محمد حسین سبحانی: مسعود رجوی در کمای مغزی است

0
1922

 حضور مجاهدین خلق در عراق ، چه در اشرف و چه  در لیبرتی ، ظرفی بوده است که توهم اعضا را برای باصطلاح  روشن کردن دوباره موتور ارتش آزادیبخش   دامن می زده و بدین شکل نیروهای مغز شویی شده را در ساختار فرقه سرپا نگاه می داشته است و خروج از این ظرف، یعنی عراق ، به همه چیز پایان داده است، حتی وجود رهبر فرقه مجاهدین.  مسعود رجوی نمی دانست که مستی قدرت او را سرانجام را به زمین خواهد زد، او بر اسب سرکش قدرت در درون تشکیلات چنان سوار شده بود که چهار نعل می تاخت و هر کس که در مسیرش قرار می گرفت و  فکر دگر می کرد، تمام هستی و وجود او را له می کرد. ولی اکنون این اسب قدرت آنچنان او را به زمین زده  که دیگر او بر نمی خیزد، نه قدرت برای او مانده است و نه زندگی،  او  در یک  کمای کامل مغزی فرو رفته است.

قسمت چهارم : مسعود رجوی در کمای مغزی است

مصاحبه سایت ایران قلم با محمد حسین سبحانی   ـ بررسی  خروج کامل نیروهای سازمان مجاهدین بعد از سه دهه از عراق و ورود به آلبانی

هنوز زخم های خشونت و مبارزه مسلحانه التییام  نیافته است

چرا مجاهدین خلق به این نقطه رسیده اند؟

02.11.2016 ـ ایران قلم

 

لینک به قسمت اول : هنوز زخم های خشونت و مبارزه مسلحانه التیام نیافته است

قسمت دوم : سازمان مجاهدین در ” مرداب ” یک گام به جلو حرکت کرده است

لینک به قسمت سوم : مجاهدین ظرف بی بدیل جغرافیای عراق را جهت استمرار استراتژی خشونت  برای همیشه از دست دادند

قسمت چهارم : مسعود رجوی در کمای مغزی است

ایران قلم :  ببخشید آقای سبحانی وسط صحبتتان آمدم ولی این شکست که دیگر تازگی ندارد، در صحبت های خودتان هم بود که استراتژی ارتش آزادیبخش با برقراری آتش بس بین ایران و عراق در جنگ هست ساله ؛ عملا  بعد از  عملیات فروغ جاویدان در سال 1367 این استراتژی شکست خورد ، پس دیگر الان موضوع جدید و شکست جدیدی برای مجاهدین خلق بعد از خروج کامل نیروهایش از عراق  و استقرار در آلبانی محسوب نمی شود.

محمد حسین سبحانی: بله درست می گویید. چه زمانیکه سازمان در عراق بود و چه حالا که اجبارا  از عراق خارج شده است ، استراتژی سازمان مجاهدین به بن بست رسیده بود . مگر استراتژی سازمان این نبود که با ارتش آزادیبخش از مرزهای ایران و عراق عبور کند و باصطلاح یک قیام عمومی را سازماندهی کند و خلاصه خود را به تهران برساند؟ این عملا همانطور که گفتم چه سازمان در عراق بود و چه حالا که خارج شده است به بن بست رسیده است. اما در توضیح بیشتر برای پاسخ به پرسش  شما باید بگویم که  شکست و بن بست استراتژیکی سازمان مجاهین را کسانی که بیرون از سازمان بودند و از بیرون به استراتژی و عملکرد این  سازمان نگاه می کردند، متوجه می شدند یا کسانی که در درون تشکیلات منتقد بودند و  از این فرقه جداشدند و بهای آن را هم با زندان و شکنجه پرداختند. ولی بسیاری از نیروهای درون تشکیلات به دلیل مغزشویی و  تبلیغات رهبری تشکیلات و فقدان اخبار و اطلاعات هنوز در این توهم بسر می بردند که روزگاری شرایط سیاسی در عراق می چرخد و یک دولت متمایل به سیاست های حکومت صدام حسین بر سر کار می آید و آن موقع موتور حرکت ارتش آزادیبخش دوباره روشن می شود، دوباره  سلاح هایمان را تحویل می گیریم. مسعود رجوی حتی در نشست های تشکیلاتی بعد از خلع سلاح شدن توسط نیروهای آمریکایی اینطور وانمود می کرده است که ما سلاح خود را امانت نزد آمریکایی ها گذشاته ایم.  به نظر من و شما شاید این موضوع خیلی عجیب باشد و این پرسش مطرح بشود که آیا هنوز اعضای سازمان مجاهدین بعد از سقوط صدام حسین چنین فکر می کرده اند که شانسی برای ” استراتری ارتش آزادیبخش ” باقی مانده بوده است؟

پاسخ به این پرسش مثبت می باشد و واقعا اکثریت نیروهای تشکیلات به دلیل مغز شویی و دلایل دیگر که ذکر کردم در چنین توهمی بوده اند و مسعود رجوی هم به این توهم دامن می زده است. تمرکز فعالیت های سازمان مجاهدین بر روی بقایای صدام حسین و  کمک در سازماندهی آنها و دعوت از آنها برای آمدن به داخل پادگان اشرف و سنگ انداز یجلوی فعالیت های دولت قانونی و منتخب مردم عراق و خریدن تعدادی از نمایندگان مجلس این کشور و  خط و خطوطی که منجر به ریختن خون تعداد زیادی از اعضای سازمان در اثر درگیری با نیروهای دولتی شد، همه در همین راستا بوده است و باید پذیرفت که  حرف های رجوی تاثیرات خودش را برای آن بخش از اعضای مغزشویی شده داشته است. اما در شرایط فعلی با خروج کامل نیروهای مجاهدین از عراق به نظر می رسد دیگر این توهم  حتی برای اعضای معتقد به رجوی هم کاملا از بین رفته است، دیگر ظرفی به نام عراق برای مجاهدین خلق وجود ندارد که توهم اشتراتژی به بن بست رسیده ارتش آزادیبخش را در آن دامن بزند. ولی واقعا قبل از خروج نیروهای سازمان از عراق  این توهم و ظرف تشکیل این توهم برای نیروهای درون تشکیلات که همچنان به مسعود رجوی پایبند هستند، وجود داشت. برای اینکه بحث بهتر مشخص بشود مثالی میزنم. شما فرض کنید الان نیروهای سازمان مجاهدین در عراق حضور دارند و شرایط سیاسی عراق از ثبات خارج شود یا فرضا یک درگیری نظامی در عراق روی می دهد، به نظر شما رهبری فرقه مجاهدین چه نویدی را به نیروهای مغزشویی شده می دهد؟ برای من و شما و حتی نیروهای منتقد درون تشکیلات و افراد بیرون از سازمان ، بله همه چیز روشن است ولی برای اکثریت نیروهای مغزشویی شده این توهم وجود داشته است. بد نیست به نکاتی که دوست عزیزمان آقای علی جهانی در صحبتی که با او داشتم، اشار کنم که به بحث ما کمک می کند. ایشان می گفت  که بعد از سرنگونی صدام حسین و خلع سلاح همه تانکها و نفربر ها را در یک محل بیرون از اشرف جمع کرده بودند تا بعدا منهدم کنند ولی سازمان برای سرکار گذاشتن نیروها  هر هفته روزهای پنج شنبه که روز لجستیک در سازمان بود ما را می بردند تا این زرهی ها را سرویس کنیم و می گفتند که بزودی این سلاحها را به ما بر می گردانند و نیروهای سازمان هم این را واقعا باور می کردند.

ایران قلم:  عجیب این بوده است که نیروهای آمریکایی این اجازه را هم به سازمان مجاهدین می داده است؟

محمد حسین سبحانی : البته عجیب نبوده است چون فرمانده هان آمریکایی پادگان اشرف در آن مقطع، همین دو سرهنگ آمریکایی هستند که از همان موقع خریداری شدند و هم اکنون نیز در متینگ های مجاهدین نیز پای ثابت هستند. اما دوستمان علی همچنین می گفت که سازمان در نشست ها به اعضا می گفته است ارتش آمریکا یک تانک خودش را آورده در مرکز خواهران که جدا ار سایر مراکز بود و دارند به خواهران آموزش می دهند و بعضی از نیروهای ساده باور کرده بودند که احتمالا بزودی توسط ارتش آمریکا با زرهی های مدرن تجهیز شده و به جنگ با حکومت ایران می رویم . rajavi-masoud

ملاحظه می کنید که حضور مجاهدین خلق در عراق ، چه در اشرف و چه  در لیبرتی ، ظرفی بوده است که توهم اعضا را برای باصطلاح  روشن کردن دوباره موتور ارتش آزادیبخش   دامن می زده و بدین شکل نیروهای مغز شویی شده را در ساختار فرقه سرپا نگاه می داشته است و خروج از این ظرف، یعنی عراق ، به همه چیز پایان داده است، حتی وجود رهبر فرقه مجاهدین.  مسعود رجوی نمی دانست که مستی قدرت او را سرانجام را به زمین خواهد زد، او بر اسب سرکش قدرت در درون تشکیلات چنان سوار شده بود که چهار نعل می تاخت و هر کس که در مسیرش قرار می گرفت و  فکر دگر می کرد، تمام هستی و وجود او را له می کرد. ولی اکنون این اسب قدرت آنچنان او را به زمین زده  که دیگر او بر نمی خیزد، نه قدرت برای او مانده است و نه زندگی،  او  در یک  کمای کامل مغزی فرو رفته است.

ایران قلم: به مسعود رجوی اشاره کردید؛  اخبار مختلفی در مورد زنده یا مرده بودن وی منتشر شده است و مریم رجوی هم  اخبار و اطلاعات دقیقی  در این مورد به اعضای سازمان مجاهدین و افکار عمومی نمی دهد که خلاصه مسعود رجوی چه شد؟ تحلیل شما از سر نوشت مسعود رجوی چیست؟ آیا فکر میکنید مسعود رجوی زنده است یا مرده؟

ادامه دارد

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

kanooeghalam

متن کامل مصاحبه سایت ایران قلم با محمد حسین سبحانی  تا کنون ـ بررسی  خروج کامل نیروهای سازمان مجاهدین بعد از سه دهه از عراق و ورود به آلبانی

هنوز زخم های خشونت و مبارزه مسلحانه التییام  نیافته است

 

 ایران قلم : با تشکر از شما آقای سبحانی که در این گفتگو شرکت کرد ه اید .  می خواهیم در مورد خروج کامل نیروهای سازمان مجاهدین بعد از سه دهه از عراق و ورود به آلبانی گفتگو داشته باشیم  و اساسا چرا سازمان مجاهدین به این نقطه رسیده است اما قبل از  آن اگر اجازه بدهید، پرسش جداگانه ای را مطرح کنم که  می تواند بدون ارتباط با مصاحبه ما نباشد. همانطور که مطلع هستید در هفته گذشته یک قرارداد آتش‌بس بین دولت کلمبیا  و شورشیان فارک امضاء شده که امید هایی برای پایان‌دادن به خشونت  در این کشور ایجاد شده است  و  به نظر می رسد این تفاهم نامه در میان مردم کلمبیا به رفراندوم هم گذاشته شود. شما چه نظری در این مورد دارید؟

محمد حسین سبحانی: من هم سلام می کنم خدمت شما و خوانندگان این گفتگو. همانطور که شما فرمودید قرارداد صلحی بین دولت کلمبیا و شورشیان فارک  امضا شده است که براساس این توافقنامه  چریک‌های این گروه سلاح‌های خود را بر زمین می‌گذارند و دولت کلمبیا نیز امنیت آنها را تضمین خواهد کرد.   نیروهای مسلح انقلابی کلمبیا که اختصارا به آنها فارک گفته می شود ، (Fuerzas Armadas Revolucionarias de Colombia) یک سازمان چریکی  مارکسیست-لنینیستی می باشد که با مشی ” مبارزه مسلحانه ” تحت تاثیر انقلاب کوبا فعالیت خود را آغاز کرد و چند دهه است که با هدف حمایت از مردم فقیر و کشاورزان با دولت های مرکزی کشور کلمبیا در حال جنگ مسلحانه بوده است و  بر  اساس گزارش خبرگزاری ها و رسانه های مختلف در این درگیری ها بیش از 220  هزار نفر کشته شده و میلیون ها نفر آواره شده اند. روشن است که همه از اینکه یک گروه چریکی با مشی خشونت طلبانه از این اندیشه فاصله بگیرد و بکار گیری سلاح  را ترک کند و روی به یک مشی سیاسی و مسالمت آمیز بگذارد استقبال می کنند کمااینکه بسیاری از رهبران منطقه آمریکای لاتین و  سایر نقاط جهان از این توافق نامه بین شورشیان مسلح و دولت کلمبیا استقبال کرده اند.  این توافق نامه   که بین کارلوس لوزاندا رهبر شورشیان فارک و رئیس جمهوری کلمبیا امضا شده ، قرار بوده است  در یک رفراندوم مورد تایید مردم کلمبیا نیز قرار بگیرد. اما شگفتی این است که مردم کلمبیا به این توافقنامه رای منفی داده اند هر چند که نسبت مخالفان و موافقان 51 به 49 در صد  و بسیار نزدیک به هم می باشد . استنباط من این است که مردم کلمبیا نمی توانند چند دهه خشونت و خونریزی و حتی نقض حقوق بشر در مناسبات  شورشیان فارک را فراموش کنند و هنوز زخم هایی که بر اساس مبارزه مسلحانه ایجاد شده است آنها را رنج می دهد و  این زخم ها التیام پیدا نکرده است . من فکر میکنم این درسی ست  که سازمان مجاهدین  بعد از سه دهه بکار گیری خشونت و ترور باید از این موضوع بگیرد. مردم ، چه مردم ایران چه کلمبیا و چه هر نقطه دیگری از جهان نمی توانند به راحتی خود را به فراموشی بزنند ، یا بهتر بگویم نمی توان آنها را به فراموشخانه فرستاد. بویژه اگر احساس کنند این تغییر رویکرد، یعنی از مبارزه مسلحانه و خشونت طلبانه به سمت مبارزه سیاسی و مسالمت آمیز ، نه از روی اختیار و فاصله گرفتن محتوایی از این اندیشه، بلکه براساس جبر و اجبار و نبودن سلاح در دست آنها بوده، که کمتر از گذشته  از خشونت و ترور سخن می گویند. بنابراین در آوردن اجباری لباس صدام حسین از تن موجب نمی شود بگوییم که سازمان مجاهدین از مزدوری برای بیگانه و خشونت و ترور فاصله گرفته است و مردم نیز این را بخوبی درک می کنند،  کمااینکه مردم کلمبیا نمی توانند شورشیان فارک را ببخشند و یا شاید نمی توانند به آنها اعتماد کنند و به همین دلیل 50 در صد مردم مخالفت خود را برای میدان دادن به شورشیان فارک برای فعالیت سیاسی اعلام کرد اند. حتی سازمان دیدبان حقوق بشر که یک سازمان بین المللی مدافع حقوق بشر می باشد، توافق نامه بین شورشیان فارک و رئیس جمهور کلمبیا را مورد انتقاد قرار داده است، چرا که این سازمان حقوق بشری اعتقاد دارد که نمی‌توان اجازه داد که جنایت‌کاران جنگی از مصونیت برخوردار باشند. اما در هر صورت من فکر میکنم باید از این موضوع حمایت کرد و امیدوار بود که یگ گروه شورشی قدیمی که به مبارزه مسلحانه اعتقاد داشته است ، بتواند با پرداخت بهای سیاسی و حقوقی  لازم  اعتماد مردم را کسب کند.

ایران قلم : شما به نکات خوبی اشاره کردید، ممکن است توضیح دهید که چه وجه مشابهتی بین شورشیان فارک و سازمان مجاهدین می باشد که شما آنها را با یکدیگر مقایسه می کنید.

محمد حسین سبحانی : البته من قصد نداشتم که شورشیان فارک را با مجاهدین خلق مقایسه کنم، انچه اشاره کردم درس تاریخی است که سازمان مجاهدین می تواند از عمق نفرت و دوری مردم از خشونت و ترور  بگیرد. ضمن اینکه همه سازمان ها و گروه هایی که به مبارزه مسلحانه و خشونت طلبانه برای کسب قدرت اعتقاد دارند، حالا در هر گوشه جهان ، در کسب ویژگی ها و آثار منفی مبارزه مسلحانه می توانند وجه اشتراک داشته باشند، حالا در بعضی زمینه ها کم رنگ تر و در بعضی زمینه ها پر رنگ تر . سازمان مجاهدین حتی در بعضی مسائل  نسبت به  شورشیان فارک ویژگی های منفی تری دارد، چرا که دو وجه عمده ای که شورشیان فارک ندارند ، مجاهدین خلق دارند، و آن دو وجه عمده داشتن رهبر عقیدتی مذهبی و ساختار فرقه گرایانه می باشد. بنابراین  چون ” مبارزه مسلحانه ” توسط هر گروه و سازمانی و با هر اندیشه و هدفی  ، آثار گسترده زیانبار سیاسی و اجتماعی و اقتصادی برای مردم آن کشور به همراه دارد ، جبران آن نیاز به تجدید دو تا سه نسل دارد،بویژه گروه هایی که مثل سازمان مجاهدین یا شورشیان فارک  مدت مبارزه ای که برای گرفتن کسب قدرت  پیش بینی کرده اند به درازا و بن بست کشیده می شود . در این شرایط دیگر ادامه درگیری مسلحانه ، ترور یا خشونت که روزگاری وسیله ای برای رسیدن به هدف بوده است ، بقا و استمرار  آن یعنی ” مبارزه مسلحانه ” خود  “هدف ” می شود و وقتی ” وسیله ” خود  ” هدف ” شد ، دیگر قطعی می باشد که ویژگی های مافیایی در آن گروه بارز خواهد شد. شما می بینید که شورشیان فارک برای ادامه بقا دست به تجارت مواد مخدر می زنند ، محاهدین خلق نیز برای بقای خود و مبارزه مسلحانه اقدام به مزدوری برای صدام حسین و کشور های بیگانه یا زندان سازی و زندان بانی و طلاق های اجباری و  موارد دیگر زده اند و می زنند. بنابراین شاید بتوان از این وجه یعنی اعتقاد به خشونت و مبارزه مسلحانه شورشیان فارک و سازمان مجاهدین را با یکدیگر مقایسه کرد، اما لازم به یادآوری است که به هیچ وجه توان و جسارتی را که در رهبری شورشیان فارک  برای جبران اشتباه ، گفتگو و مذاکره با دولت کلمبیا می بینید ، شما در سازمان مجاهدین نمی توانید ببینید. ضمن اینکه مردم ایران نیز بیش از مردم کلمبیا صدمات ترور و خشونت را چشیده اند، چون عملیات های تروریستی مجاهدین خلق در شهر ها بوده  ولی عملیات و درگیری های مسلحانه شورشیان فارک در جنگل ها و مناطق روستایی بوده که مردم کمتر می توانسته اند صدمه بخورند. ضمن اینکه مردم ایران هم شناخت عمیق تر  از سازمان مجاهدین خلق دارند و هم حافظه قوی تری دارند که دچار فراموشی نشوند.

ایران قلم : اگر اجازه بدهید به بحث اصلی خودمان بپردازیم و پرسش هایی را در این ارتباط مطرح کنم. همانطور که می دانید سازمان مجاهدین خلق بعد از سه دهه حضور در عراق سرانجام مجبور شد خاک عراق را ترک کند و از شعار ها و اهداف استراتژیکی خود بطور کامل عقب نشینی کند جالب این است که این بن بست  و فروپاشی استراتژیکی را هم پیروزی قلمداد می کند. ارزیابی شما چیست؟

محمد حسین سبحانی: رهبری سازمان مجاهدین دقیقا بیش از 35 سال است که مبارزه مسلحانه علیه رژیم جمهوری اسلامی را آغاز کرده است تا بدین طریق حکومت ایران را سرنگون و قدرت سیاسی را کسب کند. ابتدا قرار بود در یک زمانبندی 6 ماهه جمهوری اسلامی سرنگون شود، که نشد. مرحوم ! مسعود رجوی کتابی را در سال 1361 تحت عنوان جمع بندی یکساله مقاومت منتشر کرد و  به همین تحلیل به صورت مستند اشاره کرد.  از آن به بعد رجوی هر بار برای پاسخ ندادن به اشتباه قبلی و تصحیح آن ، اشتباه و خیانت جدیدی را بر بدنه سازمان مجاهدین تحمیل کرد. این روش و منش مسعود رجوی بوده است که  اشتباه و خیانت را با اشتباه و خیانت دیگری خواسته است اصلاح کند و در نتیجه راه برون رفتی نیز از این استراتژی به بن بست رسیده تا کنون نداشته است. البته من فکر می کنم  خروج کامل نیروهای سازمان از عراق و ورود به آلبانی ، تنها نشانه برای عریان شدن این بن بست استراتژیکی نمی باشد، قبلا سرفصل، نشانه قطعی برای شکست استراتژی سازمان مجاهدین بروز و ظهور کرده بوده است، شاید بتوان گفت که این نشانه و قطعیت در سال 1367 بعد از آتش بس بین ایران و عراق در جنگ هشت ساله بود که استراتژی جنگ مسلحانه و ارتش آزادیبخش بطور کامل شکست خورد. آنجایی که می گفت ” صلح طناب دار رژیم است” ، اما طنابی برای خود وی و  گره زدن نهایی استراتژی مبارزه مسلحانه و ارتش آزادیبخش با ” شکست ” شد.  عملیات باصطلاح فروغ جاویدان نیز خیانتی بود که مسعود رجوی برای عریان نشدن بن بست این استراتژی انجام داد و بیش از 1400 نفر از نیروهای سازمان و بیش از 1000 زخمی بر جای گذاشت، از مردم و نیروهای نظامی جمهوری اسلامی نیز تعداد زیادی کشته شدند . به نظر من استراتژی حضور در عراق در همان مقطع شکست عملی و قطعی خورد، نه در شرایط کنونی و خروج نیروهای کامل سازمان از عراق و ورود به آلبانی . از نبودن  یا بودن سازمان مجاهدین در عراق، شکست یا استمرار استراتژی ارتش آزادیبخش نتیجه نمی شود . مسعود رجوی و مریم رجوی خود بهتر از هر کس می دانستند که استراتژی حضور در عراق و ارتش آزادیبخش  و جنگ مسلحانه به بن بست کامل رسیده است . اما چرا سازمان مجاهدین در عراق باقی ماند؟

دلیل آن روشن است که مسعود رجوی و مریم رجوی می توانستند در عراق ظرف لازم را برای سرکوب و مغز شویی داشته باشند، همچنین آنها می توانست   حصار عراق   زندان های تو  در تو بسازد تا منتقدین را سرکوب کند و مسعود رجوی و مریم رجوی خود بهتر از هر کس می دانستند که استراتژی حضور در عراق و ارتش آزادیبخش  و جنگ مسلحانه به بن بست کامل رسیده است. در خوشبیانه ترین شکل مسعود رجوی می خواست و منتظر بود تا گریزگاهی برای او جهت خروج از بن بست  بر اثر تحولات سیاسی در منطقه و جهان پیش بیاید، اما نه تنها این نشد، بلکه صدام حسین به کویت حمله کرد ، روابط خارجی ایران با جهان روند بهتری را پیدا کرد، افکار عمومی بعد از حمله صدام حسین به کویت در وجدان خود یکبار دیگر دیکتاتور سابق عراق  را به عنوان متجاوز محاکمه کردند و سرانجام هم صدام حسین سرنگون و دستگیر و اعدام شد و مسعود رجوی نیز فراری و مخفی شد. ( اینکه الان مسعود رجوی زنده هتست یا مرده بحث دیگری است که در فرصت دیگر به آن خواهیم پرداخت ) بنابراین نه تنها تحولی برای خروج از بن بست برای سازمان مجاهدین پیش نیامد، بلکه بدتر شد و در نتیجه بن بست استراتژیکی سازمان و خروج حتمی سازمان مجاهدین از عراق قطعی بود .  واقعیت این است که سازمان مجاهدین بعد از سرنگونی صدام حسین باید بها و تاوان سیاسی و تشکیلاتی آغاز مبارزه مسلحانه و خشونت طلبانه را  تمام و کمال می پرداخت، ولی به نظر من نپرداخت. بحث اساسی اینجاست به نظر من اگر فرقه مجاهدین و مریم رجوی می گویند با خروج کامل نیروهایش از عراق پیروزی بدست آورده و جشن و پایکوبی می کند، بخش زیادی از این تبلیغات به  پروپاگاندای موجود و حاکم بر این سازمان بر می گردد، اما بخش کوچکی از واقعیت نیز در آن هست . ماشین تبلیغاتی فرقه مجاهدین با پروپاگاندا  به شکلی تحولات خروج از عراق و ورود به آلبانی را تبلیغ می کنند که تا از سوی بدنه و اعضای سازمان یا دیگر مخاطبین خود، به جای رفتار عقلانی و تحلیل منطقی از شرایط ، یک رفتار و واکنش احساسی پیش بیاید تا نتوانند عمق مسائل و هدف پنهان شده را درک کنند. بنابراین رهبری این فرقه با روش پروپاگاندا هدف اصلی این فرقه  که همانا پنهان کردن بن بست اسرتراتژیکی سازمان است مخفی می کند و واقعیت های کوچک دیگری که وجود دارد را به عنوان پیروزی اعلام می کند، تا مانع باز شدن چشم های اعضای سازمان نسبت به شکست استراتژیکی ای که خورده ، بشود. به نظر من ، ما هم باید به این  واقعیت ها را بپذیریم تا بهتر از این فرقه شناخت داشته باشیم . این نیست که سازمان مجاهدین همیشه و همه جا شکست خورده باشد. بنابراین جدا از روش تبلیغاتی سازمان مجاهدین برای پنهان کردن شکست که مختصر توضیح دادم به نظر من رهبری سازمان مجاهدین توانسته است در ” مرداب ” یک گام به جلو حرکت کند. یعنی  یک گام به جلو حرکت کرده است، اما در ” مرداب “. حرکت در ” مرداب ” نیز به سقوط بیشتر منتهی خواهد شد.

ایران قلم : دلایل شما برای اینکه مطرح می کنید سازمان با خروج نیروهایش از عراق و ورود به آلبانی یک گام به جلو برداشته است، چیست؟ حال به تعبیر شما در مرداب . پس آیا واقعا سازمان مجاهدین پیروزی بدست آورده است؟ دلایل شما چیست؟

محمد حسین سبحانی : البته من در لابلای پاسخ به سوال قبلی شما دلایل را کم و بیش توضیح دادم که چرا فرقه مجاهدین  با خروج از عراق و ورود به آلبانی در ” مرداب ” یک گام به جلو برداشته است. سازمان مجاهدین می بایست از مقطع سرنگونی صدام حسین تا کنون چیزهایی را ، علاوه بر عریان شدن بن بست استراتژی اش ، از دست می داد که  نداد. باید مواردی را که هم اکنون ادعا می کند پیروزی است، نیز از دست می داد اما به یاری و کمک همان چیزی که رجوی ” امپریالیزم ” می نامید، از دست نداد. بطورمثال سازمان مجاهدین نمی بایست بطور متمرکز ، یکپارچه و سازماندهی شده به ترتیبی که شما هم اکنون در آلبانی می بینید، از عراق منتقل می شدند ، اما این کار را انجام داد. طرف های درگیر منطقه ای و بین المللی با این موضوع هم و بطور خاص کمیساریای عالی پناهندگان نباید اسیر شانتاژ های فرقه مجاهدین  مبنی بر شرط انتقال یکپارچه سازمانی و تشکیلاتی این فرقه از عراق به کشور دیگر می شدند. قرار بود کمیساریای عالی پناهندگان با افراد طرف حساب باشد نه با رهبری یک فرقه. الان کمیساریای عالی پناهندگان در البانی آلت دست فرقه مجاهدین می باشد. من همانطور  که در سوال قبلی توضیح دادم نباید اسیر تبلیغات و پروپاگاندای حاکم بر سازمان مجاهدین شد و  اجازه داد رد گم کند و همه را به فراموشخانه بفرستد و بیش از سه دهه خیانت ، خشونت و جنایت در عراق را بدون پرداحت بهای سیاسی ، تشکیلاتی  و حقوقی ماست مالی کند  و مدعی پیروزی شود، اما ما هم از سوی دیگر باید صحنه را واقعی و درست ارزیابی کنیم تا بتوانیم با دقت عمل بیشتری  سایر  قربانیان را از ساختار و بدنه یک فرقه خشونت طلب نجات دهیم. باید همه واقعیت ها را ، چه ضعف و چه نقطه قوت ، همه را با هم دید.

مثالی دیگر ،فرقه مجاهدین  بعد از سقوط صدام حسین باید بیش از وضعیت فعلی بها می پرداخت که پرداخت لازم را نکرد و باید رهبری فرقه و تعدادی از فرماندهان ارشد این فرقه که در زندان سازی و  زندانبانی و قتل و جنایت در عراق علیه مردم ایران وو عراق و همچنین  اعضای منتقد و ناراضی  و خانواده های قربانیان مشارکت داشتند، محاکمه و مجازات می شدند ولی  ” امپریالیسم ” با پرداخت بدهی خودش به فرقه مجاهدین آنها را فراری داد . من تقریبا دو هفته قبل از خروج کامل نیروهای سازمان مجاهدین از عراق و ورود به آلبانی به این زد و بند آمریکا با فرقه مجاهدین اشاره کردم که برای اطلاع بیشتر خواننندگان می توانند به مقاله مربوطه تحت عنوان پرداخت بدهی ” امپریالیسم ” به مجاهدین خلق  مراجعه کنند.

یا سازمان مجاهدین با خروج از عراق و ورود به آلبانی از فشار کمرشکن خانواده های قربانیان بر روی فرقه رجوی  در مقابل کمپ لیبرتی موقتا خلاص شد، البته موقتا. خانواده ها مهمترین پشتوانه قربانیان باقی مانده در  سازمان مجاهدین می باشد و در چند سال گذشته رهبری سازمان مجاهدین را بارها به ضجه  ناله وادار کردند . اهمیت و تاثیر فعالیت خانواده ها در پشت درب  زندان های اشرف و لیبرتی در عراق آنچنان بوده و هست که مسعود رجوی خودش مجبور شد به صحنه بیاید و وحشت چنان بود که کتابی علیه خانواده ها نوشت و آنها را مزدور نامید و به صراحت به اعضای سازمان مجاهدین گفت که …” مجاهدین خانواده ندارند ، خانواده حقیقی مجاهد خلق و هر کس که می خواهد مجاهد بماند  و مجاهد بمیرد  یا در ارتش آزادیست یا در جبهه مقاومت یا در خاوران و یا در مروارید آرمیده است … بنابراین اگر چه موقتا فرقه مجاهدین نفس راحتی از دست خانواده ها می کشد ولی تردیدی نیست که   خانواده ها ی قربانیان فرزندان خود را رها نخواهند کرد و فرقه رجوی در آلبانی باید منتظر این خانواده های رنج کشیده و قهرمان باشد و آنها مصمم تر و جدی تر از گذشته دنبال نجات فرزندان خود خواهند بود.

نکته دیگر در مورد ریزش نیرو های تشکیلاتی سازمان در عراق می باشد که با بحثی که کردیم موضوعیت دارد، در عراق ریزش نیرو و جدایی اعضا از تشکیلات فرقه مجاهدین روند صعودی داشت و بعد از سرنگونی صدام حسین بیش از هزار  عضو و مسئول قدیمی سازمان که تجربیات تشکیلاتی فروانی نیز داشتند، از این سازمان جدا شدند، نه تنها فیزیکی جدا شدند بلکه به لحاظ ذهنی و سیاسی  و ایدئولوژیکی نیز جدا شدند و فاصله مناسب و عمیقی با تفکر فرقه گرایانه پیدا کردند تا جاییکه گذشته  خود و سازمان مجاهدین را نقد کنند و می کنند . البته در آلبانی هم ریزش نیرو خواهد بود، شاید بیشتر از عراق ، اما جدایی این نیروها از سازمان احتمالا عمق کافی نخواهد داشت و  فرقه مجاهدین تلاش می کند که صرفا و در نهایت اعضای ناراضی بطور فیزیکی از سازمان جدا شوند ولی نخ های وصل ذهنی کماکان با سازمان در ابعاد تشکیلاتی، سیاسی و ایدئولوژیک داشته باشند و به قول رهبری فرقه مجاهدین به جای اینکه جداشده منتقد و فعال  از تشکیلات بیرون بزند بهتر است ” بریده شرمنده ” داشته باشند تا آنها در حاشیه سازمان و با پشتوانه و حمایت مالی فرقه حضور ضمنی داشته باشند و زندگی کنند. واقعیت این است که ” بریده شرمنده ” نه تنها  ” عضو جداشده از مجاهدین ” و منتقد این فرقه نمی باشد بلکه کماکان نیروی بالقوه خشونت نیز می تواند، باشد زیرا به دلیل اینکه با درگیری و تضاد از این فرقه جدا نشده و ماهیتا به نفی خشونت و فرقه گرایی و توان نقد این فرقه نرسیده و در درون نیز  خود را شرمنده فرقه مجاهدین می داند  ، کماکان می توان او را نیروی بالقوه فرقه مجاهدین دانست مگر اینکه علنی دست به نقد خشونت و عملکرد فرقه مجاهدین در بیش از سه دهه گذشته بپردازد و حداقل یکبار جدایی خود را رسما علنی کند. همانطور که می دانید اعضای منتقد و ناراضی مجاهدین  در عراق به دلیل سرکوب عریان و فشاز بی امان جسمی و ذهنی به اعضادر محیط جغرافیایی عراق، آنها نه تنها از سازمان جدا می شدند بلکه در پروسه جدایی خود به ماهیت سازمان نیز شناخت بیشتری پیدا می کردند، اما احتمالا در آلبانی به دلیل محدودیت هایی که سازمان دارد و همچنین دست باز تری که افراد به جدایی دارند، معادلات برخورد سازمان مجاهدین با نیرو در شکل و محتوی تفاوت خواهد کرد و در نتیجه تلاش می کند همانطور که گفتم افراد جداشده ای که هم ذهنی و هم فیزیکی از سازمان فاصله نگرفته اند، آماده پیوستن به انجمن های فعال حقوق بشری در اروپا یا افشاگری مستقل علیه فرقه نشوند.  در طول  10 تا 12  سال گذشته که در هر صورت تعداد زیادی از  نیروها و اعضای سازمان در اروپا بودند به صورت رسمی و علنی تعداد انگشت شماری هستند که جداشده اند و منتقد سازمان نیز شده اند، البته روشن هست که در اروپا هم ده ها نفر جداشده اند ولی سازمان با رسیدگی مالی و  رسیدگی های دیگر اجازه نمی دهد این جدایی عمق پیدا کند و علنی شود. البته تمام مواردی که به آن اشاره کردم ، نقشه، و راه کار  های  رهبری فرقه مجاهدین هست، اما اعضای جداشده از مجاهدین  و خانواده های قربانیان و دیگر منتقدین  و انجمن های حقوق بشری می توانند با تلاش بیشتر معادلات فرقه را در تمام زمینه های بالا به هم بریزند.

اما سازمان مجاهدین در مقابل این چیزهایی که اشاره کردم باید از دست می داد  از دست نداد و  و آن را دجالانه پیروزی می نامد و من آن را یک گام جلو رفتن و فرو رفتن در ” مرداب ” نامیدم، چه از دست داده است؟

سازمان مجاهدین ظرف ” اعمال خشونت و ترور و جنگ مسلحانه” که همان منظقه جغرافیایی کشور عراق و منطقه مرزی می باشد از دست داده است و این در مقابل چیزهایی که از دست نداده است و در بالا اشاره کردم،بسیار بسیار گرانبها می باشد و  اساسا قابل مقایسه نیستند. اتفاقا به همین دلیل که در پاسخ قبلی تان توضیح دادم با روش پروپاگاندا تلاش می کند نگذارد این شکست عریان و پرسش های پیرامون آن برای اعضا شکل بگیرد و عمق پیدا کند . اعضای سازمان در  آلبانی ابتدا از خود، و سپس از تشکیلات ، حتی در قالب طرح تناقض خواهند پرسید که چرا ما  بیش از سه دهه در عراق می بودیم ؟ چرا حالا هم مثل یک ارتش بازنشسته و ورشکسته و بیمار باید در ساحتمان های قرنطینه شده تیرانا صبح را شب بکنیم؟  چرا باید در این چارچوب به همکاری و زدوری برای صدام حسین پرداختیم؟ پس سرنگونی رژیم چی شد؟ و ده ها سوال واقعی دیگر که در ذهن اعضای سازمان وجود دارد.  همانطور که  اعضای جداشده در آن سال ها  پرسیدند.  بعد از عملیات ” فروغ جاویدان ” استراتژی حضور در عراق و جنگ مسلحانه و ارتش آزادیبخش شکست خورد و ده ها عضو و مسئول سازمان از عدم مشروعیت  و  پایان استراتژی حضور در عراق و ارتش آزادیبخش سخن گفتند و به دلیل همین جرم رجوی آنها را به تبعیدگاه رمادی ، و زندان های انفرادی اشرف و زندان ابوغریب فرستاد. هر کس که در آن سالها  مسعود رجوی و استراتژی آویزان شدن به بیگانگان و حضور در عراق نقد کرد ترور شخصیتی شد یا مورد تهاجم فیزیکی چماقداران این فرقه قرار گرفت. بنابراین جغرافیای عراق ظرف بی بدیلی برای مجاهدین خلق در راستای استمرار استراتژی خشونت و ترور و جنگ مسلحانه بود که مجاهدین خلق با حضور در آلبانی با صدای بلند شکست آن را شرمگینانه فریاد زدند . چرا مسعود رجوی می گفت اشرف ، بخوانید عراق ، کانون استراتژیکی نبرد است ؟ زیرا او تنها شانس خود را ، حتی در اوهام و توهم مطلق ، حضور در عراق می دانست. بنابراین مجاهدین خلق با از دست دادن عراق ، و انتقال اجباری به آلبانی ، این ظرف بی بدیل برای جاری کردن خشونت و جنگ مسلحانه را از دست دادند و در آینده هم چنین شرایطی برای آنها متصور نخواهد بود و به همین دلیل آلبانی برای آنها  همان ” مرداب ” است و …

ایران قلم :  ببخشید آقای سبحانی وسط صحبتتان آمدم ولی این شکست که دیگر تازگی ندارد، در صحبت های خودتان هم بود که استراتژی ارتش آزادیبخش با برقراری آتش بس بین ایران و عراق در جنگ هست ساله ؛ عملا  بعد از  عملیات فروغ جاویدان در سال 1367 این استراتژی شکست خورد ، پس دیگر الان موضوع جدید و شکست جدیدی برای مجاهدین خلق بعد از خروج کامل نیروهایش از عراق  و استقرار در آلبانی محسوب نمی شود.

محمد حسین سبحانی: بله درست می گویید. چه زمانیکه سازمان در عراق بود و چه حالا که اجبارا  از عراق خارج شده است ، استراتژی سازمان مجاهدین به بن بست رسیده بود . مگر استراتژی سازمان این نبود که با ارتش آزادیبخش از مرزهای ایران و عراق عبور کند و باصطلاح یک قیام عمومی را سازماندهی کند و خلاصه خود را به تهران برساند؟ این عملا همانطور که گفتم چه سازمان در عراق بود و چه حالا که خارج شده است به بن بست رسیده است. اما در توضیح بیشتر برای پاسخ به پرسش  شما باید بگویم که  شکست و بن بست استراتژیکی سازمان مجاهین را کسانی که بیرون از سازمان بودند و از بیرون به استراتژی و عملکرد این  سازمان نگاه می کردند، متوجه می شدند یا کسانی که در درون تشکیلات منتقد بودند و  از این فرقه جداشدند و بهای آن را هم با زندان و شکنجه پرداختند. ولی بسیاری از نیروهای درون تشکیلات به دلیل مغزشویی و  تبلیغات رهبری تشکیلات و فقدان اخبار و اطلاعات هنوز در این توهم بسر می بردند که روزگاری شرایط سیاسی در عراق می چرخد و یک دولت متمایل به سیاست های حکومت صدام حسین بر سر کار می آید و آن موقع موتور حرکت ارتش آزادیبخش دوباره روشن می شود، دوباره  سلاح هایمان را تحویل می گیریم. مسعود رجوی حتی در نشست های تشکیلاتی بعد از خلع سلاح شدن توسط نیروهای آمریکایی اینطور وانمود می کرده است که ما سلاح خود را امانت نزد آمریکایی ها گذاشته  ایم.  به نظر من و شما شاید این موضوع خیلی عجیب باشد و این پرسش مطرح بشود که آیا هنوز اعضای سازمان مجاهدین بعد از سقوط صدام حسین چنین فکر می کرده اند ک شانسی برای ” استراتری ارتش آزادیبخش باقی مانده بوده است؟

پاسخ به این پرسش مثبت می باشد و واقعا اکثریت نیروهای تشکیلات به دلیل مغز شویی و دلایل دیگر که ذکر کردم در چنین توهمی بوده اند و مسعود رجوی هم به این توهم دامن می زده است. تمرکز فعالیت های سازمان مجاهدین بر روی بقایای صدام حسین و  کمک در سازماندهی آنها و دعوت از آنها برای آمدن به داخل پادگان اشرف و سنگ انداز یجلوی فعالیت های دولت قانونی و منتخب مردم عراق و خریدن تعدادی از نمایندگان مجلس این کشور و  خط و خطوطی که منجر به ریختن خون تعداد زیادی از

اعضای سازمان در اثر درگیری با نیروهای دولتی شد، همه در همین راستا بوده است و باید پذیرفت که  حرف های رجوی تاثیرات خودش را برای آن بخش از اعضای مغزشویی شده داشته است. اما در شرایط فعلی با خروج کامل نیروهای مجاهدین از عراق به نظر می رسد دیگر این توهم  حتی برای اعضای معتقد به رجوی هم کاملا از بین رفته است، دیگر ظرفی به نام عراق برای مجاهدین خلق وجود ندارد که توهم اشتراتژی به بن بست رسیده ارتش آزادیبخش را در آن دامن بزند. ولی واقعا قبل از خروج نیروهای سازمان از عراق  این توهم و ظرف تشکیل این توهم برای نیروهای درون تشکیلات که همچنان به مسعود رجوی پایبند هستند، وجود داشت. برای اینکه بحث بهتر مشخص بشود مثالی میزنم. شما فرض کنید الان نیروهای سازمان مجاهدین در عراق حضور دارند و شرایط سیاسی عراق از ثبات خارج شود یا فرضا یک درگیری نظامی در عراق روی می دهد، به نظر شما رهبری فرقه مجاهدین چه نویدی را به نیروهای مغزشویی شده می دهد؟ برای من و شما و حتی نیروهای منتقد درون تشکیلات و افراد بیرون از سازمان ، بله همه چیز روشن است ولی برای اکثریت نیروهای مغزشویی شده این توهم وجود داشته است. بد نیست به نکاتی که دوست عزیزمان آقای علی جهانی در صحبتی که با او داشتم، اشار کنم که به بحث ما کمک می کند. ایشان می گفت  که بعد از سرنگونی صدام حسین و خلع سلاح همه تانکها و نفربر ها را در یک محل بیرون از اشرف جمع کرده بودند تا بعدا منهدم کنند ولی سازمان برای سرکار گذاشتن نیروها  هر هفته روزهای پنج شنبه که روز لجستیک در سازمان بود ما را می بردند تا این زرهی ها را سرویس کنیم و می گفتند که بزودی این سلاحها را به ما بر می گردانند و نیروهای سازمان هم این را واقعا باور می کردند.

ایران قلم:  عجیب این بوده است که نیروهای آمریکایی این اجازه را هم به سازمان مجاهدین می داده است؟

محمد حسین سبحانی : البته عجیب نبوده است چون فرمانده هان آمریکایی پادگان اشرف در آن مقطع، همین دو سرهنگ آمریکایی هستند که از همان موقع خریداری شدند و هم اکنون نیز در متینگ های مجاهدین نیز پای ثابت هستند. اما دوستمان علی همچنین می گفت که سازمان در نشست ها به اعضا می گفته است ارتش آمریکا یک تانک خودش را آورده در مرکز خواهران که جدا ار سایر مراکز بود و دارند به خواهران آموزش می دهند و بعضی از نیروهای ساده باور کرده بودند که احتمالا بزودی توسط ارتش آمریکا با زرهی های مدرن تجهیز شده و به جنگ با حکومت ایران می رویم . ملاحظه می کنید که حضور مجاهدین خلق در عراق ، چه در اشرف و چه  در لیبرتی ، ظرفی بوده است که توهم اعضا را برای باصطلاح  روشن کردن دوباره موتور ارتش آزادیبخش   دامن می زده و بدین شکل نیروهای مغز شویی شده را در ساختار فرقه سرپا نگاه می داشته است و خروج از این ظرف، یعنی عراق ، به همه چیز پایان داده است، حتی رهبر فرقه مجاهدین.  مسعود رجوی نمی دانست که مستی قدرت او را سرانجام را به زمین خواهد زد، او بر اسب سرکش قدرت در درون تشکیلات چنان سوار شده بود که چهار نعل می تاخت و هر کس که در مسیرش قرار می گرفت و  فکر دیگر می کرد، تمام هستی و وجود او را له می کرد. ولی اکنون این اسب قدرت آنچنان او را به زمین زده  که دیگر او بر نمی خیزد، نه قدرت برای او مانده است و نه زندگی،  او را در یک  کمای کامل مغزی فرو رفته است.

ایران قلم: به مسعود رجوی اشاره کردید؛  اخبار مختلفی در مورد زنده یا مرده بودن وی منتشر شده است و مریم رجوی هم  اخبار و اطلاعات دقیقی  در این مورد به اعضای سازمان مجاهدین و افکار عمومی نمی دهد که خلاصه مسعود رجوی چه شد؟ تحلیل شما از سر نوشت مسعود رجوی چیست؟ آیا فکر میکنید مسعود رجوی زنده است یا مرده؟

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید