم میخواهد مردم دوستی میخواهد اخلاق میخواهد اینکه آدمی کارش این باشد که دائم در ترور اخلاقی این و آن. حالا یک عده ای از این سازمان جدا شدند تمام اینها بدون استثنا از دید این آقا عضو “واواک” این رژیم اند ، بدون استثنا . آخه شرم هم یک چیزی است در زندگی . مارکس گفت شرم یک احساس انقلابی است، خوب یک مقدار شرم . اینها بیست سال و سی سال در آن سازمان بودند همچی که به تو گفتند نه ، درجا شدند ” واواکی” ؟ خوب این ترور اخلاقی است، و آدمی که به دشمن یک ملت می پیوندد و جیره خوار او میشود این نمی تواند بگوید من ایرانی ها را دوست دارم . ایران دوستی رفتار مناسب خودش ام می خواهد شما آلان با من بحث کردی یک مقدار گفتگو کردی در این چیزی که من به شما گفتم تا این زمان ذره ای کینه نسبت به این آدم نشنیدی واقعا در من نیست .

محمد حسین سبحانی :

نباید باشه

دکتر ابولحسن بنی صدر:

در من نیست.

محمد حسین سبحانی :

نباید باشه ولی آقای دکتر من هشت سال در انفرادی این آقا بودم و یک سال و خورده ای در زندان ” ابو غریب” به عزیزترین کسانم سوگند یاد میکنم من به شخصیت و حتی زندانبان هایم هیچ کینه ای ندارم چرا که احساس میکنم این به نفع خودم هست اول چون اگر کینه داشته باشم در واقع خودم را اذیت کردم و اون اعتقاداتی که دارم میگم جامعه باید خشونت را در همه ابعادش نفی کنه این در واقع خدشه وارد میشود ولی نسبت به اون اندیشه بسیار جدی شدم آقای دکتر یعنی بسیار جدی شدم که در واقع احساس میکنم من ، من نوعی سهم داشتیم . در شرایطی که آقای دکتر بنی صدر شما خودتان یادتان هست مقطع سی خرداد سال شصت و آن سه سال 1357 تا 1360شرایط سیاسی اجتماعی ایران غیر قابل قیاس بود با این وضعیت کنونی . در نشست شورای مرکزی مجاهدین در عراق رجوی دعوایش سر چی بود ؟ دعوایش این بود که آقای خمینی رهبری انقلاب را به سرقت برده، خوب از کی سرقت کرده ؟

دکتر ابوالحسن بنی صدر :

از این آقا

محمد حسین سبحانی :

در واقع این است تمام جوهر موضوع این است که از کی به سرقت برده ؟ و گرنه اگر دعوا، اگر آن ” اعیتاد به قدرت” نبود، این همه عجله برای چی؟ جامعه ای که داشت یواش یواش، آرام آرام و به تعبیر بسیار زیبای مرحوم بازرگان، اگر یادتان باشد در استادیوم آزادی می گفت من “فولگس واگن” هستم و گام به گام می روم جلو، آن را جامعه ما احتیاج داشت و الان هم احتیاج داره که هر چیزی یک ذره یک ذره برود جلو طبیعی است کسی که اعتیاد دارد به قدرت میخواهد عجله بکند همین تعبیری که شما فرمودید بانوی اول شما بانوی اول ایران میشد، اولا من لازم است که از شخصیت خانم دکتر فیروزه بنی صدر از این زاویه که مهریه شان چنین بوده و چنین این مهریه را خواستار شدند به عنوان یک ادمی که خودم قربانی بودم و از این سازمان شناخت دارم تشکر بکنم ولی همین تعبیری که برای ایشون بکار برده توی سازمان توی نشست شورای مرکزی سازمان اینها که میدانید وقتی که آقای رجوی و مریم رجوی می آمدند دوتایی می آمدند آن بالا همیشه هم این سکو ان بالا قرار داشت این به لحاظ روانی همیشه تو از پایین به آنها نگاه میکردی و اون بالا بود و از مریم رجوی می خواست تعریف و تمجید کند از ایشون با تعبیر ” سید النسا العالمین ”

دکتر ابوالحسن بنی صدر :

از ایران هم زد بالاتر

محمد حسین سبحانی :

و کلی روایات قرآنی و ایدئولوژیک و توی دستگاه ذهنی خودش، بعدها که من آمدم بیرون توی زندان هم فکر میکردم وقتی که ایشون ( مریم عضدانلو ) که همسر شماست ” سید النسا العالمین” باشد ، خوب ” سید الرجال العالمین ” هم طبعا شما مسعود رجوی هستید . بنابراین من بسیار خوشحالم که در واقع حداقل مسعود رجوی چون واقعا این فرصتی که فرصتی بوده که چیز کمی نبوده که یک نفر را گروگان نگه داشته ، در واقع این روش هست آقای دکتر آلان تمام بچه هایی شما میبینید من سپاسگزارم که شما از قربانیانی که توی سازمان بودند و بچه هایی که بیست سال سی سال بودند به این شکل حمایت کردید الان هریک از ما یکی از بچه هایمان اونجاست گروگان هستند یعنی درسته خیلی ظرفیت میخواهد توان میخواهد که شما فرضا دخترت ، همسرت یا شوهرت آنجاست ولی میتونی باز اینجا حرف بزنی بنابراین به عنوان یک مکانیزم ، حتی اگرزبانی ، عمل میکندو تو را کند میکند ، نمیگذارد این عقاید را بیان کنید ، در مورد شما همان مکانیزمی بوده که برباید، تا در واقع شما را در مقابل اعتراض به آنچه که در میثاق نوشته بودید به سکوت وادار بکند .

من میخواهم برای اینکه به نقطه دیگری برسم و میدانم وقت شما هم کم هست با عذر خواهی از همه دوستان عزیز سوال آخرم اینکه من یکبار دیگر که خدمت شما بودم یک حلقه ذهنی که خودم داشتم یکبار با شما مطرح کردم و شما پاسخ خیلی مستدل و قانع کننده ای برای من دادید . ولی من دوست دارم این بحث را دوباره با شما مطرح کنم بدلیل اهمیتی که دارد . شما حتما مطلع هستید بعد از طلاق های اجباری و انقلاب ایدئولوژیک سازمان مجاهدین ایجاد کرد و مسعود رجوی در واقع زن ابریشم چی را از همان وسیله و پلهای بسیاری مثل این درست کرد، طلاق گرفتند وبه ازدواج خودش درآورد، که در واقع یک شوکی به جامعه وارد بکند و بحث هایی که نتیجه اش چی بود اشاره نمیکنم . در هر صورت سرانجام این موضوع تمام اعضای سازمان مجاهدین ملزم شدند از همسرانشان طلاق بگیرند اجبارا، یعنی با اوج عاطفه و احساس. همانطور که شما گفتید به عضو شورای ملی مقاومت میگفت یا با سازمان بمان یا برو. به آن فردی هم که در سازمان داخل عراق بود یا می گفت برو – حالا نمی گفت فقط برو- یا برو به سمت رژیم یا بمان . یعنی تو همیشه در جنگ این بودی که دنیا فقط دو نقطه بیشتر ندارد یا همین جایی که عراق و سازمان مجاهدین است و آقای رجوی میگوید یا من باید بروم به آن گذشته .

الان اخباری که افراد جدید از سازمان مجاهدین جدا شدند بطور مشخص خانم سلطانی، خانم ابراهیمی اینهایی که آمدند بیرون در واقع ابعادی را مطرح میکنند از اینکه در واقع آقای مسعود رجوی رابطه جنسی داشته با این افراد و واقعا برای من تا مدت ها قابل قبول نبوده، و حتی آلان هم من در واقع گفتم بطور شفاف وروشن برایم واضح نیست که چطوری میتواند یک آدم فرضا آدم ها را از همدیگر با توجیهات ایدئولوژیک و مبارزاتی جدا بکند، و بعد خودش با همان توجیهات مبارزاتی و ایدئولوژیک با یکی دیگر و آن زنی که همرزم اش بوده نزدیکی بکند و این را در واقع برداشتن هر پرده ای بین فرد و رهبری اش قلمداد بکند.

شما تعبیر بسیار جالبی داشتید که سکس آخرین مرحله فروپاشی یک قدرت است و تعابیر و مستندات دیگری. من میخواهم خواهش میکنم آقای دکتر این بحث را بخاطراینکه دوستان من بهتر بفهمند مردم بهتر متوجه بشوند آن جوانی که دوباره به دام نیفتد به لحاظ تاریخی گفتید فرقه های مختلف این را هرچه قدر برایتان امکان دارد لطف کنید توضیح دهید.

دکتر ابوالحسن بنی صدر:

اول اینکه امیدوارم این راست نباشد و آن اینکه برای زن شان و منزلت باید قایل شد چون میخواهیم کشور آزادی داشته باشیم و زنانی هم که عضو آن سازمانند منزلت میخواهند کرامت میخواهند حقوق مندند و امیدوارم این آقا و همکاران او تا این حد سقوط نکرده باشند .این ایام من مشغول ام دارم آن کتاب اول در دمکراسی را آماده می کنم برای انتشار که مربوط است به ” توتالیتاریسم” بخش اول آن کتاب است و خواسته هایش و ستون پایه هایش.

در دوران ما استبداد های فراگیر مثل ” استالین ایسم” مثل ” نازیسیم” اینها در سازمان دهی از کلیسا پیروی کردند ولی نتوانستند آن توفیقی را پیدا کنند که کلیسا داشته ، کلیسا هم یک سازمان توتالیتر بود در قرون وسطی و قبلا هم در تاریخ بشری فرعونیت بوده ، در مصر . در خود کشور ما هم سازمان هایی از این نوع سازمان مجاهدین وجود داشته و ما می دانیم که سازمانی که ” حسن صباح” بنیاد گذاشت لحظه سقوط در همین لحظه بود . لحظه ای بود که سکس نقش اول را پیدا کرد در روابط سازمانی ، روابط سازمانی رهبر با اعضا ، اعضا با یکدیگر . معروف است که آخرین باصطلاح رهبر این سازمان وقتی که “هلاکو خان ” حمله کرد برای اینکه تسلیم بشود دو خواسته داشت، یکی این بود یک دختر زیبای چینی، خان مغول برای او بفرستد به قلعه و دیگراینکه جماع شتر را تماشا کند. اون ” هلاکو” از این پیغام فهمید که دیگر مقاومتی نیست .

بعد شما می آیید در تاریخ می بینید که شاه سلطان حسین معروف است دیگر از لحاظ رفتار و کردارش واینکه لحظه سقوط شد. دیگر بعد از آن ایران گرفتار جنگ های سی ساله شد . این آقای شاه سلطان حسین بنا بر آنچه که رستم التواریخ مینویسد محلی که داشت هیئت وزیران را در آنجا تشکیل می داد خودش در جایی می نشست که مشرف بود بر یک حوض و یک استخر بزرگ و در آن استخر زن ها عریان ، و ایشون در جلسه ای که باید وزرا بهش گزارش میدهند وضیعت و اینها همه اش چشم اش به آن صحنه ای بود که در آن استخر تماشا می کرد. سقوط می کند، لحظه سقوط بود.

لحظه سقوط بابل هم وقتی کوروش وارد شهر میشود همین لحظه بود شبی بود که آنها در روابط جنسی بی بند و بار تا صبح گذرانده بودند و در خواب بودند که کوروش با تغییر مسیر رود وارد شهر شد و شهر را گرفت بابل و اون کشور همه رفت پی کارش. اثری هم ازش نماند جز همان چیزهایی که صدام حسین درست کرده بود به عنوان نشانه های آن دوران . برج بابل هم معروف است که می گویند برج بابل در فساد خودش فرو خوابید .

پس این در تاریخ تمام سلسله ها هم وقتی می رسند به دوره انحطاط و انحلال، همین است ، یعنی سکس نقش اول را پیدا می کند در تنظیم روابط نه به شکلی که عموما در روابط شخصی قدرت دارد . زن در ایران اسیر است که در گره گاه شخصی قدرت قرار میگیرد مثل اینکه فرض کنید این خانواده با آن خانواده ارتباط برقرار میکنند که به اصطلاح قدرت بزرگتری بشوند این اعتماد از طریق زن برقرار میشود که ازدواج هست اش . اما یک لحظه ای میرسد نه دیگه، در درون هر یک از این واحد هایی که با هم ارتباط میگیرند سکس تنظیم کننده رابطه میشود آن دیگر مرحله انحلال است.

برای اینکه نمونه های دیگری گفته باشیم این ” برژنف ” دبیر اول حزب کمونیست روسیه که کمی بعد از او امپراتوری شان فرو پاشید به دو چیز علاقه فراوانی داشت یکی اتومبیل که مدل های گوناگون آن را جمع می کرد که از اینور و آنور دنیا برای ایشان جمع میشده و یکی هم دختران خوشگل که مامورین داشتند، اینها درسراسر قلمرو امپراتوری آنها را می یافتند وبرای ایشان می فرستادند. به این ترتیب می بینیم که یک پدیده عمومی است.

باز یادی کنیم از مصدق که نوه او تعریف میکرد ، آقای علی متین دفتری که رفتم احمد آباد دیدم خیلی شنگول است شاد است سبب پرسیدم امروز خیلی شادید گفت این انگلیس ها خیلی پز میدادند به مردم دنیا ، که گویا خیلی مردمی هستند حساب و کتاب دار و شق ورق و آداب دار، حالا منشی آقای وزیر دفاع، نه هر وزیری، وزیر دفاع یک جاسوسه روسی بوده، و این آقای وزیر و این جاسوسه روسی هم خوابه شدند این امپراتوری مرد . خوشحالی اش از این بوده، این امپراتوری مرد .

خوب حالا می بینیم که آن امپراتوری مرد و رفت پی کارش . با این توضیحاتی که دادم البته “فوکو” هم از لحاظ فلسفی توضیح می دهد که در یک جامعه هایی استبداد و دیکتاتوری سکس برقرار شد، آن وقت اون جوامع دوران انحطاط شان است .

با این توضیحاتی که عرض کردم، و گفتم هم که این سازمان های توتالیترالگو شان کلیسا است، یک چیز را از کلیسا نیاموختند .

اون که کلیسا حواس اش جمع بود که ممکن است این سکس این بلا را بیاورد سرشان . چون یک پاپ شان شهره عام و خاص شد. برای اینکه دختری داشت حرامزاده، پسری داشت حرامزاده، که پادشاه روم بود و این ” ماکیاول ” کتاب پرنس را برای او نوشته است و این آقای پاپ مراسم لهو و لعب تشکیل میداد و خودش از روابط جنسی این افراد که به هم می انداخت، لذت میبرد و دخترش هم که حرامزاده بود. اصلا شهره آن زمان بود شهره آفاق بود در آن زمان . در اول که ازدواج ممنوع نبود به کشیش ها ، بعد ممنوع شد و ممنوع هم مانده در کلیسای کاتولیک . ولی هر زمان می بیند که شما بچه بازی کشیش ها مساله است پاپ کنونی رفت به انگلیس آنجا یقه اش را چسبیدند ، آمریکا همینطور در جاهای دیگر همینطور یعنی این عامل علی رغم اینکه ممنوع شده بود و به لذتی فکر نکند و دلبستگی جز به خدا نداشته باشد، مع هاذا یکی از عوامل انحطاط است. ولی چون این توجه را کرد و چون خودش را توانست منطبق کند با جوامع بشری با جوامع مسیحی، این پایدار ماند .

اما توتالیتراسیم هایی که از او تقلید کردند مثل نازیسم مثل استالینیسم ، اولا این توانایی تحول را نداشتند ثانیا سکس نقشی که گفتم داشت ثالثا به جای اینکه آنها با تحول جامعه با جوامع دیگر انطباق بجویند به عکس میکوشیدند جلوی هر گونه تحول را بگیرند الا اینکه خودشان از این طریق جاودانی بشوند غافل از اینکه این از عوامل سقوط می شود این عوامل هم در این گروه قابل مشاهده است یعنی این گروه بجای اینکه خودش را انطباق بدهد با تحول، نخیر، لج میکند با تحول میگوید که من همین هم که هستم ، بقیه بایست خودشان را با من منطبق کنند . و اگر تابع مطلق سازمان نیستند یا من ترور تنی می کنم یا ترور اخلاقی . هیچ قابلیت انطباق ندارد ، قابلیت تحول ندارد. اون در درون هم نیازمند این شده که روابط فکری و باوری آدم ها را جانشین کند با مساله سکس . و این یعنی اسباب سقوط را در خود جمع آورده ، با توجه که بریده از جامعه ملی و رفتارهایی کرده که نه هیچ با ایران دوستی سازگار است نه با انسان دوستی سازگار است، نه حق و حقوقی برای انسان بودن قایل است نه با مردم دوستی سازگار است. این یک انزوایی پیدا کرده و قوه جاذبه اش بسیار کم ، نزدیک به صفر و قوه دافعه اش بسیار زیاد. نتیجه ؟

نتیجه اینکه ولو کوششی کرده آقای رجوی این سازمان را تبدیل کند به یک فرقه، این فرقه توانایی بقا ندارد چون آنهایی که در تاریخ توانایی بقا پیدا کردند آنها طرز فکر شان به یک چیزی جواب میداد فرقه های مثلا درویشی که مثلا انسان تصوری از اعتلا حالا آن که پذیرفته در آن فرقه مانده است یک ارضای معنوی ، هیچی آلان آدم ملاحظه نمی کند که این الگوی سازمان جز این مادیتی که اون را وابسته نگه داشته به این سازمان چه چیزی او را ارضا می کند .

این خودش سوالی است . این سوال که خود آقای رجوی را چه چیزی ارضا میکند به عنوان یک انسان؟ این سوالی است که جواب ایشون برای این سوال در اختیار گذاشته . و ان این است که آنچه ایشون را ارضا میکند این است که چه دری به تخته بخورد ، آمریکایی اسرائیلی اگر یک حمله ای به ایران بکند و فضایی و خلایی بوجود بیاید به این آقا بگویند بیایید این خلا را شما پر کنید این دنیای خیالی و ذهنی است و هیچ چیز دیگری به عنوان ملموس در دست ایشان نیست هر چه هست بر ضد اوست و این خودش را زندانی این دنیای مجازی کرده مثلا متنی که از ایشون نقل شد در جنبش مردمی گفته بود آقای منتظری بشود رهبر هر وقت آدم این را میخواند می بیند کاملا دنیای ذهنی است و با واقعیت بریده کاملا بریده در دنیای ذهنی خودش یکی را میکند رهبر تو بنشین جای آقای خامنه ای بعد تو این کار را بکن بعد من میآیم آنجا بقیه کارها را هم که من خودم تصدی میکنم

این بریدگی از دنیای واقعی و زندانی شدن در دنیای ذهنی نیاز به اینگونه روابطی که شما گفتید را تشدید میکند وگرنه جنون می آورد . باید با واقعیتی اتصال پیدا کند، آن واقعیتی که میتواند او را ارضا کند این است که بتواند بگوید من یک فرقه ای درست کردم که زن و مرد این فرقه فدایی من هستند . گفتم از هم جدا شوید ، جدا شدند. گفتم نمیشود یا سازمان و رهبری اش را دوست داشته باشید یا غیر اون را انتخاب کنید، کردند. مرا دوست دارند گفتم عمل کنید به این چیزی که دوست دارید ، عمل کردند . فرض کنیم خدایی نکرده این حرف صحیح باشد هم خوابگی انجام گرفته، بنابراین او در این فرقه تنها واقعیتی که باهاش ارتباط دارد همین است، دیگر غیر از این هیچی نیست. چون دست اش از هر کاری کوتاه است سایق موقع صدام حسین گروه گروه می فرستاد، یا در ایران اون رژیم یک دعوایی پیش می آوردند یکی را حذف میکردند به پای اینها مینوشتند اینها هم میگفتند آره ما کردیم ، خوب اینها حالا که نیست .

اون رژه که آدم واقعا منظره های سخت رقت آور و مشمئز کننده است که شما رژه بروید با تانک هایی که از روی جوانان ایرانی عبور کردند در آن جنگ هشت ساله اون هم که نیست رژه هایی که اون بالا باشد مثل اعلیحضرت همایونی و ملکه رژه ببینی اون هم که نیست در آن پایگاه اشرف هم که باز کنند معلوم نیست چند تا آنجا بمانند چند تا بروند آنها هم در واقع به اجبار آنجا ماندند چون عملا این آمریکایی ها رفتاری کردند که هر کدام که درآمدند بیرون سرنوشت سختی پیدا کردند . نه اگر ببیند درب آنجا باز بشود و ببیند میتوانند هر طور که بخواهند میتوانند زندگی کنند معلوم نیست چند نفر آنجا میماند بنابراین اون هم یک زندانی شده برای ایشون زندانی با آدم هایی که منتظرند کی فرصتی گیر بیاورند خودشان را از این زندان رها کنند و این نمیتونه حالتی که قبلا میتوانست برقرار کنه در دنیای ذهنی خودش دیگر نمیتونه با آنها داشته باشد .

به نظر من یک روزهای پر زجری را ایشون داره میگذراند حالا چون انسان هست توانایی اش زیاد است این توانایی در او باشد که خودش را رها کند از این فرعونیتی که به آنچه به او مربوط است هیچ چیز عینی اش را ندارد نه مصر را دارد نه جوامعی که مصر در آن زمان بر آن مسلط بود نه آن دم و دستگاه وجود دارد هیچکدام وجود ندارد یک چیز ذهنی است ” سید النسا العالمین ” در ذهن ایشون است نه در دنیای واقعیت . این هر لحظه که فکر واقعیت بیاید به ذهن اش برایش رنج آور میشود بخواهد بگریزد از این واقعیت باید پناه ببرد به آن دنیای ذهنی و در آنجا خود را گم کند این سرنوشت آدم هایی است نظیر او .

محمد حسین سبحانی : :

بسیار بسیار سپاسگزاری می کنم از اینکه وقت دادید از صحبت هایتان واقعا استفاده کردیم برای شما به عنوان یک شخصیت بسیار بسیار صادق و ملی و وطن پرست برای همیشه آرزوی سلامتی و موفقیت دارم امیدوارم که سالها سالها بتوانید برای کمک به مردم تان قلم بزنید زبان داشته باشید تلاش بکنید من هم از جانب خودم وسایر دوستانم و سایر قربانیانی که در هر صورت اسیر این فرقه بودند از جناب عالی سپاسگزاری میکنم.

دکتر بنی صدر:

خدا یار شما باد امیدوایم آنهایی که در سازمان باقی مانده اند آنها هم راه پیدا کنند به آزادی استقلال خودشان به عنوان انسان آزادی خودشان به عنوان انسان بیابند و انسان های حقوق مندی بشوند راه بر هیچ کس بسته نیست ما خدا نیستیم تازه خدا میدانید که بخشش اش خیلی زیاد است.

محمد حسین سبحانی :

خیلی ممنون ام از شما .

قسمت اول

قسمت دوم

قسمت سوم

قسمت چهارم

قسمت پنجم

قسمت ششم

قسمت هفتم

قسمت هشتم

قسمت نهم

http://www.youtube.com/watch?v=Hg0m7tQaZvI

قسمت دهم

http://www.youtube.com/watch?v=vM1M2hCNvrU

قسمت آخر

http://www.youtube.com/watch?v=fSwWfyq05dM
مطالب در ارتباط:

ــ مصاحبه بنیاد خانواده سحر با آقای علیرضا عینکیان ( بنیاد سحر )

ــ نامه آقای میلاد آریایی به آقای اد ملکرت نماینده سازمان ملل متحد در بغداد ( میلاد آریایی )

ــ نامه سرگشاده کانون ایران قلم به نماینده سازمان ملل متحد در بغداد ( ایران قلم )

ــ چهل تن دیگر به جمع خانواده های متحصن مقابل قلعه اشرف در عراق پیوستند ( بنیاد سحر )

ــ اعلام جدایی آقای روح الله تاجبخش از فرقه مجاهدین در همبستگی با خانواده های دردمند اسیران قلعه اشرف ( روح الله تاجبخش )

ــ کتاب ” پیکر زخمی ” منتشر شد ( بتول ملکی )

ــ علیرضا عینکیان از فرقه مجاهدین فرار کرد، گریزی دیگر از پادگان فرقه ای اشرف ( بنیاد سحر )

ــ نامه ای از زبان یک تیرباران شده سال 1350 به مسعود رجوی ( میلاد آریایی )

ــ آمدم،حلقه به در کوفتم و برگشتم ( آریا ایران )

ــ مجاهدین ، نافی آزادی آدمی ( آرش رضایی )

ــ نامه بنیاد خانواده سحر به دبیر کل ملل متحد ( بنیاد سحر )

ــ شعری برای زن دلاور ایرانی خانم بتول سلطانی عزیز ( فرزاد فرزین فر )

ــ ترجمه کتاب فرقه ها درمیان ما منتشر شد ( ابراهیم خدابنده )

ــ پیام خانم بتول سلطانی به قربانیان اسیر در قلعه اشرف در مورد تجاوز های جنسی ، ایدئولوژیک مسعود رجوی ( ایران قلم )

ــ شکست اخلاقی آمریکا و اتحادیه اروپا در قبال تروریسم ( فرزاد فرزین فر )

ــ مجاهدین ، نافی آزادی آدمی – قسمت اول ( آرش رضایی )

ــ سوز و گداز فرقه مجاهدین از روشنگری های فعالین حقوق بشر ( بتول سلطانی )

ــ خروج آمریکاییان از عراق و نگرانی رو به افزایش مجاهدین ( میلاد آریایی )

ــ خاطرات مهرداد ساغرچی یکی از قربانیان سازمان مجاهدین خلق ـ قسمت دوم ( مهرداد ساغرچی )

ــ ذهن بیمار رجوی وانقلاب ایدئولوژی مجاهدین( علیرضا میرعسگری )

ــ کانون ایران قلم نسبت به تهدیدات تروریستی فرقه مجاهدین علیه خانم بتول سلطانی هشدار می دهد ( ایران قلم )

ــ غبار روبی از رای دادگاه کلمبیا در مورد سازمان مجاهدین ( بهار ایرانی )

ــ مجاهدین خلق از کجا تا به کجا؟ ( حامد صرافپور )

لینک به گزارش بیست و سوم سمینار پاریس ـ فیلم و متن مصاحبه با آقای مصطفی محمدی از کانادا و رضا صادقی از فرانسه

لینک به گزارش بیست و دوم سمینار پاریس ـ فیلم و متن سخنرانی خانم نلی توماسینی فعال حقوق بشر از هلند

لینک به گزارش بیست و یکم سمینار پاریس ـ مصاحبه آقای بهزاد علیشاهی با آقای ایوب کردرستمی و خانم فریده براتی در حاشیه سمینار پاریس

لینک به گزارش بیستم سمینار پاریس ـ متن و فیلم مصاحبه با خانم حوریه محمدی و آقایان بهادر خرمی و سعید حضرتی

لینک به گزارش نوزدهم سمینار پاریس ـ متن کامل سخنرانی خانم سلطانی عضو سابق شورای رهبری مجاهدین در مورد فساد جنسی مسعود رجوی + بخشی از فیلم های سمینار برای داونلود

لینک به گزارش هجدهم سمینار پاریس ـ سخنرانی خانم بتول سلطانی + تماس خانم عبداللهی مادر یکی از قربانیان از مقابل قلعه اشرف با سمینار پاریس

لینک به گزارش هفدهم سمینار پاریس ـ نامه کمیته برگزارکننده سمینار پاریس به دکتر نوری المالکی نخست وزیر عراق

لینک به گزارش شانزدهم سمینار پاریس ـ فیلم و متن مصاحبه آقای میلاد آریایی با خانم سعیده جابانی

لینک به گزارش پانزدهم سمینار پاریس ـ متن و فیلم سخنان آقای آنتوان گسلر نویسنده و پژوهشگر سوئیسی در سمینار پاریس

لینک به گزارش چهاردهم سمینار پاریس ـ حضور هیئتی از شرکت کنندگان سمینار پاریس در دفتر سازمان دیدبان حقوق بشر در پاریس

لینک به گزارش سیزدهم سمینار پاریس ـ متن و فیلم سخنان آقایان مسعود جابانی و شمس حائری در سمینار پاریس

لینک به گزارش دوازدهم سمینار پاریس ـ نامه کمیته برگزار کننده سمینار پاریس به وزیر دادگستری فرانسه + اسامی 182 حمایت کننده

لینک به گزارش یازدهم سمینار پاریس ـ سری دوم از عکس های سمینار پاریس

لینک به گزارش دهم سمینار پاریس ـ نامه شرکت کنندگان در سمینار پاریس به سفیر آمریکا در فرانسه + اسامی 182 حمایت کننده

لینک به قسمت نهم سمینار پاریس ـ سری اول از عکس های سمینار پاریس

لینک به قسمت هشتم سمینار پاریس ـ فیلم کوتاهی از برگزاری گردهمایی پاریس در حمایت از خانواده های قربانیان قلعه رجوی در عراق

لینک به گزارش هفتم سمینار پاریس ـ ملاقات هیئتی از شرکت کنندگان در سمینار پاریس با آقای دکتر ابوالحسن بنی صدر

لینک به گزارش ششم سمینار پاریس ـ نامه شرکت کنندگان در سمینار بزرگ پاریس به دبیر کل سازمان صلیب سرخ جهانی با اسامی 182 حمایت کننده

لینک به گزارش پنجم سمینار پاریس ـ هیئتی از شرکت کنندگان سمینار پاریس با نهادهای بین المللی دیدار خواهد کرد

لینک به گزارش چهارم سمینار پاریس ـ آکسیون اعتراضی در حمایت از قربانیان فرقه مجاهدین در شهر پاریس

لینک به گزارش سوم سمینار پاریس ـ قطعنامه شرکت کنندگان در حمایت از خانواده های قربانیان قلعه رجوی ، کمپ اشرف ـ عراق

لینک به گزارش دوم سمینار پاریس ـ فعالان حقوق بشر خارجی و ایرانی رهبری فرقه مجاهدین را متهم می کنند

لینک به گزارش اول سمینار پاریس ـ حمایت از خانواده های قربانیان قلعه رجوی ( کمپ اشرف ـ عراق

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید