محمد حسین سبحانی:علل ادامه نقض جقوق بشر در سازمان مجاهدین خلق

0
822

همچنین اریک فروم اعتقاد دارد افرادی که به طور مستقیم در سرکوب، شکنجه شرکت می کنند، یا دچار انحراف شخصیتی هستند و یا این که در کودکی از کمبودهای عاطفی و نارسایی های تربیتی رنج برده انداریک فروم این موضوع را بخوبی در کتاب ” آناتومی ویرانسازی ” خود توضیح داده است .اگر ما بخواهیم از همین زاویه مسعود رجوی را مورد بررسی و تحلیل قرار دهیم بدون تردید باید گفت نقض گسترده حقوق بشر به دست مسعود رجوی در تشکیلات سازمان مجاهدین دقیقاً از شخصیت ضعیف، تحقیرشده و ناامن وی ناشی شده تا برای رسیدن به ساحل امنیت که در کسب قدرت برایش تجلی پیدا می‌کرده ، مسیر سرکوب و زندان سازی و زندان بانی را طی کند و از شکنجه شده شکنجه گر بسازد. لطف الله مبثمی  از اعضای اولیه سازمان مجاهدین خلق در کتاب خاطرات خود بخوبی در چندین خاطره  شخصیت اقتدار گرا و قدرت طلب مسعود رجوی را توضیح می دهد تا جاییکه در یکی از این خاطرات اشاره می کند که مسعود رجوی در دهه 50 خورشیدی که…

علل ادامه نقض جقوق بشر در سازمان مجاهدین خلق 

محمد حسین سبحانی ـ 10.01.2015

همیشه این پرسش وجود دارد که چرا گروه زیادی از طبقات مختلف اجتماعی به شکل های گوناگون ، محدود یا گسترده در شکل‌گیری اعمال نقض حقوق بشر سهم داشته اندچگونه یک شکنجه گر این توانایی را پیدا می‌کند که شکنجه کند؟ و چگونه یک شکنجه شده خود یک شکنجه گر می شود؟ محققان بسیاری در علوم جامعه شناسی برای یافتن پاسخی قانع کننده در این زمینه پژوهش های زیادی را انجام داده اند که ریشه های این موضوع را کمی عریان می کند. همچنین در حوزه روانشناسی اجتماعی ، آن چیزی که بیش از همه توجه پژوهشگران را به خود جلب کرده ، این بوده که ساختار روانی و شخصیت افرادی که به نقض گسترده حقوق بشر دست می زنند، از یک شخصیت اقتدارگرا برخوردار بوده اند که به نوعی پژوهش های جامعه شناسان را تایید می کند. تئودور آدرنو جامعه شناس آلمانی در کتاب معروفش « شخصیت اقتدار گرا “ بخوبی شخصیت روانی افرادی که دست به سرکوب و شکنجه می زنند، را توضیح داده استشخصیت‌های اقتدارگرا در ابتدا به طور آگاهانه یا ناآگاهانه، روش‌های سلطه جویی و اعمال هژمونی و رهبری خود را از آغاز کودکی تا پایان زندگی دنبال می کنند.

همچنین اریک فروم اعتقاد دارد افرادی که به طور مستقیم در سرکوب، شکنجه شرکت می کنند، یا دچار انحراف شخصیتی هستند و یا این که در کودکی از کمبودهای عاطفی و نارسایی های تربیتی رنج برده انداریک فروم این موضوع را بخوبی در کتاب ” آناتومی ویرانسازی ” خود توضیح داده است .اگر ما بخواهیم از همین زاویه مسعود رجوی را مورد بررسی و تحلیل قرار دهیم بدون تردید باید گفت نقض گسترده حقوق بشر به دست مسعود رجوی در تشکیلات سازمان مجاهدین دقیقاً از شخصیت ضعیف، تحقیرشده و ناامن وی ناشی شده تا برای رسیدن به ساحل امنیت که در کسب قدرت برایش تجلی پیدا می‌کرده ، مسیر سرکوب و زندان سازی و زندان بانی را طی کند و از شکنجه شده شکنجه گر بسازد. لطف الله مبثمی  از اعضای اولیه سازمان مجاهدین خلق در کتاب خاطرات خود بخوبی در چندین خاطره  شخصیت اقتدار گرا و قدرت طلب مسعود رجوی را توضیح می دهد تا جاییکه در یکی از این خاطرات اشاره می کند که مسعود رجوی در دهه 50 خورشیدی که به همراه علی اصغر بدیع زادگان و تعدادی دیکر از اعضای مجاهدین برای آموزش نظامی در اردوگاه های سازمان آزادیبخش فلسطین بوده اند، عملا زیر بار مسئولیت تشکیلاتی علی اصغر بدیع زادگان از بنیانگذاران سازمان مجاهدین نمی رفته و خود را ذیصلاح تر از وی می پنداشته است

من که خود از نزدیک و به مدت هشت سال ؛ از شهریور 1371 تا دی ماه 1379 ، در سلول‌های انفرادی مسعود رجوی در قرارگاه اشرف، حبس انفرادی کشیده‌ام و یکسال و چند ماه نیز در زندان ابوغریب با زندانبان و شکنجه گران مسعود رجوی و صدام حسین در گیر بوده ام، برایم همیشه این پرسش بود که چرا؟ چگونه می‌توان مدعی خلق و انقلاب بود و شکنجه گر هم بود؟ این را بعد از آزادی و مطالعه دریافتم که باید این موضوع را در شخصیت روانی و تحقیر شده مسعود رجوی و شکنجه گران جستجو کرداجازه بدهید برای تکمیل این بحث به بخشی از خاطراتم از کتاب روزهای تاریک بغداد که در سال 1383 چاپ شده، اشاره کنم تا بتوانم کمی راز شکنجه گر شدن را توضیح بدهم. در صفحه 118 کتاب روزهای تاریک بغداد آمده است:

« …شکنجه گر فانوسقه نظامی اش را از کمرش باز کرد و بر بالای سرش برد و بر بدن من فرود آوردضربه هایی که با فانوسقه بر پاها و کمر من فرود می آمد، درد کشنده ای را به تمام وجودم منتقل می کردهر بار تلاش می کردم به گوشه سلول پناه ببرم، اما زندانبان ها دوباره من را از گوشه سلول بلند می کردند و در وسط سلول بر زمین می زدندآنها می گفتند:

” بگو گه خوردم.”

ولی من از درد با صدای بلند فقط فریاد می زدم.

زندانبان ها بالشی که داخل سلول بود، برداشتند و روی صورت من گذاشتند و یکی از آنها روی صورت من نشست و یکی دیگر پاهایم را بالا نگاه داشتشکنجه گر دبگر نیز با فانوسقه نظامی بر کف پاهایم می زدمن دیگر نه تنها نمی توانستم، فریاد بزنم بلکه از نفس کشیدن نیز باز مانده بودماحساس خفگی و عدم تعادل می کردمسرم گیج می رفتضربات فانوسقه بطور کیفی از سیلی ها و لگد های آنها موثر تر بودمن دیگر نمی توانستم فریاد بزنمدر درون خودم نیز دیگر احساس می کردم که بهتر است سکوت کنم تا آنها کوتاه بیایندبعد از چند لحظه صدای  یکی از سرشکنجه گران را شنیدماو به داخل سلول آمد و خطاب به زندانبان ها گفت:

چی کار می کنید!؟برای چی می زنید!؟.”

دیگر توان فریاد زدن نداشتم، و گرنه دوست داشتم از دجالیت این سرشکنجه گر که نقش پیاز را در مقابل چماق های شکنجه گر بازی می کرد، فریادی عمیق از ته دل بکشمزندانبان ها بر اساس برنامه ریزی و تقسیم کاری که بین خودشان کرده بودند، ادامه شکنجه را متوقف کردند.

ازشدت درد ازجایم نمی توانستم تکان بخورم. دکمه های پیراهنم پاره شده بودند و شلوارم تا نیمه پایین آمده بوددوست داشتم دست هایم را به صورتم بکشم تا کمی دردم را تسکین دهم ولی دست هایم بالا نمی آمد. ترجیح دادم همان کف سلول به سقف خیره شوم و از جایم تکان نخورمدر شگفت بودم که چگونه انسان می تواند ببیند که انسانی از درد و شکنجه و ظلم فریاد می کشد و او باز بر این باشد که با ضربات چوب و فانوسقه نظامی و… بر درد و رنج وی بیفزاید تا فریاد او را به سکوت تبدیل کند؟ در تعجب بودم که چـگونه آدم هـایی که خود روزی شکـنجه شده بودند، حالا شکنجه گر شده اند.

 ولفگانگ سوفسکی استاد جامعه شناسی دانشگاه های معتبر آلمان اعتقاد دارد که ” معنای شکنجه ، مرگ نیست، بلکه درد دائمی یک مرگ است“. بویژه وقتی که تو را شکنجه گری، شکنجه  می کند که روزگاری خود توسط دیگران شکنجه شده است، بویژه هنگامیکه شکنجه گر روزمزد بگیر و کارمند اداره نیست، بلکه عمله ایدئولوژیک یک اندیشه توتالیتر و استبدادی است، در این حالت  درد این شکنجه جانکاه تر و ماندگار تر می شوداما راز شکنجه گر شدن در کجاست؟ چگونه یک شکنجه شده خود شکنجه گر می شود؟ مطمئناً اندیشه و ایدئولوژی که شکنجه را تجویز می کند، در قهقرا و سقوط حرکت می کندولی ایدئولوژی که چنان پتانسیل و ظرفیتـی دارد که می تـواند شکـنجه گر تولـید کند و ازشکنجه شده، شکنجه گر” بسازد، بسیار خطرناک تر استاین چه ایدئولوژی است که شکنجه گرانی که از روز اول نه تنها شکنجه گر نبوده، بلکه با احساس پاک وانسانی به صف مبارزه با ظلم و استبداد پیوسته بوده اند را شکنجه گر می کند؟

آری ایدئولوژی که می تواند عامل قتل، خود سوزی، زندان و شکنجه و عملیات انتحاری پرورش دهد، از نفس وجود شکنجه و زندان خطرناک تر است.

استالین رهبر حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی سابق در سال ۱۹۳۷ دستورالعملی رسمی خطاب به دفتر سیاسی حزب کونیست صادر کرد که مطابق آن شکنجه بدنی « دشمنان مردم» جنبه قانونی یافت.” جالب است که به علت وجود دیکتاتوری و سرکوب در حزب کمونیست شوروی هیچیک از اعضای دفتر سیاسی در مقابل این فرمان استالین توان ابراز مخالفت نداشتند و به دلیل بافت اطاعت کورکورانه در حزب کمونیست مجری سیاست های سرکوبگرانه استالین شدنددر سازمان مجاهدین خلق نیز مسعود رجوی در یکی از نشست های شورای مرکزی سازمان در بغداد گفت:

آره زندان داریم، خوبش را هم داریم، جنبش های انقلابی جاسوس ها و دشمنان خلق را چند تا چند تا اعدام می کنندما که هنوز اعدام نکرده ایمبریده های مزدور اسم دو تا سیلی را گذاشته اند شکنجه!!

ادامه دارد

roozhaye tarike baghdad

Roozhaye Tarike Baqdad1pdf

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آرشیو موضوع : محمد حسین سبحانی

نقد و بررسی کتاب ” روزهای تاریک بغداد “

نقد و بررسی کتاب ” روزهای تاریک بغداد “

البته بر اساس روایت آقای سبحانی این گونه تحقیرها در درون سازمان نیز نسبت به نیروهای منتقد به عملکردها صورت میگرفت: “رفیعی‌نژاد در بین آقایان یکی از سردمداران اصلی ترویج فرهنگ لومپنیزم در سازمان بوده است. محسن هاشمی یکی از اعضای سابق سازمان برایم در زندان ابوغریب تعریف می‌کرد: نادر رفیعی نژاد برای تحقیر و خرد کردن … ادامه مطلب

 Hoghough Bashar 1

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید