دلنوشته ی آقای رضا اکبری نسب در باره اجرای “قوشماجا” های مادر مهربانش با دف

0
1385

فراق ۳۳ ساله ی مرتضی – که ضمائم دهشتناکی بنام از دست دادن همسر و پسر ارشدش یاسر- هر دو در مناسبات غیر انسانی رجوی- داشته ، به مسئله ی دائمی او تبدیل شده و ملکه ی ذهن اش و گویا که حق با مادر بوده! آخی، دوری تحمیلی و ظالمانه ی مرتضی، مهمترین مشغله ی ذهنی این مادر است و از این بابت نمی توان باو ایراد گرفت که چرا همه ی ما را گریانده و خودش نیز با وجود شخصیت صبور گریسته و این درصورتی است که اهل گریاندن نیست و در دوست داشتن بچه هایش چهره ای کم نظیر دارد! در هر صورت منهم بعنوان فرزند ارشد خانواده، مایل بودم “قوشماجا” های شادتری از زبان مادرم وصدای دفی که از جوانی دارد، بشنوم که ظاهرا توقع بیجایی بوده از این مادر داغدار و گرفتار فراق!

دلنوشته ی آقای رضا اکبری نسب در باره اجرای “قوشماجا” های مادر مهربانش با دف

  منبع: سایت نیم نگاه

راستش خودم نیز این کلیپ وهنرنمائی مادرم را در تلگرام دیده و بعد از بارها گوش دادن و البته اشک ریختن یواشکی! منتشر کردم! جریان از این قرار بوده که خواهر بزرگترم از تهران برای دیدن مادری که در سراب زندگی میکند آمده بود و با حضور خواهر دیگرم از مادر خواستند تا “قوشما جا” هایی که او درست میکند از قدیم الایام و با دف آنها را اجرا میکند ، دوباره داشته باشد.

در اصل این مادر فراق کشیده ، میخواسته که در جشن شادی دیدار دخترش، با دف زدن و… از حضور بچه هایش اظهار خوشحالی کند که کار بدینجا کشیده شده بدون اینکه خواهرانم اینطوری بخواهند و خود مادرم نیز!

دلتنگی های مادر (سید مرتضی اکبری نسب ـ اسیر فرقه ستیزه جوی رجوی در آلبانی)

اما آیا این مادر صبور و نسبتا با نشاط ، درغیاب فرزندش سید مرتضی – که خود میگوید مهربانترین فرزندش بود- چیز دیگری میتوانست بگوید؟

البته که نه!

فراق ۳۳ ساله ی مرتضی – که ضمائم دهشتناکی بنام از دست دادن همسر و پسر ارشدش یاسر- هر دو در مناسبات غیر انسانی رجوی- داشته ، به مسئله ی دائمی او تبدیل شده و ملکه ی ذهن اش و گویا که حق با مادر بوده!

آخی، دوری تحمیلی و ظالمانه ی مرتضی، مهمترین مشغله ی ذهنی این مادر است و از این بابت نمی توان باو ایراد گرفت که چرا همه ی ما را گریانده و خودش نیز با وجود شخصیت صبور گریسته و این درصورتی است که اهل گریاندن نیست و در دوست داشتن بچه هایش چهره ای کم نظیر دارد!

در هر صورت منهم بعنوان فرزند ارشد خانواده، مایل بودم “قوشماجا” های شادتری از زبان مادرم وصدای دفی که از جوانی دارد، بشنوم که ظاهرا توقع بیجایی بوده از این مادر داغدار و گرفتار فراق!

رضا اکبری نسب

ششم اسفند ۱۳۹۶

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید