داستان امیر وفایغمایی و کودک سربازان سازمان مجاهدین

0
1880

داستان امیر وفا یغمایی و کودک سربازان سازمان مجاهدین 

… این عکس همان تابستانی است که سال ۹ من آمده بودم فرانسه دیدار پدرم، جلسه شورا بود آن موقع که پدرم شرکت داشت و آنها مثلا به من لطف کردند و من را هم راه دادند روز آخر جلسه که من هم بیایم پیش مریم بنشینم و آنجا به هم شام خوردیم و یک مقدار با هم صحبت کردیم. یک گردنبد طلا هم به من هدیه داد مریم. خلاصه این عکس از آن موقع است.  یادم هست کوچک بودم و در قرارگاه بدیع زادگان زندگی می کردم، مسعود و مریم آنجا بودند و هر از گاهی سرزده می آمدند در سالن غذا خوری. میدانید؟ آن زمان مجاهدین خیلی فرق میکردند. من حتی آن زمان را بعنوان بچه هم یادم هست …

سعید بهبهانی، تلویزیون میهن ـ 27.01.2019

لینک به منبع

خاطرات امیر یغمایی کودکان سرباز مجاهدین خلق فرقه رجوی ارتش خصوصی صدامامیر وفا یغمائی از سرگذشت تلخ خودش و هزاران کودک وابسته به مجاهدین خلق سخن میگوید بخش اول

سعید بهبهانی در برنامه روزانه خود در تلویزیون میهن گفت گوئی دارد با امیر وفا یغمائی مجاهد زاده ای که از سرنوشت غم انگیز خود سخن میگویذ.

… این عکس همان تابستانی است که سال ۹ من آمده بودم فرانسه دیدار پدرم، جلسه شورا بود آن موقع که پدرم شرکت داشت و آنها مثلا به من لطف کردند و من را هم راه دادند روز آخر جلسه که من هم بیایم پیش مریم بنشینم و آنجا به هم شام خوردیم و یک مقدار با هم صحبت کردیم. یک گردنبد طلا هم به من هدیه داد مریم. خلاصه این عکس از آن موقع است.  یادم هست کوچک بودم و در قرارگاه بدیع زادگان زندگی می کردم، مسعود و مریم آنجا بودند و هر از گاهی سرزده می آمدند در سالن غذا خوری. میدانید؟ آن زمان مجاهدین خیلی فرق میکردند. من حتی آن زمان را بعنوان بچه هم یادم هست …

————————–

آرشیو موضوع : کودکان

چرا مرا از پدر و مادرم جدا کردند؟ چرا هیچکس به حرف من گوش نداد؟

چرا مرا از پدر و مادرم جدا کردند؟ چرا هیچکس به حرف من گوش نداد؟

چرا مرا از پدر و مادرم جدا کردند؟ چرا هیچکس به حرف من گوش نداد؟ برگردان بخشی از مصاحبه سمیه قائم نیا در روزنامه سراسری “تراو” هلند شنبه 24 سپتامبر2011 مصاحبه سمیه قائم نیا با روزنامه تراو هلند، ترجمه مسعود جابانی، راه رهایی، سی ام سپتامبر 2011 http://payamerahai.com/?p=1981#more-1981 http://payamerahai.com/?p=1989 داستان زندگی سمیه قائم نیا دختری که در سن ده سالگی به همراه برادر هشت ساله …

محمد حسین سبحانی : کودکان خاکستری

محمد حسین سبحانی : کودکان خاکستری

البته مورد بالا ، تنها یکی از اشکال سؤاستفاده از کودکان می باشد. آنچه که نقش مبنایی و محوری دارد، خاکستری کردن کودکان در فرقه های تروریستی می باشد که مورد روی داده در خیابان های بغداد از نتایج آن است. فرقه های تروریستی روش های مدون و مشخصی برای تربیت نیروی تروریستی دارند که در این مسیر …

چگونه تین‌ایجر آلمانی در سودای جهاد از مونیخ به سوریه رفت؟

چگونه تین‌ایجر آلمانی در سودای جهاد از مونیخ به سوریه رفت؟

دوربین‌های کنترل در فرودگاه آتاتورک استانبول، الیف را با یک زن دیگر در حال روبوسی نشان می‌دهند. الیف به تنهایی یک تاکسی به مقصد یک ایستگاه اتوبوس گرفته و به راننده گفته که می‌خواهد به «غازیان تپه» در جنوب شرقی ترکیه برود. سپس سوار اتوبوسی شده که او را حوالی ساعت ۵ صبح در غازیان تپه پیاده کرده …

مصطفی محمدی: این خواب، خواب مرگ است

مصطفی محمدی: این خواب، خواب مرگ است

وای بر شما فریبدهندگان ذهن ها و قلب ها که بنام مجاهد بچه‌های زیر سن قانونی را فریب داده و با فریب و نیرنگ آنان را عضو این سازمان نموده و به آنان در باغ سبز نشان داده و بعد ازینکه دستتان رو شد اجازه ی خروج ازین سازمان کذایی و اردوگاه جهنمی تان را به این بچه‌های …

در اسارت به دست پرندگان اسیر سنگ داده اند

در اسارت به دست پرندگان اسیر سنگ داده اند

تاب می آورم باز هم سنگ بزن این سنگ ار آن تو نیست در اسارت به دست پرندگان اسیر سنگ داده اند تاب می آورم تاب بیاور تو مومنی به عشق سنگ ها هم پیغام عشق است پشت دروازه های بسته ی اشرف عزیزکم تورا از این ستمگران منافق پس می گیرم و زخم هایت را …

مادر سمیه لب به سخن گشود: خسته ام از ندیدنت

مادر سمیه لب به سخن گشود: خسته ام از ندیدنت

مادر سمیه لب به سخن گشود: محبوبه حمزه ـ مصطفی محمدی سمیه محمدیﺳﻤﻴﻪ ﺟﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺛﺎﻧﻴﻪ ﻫﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﺎﻋﺘﻬﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻭﺷﺒﻬﺎ ﭘﺮ ﺷﺪﻩ اﺯ ﺣﺪﻳﺚ ﺭﻓﺘﻦ ﺗﻮ و ﻣﺎﺟﺮاﻱ ﺗﻠﺦ اﺳﺎﺭﺕ ﻳﻮﺳﻔﻢ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩ ﻭﺑﮕﺬاﺭ ﺣﺮﻑ و ﺣﺪﻳﺜﻬﺎ ﺧﺎﺗﻤﻪ ﻳﺎﺑﺪ ﺧﺴﺘﻪ اﻡ ﺧﺴﺘﻪ ﺳﺎﻟﻬﺎﻱ ﺑﺴﻴﺎﺭﻳﺴﺖ ﻛﻪ ﺩﻳﮕﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﻴﺴﺘﻢ ﻛﻪ ﺩﻳﮕﺮ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻧﻴﺴﺘﻴﻢ. ﻧﻔﺮﻳﻦ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺳﻴﺎﺳﺖ ﻧﻔﺮﻳﻦ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺣﺰﺑﻬﺎ ﻭﮔﺮﻭﻫﻬﺎ …

نامه ای سرگشاده! به دخترم زینب در کمپ لیبرتی در بغداد

نامه ای سرگشاده! به دخترم زینب در کمپ لیبرتی در بغداد

نامه ای سرگشاده! به دخترم زینب در کمپ لیبرتی در بغداد زینب جان! من و مونا چشم به راهت هستیم زینب جان، دخترم؛ سلام به روی ماهت از فرسنگها و سالیان دور و دراز… امروز که این نامه را برایت می نویسم سالروز تولد تو در سال ۵۷ می باشد که ورودت به سی و هفتمین سال زندگی ات را برایت …

یاد داشتی برای دوستان + دیباچه و در باره بلیندا مکنزی

یاد داشتی برای دوستان + دیباچه و در باره بلیندا مکنزی

یاداشتی برای دوستان. اسماعیل وفا یغمائی 25.01.2015منبع (دریچه زرد) لینک به منبع (پژواک ایران) اسماعیل وفا یغمایی دوستان بسیار با تلفن یا میل و کامنت سئوال کرده اند چرا سر بسته سخن میگویم و چرا مفصل توضیح نمیدهم. رفقا! مسئله من در گام نخست تلاش برای جلوگیری از حراج خانه زنی است که چهل سال …

نامه ای دیگر به خواهرم زینب در زندان لیبرتی

نامه ای دیگر به خواهرم زینب در زندان لیبرتی

نامه ای دیگر به خواهرم زینب در زندان لیبرتی مونا (آذر) حسین نژاد زینبم خواهر قشنگم! وقتی نامه ات به کمیساریا، منتشر شد و دیدم، برای ساعتی سراغ متن نامه ات نرفتم و تنها خیره شدم به عکست و دست خطتت، عکست رو نوازش کردم وصورت ماهت رو بوسیدم و غرق شدم تو عمق نگاهت و چشمات. مثل خیلی از خواهرهای دیگر …

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید