صدمین سال فروپاشی امپراتوری روسیه و پیدایش جمهوری دموکراتیک گرجستان

0
739

در جبهه سیاسی اما این استالین بود که در چهاردهم فوریه ۱۹۲۱ (۲۵ بهمن ۱۲۹۹) توانست لنین را متقاعد به انضمام گرجستان به سرزمین شوراها کند. متقاعد کردن لنین که برای سالها شعار “حق ملل برای تعین سرنوشت خویش” را می‌داد، به بهانه این که هدف حمله ارتش سرخ حمایت از جنبش کارگران و دهقانان گرجستان خواهد بود، کار سختی به نظر نمی‌آمد. هر چند که هم لنین و هم تروتسکی، که آن زمان زمام ارتش سرخ را در دست داشت، ترجیح‌شان براندازی حکومت سوسیال دموکرات‌ها در گرجستان با قیامی مردمی بود و نه به عاملیت ارتش سرخ. اما هر دو سرآخر فرجام تصمیم گیری استالین – اورژنیکدزه را پذیرفتند و بر آن مهر تایید زدند. مهر تایید بر سرنگونی نظامی که بضاعت آن را می‌توانست داشته باشد تا بدیلی در برابر حکومت شورا‌ها شود، آن هم در همسایگی کشور شوراها. در مسکو، حزب کمونیست شوروی قرار برآن گذاشت تا با ایجاد “کاف بیرو” (دفتر قفقاز) به ریاست سرگی کیروف، سازماندهی اشغال گرجستان را هماهنگ کند. از نگاه روابط بین‌الملل، تحولات سیاسی در کشور همسایه، ترکیه، که توجه قدرت‌های بزرگ جهانی آن زمان را به خود معطوف کرده بود، و نیز حمایت حکومت آنکارا که رهبری‌اش را آتاتورک در دست داشت از حکومت شوروی، بخشی از نگرانی‌های مسکو را در زمینه دخالت قدرت‌های منطقه و فرامنطقه را به حاشیه می‌برد. از سوی دیگر، مذاکراتی که حکومت شوروی با دولت بریتانیا آغاز کرده بود تا دولت لرد جوید را به آشتی با حکومت شوراها بکشاند، کم کم می‌رفت تا به بار بنشیند، که نشست.

صدمین سال فروپاشی امپراتوری روسیه و پیدایش جمهوری دموکراتیک گرجستان

نمایندگان بین‌الملل دوم احزاب سوسیالیست و کارگری در بازدید از جمهوری دمکراتیک گرجستان، ۱۹۲۰حق نشر عکسPD
Image captionنمایندگان بین‌الملل دوم احزاب سوسیالیست و کارگری در بازدید از جمهوری دمکراتیک گرجستان، ۱۹۲۰

سرزمینی که با نام گرجستان می‌شناسیم، از آغاز قرن نوزدهم میلادی، پیوندش را با ممالک محروسه ایران یکسره قطع کرد و در دامن امپراتوری روسیه تزاری نشست. پیوند گرجیان با روسیه تزاری بیش از یک صد سال طول کشید تا این که انقلاب فوریه ۱۹۱۷ روسیه تزاری، زمینه جداسری را نه تنها برای گرجیان فراهم کرد، بلکه دیگر مردمان قفقاز نیز سرود استقلال سر دادند.

حکومت موقتی که از پی انقلاب فوریه در پتروگراد (لنینگراد بعدی و سنت پترزبورگ کنونی) شکل گرفت، با افت و خیزهای بسیار، سرآخر وعده برپایی مجلس موسسانی را داد که قرار بود شکل نظام جایگزین روسیه تزاری بر باد رفته را تعیین کند. اما پیش از برپایی مجلس موسسان، قیام سربازان و کارگران بلشویک در پتروگراد طومار حکومت موقت را درهم پیچید و حکومت انقلابی بلشویک‌ها را در اکتبر ۱۹۱۷ اعلام کرد.

انتخابات مجلس موسسانی که قولش را حکومت موقت داده بود اما سرآخر انجام شد و هرچند در پتروگراد بلشویک‌ها در اقلیت ماندند، اما اینان با اعلام این که در قیاس با مجلس موسسان، شوراهای کارگران و سربازان از حقانیت بالاتری برخوردارند، نتیجه انتخابات مجلس موسسان را نپذیرفتند و مجلس موسسان را برهم زدند. در گرجستان اما نتیجه انتخابات به نفع هواداران حکومت موقت و به زیان بلشویک‌ها تمام شد. منشویک‌ها در گرجستان صاحب بیشترین کرسی در مجلس موسسان شدند و در نتیجه، تقابل میان مرکز و پیرامون، قفقاز و پتروگراد، منشویک‌ها و بلشویک‌ها به نطفه نشست.

اگر در مرکز، بلشویک‌ها با حذف رقیبان سیاسی، می‌رفتند تا به تحکیم پایه‌های نظام نو پای خود بنشینند، در پیرامون، در آسیای میانه و قفقاز، رعایای پیشین امپراتوری تزاری همچنان خواب تحقق “حق ملل برای تعین سرنوشت خویش” را می‌دیدند که انقلابیان از زمان شکل‌گیری حکومت موقت در پتروگراد، قول اجرای آن را داده بودند.

در قفقاز، نوامبر ۱۹۱۷ میلادی (آبان ۱۲۹۶) “کمیساریای انقلابی ماورای قفقاز” در شهر تفلیس بر پا شد و در نخستین اعلامیه‌اش، که امضای “دموکراسی انقلابی ماورای قفقاز” را بر خود داشت، بر لزوم اجرای “حق ملل برای تعین سرنوشت” تاکید کرد. پنج ماه بعد، در تاریخ ۲۲ آوریل ۱۹۱۸ (دوم اردیبهشت ۱۲۹۷) منشویک‌های گرجی، داشناک‌های ارمنی و مساواتی‌های مسلمان در تلاشی مشترک به بر پایی “جمهوری فدراتیو ماورای قفقاز” رای دادند. عمر این جمهوری فدراتیو اما بسیار کوتاه بود و نتوانست بیش از یک ماه در برابر فشارهای داخلی و خارجی به روی پا خود بایستد و جایش را به سه جمهوری دموکراتیک گرجستان، جمهوری ارمنستان و جمهوری دموکراتیک آذربایجان داد.

در ۲۶ ماه مه ۱۹۱۸ (۴ خرداد ۱۲۹۷) به رهبری سوسیال دموکرات‌های گرجی که هم پیوندان منشویک‌های روس بودند، در سرزمینی کمی گسترده تر از آنچه امروزه با نام جمهوری گرجستان می‌شناسیم، کشوری مستقل با نام جمهوری دموکراتیک گرجستان برپا شد. ۹ ماه بعد، در ۱۴ فوریه ۱۹۱۹ (۲۴ بهمن ۱۲۹۷) نخستین انتخابات مجلس گرجستان مستقل انجام شد که در آن حزب سوسیال دموکرات گرجستان با گرفتن ۸۲ درصد آرای مردم، پیروز انتخابات شد.

همان گونه که اشاره شد، این زمان در مرکز امپراتوری بر باد رفته تزاری، رقیبان تاریخی منشویک‌ها، یعنی بلشویک‌ها بودند که بر مسند قدرت سیاسی تکیه داشتند. گرجیان سوسیال دموکرات اما بیشتر دل با دولت موقت روسیه بسته بودند که از پی انقلاب فوریه برپا شده بود و با قیام بلشویک‌ها در اکتبر همان سال از میان رفته بود. حال با به قدرت رسیدن بلشویک‌ها در مسکو و پتروگراد، منشویک‌ها دیگر جایی در روسیه انقلابی نداشتند و بسیاری‌شان اگر از پیگرد سازمان امنیت فوق‌العاده روسیه، چکا، توانسته بودند جان به در ببرند، اینک آواره در سرزمین‌های دور و نزدیک بودند.

جا دارد اینجا از فرجام زندگی برکشیده‌ترین منشویک روس، گیورگی پلخانف یاد کنیم که نظریه‌پرداز مارکسیست بود و نخستین شارح اندیشه‌های مارکس در روسیه. از پی به قدرت رسیدن بلشویک‌ها، پلخانف بارها مورد آزار بلشویک‌ها قرار گرفت. یک بار حتی آتش به اختیاران ارتش سرخ به خانه‌اش ریختند و تا آستانه ترورش پیش رفتند. سرانجام همسرش مجبور شد تا او را مخفیانه به فنلاند ببرد و سالی از انقلاب نگذشته بود که پدر مارکسیسم روس در فنلاند زندگی را بدرود گفت.

آن زمان اما جمهوری دموکراتیک گرجستان نه تنها سرزمینی امیدبخش برای سوسیال دموکرات‌ها(ی) امپراتوری بخاک افتاده روسیه بود، بلکه در حال و هوای جهان بیرون آمده از جنگ خانمانسوز جهانی، برای بسیاری کنشگران سیاسی اروپایی که شاهد کشتار و ویرانی جنگ چهار ساله بودند، برافراشتن پرچم نظام سوسیال دموکراسی در گرجستان نوید گذار به دورانی از سازندگی سیاسی و اجتماعی بود که در آن نه از دیکتاتوری فرد خبری بود و نه از دیکتاتوری طبقه‌ای، از جمله طبقه کارگر.

دموکراسی اجتماعی بر بستر دمکراسی سیاسی، اصالت جمع را به کرامت فرد گره می‌زد. از همین رو در سال ۱۹۲۰ (۱۲۹۹)، زمانی که لنین و دیگر کمونیست‌ها در مسکو دومین کنگره انترناسیونال کمونیستی را پیش می‌بردند، در جمهوری دموکراتیک گرجستان، این نمایندگانی از انترناسیونال دوم سوسیال دموکراسی اروپا بودند که به دیدار رهبران جمهوری دموکراتیک گرجستان رفتند تا حمایت سوسیال دموکراسی اروپا را از این جمهوری نوپا اعلام کند. در میانشان کارل کاوتسکی، از رهبران برجسته انترناسیونال دوم، را نیز می‌شد دید.

تنش‌های قومی بویژه میان گرجیان از یک سو و دیگر گروه‌ها چون ارامنه، آبخازی‌ها و اُستی‌ها هرچند چالشی چشمگیر برای این جمهوری بودحق نشر عکسPD
Image captionتنش‌های قومی بویژه میان گرجیان از یک سو و دیگر گروه‌ها چون ارامنه، آبخازی‌ها و اُستی‌ها هرچند چالشی چشمگیر برای این جمهوری بود

از میان سه جمهوریی که از پی فروپاشی امپراتوری روسیه تزاری در قفقاز شکل گرفت، جمهوری دموکراتیک گرجستان، از ثبات و انسجام سیاسی بیشتری برخوردار بود. تنش‌های قومی بویژه میان گرجیان از یک سو و دیگر گروه‌ها چون ارامنه، آبخازی‌ها و اُستی‌ها هرچند چالشی چشمگیر برای این جمهوری بود، اما این تنش‌ها هیچگاه به سطح آنچه میان دو جمهوری ارمنستان و آذربایجان جاری بود، نرسید. چرایی این تنش را در حضور رگه‌هایی چشمگیر از اندیشه ملی‌گرایی در میان رهبران احزاب حاکم داشناک در جمهوری ارمنستان و مساوات در جمهوری دموکراتیک آذربایجان می‌شد جست. اندیشه‌ای که حضورش در گرجستان سوسیال دموکرات ضعیف بود.

در طول دو سال حاکمیت سوسیال دموکرات‌ها در جمهوری دموکراتیک گرجستان، دولت حاکم بر این جمهوری دستاوردهای بزرگی از خود بجا گذاشت. از اصلاحات گسترده ارضی گرفته تا حمایت و همکاری با اتحادیه‌های کارگری مستقل. از برسمیت شناختن برابری جنسیتی و قبول حقوق برابر برای زنان در همه زمینه‌های زندگی اجتماعی تا قبول جایگاه برابر گروه‌های قومی غیر گرجی در همه نهاد‌های قضایی و اجرایی. در سپهر آموزش و فرهنگ نیز دستاورد‌های جمهوری دموکراتیک گرجستان یاد کردنی است. بنیان دانشگاه دولتی گرجستان یادگار آن دوران است و همینطور گسترش مدارس ابتدایی و متوسطه در ایالات و ولایات، حتی برای اقوام غیر گرجی زبان.

چالش دیرپا برای این جمهوری اما همچنان مسکو بود که خواهان حکومت بر سرزمینی بود که تمامی قلمرو پیشین امپراتوری تزاری را، با همان طول و عرض جغرافیایی پیشین، در بر می‌گرفت. هر چند در جلسات رسمی حزب کمونیست و انترناسیونال کمونیستی، شعار “حق ملل برای تعین سرنوشت خویش” بلند بود، اما در عمل قرار بر این رفته بود که پرچم سرخ کمونیسم همه جا، جایگزین پرچم سه رنگ روسیه تزاری شود.

با امضای پیمان ۷ مه ۱۹۲۰ (۱۷ اردیبهشت ۱۲۹۹) در مسکو، دولت شوروی استقلال گرجستان را به رسمیت شناخت. در عوض، جمهوری دموکراتیک گرجستان متعهد ماند که در درون مرزهایش جایی برای حضور نیروهای نظامی بیگانه نباشد. طرفه این که در این پیمان، حضور احتمالی ارتش سرخ در خاک گرجستان، آن هم به صلاحدید مسکو، به مثابه نیرویی بیگانه تلقی نمی‌شد. پیمان بین دو کشور امضا شد، اما الحاق گرجستان به روسیه هیچگاه از دستور کار رهبری انقلابی شوروی و بویژه جناح استالین- اورژنیکیدزه (که هر دو گرجی بودند) خارج نشد.

با پایان جنگ داخلی در جمهوری شوروی سوسیالیستی روسیه (در دسامبر ۱۹۲۲ جمهوری شوروی سوسیالیستی روسیه به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی تغیر نام داد)، اشغال گرجستان و براندازی جمهوری دموکراتیک گرجستان در دستور ارتش سرخ شوروی قرار گرفت. با استقرار حاکمیت شوروی در جمهوری‌های همسایه، آذربایجان و ارمنستان، که از نیمه سال ۱۹۲۰ (۱۲۹۹) آغاز شد، حکومت شوروی در دو جبهه سیاسی و نظامی، جمهوری گرجستان را به جنگ فراخواند. در جبهه نظامی، تدارک حمله از مرزهای ارمنستان و آذربایجان به بهانه اعمال محدودیت‌هایی برای حضور آزادانه ارتش سرخ در نواحی مرزی فراهم شد.

استالین (سمت چپ) و لنین (سمت راست)، رهبران انقلاب بلشویک روسیه، مسکو ۱۹۱۹حق نشر عکسGETTY IMAGES
Image captionاستالین (سمت چپ) و لنین (سمت راست)، رهبران انقلاب بلشویک روسیه، مسکو ۱۹۱۹

در جبهه سیاسی اما این استالین بود که در چهاردهم فوریه ۱۹۲۱ (۲۵ بهمن ۱۲۹۹) توانست لنین را متقاعد به انضمام گرجستان به سرزمین شوراها کند. متقاعد کردن لنین که برای سالها شعار “حق ملل برای تعین سرنوشت خویش” را می‌داد، به بهانه این که هدف حمله ارتش سرخ حمایت از جنبش کارگران و دهقانان گرجستان خواهد بود، کار سختی به نظر نمی‌آمد. هر چند که هم لنین و هم تروتسکی، که آن زمان زمام ارتش سرخ را در دست داشت، ترجیح‌شان براندازی حکومت سوسیال دموکرات‌ها در گرجستان با قیامی مردمی بود و نه به عاملیت ارتش سرخ. اما هر دو سرآخر فرجام تصمیم گیری استالین – اورژنیکدزه را پذیرفتند و بر آن مهر تایید زدند. مهر تایید بر سرنگونی نظامی که بضاعت آن را می‌توانست داشته باشد تا بدیلی در برابر حکومت شورا‌ها شود، آن هم در همسایگی کشور شوراها.

در مسکو، حزب کمونیست شوروی قرار برآن گذاشت تا با ایجاد “کاف بیرو” (دفتر قفقاز) به ریاست سرگی کیروف، سازماندهی اشغال گرجستان را هماهنگ کند. از نگاه روابط بین‌الملل، تحولات سیاسی در کشور همسایه، ترکیه، که توجه قدرت‌های بزرگ جهانی آن زمان را به خود معطوف کرده بود، و نیز حمایت حکومت آنکارا که رهبری‌اش را آتاتورک در دست داشت از حکومت شوروی، بخشی از نگرانی‌های مسکو را در زمینه دخالت قدرت‌های منطقه و فرامنطقه را به حاشیه می‌برد. از سوی دیگر، مذاکراتی که حکومت شوروی با دولت بریتانیا آغاز کرده بود تا دولت لرد جوید را به آشتی با حکومت شوراها بکشاند، کم کم می‌رفت تا به بار بنشیند، که نشست.

در۱۶ مارس ۱۹۲۱ (۲۵ اسفند ۱۲۹۹) پیمان دوستی و تجاری میان جمهوری شوروی سوسیالیستی روسیه و دولت بریتانیا امضا شد که بر اساس یکی از بند‌های آن، دولت بریتانیا متعهد می‌شد که از هرگونه دخالت در زندگی سیاسی سرزمین‌های امپراتوری فروپاشیده روسیه تزاری بپرهیزد و دولت نوبنیاد شوروی را به مثابه میراث‌دار بحق امپراتوری تزاری برسمیت بشناسد. امضای این پیمان آخرین مانع لشگرکشی گسترده ارتش سرخ به جمهوری دموکراتیک گرجستان را از میان برداشت.

بیشتر بخوانید:

در فوریه ۱۹۲۱ (بهمن ۱۲۹۹)، مسکو با برپایی کمیته‌های انقلابی در خاک گرجستان، کارزار گسترده نظامی را علیه آن کشور آغاز کرد. چشمداشت دولت گرجستان از حمایت جهانی از این دولت انتظاری بیهوده بود، چرا که حتی جامعه ملل که در ۱۹۲۰ (۱۲۹۸) و از پی کنفرانس صلح پاریس شکل گرفته بود، خواست نمایندگان این کشور را برای برسمیت شناختن کامل و عضویت در جامعه ملل، نادیده گرفت و تنها رای به شناسایی دوفاکتوی گرجستان داد.

در ۲۵ فوریه ۱۹۲۱ (۶ اسفند ۱۲۹۹)، در هیاهوی پیروزی ارتش سرخ، هنگامی که پرچم سرخ شوروی جای پرچم سه رنگ جمهوری دموکراتیک گرجستان را بر فراز مجلس ملی این کشور می‌گرفت، دیگر کسی شعار “حق ملل برای تعین سرنوشت خویش” را در تفلیس نمی‌شنید.

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید