چهار بیانیه و سیری در تاریخ فدائیان خلق

0
1632

در تغییرات ایدئولوژیک درون سازمان چریک های فدایی خلق، دو دوره تشخیص می دهیم: اول، دوره اندیشه های مسعود احمدزاده و امیر پرویز پویان و دیرتر بیژن جزنی مبنی بر ضرورت مبارزه مسلحانه روشنفکران مستقل کمونیست به مثابه پیشاهنگ جنبش خلق با حکومت وابسته به آمریکای شاه؛ دوم، دوره رد مبارزه مسلحانه، همکاری با جمهوری اسلامی، تقاضای انحلال در حزب توده ایران و ایستادن در کنار اردوگاه سوسیالیستی به رهبری اتحاد شوروی در بحبوحه جنگ سرد. در این مقاله، خیلی خلاصه به دوره اول تنها به مثابه پیش درآمدی بر دوره دوم خواهم پرداخت. بخش اصلی این مقاله درباره تاریخ فداییان بعد از انقلاب به ویژه از خلال بررسی چهار بیانیه ای است که سازمان چریک ها (و بعدها فداییان – اکثریت) طی بیش از دو سال منتشر کرده اند. چهار بیانیه به ترتیب تاریخ انتشار، اینها هستند: “چرا مرکز جاسوسی آمریکا تسخیر شد؟ چرا نخست وزیر منتخب امام سقوط کرد؟” (نشریه کار، شماره ۳۵، ۲۱ آبان ۱۳۵۸)، “پیرامون شعار اساسی مرگ بر امپریالیسم جهانی به رهبری امپریالیسم آمریکا متحد شویم!” (کار، شماره ۵۶، ۱۰ اردیبهشت ۱۳۵۹)، “درباره مسئله مرزبندی در جنبش کمونیستی و وظایف ما” (کار، شماره ۹۷، ۲۰ بهمن ۱۳۵۹) و “در راه وحدت” (کار، شماره ۱۴۸، ۲۲ بهمن ۱۳۶۰).

چهار بیانیه و دو تاریخ فدائیان خلق: چگونه یک سازمان مارکسیستی پشتیبان حکومت دینی ضد کمونیست شد؟

ناظران

مهرک کمالی، جامعه شناس در تحلیلی برای صفحه ناظران به مناسبت چهلمین سالگرد انقلاب ایران به تحولات سازمان فدائیان خلق تحت تاثیر حزب توده در سال های آغازین جمهوری اسلامی می پردازد و اینکه چگونه یک سازمان مارکسیستی پشتیبان حکومت دینی ضد کمونیست شد.

ایران
Image captionتظاهرات طرفداران سازمان چریکهای فدائی خلق در بهمن پنجاه و هفت پیش از پیروزی انقلاب در لاهیجان/ ایرج نیری( نفر سوم از راست) تنها بازمانده از گروهی که به پاسگاه سیاهکل در بهمن چهل و نه حمله کردند

در فاصله انتقال قدرت به آیت الله خمینی و یارانش در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ تا بهمن ۱۳۶۰، سازمان چریک های فدایی خلق ایران و بعدتر، سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) از گروهی مسلح و کوچک و مستقل و مخالف حاکمان اسلامی تبدیل به یک سازمان توده ای حامی جمهوری اسلامی، پیرو اردوگاه سوسیالیستی به رهبری اتحاد جماهیر شوروی، و پیوسته به حزب توده ایران شد. چگونه اکثریت فداییان استقلال خود را وانهادند و یک سازمان سنتی کمونیستی متمایل به اتحاد جماهیر شوروی شدند؟ چه رابطه ای میان این دگردیسی و پشتیبانی فداییان اکثریت از جمهوری اسلامی ایران، یک حکومت دینی ضد کمونیست، بود؟

در تغییرات ایدئولوژیک درون سازمان چریک های فدایی خلق، دو دوره تشخیص می دهیم: اول، دوره اندیشه های مسعود احمدزاده و امیر پرویز پویان و دیرتر بیژن جزنی مبنی بر ضرورت مبارزه مسلحانه روشنفکران مستقل کمونیست به مثابه پیشاهنگ جنبش خلق با حکومت وابسته به آمریکای شاه؛ دوم، دوره رد مبارزه مسلحانه، همکاری با جمهوری اسلامی، تقاضای انحلال در حزب توده ایران و ایستادن در کنار اردوگاه سوسیالیستی به رهبری اتحاد شوروی در بحبوحه جنگ سرد.

در این مقاله، خیلی خلاصه به دوره اول تنها به مثابه پیش درآمدی بر دوره دوم خواهم پرداخت. بخش اصلی این مقاله درباره تاریخ فداییان بعد از انقلاب به ویژه از خلال بررسی چهار بیانیه ای است که سازمان چریک ها (و بعدها فداییان – اکثریت) طی بیش از دو سال منتشر کرده اند.

چهار بیانیه به ترتیب تاریخ انتشار، اینها هستند: “چرا مرکز جاسوسی آمریکا تسخیر شد؟ چرا نخست وزیر منتخب امام سقوط کرد؟” (نشریه کار، شماره ۳۵، ۲۱ آبان ۱۳۵۸)، “پیرامون شعار اساسی مرگ بر امپریالیسم جهانی به رهبری امپریالیسم آمریکا متحد شویم!” (کار، شماره ۵۶، ۱۰ اردیبهشت ۱۳۵۹)، “درباره مسئله مرزبندی در جنبش کمونیستی و وظایف ما” (کار، شماره ۹۷، ۲۰ بهمن ۱۳۵۹) و “در راه وحدت” (کار، شماره ۱۴۸، ۲۲ بهمن ۱۳۶۰).

خواهیم دید چگونه چریک های فدایی روشن بینیِ تجربی حاصل سال ها مبارزه، زندان و کار در میان مردم را که بر عدم اعتماد به خمینی و سایر رهبران مسلمان انقلاب تاکید می کرد وانهادند و چگونه از تاسیس یک گروه مستقل کمونیستی به ضرورت بازگشت به کمونیسم سنتی و انحلال در حزب توده ایران رسیدند.

ایران
Image captionآنقدر فداییان بنیانگذار گریز از صحنه مبارزه و عافیت طلبی دیده بودند، می آمدند تا در میدان بجنگند و بمیرند. نخستین عامل برانگیزاننده شان شکست جنبش ملی شدن صنعت نفت در سال ۳۲ بود و دومینش نفی حزب توده ایران که با بی عملی، ایران را به شاه و امپریالیست آمریکا سپرده بود. نفی خط مشی حزب توده و سکوت گورستانی حاصل از سرکوبی های رژیم شاه، چریک های فدایی را متقاعد کرده بود که یگانه راه صحیح مبارزه مسلحانه است

عصر بنیانگذاران

دوره اول حیات چریک های فدایی، عصر قهرمانی ها و فداکاری ها بود. آنها با دقت و مراقبت از هر عملی که به شائبه وابستگی به قطب های کمونیسم جهانی، شوروی و چین، دامن می زد اجتناب می کردند؛ قدرت سیاسی آن قدر دور از دسترس می نمود که مبارزه شان نمی توانست برای کسب آن باشد؛ بقا نمی خواستند، برعکس جانفشانی می کردند تا نقاب از چهره ددمنش رژیم شاه (به زعم خودشان) بردارند؛ می پذیرفتند جدا از مردم هستند اما استدلال می کردند که با مبارزه شان موتور کوچکی را روشن می کنند که در آینده موتور بزرگ مردم را به حرکت در خواهد آورد؛ و همه اینها بر پایه تحلیلی بود که از نقش روشنفکر پیشاهنگ خلق داشتند. روشنفکر پیشاهنگ خلق پیامبری بود که رسالت داشت فضای سنگین اختناق را با جنبش و شهادت خود، و نه برای پیروزی، بشکند.

آنقدر فداییان بنیانگذار گریز از صحنه مبارزه و عافیت طلبی دیده بودند، می آمدند تا در میدان بجنگند و بمیرند. نخستین عامل برانگیزاننده شان شکست جنبش ملی شدن صنعت نفت در سال ۳۲ بود و دومینش نفی حزب توده ایران که با بی عملی، ایران را به شاه و امپریالیست آمریکا سپرده بود. نفی خط مشی حزب توده و سکوت گورستانی حاصل از سرکوبی های رژیم شاه، چریک های فدایی را متقاعد کرده بود که یگانه راه صحیح مبارزه مسلحانه است.

کارنامه حزب توده ایران

کارنامه فداییان خلق اکثریت

سال ۱۳۵۵، با کشته شدن آخرین بازماندگان رهبران اولیه سازمان، زمزمه رد مبارزه مسلحانه که پیشتر عمدتا در زندان ها درگرفته بود، صدایی شد بلند. مبارزه مسلحانه نیروهای پای کار سازمان را که جایگزینی نداشتند، فدا می کرد.

سال بعد، ۱۳۵۶، موج انقلاب سر رسید اما معدود بازماندگان چریک ها تا آذر ۵۷ هم باور نداشتند که انقلابی در پیش است. با آن که به مثابه موتوری کوچک نقش زیادی در به حرکت در آوردن موتور بزرگ مردم داشتند، نمی توانستند باور کنند که رهبری انقلاب به دست مسلمان سنتی (و ارتجاعی، به زعم آنان در آن زمان) به رهبری خمینی است. روند انقلاب و انتقال قدرت در ۲۲ بهمن ۵۷، به معدود چریک های فدایی زنده مانده موقعیتی بی مانند داد: صدها هزار هوادار آماده کار که منتظر رهبری آنها بودند.

کارگرانحق نشر عکسPEYKARANDEESH.ORG
Image captionمحبوبیت مردمی و قدرت تشکیلاتی و توان سازماندهی چریک های فدایی، رهبران ترسیده جمهوری اسلامی را به سرکوبی آنها واداشت

فداییان و انقلاب

انقلاب تلنگری بود به سازمان تا نفی مبارزه مسلحانه را قطعی و به ضرورت سازماندهی سیاسی – تشکیلاتی اذعان کند. فدایی خلق از یک گروه بسته چریکی به یک نیروی فعال اجتماعی فراروئیده بود که می توانست مهر خود را بر آینده سیاسی کشور بزند. مهم ترین چالش چریک های فدایی آماده نبودنشان برای آن لحظه بود. آنها با شامه قوی اجتماعی و تجربه خود می توانستند موقعیت ها را دریابند و تا حدی درست تحلیل کنند، اما روز به روز بیشتر به این نتیجه می رسیدند که احتیاج به یک ایدئولوژی راهنما و تحلیل طبقاتی از نیروهای درگیر در انقلاب دارند.

همین کمبود، آنان را به سوی پذیرش تئوری ها و تحلیل های حزب توده ایران و جریان حامی آن، اردوگاه سوسیالیستی به رهبری اتحاد شوروی سوق داد. این تغییر نگرش به افزایش قدرت فداییان نیانجامید چون طبق تحلیل های انترناسیونالیستی آن زمان، باید در کنار حکومت اسلامی قرار می گرفتند که با بلوک امپریالیستی غرب به رهبری آمریکا مخالف بود. فداییان و دیرتر فداییان اکثریت به نظریه پردازی درباره همراهی با حکومت در بیانیه “پیرامون شعار اساسی مرگ بر امپریالیسم جهانی به رهبری امپریالیسم آمریکا متحد شویم!”، به ضرورت ادغام در جنبش کمونیستی جهانی به رهبری اتحاد شوروی در مقاله “درباره مسئله مرزبندی در جنبش کمونیستی و وظایف ما”، و به لزوم انحلال در حزب توده ایران در بیانیه “در راه وحدت” پرداخته اند که پایین تر به آنها خواهم رسید.

در مهم ترین درگیری های سال اول پس از انقلاب در کردستان و ترکمن صحرا و خوزستان و میان کارگران و دانشجویان و کارمندان، سازمان چریک های فدایی خلق نقش بسیار فعالی داشت. سازمان، به یمن سابقه مبارزاتی و فداکاری اعضایش و به مثابه مهم ترین نیروی سکولاری که می توانست آلترناتیو رهبری سیاسی باشد، پس از انقلاب هزاران طرفدار از میان اقشار پایین و میانی مدرن شهری جلب کرد.

صفحه ویژه؛ چهلمین سالگرد انقلاب ایران

نگاهی به پرونده اعدام رهبران خلق ترکمن پس از سه دهه

محبوبیت مردمی و قدرت تشکیلاتی و توان سازماندهی چریک های فدایی، رهبران ترسیده جمهوری اسلامی را به سرکوبی آنها واداشت. تنها در سال ۵۸، “چهل و سه تن از اعضا و هواداران سازمان چریک های فدایی خلق اعدام شدند یا به قتل رسیدند”. اقشار مدرن شهری با پیوستن به سازمان چریک ها، پیش و بیش از هر چیز دیگر نشان می دادند که خواهان حاکمیت دینی و رهبری روحانیت بر جامعه نیستند. از این رو، زمانی که فداییان اکثریت اعلام کردند برای همراهی با جمهوری اسلامی و شکوفایی آن گام برمی دارند، بزرگترین دشواری شان متقاعد کردن خیل هواداران و اعضای سکولار و کمونیستشان به دفاع از جمهوری اسلامی بود که با توسل به نظریه راه رشد غیرسرمایه داری آسان شد.

دیگر عرصه رویارویی حکومت و فداییان، مبارزه علیه آمریکا بود. فداییان از فعال ترین و ثابت قدم ترین نیروهای ضد امپریالیست و ضد آمریکا بودند که به شدت علیه نفوذ اقتصادی و سیاسی آن کشور و علیه جناح به اصطلاح لیبرال حکومت به رهبری مهدی بازرگان تبلیغ می کردند. جناح پیرو خمینی هم داعیه مبارزه ضد آمریکایی داشت. سرانجام دانشجویان وابسته به این جناح، با نام دانشجویان پیرو خط امام، سفارت آمریکا در تهران را تسخیر کردند و دیپلمات های آمریکایی را به گروگان گرفتند. تسخیر سفارت، نیروهای کمونیست را در موقعیت دشواری قرار داد و مجبور به دفاع از این حرکت کرد.

فداییان هم چنین کردند اما با تحلیلی که نشان درک درستشان از هیئت حاکمه و اهدافش بود. بیانیه “چرا مرکز جاسوسی آمریکا تسخیر شد؟ چرا نخست وزیر منتخب امام سقوط کرد؟” یک هفته بعد از تسخیر سفارت منتشر شد و با دقت اهداف خط امامی ها که آنها را “قشریون” می نامید از این عمل را تفسیر کرد. بیانیه موقعیت پیش آمده را به خوبی تحلیل می کرد به جز بند آخرش که مثل زائده ای نچسب، از “نیروهای مترقی مذهبی” می گفت.

ایران
Image captionاقشار مدرن شهری با پیوستن به سازمان چریک ها، پیش و بیش از هر چیز دیگر نشان می دادند که خواهان حاکمیت دینی و رهبری روحانیت بر جامعه نیستند

چرا مرکز جاسوسی آمریکا تسخیر شد؟ چرا نخست وزیر منتخب امام سقوط کرد؟

چریک های فدایی فهمیده بودند که ضد امپریالیست بودن برای خط امامی ها، وسیله ای است برای تحکیم قدرت مطلقه خود: “… قشریون مرتجع سعی کردند که شعارهای ضدامپریالیستی جنبش را … در خدمت تاسیس و تحکیم ولایت فقیه و سیستم به غایت ارتجاعی خلافت در آورند.” (کار، شماره ۳۵). بیانیه تصریح می کند که درک “قشریون” از مبارزه ضد امپریالیستی، ارتجاعی و گذشته گراست و آنها به خاطر محدودیت های ذهنیت سنتی و اسلامی شان با آمریکا مخالفند: “… به نظر اینان هر کس که با جرات بگوید این نمایشنامه خبرگان خیلی مضحک است و هر کس بگوید شکم گرسنه نان هم می خواهد و برای مبارزه با امپریالیسم حقوق دمکراتیک مردم را باید به رسمیت شناخت و فعالیت آزاد سازمان های انقلابی لازم است، هر کس از خلق و ستم مضاعف خلق ها سخن گوید و خلاصه هر کس یک جمله، یک کلمه و حتی یک حرف هم بر گفته های آنان بیفزاید یا کم کند توطئه گر و شیطان و خبیث و مفسد است.” (همان)

سرکوب شوراها، آغاز حذف مارکسیست‌ها از انقلاب ایران

فداییان خلق به روایت اول شخص

بیانیه تا بند آخر، که قاعدتا باید نتیجه گیری باشد، یکدست پیش می رود. آنجاست که ناگهان ساز دیگری کوک می کند و از احتمال شکستن دگم های “بسیار متحجر [مجموعه روحانیت] همچون ولایت فقیه” سخن می گوید. تمام متن بیانیه به کنار، این بند آخر است که آینده سازمان فدایی را نشان می دهد، به احتمال چرخش مثبت خرده بورژوازی حاکم اشاره می کند، و طلایه موضع گیری های بعدی اکثریت سازمان فدایی به نفع خط امام است.

بیانیه همچنین سیاست حزب توده ایران در حمایت بی قید و شرط از خط امام را دنباله روی از قشریون می داند که باید افشا شود: “حزب توده در حقیقت معتقد است حالا که قشریون با آمریکا دشمنی می کنند پس ما باید راه آنها را انتخاب کنیم و تتبع (پیروی) آنان را بپذیریم … حزب توده اینطور وانمود می کند که گویا سمت حرکت تکاملی جامعه ما را خط امام مشخص می سازد و … می خواهد قشریون را به جای دمکراتهای انقلابی به مردم قالب کند …” این سیاست حزب توده ایران، همان سیاستی است که کمتر از یک سال بعد، رهبران فداییان به آن تمکین و دنبالش می کنند.

کمتر از شش ماه بعد، سازمان فدایی در بیانیه “پیرامون شعار اساسی مرگ بر امپریالیسم جهانی به رهبری امپریالیسم آمریکا متحد شویم!” (کار، شماره ۵۶، ۱۰ اردیبهشت ۱۳۵۹) بیانیه تسخیر سفارت را نفی می کند و همه نیروهای ضدامپریالیست را مترقی می داند. این مواضع سازمان را به حزب توده ایران بسیار نزدیک می کند، اگر چه در تعریف و کارکرد دمکرات های انقلابی هنوز با حزب کشمکش دارد.

ایران
Image captionبیانیه “چرا مرکز جاسوسی آمریکا تسخیر شد؟ چرا نخست وزیر منتخب امام سقوط کرد؟” یک هفته بعد از تسخیر سفارت منتشر شد و با دقت اهداف خط امامی ها که آنها را “قشریون” می نامید از این عمل را تفسیر کرد. بیانیه موقعیت پیش آمده را به خوبی تحلیل می کرد به جز بند آخرش که مثل زائده ای نچسب، از “نیروهای مترقی مذهبی” می گفت.

پیرامون شعار اساسی مرگ بر امپریالیسم جهانی به رهبری امپریالیسم آمریکا متحد شویم

“پیرامون شعار اساسی …” مرزبندی سازمان است با طرفداران تزهای سه جهان، سوسیال امپریالیسم، و “نه شرقی، نه غربی”. اینجاست که فداییان تغییر دیدگاه خود را آشکار می کنند و اتحاد شوروی و بلوک شرق را اردوگاه سوسیالیستی و مظهر سوسیالیسم می دانند که بخش مهمی از سهم نبرد جهانی امپریالیسم و سوسیالیسم بر دوش آن است.

در اسناد پیش از انقلاب سازمان و در آثار بنیانگذاران، شوروی کشوری تجدید نظر طلب تلقی می شد که در ارتباط با امپریالیست ها کوتاه آمده، جهان را با آنها تقسیم کرده، و جنبش های کمونیستی کشورهای دیگر را فدای منافع خود کرده است. به مثابه اعلام یک موضع جدید، بیانیه درباره تجدید نظر طلبی اتحاد شوروی به کلی ساکت است اما مداوما به نبرد امپریالیسم و سوسیالیسم اشاره می کند. نشانه های پذیرش شوروی به عنوان ستون اردوگاه سوسیالیستی را در جاهای دیگر بیانیه می توان یافت. اول، جایی که تز سه جهان را مردود می داند چون این تز شوروی را “امپریالیسم بالنده” و بدتراز آمریکا تلقی می کند. دوم، جایی که تز سوسیال امپریالیسم را درست نمی داند چون این تز عملکرد شوروی در کشورهای بلوک شرق را امپریالیستی می داند و آن را هم تراز آمریکا قرار می دهد. سوم، جایی که تز “نه شرقی، نه غربی” را رد می کند چون بازتاب تردید خرده بورژوازی محافظه کار به سوسیالیسم است. بحث اصلی نویسندگان بیانیه، اما، بر سر نقش خرده بورژوازی در جامعه پس از انقلاب ایران است.

فداییان به تفاوت میان خرده بورژوازی و دمکرات های انقلابی می اندیشند و آنها را همسان نمی بینند. نویسندگان بیانیه دمکرات انقلابی را کسی می دانند که حاضر است با کمونیست ها به سوی سوسیالیسم گام بردارد، نه کسی که از هر دو سرمایه داری انحصاری و سوسیالیسم گریزان است: “در [بینش حزب توده ایران] … تنها و به طور یکجانبه روی خصلت ضد انحصاری نیروها تاکید می شود … بر همین اساس است که این بینش تفکر نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی را همان تفکر مجاهدین خلق … می شناسد [تفاوتی بین این دو نمی بیند، در حالی که اولی خرده بورژوازی سنتی گذشته گرا و دومی دمکرات انقلابی است]، همان تفکری می شناسد که خواستار جامعه بی طبقه توحیدی است و در این رابطه اتحاد با نیروهای م.ل را می پذیرد … ”

نقد فداییان به حزب توده این نیست که چرا در هیئت حاکمه جمهوری اسلامی دنبال متحد می گردد، این است که چرا متحدین خود را نه بر اساس موضعی که در برابر کمونیست ها دارند بلکه بر اساس ضدیتی که با سرمایه انحصاری دارند، انتخاب می کند. فداییان می گویند دمکرات انقلابی خرده بورژوایی است که “در جهت تاریخ گام برمی دارد” و از سوسیالیسم نمی ترسد. فداییان نمی توانند به خرده بورژوایی که “می کوشد چرخ تاریخ را به عقب بازگرداند” و شعار “نه شرقی، نه غربی” سر می دهد اعتماد کنند: “… نه شرقی، نه غربی” آرمان خرده بورژوازی هراسانی است که از همه چیز می گریزد، او در رزمگاه دوران ساز امپریالیسم و سوسیالیسم، در پیکار تاریخی ارتش جهانی کار با سرمایه بین المللی خود را تنها یافته است.”

اهمیت بحث دمکرات های انقلابی در این است که طبق نظریه راه رشد غیرسرمایه داری دمکرات های انقلابی، به دلیل وجود اردوگاه پرقدرت سوسیالیستی، می توانند به سوی سوسیالیسم سمتگیری کنند و لزوما نیازی به رهبری طبقه کارگر در این روند نیست. نمونه های دمکرات های انقلابی آن زمان خمینی در ایران، اسد در سوریه، و قذافی در لیبی بودند. در همین حال، دفاع از نظریه “راه رشد غیر سرمایه داری” بخشی از نبرد ایدئولوژیک میان سرمایه داری و سوسیالیسم نیز بود. هشت ماه بعد و در زمان انتشار مقاله “درباره مسئله مرزبندی در جنبش کمونیستی و وظایف ما” (کار، شماره ۹۷، ۲۰ بهمن ۱۳۵۹)، فداییان به این نبرد پیوستند و بر ضرورت همنوایی با احزاب کمونیست همراه با اتحاد شوروی تاکید کردند.

مقاله می گفت که یک جنبش کمونیستی جهانی واحد و یک تئوری کمونیستی یگانه حاکم بر آن وجود دارد که راهنمای کمونیست ها است؛ هر که در این حلقه نیست را نمی توان کمونیست دانست. به دنبال پذیرش این رهبری، در تحلیل وقایع داخلی ایران نیز سازمان فدایی کوشید نظراتش را به کمک حزب توده ایران، که یکی از احزاب جنبش جهانی کمونیستی بود، تبیین کند. با وجود آن که بسیاری از اعضای سازمان نمی توانستند و نمی خواستند به خط امامی ها عنوان دمکرات انقلابی بدهند، بر اساس نظریه همسان ساز خودشان مجبور شدند به تحلیل های حزب توده گردن نهند و به وجود دمکرات های انقلابی در حکومت اذعان کنند.

ایران
Image captionبینش انترناسیونالیستی، سازمان فدایی – اکثریت را وامی داشت از خمینی، به رغم عزم جزمش در اجرای احکام اسلام و ضدیتش با زنان و دوری اش از دنیای مدرن و سیاست سراسر سرکوبگرانه اش، فقط به دلیل مواضع ضد آمریکایی اش پشتیبانی کند

درباره مسئله مرزبندی در جنبش کمونیستی و وظایف ما

“مسئله مرزبندی” سندی بود از انتقاد از خود فداییان به خاطر مواضعی که در ده سال زندگی سازمان شان داشته اند. آنها، شرمنده از سرکشی جوانانه و “نفی عملی و نظری حزب طبقه کارگر (بخوان حزب توده ایران) و جنبش کمونیستی بین المللی (بخوان اردوگاه سوسیالیستی به رهبری شوروی)” (کار، شماره ۹۷، صفحه ۱۳) به سوی برادر بزرگتر و حامی جهانی شان برگشتند. چریک های فدایی، جنبش چریکی را سیری قهقرایی ارزیابی می کردند که با کمونیسم نسبتی نداشت. از آن فراتر، مقاله صغرا کبرا می چید که جنبش کمونیستی نمی تواند حامل “تضاد ایدئولوژیک”، “فراکسیون”، “فرقه گرایی و انشعاب” درون خود باشد. می گفت جنبش کمونیستی بنا به موقعیت یگانه طبقه کارگر “در سازمان اجتماعی کار و در روند تولید در مقیاس جهانی و مشخصا در مقیاس جهانی متحد است و نمی تواند متحد نباشد، باید قبول کنیم که انعکاس ذهنی این اتحاد چیزی نیست جز وحدت درونی جنبش جهانی کمونیستی…” تمام اینها به معنای رد مرزبندی درونی در میان کمونیست ها و پذیرش یگانگی جنبش کمونیستی جهانی بود. چند جنبش و چند تعبیر از کمونیسم وجود ندارد، مدعیان یا کمونیست و در کنار اتحاد شوروی هستند یا اصلا کمونیست نیستند. معنای این موضع گیری در ایران این بود که مدعیان کمونیست بودن در ایران یا توده ای و در کنار حزب توده ایران هستند یا کمونیست نیستند.

مقاله “اولین و مهم ترین ویژگی و وجه تمایز هر حزب اصیل کمونیستی از دیگر احزاب” را انترناسیونالیست بودن آن می دانست و این به معنای دیدن نزاع های طبقاتی و سیاسی داخلی در مقیاس جهانی و در دفاع از اردوگاه سوسیالیستی به رهبری اتحاد شوروی بود. اگر بیانیه “پیرامون شعار اساسی مرگ بر امپریالیسم جهانی به رهبری امپریالیسم آمریکا متحد شویم” را به یاد بیاوریم، متوجه می شویم که رهبران سازمان فدایی تصمیم گرفته بودند در مورد کشمکش های سیاسی و طبقاتی داخلی در چارچوب نبرد میان اتحاد شوروی و آمریکا در سطح جهانی موضع بگیرند.

بر این مبنا بود که لیبرال ها را رغم مدرن و آزادیخواه بودنشان محکوم و از خط امامی ها به رغم مواضع ارتجاعی شان حمایت می کردند. بینش انترناسیونالیستی، سازمان فدایی – اکثریت را وامی داشت از خمینی، به رغم عزم جزمش در اجرای احکام اسلام و ضدیتش با زنان و دوری اش از دنیای مدرن و سیاست سراسر سرکوبگرانه اش، فقط به دلیل مواضع ضد آمریکایی اش پشتیبانی کند.

بازتاب اندیشه های حزب توده بر سازمان فدائیان خلق

سه برجستگی چریک های فدایی خلق تا انقلاب ۱۳۵۷

در میان خود کمونیست ها هم، مقاله “مرزبندی” اعتقاد به انترناسیونالیسم را معیاری دیگر برای شناسایی فرصت طلبان می دید و هر گونه فاصله گرفتن از اتحاد شوروی را به معنای نزدیکی به امپریالیست ها ارزیابی می کرد: “دیدگاهی که بین خود و جنبش کمونیستی جهانی و در راس آن احزاب سیستم جهانی سوسیالیستی مرز می کشد … به بلندگوی بی جیره و مواجب و در گام بعدی با جیره و مواجب نیروهای ضد کمونیست و در راس آن امپریالیسم جهانی بدل خواهد شد …”

با این تحلیل به حزب رنجبران ایران نام “موسسه جاسوسی” می داد و سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر را “گروهک” می خواند و به آنها اتهام همکاری با امپریالیست ها می زد. چند ماه بعد، زمانی که گروهی از فداییان در بیانیه ای معروف به بیانیه ۱۶ آذر علیه انحلال سازمان در حزب توده ایران موضع گرفتند، رهبری سازمان آنها را هم مشکوک و جیره خوار امپریالیست ها خواند. مقاله “مسئله مرزبندی” اتمام حجتی بود با تمام کسانی که با اتحاد سازمان با یا انحلال آن در حزب توده ایران مخالف بودند. اما اعلام رسمی پذیرش کامل دیدگاه ها و مواضع حزب توده ایران در بیانیه “در راه وحدت” بود که بهمن ۱۳۶۰ منتشر شد.

پویان
Image captionدر “در راه وحدت”، فداییان اکثریت به خواست خود صدای حزب توده را تقلید می کردند و سرخوش از همراهی با حزب و اتحاد شوروی، از احمدزاده ها و پویان ها و جزنی ها تبری می جستند تا به “همان راه سرخی” که دیروز از آن جدا شده بودند بازگردند: راه حیدرخان ها و ارانی ها و روزبه ها./ امیر پرویز پویان

در راه وحدت

“در راه وحدت” محصول بیش از دو سال بحث و درگیری و انتقاد از خود فداییان بود. آنها بر سابقه مبارزاتی خود یکسر خط بطلان کشیدند و اعلام کردند سیاست جدایی از حزب توده ایران از همان سال های دهه سی اشتباه بوده است. مسعود احمدزاده که در مقاله “پیرامون شعار اساسی” به “تنگ نگری و کوته نظری خرده بورژوایی” متهم شده بود چون به “بسیج بلاواسطه خلق” می اندیشید، حالا و از نگاه این مقاله موضع گیری های “وحشتناک”ی داشت به ویژه چون جبهه ملی را به حزب توده ترجیح می داد. انگار حزب توده حساسیت های خود را به سازمان فدایی تلقین می کرد: در مقاله “مسئله مرزبندی” فداییان به حزب رنجبران و سازمان پیکار تاختند و اینجا به جبهه ملی. دشمنی حزب با این دو گروه، محصول درگیری های تاریخی اش با این دو گروه بود، فداییان دلیلی برای کشمکش شدید با این دو گروه نداشتند. پیش از نزدیکی به حزب توده، فداییان خود را از جانب گروه احمدزاده – پویان به نوعی فرزند جبهه ملی می دانستند و با حزب رنجبران هم مشکل چندانی نداشتند.

سوای میل نویسندگان مقاله به تحقیر احمدزاده، انگیزه آنان برای انحلال در حزب توده آن قدر قوی بود که اگر خود حزب توده هم این مقاله را می نوشت نمی توانست بهتر از این فداییان را تخریب و از خود دفاع کند: “اما نکته اصلی در تمام این ارزیابی های جنبش چریکی آن است که این جنبش رویگردانی خود از جنبش تاریخا موجود کمونیستی ایران و کنار نهادن همه تجارب و دستاوردهای آن را – که حزب توده ایران حامل آن بوده است – بحساب فقدان تاریخی این تجارب و دستاوردها می نویسند و البته این کار برای بدعت گذاری و زیر پا نهادن همه تجارب و سرازیر کردن مجدد تمام گرایش های غیرپرولتری در جنبش کمونیستی کاملا ضروری است.” (کار، شماره ۱۴۸، صفحه ۳۰) مقاله در مورد بیژن جزنی لحن ملایم تری داشت اما او نیز از اتهام بدعت گذاری و ارتداد در امان نماند.

نویسندگان مقاله معتقد بودند جزنی باید در حزب می ماند و در جهت بازسازی آن حرکت می کرد. آنها بخشی از دفاعیه خسرو روزبه در سال ۱۳۳۷ و در دادگاه نظامی را نقل کردند که می گفت “جانم، استخوانم، خونم، گوشتم، پوستم، همه تار و پود وجودم توده ای است” و با نظر جزنی مقایسه کردند که در شرایط فقدان یا ضعف رهبری حزب در دهه چهل، “فعالیت مستقل از رهبری” و تلاش برای “مبارزه با رهبری” حزب را تایید کرد. نویسندگان جزنی را محکوم و اعلام کردند “آگاه ترین و مومن ترین نیروهای حزب در چنین شرایطی کسانی هستند که بیشترین تلاش فداکارانه خود را در جهت احیای حزب، حفظ حزب، تحکیم موقعیت حزب و تقویت نفوذ و اعتبار آن بکار می برند.”

در “در راه وحدت”، فداییان اکثریت به خواست خود صدای حزب توده را تقلید می کردند و سرخوش از همراهی با حزب و اتحاد شوروی، از احمدزاده ها و پویان ها و جزنی ها تبری می جستند تا به “همان راه سرخی” که دیروز از آن جدا شده بودند بازگردند: راه حیدرخان ها و ارانی ها و روزبه ها.

طبری
Image captionروند پر شتاب وقایع بعد از انقلاب چنان فداییان بی تجربه را سراسیمه کرده بود که ترسیده بودند از قافله تحلیل و کنش عقب بمانند. پس خود را قانع کردند که عقل سلیم و تجربه زندگی و زندان و آشنایی با جامعه ایران که بر ماهیت ارتجاعی جمهوری اسلامی و رهبرانش شهادت می دهند، مهم نیستند. فکر کردند بهتر است در آینه کژدیسه ای که نظریه پردازان اردوگاه سوسیالیستی و حزب توده ساخته بودند به دنیا و ایران بنگرند. آینه ای که خیلی زود شکست./ احسان طبری در میتینگ حزب توده در سال های اول انقلاب

طغیان گرانی که به آغوش پدر بازگشتند

زمانی پوستر بزرگی دیدم از مردی قوی هیکل با موهای جوگندمی و پاهای استوار که پتکی در یک دست داشت. مرد چهره با صلابتی داشت و لبخند می زد و کمی به جلو خم شده و دست دیگرش را باز کرده بود تا کودکی را که به سویش می دوید در آغوش بگیرد. بالای پوستر نوشته شده بود “گرامی باد یاد رفقای گروه منشعب از سازمان چریک های فدایی خلق ایران” و زیر آن، امضای حزب توده ایران. گروه منشعب، چند چریک فدایی بودند که سال ۵۵ نظرات حزب توده ایران را پذیرفته بودند. یادم آمد که همان مرد میانسال سرد و گرم چشیده، نمادی از حزب توده، بقیه اعضای سازمان فدایی را نیز به آغوش خود دعوت کرد و موفق شد.

حقانیت نظری ظاهری و پیوند حزب با اتحاد شوروی، اکثریت سازمان فدایی را متقاعد کرد که زبان سرکش و دستان طغیانگر جوان خود را کنار بگذارند و با کلمات عاریتی حزب توده علیه خود اعتراف کنند.

روند پر شتاب وقایع بعد از انقلاب چنان فداییان بی تجربه را سراسیمه کرده بود که ترسیده بودند از قافله تحلیل و کنش عقب بمانند. پس خود را قانع کردند که عقل سلیم و تجربه زندگی و زندان و آشنایی با جامعه ایران که بر ماهیت ارتجاعی جمهوری اسلامی و رهبرانش شهادت می دهند، مهم نیستند. فکر کردند بهتر است در آینه کژدیسه ای که نظریه پردازان اردوگاه سوسیالیستی و حزب توده ساخته بودند به دنیا و ایران بنگرند. آینه ای که خیلی زود شکست.

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید